1403/08/12
بسم الله الرحمن الرحیم
مسأله شرک و تکذیب کنندگان/قلم (2 نزول) 41-44 /تفسیر تنزیلی
موضوع: تفسیر تنزیلی /قلم (2 نزول) 41-44 /مسأله شرک و تکذیب کنندگان
بسمالله الرحمن الرحیم
«سَلهُم أَيُّهُم بِذَلِكَ زَعِيمٌ أَملَهُم شُرَكَاءُ فَليَأتُواْ بِشُرَكَائِهِم إِن كَانُواْ صَدِقِينَ يَومَ يُكشَفُ عَن سَاق وَيُدعَونَ إِلَى ٱلسُّجُودِ فَلَا يَستَطِيعُونَ خَشِعَةً أَبصَرُهُم تَرهَقُهُم ذِلَّة وَقَد كَانُواْ يُدعَونَ إِلَى ٱلسُّجُودِ وَهُم سَلِمُونَ فَذَرنِي وَمَن يُكَذِّبُ بِهَذَا ٱلحَدِيث سَنَسَتدرِجُهُم مِّن حَيثُ لَا يَعلَمُونَ وَأُملِي لَهُم إِنَّ كَيدِي مَتِينٌ»
دومین سورهای که بر پیغمبر عظیمالشأن نازل شد، سوره قلم است. این سوره برای تسلیت خاطر پیغمبر (صلیاللهعلیهوآله) و خروج ایشان از تحت فشاری که جریان ثروت و قدرت و جهالت متوجه ایشان کرده بود، نازل گردید.
در این سوره ابتدا، پیغمبر (صلیاللهعلیهوآله) اطمینان خاطر یافتند که موفق به پیروزی و اثبات خود خواهند شد. بهویژه که دشمنان ایشان ادعا میکردند که ایشان در عقل و فکرشان دچار فتنه شدهاند و به این دلیل از هرگونه تبلیغ و دعوت، جلوگیری میکردند.
بعد از آن، خداوند فرمود که این جریان قدرت نباید هیچگونه سازش یا نرمشی در برابر آن صورت بگیرد و تأکید فرمود که این جریان از نظر اخلاقی، روحی، معنوی و اجتماعی صفاتی دارد که کاملاً با دین اسلام و تعلیمات پیامبر (صلیاللهعلیهوآله) در تضاد است. بنابراین، این دو جریان نمیتوانند کنار هم جمع شوند.
تنبیه به مجرمان و وعده به متقیان
به دنبال این مسأله، خداوند فرمود که: « فَليَأتُواْ بِشُرَكَائِهِم إِن كَانُواْ صَدِقِينَ»؛ در این مورد چهارم، مسأله به گونهی دیگری مطرح میشود. اگر تنها رب عالم خداوند متعال باشد، مسأله همین است که قضیه باید با خدا بسته شود. اگر این پروردگار یکی از این سه شاخهای که بیان شد، در احتمالات وجود نداشته باشد، قاعدتاً نباید نسبتشان مساوی باشد با کسانی که تسلیم امر خدا هستند. اما ممکن است اینها دلشان را خودش کرده باشند به شریکان خدا. یعنی تصور کنند برای خدا شریک هست و این شریک همچنانی که اینهایی را که رابطه را با خدا وصل کردهاند و آنهایی که رابطه را با خدا قطع کردهاند اینها را آنها پاداش میدهند. آنها متکفل هستند که اینها را به بهشت برسانند. و این شریکان گفته باشند که شماهایی که رابلطهتان را با خدا قطع کردید اما ما خودمان ضامن هستیم که شما را به نتایج مطلوبتان برسانیم و لذا مشرکین از طریق شرکشان به جایی برسند که مسلمانها برسند.
مسأله شرک و تکذیب کنندگان
« أَفَنَجعَلُ ٱلمُسلِمِينَ کاللمُجرِمِينَ»؛ وقتی است که بگویند: شما تنها ربید و عدالت ربوبی اجازه نمیدهد. حالا اگر به دیگری وجود داشته باشد چطور؟ این احتمال هم باید رد بشود. خدای متعال در اینجا این احتمال را اینگونه رد میکند: « أَملَهُم شُرَكَاءُ فَليَأتُواْ بِشُرَكَائِهِم إِن كَانُواْ صَدِقِينَ »؛ خب شریکانشان را بیاورند. اگر واقعا شریکی برای من هست شریکش را عرضه بکنند. این یعنی شریک را اثبات بکند که شریک من است. چون از اول ادبیات قرآن به گونهای پیش رفت که تنها یک رب در جهان وجود دارد. ربی که خالق آدم است. ( تعبیر «خالق هستی» دقیق نیست، زیرا «هستی» به معنای خالق خود نیست. خداوند خالق «عالم» است، نه خالق «هستی» . باید همیشه مراقب باشیم که از چنین تعبیراتی استفاده نکنیم.)
خالق عالم گفت که من خالق عالم از مرحله اسپرمی هستم. هویت تکوینی آن را هم دارم اگر کسی مدعی هست در این امور شریک هست او بیاید و ادعای خود را اثبات کند. اینجا دارد این را میگوید: « أَملَهُم شُرَكَاءُ فَليَأتُواْ بِشُرَكَائِهِم إِن كَانُواْ صَدِقِينَ»: اگر راست میگویند آن شریکان را بیاورند. اگر کسی هست که بتواند در مستوای مشارکت با من قرار بگیرد، آن را بیاورد. چون وجود ندارد. این ادبیات کسی است که قائل به این است که وجود ندارد .
یک معنای دیگر هم برای شرکا آورده شده است و آن این است که: « أَملَهُم شُرَكَاءُ»؛ یعنی در این ادعایی که میکنند که نسبتشان متساوی است بروند و از ادیان ابراهیمی و دیگر ادیان شریکانی برای چنین ادعایی مطرح بکنند. یعنی میخواهد بگوید کسانی که در تحت یک برنامهی خاص هستند و کسانی که این برنامه را اجرا نمیکنند رابطه را قطع میکنند بلکه رابطه را قطع میکنند آنقدر این مطلب روشن است که اینها نمیتوانند به یک نتیجه برسند. اگر واقعا در جهان شریکی وجود دارد عین اینهایی که چنین فکری دارند از کسانی که صاحبان این ادیان هستند، صاحبان مذاهبی هستند که غیر از مذهب شرک و اینهاست بروند آن را بیاورند.
این ادعا خیلی محکم نیست ولی اگر کسی بگوید: « أَملَهُم شُرَكَاءُ»؛ غیر از این است که « لله شرکاء» باشد، باز هم هیچ صاحب دینی، هیچ صاحب اندیشهای چنین سخنی نمیگوید که: کسانی که تسلیم یک برنامه نمیشوند با کسانی که تسلیم نمیشوند و رابطه را قطع میکنند هر دو به یک نتیجه برسند. مثل کسانی که ورزش میکنند و کسانی که ورزش نمیکنند؛ کسانی که سیگار میکشند و کسانی که مواد مصرف میکنند و...؛ نتیجهاش یکی است. عقل سلیم این را اصلاً نمیپذیرد.
نمیخواهم بگویم این برداشت صحیحی است اما با توجه « أَملَهُم شُرَكَاءُ» و ظرفیت « أَملَهُم شُرَكَاءُ»؛ میتواند چنین برداشتی هم از این آیه بشود.
«يَومَ يُكشَفُ عَن سَاق وَيُدعَونَ إِلَى ٱلسُّجُودِ »؛ روزی که کشف از ساق میشود. ساق فاصله از زانو تا مچ پاست. « يَومَ يُكشَفُ عَن سَاق »؛ به معنای روزی که پاچهها بالا زده میشود.
« يَومَ يُكشَفُ عَن سَاق »؛ به چه معناست؟ این مثالی است در مثالهای عرب وقتی کاری به نهایت شدت میرسد در آن شرایط که کار به نهایت شدت میرسد، میگویند: پاچهها را بالا زدند. اینها دشداشه داشتند از پایین پاچهها را جمع میکردند و دور کمرشان محکم میبستند، ساق پایشان معلوم میشود. وقتی شدت به جنگ و شدت به شروع یک کاری بود، اینگونه بود و این تمثیل شده است که پاچهها را بالا زد برای اینکه وارد یک کار سخت بشود.
حضرت علامه طباطبایی میفرمایند: «یشتد علیهم الامر» یعنی کار بر آنها سخت است. ظاهراً اینطور نباشد. این مال خود روز است نه اینکه « یشتد علیهم الامر»؛ بر خود اینها سخت میشود. کما اینکه در آیات دیگر قرآن هم داریم. این روز سختی است. خود اتفاقات روز رستاخیز اتفاقات سختی است. یعنی وقتی « کار به شدت میرسد» مال صفت روز است. یعنی ظرف امروز « یوم یکشف الساق» نه «یستد علیهم الامر». این را باید دقت کنیم. بنابراین با فرمایش حضرت علامه نباید خیلی همراه بشویم. ماهیت آن روز، ماهیت سختی است به تدریج بر مؤمنین هموار میشود اما برای کافرین هموار نمیشود.
دعوت به سجود
آیه بعدی میفرماید: «و یدعون الی السجود»؛ یعنی دعوت به سجود میشوند. در اینجا سوالی مطرح میشود که مراد از سجود چیست؟ حضرت علامه طباطبایی میفرمایند که مراد از سجود، نماز نیست، بلکه اشاره به افتادن به خاک است. اما در اینجا دو دیدگاه وجود دارد:
1. برخی معتقدند که فرشتگان مردم را به سجود دعوت میکنند. این حالت شبیه به آن است که وقتی پادشاه وارد میشود، به افراد دستور میدهند که خضوع کنند و به خاک بیفتند ولی اینها قدرت سجده ندارند.
2. نظر دیگری وجود دارد که بر اساس روایت امام کاظم (علیهالسلام) است که میفرمایند: در روز قیامت وقتی تجلی خداوند رخ میدهد، همه به سجده میافتند، اما این مکذبین قدرت سجده نخواهند داشت، زیرا بدن آنها از شدت گناه خشک شده است.
سجود و خضوع
اما مراد از سجود در اینجا همان خضوع در برابر خداوند است. این خضوع در برابر عظمت خداوند در روز قیامت یعنی سجده بر خاک میکند.
علامه طباطبایی نیز در اینجا میفرمایند که برخی معتقدند سجود به معنای نماز خواندن است در سوره علق سجده به معنای نماز آمده، در اینجا هم سجود به معنای خضوع تام در برابر خداوند است. این را توجه بفرمایید که نمیشود ما چیزی را در سوره علق بپذیریم، بیاییم در سوره قلم بگوییم مردود است. دقت میشود که اینها کنار هم قرار بگیرند مسأله قاعدتاً حل میشود.
در ادامه آیه میفرماید: « خَاشِعَةً أَبصَرُهُم تَرهَقُهُم »؛ که به معنای خشوع چشمهاست. بعضیها این را به معنای ذلت در چشمها تفسیر کردهاند، یعنی به نوعی ترس و ذلت در چشمها نمایان میشود. خشوع در قرآن به چشم، قلب و چهره نسبت داده شده است.
مثلاً در آیه «قد أفلح المؤمنون الذين هم في صلاتهم خاشعون»، این به چه معناست؟ به نظرم باید کمی دقت کنیم که دقیقاً مراد از خشوع چیست. در قرآن تعبیر دیگری در رابطه با زمین آمده است که میفرماید: «وتر الأرض خاشعة» (زمین خاشع است) و سپس میفرماید: « فإذا أنزلنا عليها الماء اهتزت أي بالنبات »؛ یعنی وقتی باران بر زمین میباریم، زمین به حرکت درمیآید و سرسبز و تازه میشود.
این معنایش چیست؟ وقتی میگوییم «زمین خاشع است»، منظور این است که وقتی باران میبارد، زمین شروع به حرکت میکند و سرسبز میشود. این نشاندهنده نوعی فروتنی و افتادگی است، اما این افتادگی همراه با خواستن و درخواست است. به عبارت دیگر، زمین در حالت خشوع، به دنبال باران است، یعنی از خشکی به سمت سرسبزی و زندگی میرود. وقتی زمین خشوع میکند، در حقیقت درخواست میکند که خداوند به آن باران بدهد.
حال، در آیه «الذين هم في صلاتهم خاشعون»، خشوع در نماز به معنای نماز خواندن از سر نیاز است. یعنی مؤمن وقتی نماز میخواند، این نماز از سر نیاز به درگاه خداوند است. نماز از روی فقر و نیاز، نه از روی سیری و شکمپرستی. وقتی انسان در نماز خشوع دارد، یعنی بهطور کامل از درگاه خداوند طلب کمک میکند و نیاز خود را اظهار میکند.
خشوع در چشمها
خاشعت أبصارهم به چه معناست؟ در واقع این یعنی در چشمهای آنها التماس و درخواست دیده میشود. در روز قیامت، این انسانها که به گناه آلوده بودند، چشمهایشان از شدت نیاز و التماس برای نجات، پر از خواهش و درخواست میشود. در حقیقت، در روز قیامت، در دادگاه الهی، انسانهایی که در دنیا مرتکب جرم شدهاند، چشمهایشان از ترس و خواهش برای نجات به نظر میرسد.
تَرهَقُهُم ذِلَّة و تصویر انسان مجرم در قیامت
« تَرهَقُهُم ذِلَّة » به معنای پوشیدن چیزی به صورت قهری. این خواری نه تنها به جسم فرد بلکه به همه وجود او سرایت میکند. در روز قیامت، کسی که در دنیا گناه کرده است، در قیامت نه تنها از سر و روی خود، بلکه از همه وجودش خواری و ذلت میبارد. این انسانها با چشمهای پر از التماس و خواهش در برابر خداوند قرار میگیرند، در حالی که نمیتواند ذلتش را پنهان کند.
تصویر انسان در قیامت
در سوره علق، اشاره شده است که قرآن با تصاویری که ارائه میدهد، برای ما مفاهیم را روشن میکند. در واقع، یکی از جنبههای اعجاز قرآن، توانایی آن در تصویرسازی مفاهیم است. بهطور مثال، در روز قیامت، انسانهایی که در دنیا سجده نکردهاند، در آن روز نمیتوانند سجده کنند. در واقع، کسی که در دنیا در برابر خداوند خضوع نکرده است، در قیامت هم در برابر عظمت خداوند قادر به سجده نخواهد بود. این افراد با چشمهای پر از نیاز و ذلت، در برابر خداوند قرار خواهند گرفت. آنها نمیتوانند به خاک بیفتند و سجده کنند، زیرا در دنیا این کار را انجام ندادهاند. در قیامت، وقتی انسان نمیتواند سجده کند، این ناتوانی در سجده، بهطور آشکار ظاهر میشود. فردی که در دنیا سجده نکرده است، در قیامت نمیتواند در برابر خداوند سجده کند. «وقد كانوا يدعون إلى السجود»، این نشان میدهد که این افراد در دنیا دعوت به سجده شده بودند، اما نپذیرفتند و اکنون در قیامت نمیتوانند سجده کنند. چون که در دنیا به انسانها گفته میشد که «خضوع کنید در برابر اوامر الهی»، اما آنها این کار را انجام نمیدادند. در قیامت به شکل واضحتری نشان داده میشود. کسانی که در دنیا از انجام نماز و سجده امتناع کردهاند، در قیامت با ذلت و ناتوانی مواجه میشوند. آنها نمیتوانند سجده کنند و از شدت ذلت و نیاز، تمامی وجودشان به درخواست و التماس میپردازد.
در اینجا عرض میکنم که حضرت آیتالله العظمی مکارم میفرمایند: دعوتکنندگان در دنیا، مؤذنان بودند که در اجتماعات نماز جماعت حضور داشتند. از سوی دیگر، آیات قرآن و احادیث پیامبر نشان میدهند که این عمومیت در نظر گرفته شده، هنوز با توجه به سیر نزول قرآن، به مرحلهی فعلی خود نرسیده است. بنابراین، باید یک دعوت به سجده که متناسب با فضای نزول قرآن باشد، مطرح کنیم. مثلاً در این زمینه میگوییم: «یدعون الی السجود» به مانند دعوت به ربوبیت خداوند و تسلیم شدن در برابر او بود.
این دعوتها در دنیا بیان میشد که «خدا خالقتان است، خدا رب تکوینی عالم است، هرچه دارید از او دارید»، اما بسیاری از آنها گوش نمیدادند. همانطور که امروزه گفته میشود، آن زمان «جیک جیک مستانهاش بود، فکر زمستانش نبود». آیه «وقد کان یدعون الی السجود» نیز لزوماً به نماز جماعت و مؤذنها اشاره ندارد. اینها در واقع از طریق آیات الهی و منطقی که برایشان بیان شده بود، دعوت به خشوع در برابر خدا میشدند، اما آنها گوش نمیکردند.
این نکته قابل توجه است که گاهی برداشتهای عمومی از قرآن، بهویژه با توجه به ترتیب نزول، نادرست است. در تفسیر تنزیلی قرآن، به دنبال کشف روشها و مفاهیم هستیم، اما این به این معنا نیست که نتوان برخی برداشتها را دقیقتر کرد. بهعنوان مثال، در تفسیر سجده حضرت علامه، رابطه سجده سوره قلم و سوره علق را که دو سوره پشت سر هم آمدهاند، با دو معنی مختلف تفسیر کردهاند.
در مورد سجده و نماز جماعت، باید توجه داشت که در زمان نزول قرآن، مسجد به معنای امروز وجود نداشت و برخی اصطلاحات معنای متفاوتی داشتند. این امر نشان میدهد که ما باید مفاهیم قرآن را در بستر نزول آن تفسیر کنیم و اینطور نیست که این مفاهیم فقط به معانی بعدی توسعه یابند. پس باید وقتی تفسیر میکنیم، بگوییم که تا آن زمان، این مفاهیم به این شکل معنا داشتند و بعدها میتوانند توسعه یابند.
تکذیب حدیث و روش برخورد با پیامبر
مسئله دیگری که مطرح میشود، مربوط به تکذیب حدیث پیامبر است. قرآن میفرماید: « فَذَرنِي وَمَن يُكَذِّبُ بِهَذَا ٱلحَدِيث»؛ یعنی کسی که این حدیث را تکذیب میکند، چه معنایی دارد؟ آقایان بسیاری فرمودند که: «حدیث» در اینجا به معنای «گفتار» است. این حدیث میتواند به معنای کلام وحی باشد، که در اختیار پیامبر قرار گرفته است، خواه این کلام وحی به معنای قرآن باشد یا وحیهای تبیینی که به پیامبر منتقل میشود.
مهمترین ویژگی این گفتار جدید، «تازگی» آن است. پیغمبر یک سخن جدید آورد که باعث شد برخی او را به جنون متهم کنند. هنگامی که فردی سخنی جدید مطرح میکند، اولین واکنش عمومی در برابر آن معمولاً منفی است. این واکنشها معمولاً شامل نپذیرفتن، استرداد ، و حتی نسبت جنون دادن به فرد جدید است. این همان چیزی است که در تاریخ برای پیامبران و پیشوایان جدید رخ داده است.
در ادامه، قرآن میفرماید: « سَنَسَتدرِجُهُم مِّن حَيثُ لَا يَعلَمُونَ »، یعنی خداوند این افراد را به تدریج به سوی عذاب میبرد، از جایی که نمیدانند. «استدراج» به معنای کشاندن تدریجی فرد به سمت یک وضعیت نامطلوب است که خود فرد از آن آگاه نیست. این اصطلاح در قرآن به معنای کشاندن فرد به سمت عذاب است که در ابتدا فرد متوجه نمیشود.
روش استدراج اینگونه است که شما به فرد نعمت میدهید، اما او هیچ واکنش مثبت و شکرگزاری از خود نشان نمیدهد. به جای اینکه نعمت را از او بگیرید، آن را بیشتر میدهید، تا غرور و سرمستی او بیشتر شود. در این حالت، فرد فکر میکند که هیچ حساب و کتابی در کار نیست و این امر باعث سرمستی بیشتر او میشود.
در زندگی واقعی، بسیاری از افراد ثروتمند با نعمتهای زیادی که دریافت میکنند، غرور و سرمستی پیدا میکنند. این افراد وقتی در برابر نعمتها هیچ واکنشی از خود نشان نمیدهند، خداوند نعمتهای بیشتری به آنها میدهد و این امر به تدریج آنها را به سمت عذاب میبرد.
آیه «سنستدرجهم من حیث لا یعلمون» به این معناست که خداوند این افراد را به تدریج از جایی که خودشان نمیدانند، به سمت عذاب میبرد. خداوند در ابتدا به آنها فرصت میدهد و هیچ تنبیه فوری بر آنها وارد نمیکند. این فرصتها بهطور ناخودآگاه برایشان به دردسر تبدیل میشود. بسیاری از ما ممکن است فکر کنیم که اشتباهاتمان بلافاصله باید مجازات شود، اما گاهی تلخی یک اشتباه و تنبیه آن باعث میشود که فرد مدتها بر مسیر درست بماند.
مراقبت در زندگی
این نکتهای است که برای انسانهای اهل هدایت بسیار مهم است. اگر فردی در زندگی خود مراقب باشد و توجه کند که آیا در مسیر درست قرار دارد یا نه، میتواند از لغزشهای خود جلوگیری کند. افراد مراقب همیشه نسبت به رفتارهای خود حساس هستند و وقتی احساس میکنند که از مسیر درست منحرف شدهاند، با استغفار به سمت بازگشت حرکت میکنند. کسانی که مراقب نیستند، ممکن است بهراحتی از مسیر درست منحرف شوند و هیچ نشانهای از اشتباهات خود نداشته باشند.