« فهرست دروس
درس تفسیر استاد عبدالکریم بهجت پور

1403/08/13

بسم الله الرحمن الرحیم

بحث استدراج/سوره قلم (3 نزول) آیات 44-45 /تفسیر تنزیلی

 

موضوع: تفسیر تنزیلی/سوره قلم (3 نزول) آیات 44-45 /بحث استدراج

 

بسم الله الرحمن الرحیم

«فَذَرْنِي وَمَنْ يُكَذِّبُ بِهَذَا الْحَدِيثِ سَنَسْتَدْرِجُهُمْ مِنْ حَيْثُ لَا يَعْلَمُونَ وَأُمْلِي لَهُمْ إِنَّ كَيْدِي مَتِينٌ أَمْ تَسْأَلُهُمْ أَجْرًا فَهُمْ مِنْ مَغْرَمٍ مُثْقَلُونَ أَمْ عِنْدَهُمُ الْغَيْبُ فَهُمْ يَكْتُبُونَ فَاصْبِرْ لِحُكْمِ رَبِّكَ وَلَا تَكُنْ كَصَاحِبِ الْحُوتِ إِذْ نَادَى وَهُوَ مَكْظُومٌ لَوْلَا أَنْ تَدَارَكَهُ نِعْمَةٌ مِنْ رَبِّهِ لَنُبِذَ بِالْعَرَاءِ وَهُوَ مَذْمُومٌ فَاجْتَبَاهُ رَبُّهُ فَجَعَلَهُ مِنَ الصَّالِحِينَ»

ابتدا یادآوری می‌کنیم که 13 آبان روز مبارزه با استکبار جهانی است. این روز را گرامی می‌داریم و از خداوند متعال آرزو می‌کنیم که به ما قوت و قدرت لازم برای ایستادگی در برابر استکبار جهانی مرحمت فرماید و ما را از موحدین ظهور حضرت بقیه الله الاعظم قرار دهد، تا بتوانیم در محضر ایشان جریان استکبار و جریان نفاق را در سراسر جهان به سود جریان حق و اسلام تغییر دهیم. ان‌شاءالله.

در جلسه گذشته، بحثی را آغاز کردیم که نمی‌تواند سرنوشت مسلمان و سرنوشت مجرم یکی باشد. به این معنا که خدای متعال عدلش اجازه نمی‌دهد که مسلمان و مجرم در یک طرف قرار بگیرند؛ نه، این‌ها قاعدتاً وضعیت متفاوتی خواهند داشت.

در ابتدا، سه احتمال که می‌توانست باعث تصور یا توهم در مورد تساوی سرنوشت مجرمان و مسلمانان باشد را بیان کردیم و سپس آن‌ها را رد کردیم. در ادامه نیز اشاره کردیم که مجرمان و مکذبین در روز قیامت با گرفتاری‌های فراوانی روبه‌رو خواهند شد. این گرفتاری‌ها به گونه‌ای است که در برابر دعوت به سجود و خضوع کامل در برابر خداوند، قدرت انجام این کار را نخواهند داشت. زیرا این نتیجه عدم سجده در طول حیات آن‌هاست.

نکته‌ای که باید فراموش نکنیم این است که قرآن می‌خواهد به ما بگوید قیامت ادامه باطن امروز ماست. اگر کسی در دنیا نتواند یا نخواهد سجده کند، در روز قیامت هم قدرت سجده نخواهد داشت. در حقیقت، باطن رفتارهای ما در این جهان در آن جهان تجلی و ظهور خواهد کرد.

برای مثال، آیه‌ای داریم که می‌فرماید: « وَلَا يَغْتَبْ بَعْضُكُمْ بَعْضًا أَيُحِبُّ أَحَدُكُمْ أَنْ يَأْكُلَ لَحْمَ أَخِيهِ مَيْتًا فَكَرِهْتُمُوهُ»:
اگر کسی در دنیا غیبت کند، روز قیامت ماهیت او تغییر خواهد کرد. در روایت امام حسین علیه‌السلام آمده است که غیبت‌کننده تبدیل به سگ می‌شود که دائماً پارس می‌کند و عیب دیگران را برملا می‌کند و این آزار به دیگران می‌زند. سپس در روز قیامت گرسنه می‌شود و تکه‌های گوشت مرده برادر خود را که غیبت کرده، به او می‌دهند تا بخورد.

یا این‌که می‌فرماید: « وَمَنْ كَانَ فِي هَذِهِ أَعْمَى فَهُوَ فِي الْآخِرَةِ أَعْمَى وَأَضَلُّ سَبِيلً»: همین را می‌خواهد بگوید که باطن کوری این دنیا، کوری چشم در آخرت است. اگر کسی از ذکر خدا در این دنیا اعراض کند، در قیامت کور محشور خواهد شد . « قَالَ رَبِّ لِمَ حَشَرْتَنِي أَعْمَى وَقَدْ كُنْتُ بَصِيرًا قَالَ كَذَلِكَ أَتَتْكَ آيَاتُنَا فَنَسِيتَهَا وَكَذَلِكَ الْيَوْمَ تُنْسَى »؛. این قاعده‌ی الهی است که می‌فرماید: این‌ها در دنیا می‌توانستند سجده کنند و سالم بودند و سجده نکردند و الان در روز قیامت تبعاتش را می‌گیرند، یعنی آن‌جا نمی‌توانند سجده کنند اشاره‌اش به این حقیقت است که باطن رفتار ما در این جهان، در آن جهان به این شکل تجلی خواهد کرد.
در ادامه می‌فرماید: « فَذَرْنِي وَمَنْ يُكَذِّبُ بِهَذَا الْحَدِيثِ»؛ این فا، فای تفریع است. نسبت بین چه چیزی و چه چیزی را برقرار می‌کند؟

«فذرنی»؛ اشاره‌اش به آن نقطه است که فرمود: «إِنَّ لِلْمُتَّقِینَ عِنْدَ رَبِّهِمْ جَنّاتِ النَّعِیمِ»؛ در برابر آیه‌ی قبلش که فرمود: «كَذَلِكَ الْعَذَابُ وَلَعَذَابُ الْآخِرَةِ أَكْبَر»؛ (توهم و تصور این‌ها که مساوی هستند، بهم زد )می‌فرماید: پیغمبر حالا که قرار است من این‌ها را عذاب بکنم و عذاب قیامتشان هم عذاب سختی خواهد بود پس تو کنار بکش. بگذار تا من کاری را انجام بدهم. این «فا» اشاره به عدم تساوی و تنبیه‌ای که از این‌ها در قیامت خواهد شد.

«فذرنی»، جایی استعمال می‌شود که شخص دو نفر هستند که می‌خواهند کاری را انجام بدهند. یکی به دیگری بگوید: تو دخالت نکن. بگذار این‌ها کارشان را بکنند ولی تنبیه این‌ها کار من است.

« وَمَنْ يُكَذِّبُ بِهَذَا الْحَدِيثِ»؛ به اصطلاح یک جایی جنون بود، یک جایی جرم بود، یک جایی هم تکذیب بود. شاید تأکید روی تکذیب اشاره‌اش به است که تهمت زدن به پیغمبر، ارتکاب اعمال مجرمانه و قطع ارتباطش با پروردگار ریشه‌اش در تکذیب آیات الهی است. کسی که گرفتار تکذیب آیات الهی بشود و باور نکند یا نشانه‌ها و آیات الهی را رد بکند، به میزانی که این‌ها را دارد رد می‌کند یا مطلقا رد می‌کند؛ این هم رفتار تهمت زننده به پیغمبر را می‌دهد و هم هر جرمی را می‌تواند انجام بدهد و هر عملی را که موجب قطع ارتباط با پرودگار است، می‌تواند انجام بدهد.

مرحله عبور از اسلام به ایمان

بنابراین این انتخاب مسأله تکذیب بخاطر نقش اساسی تکذیب در دیگر جرم‌هاست و این را هم عرض کنم که در ابتدای نزول آیات قرآن ایمان، ایمان به آیات الهی است. در برابرش تکذیب و کفر آیات الهی است. بعدها ایمان مدارج و مراتب بالاتری پیدا می‌کند اما الان مسأله این است که من به نشانه‌های الهی باور بکنم یا این‌ها را تکذیب بکنم. مصداق ایمان از این‌جاست. حلول ایمان در شخص از این است که در برابر نشانه‌ها که قرار می‌گیرد، این نشانه‌ها را تأیید بکند و تکذیب نکند.

پس تأیید نشانه‌ها در برابر تکذیب نشانه‌هاست. تکذیب نشانه‌ها منجر به کفر و تأیید نشانه‌ها منجر به ایمان می‌شود. ایمانی که بعد از تسلیم است. « أَفَنَجْعَلُ الْمُسْلِمِينَ كَالْمُجْرِمِينَ»؛ مسلمان کسی است که از نظر ذهنی و منطقی پذیرفته است که ربّ دارد اما این برای این‌که تبدیل به ایمان بشود، نیاز به تأیید آیات الهی و نشانه‌ها دارد. یعنی شروع به این بکند که این نشانه‌ها را دارد و تأیید بکند. کسی که این حالت را پیدا بکند، مؤمن خواهد شد. کما این‌که راه کفر از همین معبر می‌گذرد.

یک زمان انسان نشانه را متوجه نمی‌شود، یک زمان متوجه می‌شود و رد می‌کند. ما مسأله‌مان غفلت از نشانه نیست. مسأله تکذیب یا تأیید است. تکذیب نشانه کفر را ایجاد می‌کند، تأیید نشانه‌ها ایمان را تولید می‌کند. این گام اول در حصول ایمان در اشخاص است.

چون خیلی‌ها ممکن است در ذهن‌شان بیاید که چگونه من به ایمان برسم. یعنی مرحله عبور از اسلام به ایمان چیست؟ تأیید نشانه‌هاست. کسی که در خودش این روحیه تأیید نشانه‌ها را داشته باشد این به مرز ایمان و لو در آن درجه اول وارد خواهد شد.

«فَذَرْنِي وَمَنْ يُكَذِّبُ بِهَذَا الْحَدِيثِ»؛ جلسه گذشته توضیح دادم که سخن نو است. این سخن نو می‌تواند خود وحی قرآن باشد، می‌تواند این مطلب باشد که فرمود: من تنبیه می‌کنم در آخرت، تنبیه می‌کنم در دنیا. کسی همین را تکذیب بکند. بعضی از مفسرین این را گفته‌اند. اشکالی هم ندارد. چون فعلاً محدوده‌ی آیات الهی گسترده نیست. ما سوره علق را گذرانده‌ایم الان سوره قلم هستیم. اگر کسی بگوید در این مرحله صرفاً مراد از تکذیب « بهذا الحدیث»، یعنی این گفته‌ی نو یا به تعبیر بعضی‌ها «خبر»، این خبری که ما دادیم تنبیه خواهند شد و نسبت‌شان مساوی نیست؛ اگر کسی این را تکذیب بکند، می‌فرماید: کار این را به من بسپر و تو دخالت نکن.
‌شوید

بحث استدراج و معنای آن

استدراج به معنای درجه به درجه رفتن است. وقتی گفته می‌شود «سَنَسْتَدْرِجُهُمْ»، یعنی این‌که به تدریج آن‌ها را به سمت سقوط و هلاکت خواهیم برد. این لغت «درجه» به معنای پله است. وقتی شما از پله‌ها بالا می‌روید، به تدریج بالا می‌روید. اما در اینجا «استدراج» به تدریج به سمت سقوط و قوس نزولی رفتن است. این معنای متداول است و به همین دلیل در ادبیات دینی به این شکل استفاده می‌شود.

معنای استدراج در قرآن

بعضی‌ها گفته‌اند که «درجه» به معنای هلاکت است، به طور مثال در لسان العرب آمده که «درجه» به معنای مرگ و هلاکت است. این‌طور می‌توانیم بگوییم که وقتی گفته می‌شود «سَنَسْتَدْرِجُهُمْ»، یعنی آن‌ها را به تدریج به سمت هلاکت می‌بریم. بنا نیست که یک مرتبه این‌ها را هلاک کنم.

نقد تفاسیر مختلف

برخی از تفاسیر دیگر نیز این‌طور توضیح داده‌اند که این هلاکت می‌تواند به معنای از بین رفتن نسل و مال باشد. وقتی خداوند می‌فرماید که «سَنَسْتَدْرِجُهُمْ»، منظور این است که به تدریج نسل این افراد منقرض خواهد شد و اموالشان از دست خواهد رفت. این‌ها دیگر باقی نخواهند ماند. این تفسیر به داستان اصحاب باغ نیز مرتبط است، چرا که خداوند قدرت این افراد را به تدریج از بین خواهد برد..

چند تفسیر از آیه «سنستدرجهم»

در بعضی دیگر از تفاسیر، گفته شده است که«سنستدرجهم» به این معناست که خداوند منشاء قدرت این افراد را به تدریج از آن‌ها خواهد گرفت، به مانند اصحاب باغ که خداوند فرزندانشان را از آن‌ها گرفت و اموالشان را نابود کرد. این نوع از تحلیل‌ها هم از نظر معنایی قابل توجه لطیف است و می‌تواند یکی از معانی این آیه باشد.

« مِنْ حَيْثُ لَا يَعْلَمُونَ »؛ از جایی که فکرش را هم نمی‌کنند خداوند ضربه‌اش را خواهد زد.

« وَأُمْلِي لَهُمْ»؛ « املی» به معنای مهلت دادن است. «مل» به معنای حین و زمانی است. حین و زمان را «مل» می‌گویند. من به این‌ها فرصت می‌دهم. به سرعت این‌ها را از بین نمی‌برم.

« إِنَّ كَيْدِي مَتِينٌ »؛ کید به معنای نقشه و طراحی و برنامه‌ریزی است. خداوند در جایی که آن‌ها کید کردند و این مکذبین آمدند پیغمبر خدا را نسبت جنون دارند در برابر این نقشه که خواستند به وسیله‌ی این فشار ایشان را برگردانند از موضع سختش در برابر کفار؛ خداوند می‌فرماید: « إِنَّ كَيْدِي مَتِينٌ ».

«متین»، گوشتی است که دو طرف ستون فقرات از پشت قرار می‌گیرد و گوشت بسیار سفتی است. « إِنَّ كَيْدِي مَتِينٌ »؛ یعنی آن برنامه ریزی دقیق همانند همان گوشت که سخت و سفت است، نقشه من هم در بین نقشه‌ها مثل نقش گوشت ستون فقرات در برابر دیگر گوشت‌هاست. «وَأُمْلِي لَهُمْ إِنَّ كَيْدِي مَتِينٌ »؛ و از جایی که او فکر می‌کند من به ضربه خواهم زد.

آن‌هایی که «استدراج» را به معنای مهلت گرفتن معنا کردند، این‌جا به مشکل می‌خورند. این دوباره تأکید می‌شود. اما ما «استدراج» را طوری معنا کردیم؛ ما درجه درجه این‌ها را به سمت هلاکت می‌بریم و مناشی قدرت این‌ها را از بین می‌بریم. منتها این را عجله نمی‌کنیم. حتی این درجات به گونه‌ای نیست که به سرعت انجام بشود. این همراه با مهلت است.

توضیحی شما در سیل نزول دارید این است که در سیر نزول شما قبلاً بیان فرمودید که خداوند فرمود: من این جریان سرکش را فرصت می‌دهم تا وسط میدان بیاید و اصحاب خودش را جمع کند. وقتی اصحاب خودش را جمع کرد، کاسه کوزه‌هایم را سرش خراب می‌کنم. «لَّا لَئِن لَّمْ يَنتَهِ لَنَسْفَعًا بِالنَّاصِيَةِ نَاصِيَةٍ كَاذِبَةٍ خَاطِئَةٍ فَلْيَدْعُ نَادِيَهُ سَنَدْعُ الزَّبَانِيَةَ»؛ این سنت الهی است.

الان هم به پیغمبر می‌فرماید: این‌هایی که من می‌گویم مثل اصحاب باغ مناشی و قدرت و ثروتشان را می‌گیرم، این‌که می‌گویم می‌گیرم، درجه درجه است و و زمان دادن به این‌ها براساس یک نقشه است. خود درجه درجه زمان اجمالاً در آن است اما توضیحی دارد و آن این است که من این مهلت را بخاطر یک نقشه دارم می‌دهم. چون همه عناصر هم‌جنس این‌ها جمع بشود و یک‌جا نابود بشوند.

چون اگر شما تصور کنید که من حالا یک مثالی بزنم، این موضوع برای امنیتی‌ها بهتر است، چون آنها این مسائل را بهتر می‌دانند. مثلاً اگر کسی بخواهد ترور کند و وارد کشور شود، دستگاه‌های امنیتی باید این شخص را شناسایی کنند. حالا فرض کنید که دستگاه امنیتی فرد تروریست را شناسایی کرده و او را دستگیر می‌کند. در این صورت، اگر او زودتر دستگیر شود، چه هزینه‌ای برای دستگاه امنیتی به دنبال دارد؟ چرا که این فرد باید به شبکه‌اش وصل شود. اگر همین شخص در فرودگاه یا مرز دستگیر شود، چه اتفاقی می‌افتد؟ ارتباطش با شبکه قطع می‌شود، اما شبکه‌اش به کار خود ادامه خواهد داد. اگر صبر کنید و به او مهلت بدهید، او می‌تواند دوستانش را پیدا کرده و تماس‌هایش را برقرار کند. وقتی که همه افراد شبکه جمع شوند، می‌توانید به‌طور هماهنگ به آنها ضربه بزنید.

این یک مدل دیگر است. اگر به او مهلت دهید، از جایی که فکرش را نمی‌کند، ضربه می‌زنید. اما این مهلت برای جمع‌آوری تمام اعضای شبکه است. راه حل این است که صبور باشید. اگر به سرعت وارد عمل شوید، فردا دوباره باید با کسی دیگر برخورد کنید، و روز بعد هم همین اتفاق خواهد افتاد. به این ترتیب، کل جریان یکجا جمع خواهد شد و شما می‌توانید آن را یکجا از بین ببرید. مدل قرآن هم همینطور است.

آیات مربوط به سرکشان می‌گویند که باید کل جریان باطل جمع شود تا بتوان آن را از بین برد. پس مهلتی که داده می‌شود، حکیمانه است؛ نه غیر حکیمانه. باید تا زمانی که فرصت لازم فراهم شود، صبر کرد. در دنیا هم همینطور است.

مثلاً فرض کنید که نتانیاهو نیست. یعنی کل جریان نفاق و کفر باید پشت سر او قرار بگیرد تا جبهه‌ها مشخص شود و اگر قرار است ذلت و خواری بر آنها نازل شود، باید زمانی باشد که همه خودشان را نشان داده باشند. پس باید صبور باشید تا این افراد یکجا جمع شوند.

در این بخش قرآن، مفسرین به یک نکته دیگر اشاره کرده‌اند که این احتمال وجود دارد که یک سری مسائل از ناحیه ما باشد. « أَمْ تَسْأَلُهُمْ أَجْرًا فَهُمْ مِنْ مَغْرَمٍ مُثْقَلُونَ »؛ مثلاً این که پیغمبر وقتی رسالتش را مطرح کرد، برخی گفتند که او مزد می‌خواهد. « مُثْقَلُونَ »؛ یعنی باری که روی سرش است و بار روی او سنگینی می‌کند. « مَغْرَمٍ »؛ اشاره به غرامتی است که انسان بدون این‌که چیزی در عوض گیرش بیاید و جرمی انجام داده باشد، بپردازد. این می‌شود غرامت.

« أَمْ تَسْأَلُهُمْ أَجْرًا فَهُمْ مِنْ مَغْرَمٍ مُثْقَلُونَ »؛ این‌ها می‌گویند پس به خاطر غرامتی که می‌خواهند بپردازند بار سنگینی را را روی خودشان احساس می‌کنند، می‌گویند: تفاوتی نمی‌کند. مثلا شما دکتر می‌روید دکتر آن‌قدر بار سنگین روی دوش شما می‌گذارد می‌گویید: ما با این درد می‌سازیم. خیلی تفاوتی نمی‌کند. یعنی چون بار سنگین است این بار را تحمل می‌کنیم و تفاوتی نمی‌کند.

پییغمبر از اول که آمده است مزدی نگرفته است . به‌طور صادقانه، آنچه را که لازم بوده با مردم در میان گذاشته است، اما برخی از آنها احساس کردند که ممکن است او به‌دنبال پاداش یا غرامت باشد.

« أَمْ عِنْدَهُمُ الْغَيْبُ فَهُمْ يَكْتُبُونَ»؛ برخی مفسران گفته‌اند که آیا این افراد فرشته هستند که غیب را می‌نویسند که مجرم و مسلمان یکی هستند. « أَمْ عِنْدَهُمُ الْغَيْبُ فَهُمْ يَکْتُبُونَ»، یعنی این‌ها به جای این‌ها نشسته‌اند. اما به نظر می‌رسد که معنای دقیق‌تری در پشت این عبارت وجود دارد. منظور این است که این افراد خود را به جای خدا قرار داده‌اند و به‌طور خودسرانه تصمیم می‌گیرند که چه چیزی باید اتفاق بیفتد. در واقع، «فهم یکتبون» به معنای «آنها می‌نویسند» است که یعنی آنها قوانین و سرنوشت‌ها را خودشان تعیین می‌کنند.

بنابراین، «ام عندهم الغیب» به این معناست که این افراد، که خود را مانند خدا می‌بینند، خود را مالک غیب می‌دانند و تصمیمات نهایی را می‌گیرند. این افراد به‌طور خودسرانه و طبق خواسته‌های خودشان قوانینی را اعمال می‌کنند که در واقع قوانین خدا نیست. در این صورت، «فهم یکتبون» به معنای «آنها قوانینی وضع می‌کنند» است.

مجموعاً، قرآن در این سوره، در بخش‌های مختلف، تساوی بین مسلمانان و مجرمان را رد کرده و هر گونه تصور اشتباهی را درباره این که مسلمانان و مجرمان در مسائل دینی برابر هستند، با دلایل قوی و منطقی رد کرده است.

در انتها نیز اشاره می‌شود که: « فَاصْبِرْ لِحُكْمِ رَبِّكَ وَلَا تَكُنْ كَصَاحِبِ الْحُوتِ»، توصیه‌هایی به خود پیغمبر است.

در این‌جا اول دلداری است. سپس فرمود: که در رابطه با این جریان نرمش نکند. وعده داده شد که با این‌ها برخود خواهد شد. چهارم، بیان شد که جریان متقی حسابش جدا از این‌ها است و حسابش با مجرم جدا است و انواع تصوراتی که حساب را یکی بکند، این‌ها را رد کرد. در انتها هم بیان می‌فرماید که خود پیامبر چه چالشی باید داشته باشد که بعدا خدمت‌تان تقدیم می‌کنم.

 

logo