1403/08/09
بسم الله الرحمن الرحیم
تفکر دینی و تربیت اسلامی/سوره قلم (2 نزول) آیات 34-35 /تفسیر تنزیلی
موضوع: تفسیر تنزیلی /سوره قلم (2 نزول) آیات 34-35 /تفکر دینی و تربیت اسلامی
تفکر دینی و تربیت اسلامی
«إنَّ لِلْمُتَّقِینَ عِنْدَ رَبِّهِمْ جَنّاتِ النَّعِیمِ أَ فَنَجْعَلُ الْمُسْلِمِینَ کَالْمُجْرِمِین ما لَکُمْ کَیْفَ تَحْکُمُونَ أَمْ لَکُمْ کِتابٌ فِیهِ تَدْرُسُون َ إنَّ لَکُمْ فِیهِ لَما تَخَیَّرُونَ أَمْ لَکُمْ أَیْمانٌ عَلَیْنا بالِغَةٌ إِلى یَوْمِ الْقِیامَةِ إِنَّ لَکُمْ لَما تَحْکُمُون سَلْهُمْ أَیُّهُمْ بِذلِکَ زَعِیمٌ أَمْ لَهُمْ شُرَکاءُ فَلْیَأْتُوا بِشُرَکائِهِمْ إِنْ کانُوا صادِقِینَ»
دیروز محضر مبارکتون عرض کردم که در سیر مباحث سوره قلم خدای متعال بعد از اینکه بیان فرمود حتما با این جریان ثروت و قدرت برخود خواهد کرد و آنها را تنبیه خواهد کرد و مناشی قدرت اینها را که یا مال است یا فرزندان؛ به تدریج از آنها خواهند گرفت. به دنبال آن هم گفت که عذابی برای آخرت اینها در نظر گرفته شده است که از این عذاب بزرگتر است.
بعد از آن یک مسأله مطرح شد که آن اینکه؛ خب این عذاب کسانی است که در برابر پیغمبر رویه تکذیب را در پیش گرفتهاند. حالا کسانی خویشتندار باشند، بیگدار به آب نزنند، بار همراه با احتیاط داشته باشند و در چارچوب عمل کنند، آنها چطور؟ آیاتی که از دیروز شروع کردیم قرار بود که حکم مربوط به اینها را بیان کند.
در اینجا مشهور هست که یک سبب نزولی هم دارد و آن این است که وقتی خدای متعال فرمود که: «إنَّ لِلْمُتَّقِینَ عِنْدَ رَبِّهِمْ جَنّاتِ النَّعِیم»؛ کافران گفتند: اینطور نیست. روز قیامت شما بر ما فضیلتی نخواهید داشت اگر هم اتفاقی بیفتد وضعیت مساوی است. هر کجا که شما به جایی رسیدید ما هم به همانجا میرسیم و با توجه به اینکه وضع دنیای ما بهتر است، آخرتمان هم بهتر از شما خواهد بود.
سپس آیه نازل شد: « أَ فَنَجْعَلُ الْمُسْلِمِینَ کَالْمُجْرِمِین»؛ مجرمین میآیند وضعیت مسلمانان را مثل مجرمین قرار میدهند. حضرت علامه هم که سببهای نزول را ذکر نمیکند این هم ذکر کردهاند. ایشان میفرمایند: (البته اینجا فراتر از تساوی میفرماید) کرامت مسلمان اقتضا میکند که من با او برخورد کریمانهای داشته باشم و برای او بهشت را به ارمغان بیاورم.
به نظر بنده میرسد که سبب نزول هم به این نحو نباشد. خدای متعال در سیاق وقتی بحث مکذبین را فرمود این لنگه قصه را هم بیان فرمود که: برای تسلیم شدگان تکلیف دیگری هست. راجع به واژههای تقوا، اسلام، مسلمانی و مجرم هم قدری سعی کردیم مفهوم شناسی شود با توجه به سیر نزول و نسبتی که این سوره با سوره علق خواهد داشت.
در این آیه: « إنَّ لِلْمُتَّقِینَ عِنْدَ رَبِّهِمْ جَنّاتِ النَّعِیمِ َ فَنَجْعَلُ الْمُسْلِمِینَ کَالْمُجْرِمِین»؛ یک لایهای از ربوبیت خدا را مطرح میکند که تا الان لازم نبود مطرح بکند. اصولاً در سیر نزول وقتی آقایان دارد بحث تفسیر میشود بسیاری از مطالب به اقتضای شرایط و به اقتضای بحث مطرح میشود. مثلاً ربوبیت که مرکز آغاز نزول قرآن هست، در اینجا یک لایه از آن مطرح میشود که آن عدل ربوبی است.
وقتی کسی مالک و مدبر بشر هست، برنامهای هم داده است. دستوراتی داده است و این دستورات بعضاً عمل شده است و بعضاً عمل نشده است. این کسی که چنین برنامهای داده است آیا نباید نسبت به ثمره مالک باشد و تدبیر کرده باشد و روش کرده باشد که اینهایی که به این برنامه عمل میکنند به جایی میرسند که آنهایی که به این برنامه عمل نکردند به آنجا نمیرسند و خود من هستم که اینها را براساس نوع عملشان فرجامهایشان متفاوتی برایشان تدبیر کردهام.
پس وقتی کسی رب است، صرفاً رب ابتدا نیست، صرفاً رب ابتدای خلقت یا رب ادارهی فعلی امور ما (که هرکس میخواهد هرطور باشد). مثل پزشکی که بگوید: من کاری ندارم این را که من دارم جراحی میکنم فرض کنید که یا براش نسخه میپیجند این مثلاً کافر است، مؤمن است؛ من وظیفهام را انجام میدهم؛ نه ربوبیت اینطور نیست. مالک تدبیر باید بر نتایج هم مالک باشد و الا ربوبیت، ربوبیت بدون پشتوانه است. لذا در اینجا مسأله تنبیه و مجازات و پاداشت و مکافات را مطرح میکند؛ « َّ لِلْمُتَّقِینَ عِنْدَ رَبِّهِمْ»؛ این عندیت نزد رب معنایش این است که من به ثمره و نتیجه رساندن اینها را هم برعهده دارم. من در این ثمره هم دخالت میکنم. چون تفاوت بین دو برنامه است، برای آن جریان مکذب که در اینجا تجلی آن مجرم بود و رابطهاش با رب قطع میکند (چون جرم چیدن میوه از درخت است) و مسلمان ( که پیوند را وصل میکند) چون این تفاوت هست میفرماید که: حتما اینها دو نتیجه خواهند گرفت.
و در ادامه میفرماید: « ما لَکُمْ کَیْفَ تَحْکُمُونَ ...»؛ این خطابش به مجرمین (مکذبینی ) است که تصور میکنند هیچ تفاوتی نمیکند که کسی چه اعتقادی داشته باشد و زندگی را براساس چه اعتقادی شکل بدهد. خیلی از ماها هم در زندگیمان توجهی به آثار وضعی نداریم. مثلا میگوید: غذا، غذاست حلال باشد یا حرام من باید انرژی بگیرم. ارتباط جنسی، ارتباط جنسی است. حالا یک صیغهای بخوانند یا نخوانند.
ببینید، ظاهر قصه این است که وقتی مردم تربیت دینی نداشته باشند، تفاوتی بین عمل بر اساس چهارچوبهای دین یا غیر آن نمیبینند. به خصوص وقتی که عمل یکسان باشد. در این صورت، احساس تساوی ایجاد میشود که در این میدان، این احساس از همه روشنتر است. خداوند میفرماید: نه، کسی که در چهارچوب مالکیت و تدبیر من متناسب با تدبیر من عمل میکند، فرجامی دارد و کسی که اینگونه عمل نمیکند، فرجام دیگری خواهد داشت.
به هر مقداری که عمل انسان با تدبیر الهی متناسب باشد، بهشت در انتظار اوست. بهشتهای ما متناسب با میزان تعبد ماست. به میزان تسلیم ما، بهشت به ما داده خواهد شد. لذا بهشت مدارج دارد. اگر مثلاً فردوس در نقطه اوج باشد، بعد از آن غرفهها و سپس روضهها قرار دارند. اینها را در قرآن میتوان شناسایی کرد. من به یاد دارم که در مقالهای تا چهار درجه برای بهشت ذکر کرده بود.
وقتی شما در قرآن درجات بهشتی را میبینید، این درجات به میزان عمل ما بستگی دارد. یعنی اینطور نیست که کسی صفر باشد یا کسی صد. نه، اینها میتوانند مفهوم مشکک داشته باشند و درجات مختلفی داشته باشند. تسلیم درجه دارد، جرم هم درجه دارد. جرم در جهنم و عمل طاعت و تسلیم در مقامات بهشتی.
لذا من به میزان تسلیم خود پاداش خواهم گرفت. این وعده الهی است: « إنَّ لِلْمُتَّقِینَ عِنْدَ رَبِّهِمْ جَنّاتِ النَّعِیمِ»؛ یعنی به تناسب تسلیم من در واقع دربهای بهشت به رویم گشوده خواهد شد. اینکه در روایات میخوانیم: «بخوان و بالا برو»؛ یعنی به میزان تسلیم و عمل به دستورات الهی، جایگاه ما در بهشت ارتقاء خواهد یافت. و تسلیم هم خود به درجات مختلف تقسیم میشود. معیار تسلیم در اسلام، میزان مسلمانی است. این نکتهای است که میتوان از این آیهها استفاده کرد.
پس عدالت ربوبی این است که شما بر اساس میزان تسلیم خود، پاداش خواهید گرفت، همانطور که مجرم نیز به تناسب اعمالش تنبیه خواهد شد، هم در دنیا و هم در آخرت. دیروز توضیح دادم که جنات نعیم تنها بهشت اخروی نیست، بلکه بهشتهای معنوی در این دنیا نیز شامل میشود.
«ما لَکُمْ کَیْفَ تَحْکُمُونَ »؛ یعنی به اصطلاح شما چگونه حکم میکنید؟ خداوند میفرماید که به طور طبیعی و وجدانی، کسی که مطابق تدبیر الهی عمل کند و تسلیم شود، نتیجهای متفاوت خواهد گرفت. مثل این است که شما بگویید یک نفر هر روز ۳۰ دقیقه ورزش میکند و دیگری اصلاً ورزش نمیکند. آیا این دو باید یک نتیجه مشابه بگیرند؟ نه، فردی که در چهارچوب تدبیر خدا عمل میکند، نتیجه متفاوتی خواهد گرفت. این مسئله بسیار بدیهی و وجدانی است.
لذا میفرماید: «ما لَکُمْ کَیْفَ تَحْکُمُونَ أَمْ لَکُمْ کِتابٌ فِیهِ تَدْرُسُون َ »؛ یعنی آیا شما در کتابی درسی گرفتهاید که به شما بگوید باید اینگونه عمل کنید؟ در اینجا مفسرین دو معنا برای «درس گرفتن» ذکر کردهاند. یکی اینکه شما در کلاسی نشستهاید و درس میخوانید و دیگری اینکه خودتان مطالعه کردهاید. مهم این است که درس گرفتن به معنای مرور فراوان است. وقتی چیزی زیاد تکرار میشود، کهنه میشود و به اصطلاح «مندرس» میشود، مثل لباسی که زیاد پوشیده میشود یا کفشی که زیاد استفاده میشود.پ
«إنَّ لَکُمْ فِیهِ لَما تَخَیَّرُونَ»؛ شما در این کتاب هر آنچه انتخاب کنید، همان خواهد شد. در روز قیامت، همانطور که میگویند: هر کس میتواند برای خود بهشت یا عذاب را انتخاب کند، در واقع این انتخاب در دنیای عمل ما صورت میگیرد.
تحلیل و تفسیر مسئله قیامت در قرآن
در ادامه میفرماید: « أَمْ لَکُمْ أَیْمانٌ عَلَیْنا بالِغَةٌ إِلى یَوْمِ الْقِیامَةِ »؛ یعنی شما از ما تعهدی گرفتهاید که تا روز قیامت ادامه دارد. این اولین بار است که در قرآن،«یوم القیامة» مطرح میشود. سؤال این است که خطاب این آیه به چه کسی است؟ به مجرمین. اینها که قیامت را باور نداشتند، چگونه به آن ایمان بیاورند؟ در گذشته، آنها استخوانهای پوسیده را میآوردند و به پیغمبر میگفتند که اینها دوباره زنده میشوند؟ چگونه باید این را توضیح بدهیم؟ مفسرین در اینجا ورود نکردهاند ولی ما باید یک توجیهی داشته باشیم که چطور مسأله قیامت در اینجا مطرح خواهد شد؟
« أَمْ لَکُمْ أَیْمانٌ عَلَیْنا بالِغَةٌ إِلى یَوْمِ الْقِیامَةِ إِنَّ لَكُمْ لَمَا تَحْكُمُونَ»؛ یک پیمانی (میثاقی) از ما تا روز قیامت گرفتهاید که ما به شما تعهد میکنیم که هر آنچه شما حکم بکنید چه در دنیا و چه در آخرت، همان خواهد شد. این هم یک تأملی باید در آن بکنیم. شما اگر الان به غالب مقالات کلامی که نوشته شده است دقت کنید گفته میشود که اینها اعتقادی به قیامت نداشتند. این را چطور میشود حل کرد؟ یعنی برخواستن دوباره از قبر.
توجیهی که در اینجا وجود دارد این است که اینها (مکیان) تابع حضرت ابراهیم بودند.: ؛ اینها ممکن است اعتقاد به قیامت نداشتند، اما حداقل در دین حضرت ابراهیم، قیامت مطرح بوده است. در آن زمان، اعتقاد به معاد وجود داشت، حج داشتند، هرچند که دچار تحریف شده بود. و عبادات داشتند و عباداتی که داشتند از باب اعتقاد به خدا بوده. حتی میگفتند اگر ما بت پرستی را باب کردیم، « ما نَعْبُدُهُمْ إِلاَّ لِيُقَرِّبُونا إِلَى اللهِ زُلْفى»؛ ما اینها را وسیله تقرب قرار دادیم. اینها را چطور باید درست کنیم؟
یکی هم اعتقاد به معاد است. معلوم است که حضرت ابراهیم اعتقاد به معاد را هم مطرح کرده است اما این اعتقاد به معاد قاعدتاً با تحریفهایی بوده است. شما همین الان در ادیان غیر الهی هم میبینیم که در مقابر فرعونها، طلا و غذا نگه میداشتند، چرا؟ چون اعتقاد داشتند که مردهها به جهان دیگری میروند دوباره زنده میشوند و نیاز به این وسایل دارند. اینگونه افکار ممکن است رایحهای از زندگی جاودانه را در ذهن مردم ایجاد کرده باشد.
انبیا به ویژه حضرت ابراهیم در دین خود، مسئله قیامت را مطرح کردند. ولی با گذشت زمان، این مفهوم تحریف شد. برخی به تناسخ و انتقال روحها به دیگر موجودات ( مثلاً روحها میروند در قالب یک کبوتری و این کبوتر بزرگ میشود که از این افکار پریشان وجود داشته است). اما اصل این است که انسان بعد از مرگ ادامه میدهد. ظاهراً چیزی که پیغمبر اسلام مطرح میکرد قیامتی بود مثل توحیدش. توحیدی بود که زن نداشت و دخترش نبود و... .
قیامتی که قرآن مطرح میکند در واقع واسطهاش برزخ به معنای برانگیختن بدنهای پوسیده و زنده شدن دوباره آنها معرفی میکند.
غالباً، البته بودند کسانی که گفتند که به اصطلاح دیگر تمام شد. رائحهای از مسئله قیامت در ذهن اینها بوده است و قرآن به اجمال مسئله قیامت را مطرح کرده است. قیامتی که آنها حدودی از آن را باور میکردند، یعنی قیام اجسام یا قیام ارواح در یک جهان دیگر پس از مرگ. حالا ما تعبیر داریم پس از مرگ، یعنی هر کس پس از مرگش یک قیامی دارد. قیامی دارد که در آن رستاخیز هست؛ یعنی رستن مردهای که دوباره با جسدش بیرون میآید. اینها دعواهایی درباره بازگشت دوباره بوده است. در اندیشهشان این مسئله بازگشتی مطرح بود.
اکنون، مثلاً شما میبینید که در هندوئیسم هم همین نظریات وجود دارد و در بودیسم نیز همین طور. یعنی اینها معتقدند که شما به نیروانا میروید، هی تناسخ میکنید، و در نهایت در یک نقطهای به خدا وصل میشوید. در هندوئیسم هم همین طور است؛ اینطور نیست که تناسخ تمام نشود، بلکه رشد میکند، هی رشد میکند و تعالی پیدا میکند تا به یک نیرویی مثل خدا وصل شود.
پس اعتقاداتی برای جاودانگی وجود دارد، اما این اعتقادات در دستگاه دین آنقدر سازمان درستی پیدا کردهاند که شکلگیری آنها دارای مفهوم خاصی است. قرآن هم به اجمال مسئله قیامت را مطرح کرده است. بدون اینکه بحثی بکند در مورد اینکه قیامت چگونه است، همانطور که در قرآن آمده است: «وَلَئِنْ سَأَلْتَهُمْ مَنْ خَلَقَ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضَ لَيَقُولُنَّ اللَّهُ»؛ (یعنی خدا). فعلاً قرآن بحثی نمیکند که خدا چیست یا خدا چیست نیست، اما اصل منشاء خلقت را قبول میکند. آنها به قیامت اعتقاد داشتند؛ چرا که پیروان حضرت اسماعیل بودند و در فضای فرهنگی تولید شده در آنجا زندگی میکردند. آنها به اصل قیامت به نحوی اعتقاد داشتند.
لذا قرآن مثل مسلمات پذیرفته شده این مسئله را مطرح کرده است، اما توضیحی نمیدهد. اول، چون اثر تربیتی دارد. دوم اینکه ابعاد آن را باید کامل بیان کرد، همانطور که توحید در قرآن آمده است. در قرآن اصل خدا را قبول دارند، اما باید پیرایهها از آن برداشته شود تا یک تصویر مثبت و اثرگذار از این معنا در فرهنگ اینها وارد شود. در زمانهای گذشته، توحید در قرآن همراه با شرک و پیراسته از آن نبوده است. پیامبر این پیرایهها را کنار زده و آن را به یک اعتقاد موثر در زندگی فردی و اجتماعی بشر تبدیل کرده است.
از نظر جامعهشناسی دین، این مسئله اهمیت زیادی دارد که بشر نسبت به جاودانگی میل دارد. میل به جاودانگی در همه انسانها هست؛ چرا که هر فردی برای مقابله با پیری و حفظ سلامت خود تلاش میکند. این میل فطری است. وقتی که این میل در دستگاه دین قرار نمیگیرد، یک طوری توجیه میشود. مردم برای پس از مرگ خود برنامههایی دارند. ادیان اینگونه ابهامات را ساماندهی میکنند. هندوئیسم، یهود، مسیحیت، اسلام، و دیگر ادیان ابراهیمی، هرکدام این مسئله را به نحوی این برنامه مبهم را برای انسانها شکل میدهند.
مسئله معاد، در واقع یک مسئله فطری است که در فطرت ما نهفته است؛ میل به جاودانگی. هرکس جاودانگی را به طریقی حل میکند. بنابراین، خداوند مسئله قیامت را مطرح میکند بدون اینکه فعلاً استدلالی بیاورد. کأنه در عناصر فرهنگی جامعه مشرکین، مسئله قیامت مطرح میشود، ولی قرآن نمیخواهد تفسیر کند.
این مسئله در حقیقت به مردم کمک میکند تا درک کنند که قیامت برای آنها چه معنایی دارد و چه نتایجی از آن حاصل خواهد شد. در نهایت، این قیامت که به مردم اعلام میشود، همچنان سوالاتی در ذهن آنها ایجاد میکند. به ویژه آنهایی که تصور میکردند زندگی آنها در این دنیا به همین شکل ادامه خواهد داشت و آخرت هم ادامه همان زندگی خواهد بود.
در نتیجه، اینکه مسأله قیامت برای اولین بار مطرح میشود این هست که رب باید در نتایج و دورهی قیام هم حضور داشته باشد و الا مدبر نیست. ثانیا؛ قیامت به نحوی در ذاکرهی بشر وجود دارد و دین این را سامان میدهد. علامت آن میل به جاودانگی است. همه میخواهند جاودانه باشند.
آن چیزی که اکنون ملاحظه میکنیم، این است که اصل قیامت کأنه در ذهن بشر وجود دارد، چون بشر در فطرتش میل به جاودانگی دارد. اما کیفیت قیامت متفاوت است. انسانها گاهی خیال میکنند که دین و عمل دینی هیچ نقشی در قیامت نخواهد داشت. به اصطلاح، کسی که فکر میکند امروز اگر من به پزشک مراجعه نکنم، تاثیری در درمان من نخواهد داشت، میگوید: من از راه دیگری مانند دعا جبران میکنم. اینگونه تصور میکنند که عمل دینی تاثیری در قیامت ندارد.
قرآن میفرماید که دین، یعنی تسلیم و تقوا، دخالت دارد در کیفیت زندگی انسانها در قیامت. عبارت «إِنَّ لِلْمُتَّقِينَ عِندَ رَبِّهِمْ جَنَّاتِ النَّعِيمِ أَ فَنَجْعَلُ الْمُسْلِمِینَ کَالْمُجْرِمِین ...» (آیا مسلمانان را با مجرمان برابر میکنیم؟) نشاندهنده این است که صفات متقین در کیفیت زندگی آنها در آن دنیا تاثیرگذار است.
این مفهوم در سوره کهف نیز به وضوح آمده است. در داستان دو نفر اصحاب باغ که با هم دعوا میکنند، یکی از آنها میگوید: «من فکر نمیکنم این باغم از بین برود و اگر از بین برود، بهتر از اینم گیرم خواهد آمد». این فرد به راحتی از نعمتهای خود غفلت کرده و به اشتباه خیال میکند که نعمتهایش دائمی است. قرآن میخواهد این توهمات را رد کند. معیار در اسلام و در قیامت، چیزی دیگر است.
در قرآن آمده است: «إِنَّ لِلْمُتَّقِينَ عِندَ رَبِّهِمْ جَنَّاتِ النَّعِيمِ » که به معنای این است که در قیامت، عمل به تقوا و تسلیم در برابر خداوند اثرگذار است.
در ادامه، قرآن میفرماید: «أَ فَنَجْعَلُ الْمُسْلِمِینَ کَالْمُجْرِمِین ما لَکُمْ کَیْفَ تَحْکُمُونَ أَمْ لَکُمْ کِتابٌ فِیهِ تَدْرُسُون َ إنَّ لَکُمْ فِیهِ لَما تَخَیَّرُونَ أَمْ لَکُمْ أَیْمانٌ عَلَیْنا بالِغَةٌ إِلى یَوْمِ الْقِیامَةِ (هرچه خودتان حکم کردید، حکم را چطور میکنید؟). به عبارتی، امروز مردم میگویند من از طریق ثروت و امثالهم وضعیت خود را در آن دنیا تنظیم میکنم.
پس این سه شاخه، سه مدل تصویرسازی از قیامت را در قرآن رد میکند. به عبارت دیگر، خداوند در این آیات میخواهد به مردم بگوید که تصور آنها از قیامت نادرست است.
مفهوم واژه "زعیم" و نقد آن در ادبیات عربی
در ادامه: « سَلْهُمْ أَیُّهُمْ بِذلِکَ زَعِیمٌ»؛ واژه «زعیم» نیز به کار رفته است که باید معنی آن را بررسی کرد. «زعیم» به معنای متعهد و مسئول است. این واژه ممکن است به شخصی اشاره کند که به نوعی تعهد به مردم یا جامعه دارد، ولی احتمال دارد که این تعهد دروغین باشد.
در ادبیات عرب، واژه «زعیم» به رهبری یا مسئولیتی اطلاق میشود که در آن احتمال دروغ و کذب وجود دارد. این واژه در قرآن، به عنوان مثال در مورد رهبران دینی و مسئولان به کار نمیرود، چرا که این افراد باید از صحت و صداقت کامل برخوردار باشند. در ادبیات فارسی ممکن است این مفهوم بهطور کامل منتقل نشود، اما در عربی به وضوح معنای احتمال کذب یا دروغ بودن در آن وجود دارد.
همچنین، واژه «زعیم» ممکن است به کسی اطلاق شود که مسئولیتی را به دوش میگیرد، ولی در این مسئولیت احتمال دروغ وجود دارد. در نتیجه، هنگام استفاده از این واژه باید دقت داشت که احتمال دروغ در آن نهفته است.
« سَلْهُمْ أَیُّهُمْ بِذلِکَ زَعِیمٌ»؛ یعنی چه کسی مدعی چنین سخنی است که کسی آمده است گفته است: خداوند به ثروتمندان، قدرتمندان فرصتی بدهدکه خودمان انتخاب کنیم. چه کسی میتواند تعهد دهد که من این میثاق را از خدا گرفتهام؟
نگرش قرآن به تعامل اجتماعی و طرح مسائل فکری
یک نکتهی دیگری را بگویم این است که یک ادبیاتی که در چالش با آدمهایی است که در میدان هستند. این نکته مهمی است که مطابق با ذهنیات آنها با آنها برخود میکند. میدانها یا مقولات فاخر اینجا خبری نیست. مگر نه اینکه تو میگویی یک تعهدی از ما گرفتی خودش که یک مفهوم معقول نیست اما میتواند یک احتمال باشد. میگویند این احتمال را بده و سپس به آنها بگو اگر این احتمال میدهید چه کسی ضامن چنین تعهدی است که خداوند ضامن باشد.
شما در مقام مجادله و محاج با جامعه هدفتان تمام احتمالاتی را که در ذهن او ممکن است دور بخورد، در نظر بگیرید و برای همه آنها راهحل پیشنهاد دهید یا نظرتان را بگویید. نفرمایید: این ارزش گفتن ندارد. دیدید که علامه هم در تفسیر میگوید: این ارزش گفتن ندارد. واقعاً ممکن است مسأله اصلی در همانها باشد.
شما در بحثهای شبهشناسی باید این را توجه بفرمایید همه ابعاد مسأله را مطرح کنید و پاسخ بدهید. از دریچه نگاه خودتان که معقول نگاه میکنید میگویید این که درست نیست، این را که اصلاً نباید کسی بگوید؛ اینطوری نکنید. ببینید در بستر اجتماع، کف خیابان چه حرفهایی است. فلسفی و نظری برخورد نکنید، کف خیابان را ببینید. الان اینها چه شبهاتی مطرح میکنند. در پدیدههای اجتماعی همیشه باید اینطور نگاه کرد.
این « أَمْ لَکُمْ أَیْمانٌ عَلَیْنا بالِغَةٌ إِلى یَوْمِ الْقِیامَةِ»؛ که میخواهند در آن حکم کنند نگاه به کف خیابان است. اینها ممکن است این حرفها را بزند و کدام یک از اینها میتواند این تعهد را برعهده بگیرد.