1403/08/01
بسم الله الرحمن الرحیم
فتنه در عقل و انواع آن/سوره قلم (2 نزول) آیات 4-7 /تفسیر تنزیلی
موضوع: تفسیر تنزیلی /سوره قلم (2 نزول) آیات 4-7 /فتنه در عقل و انواع آن
شکیبایی پیامبر در میدان تبلیغ دین
«بسم الله الرحمن الرحیم وَإِنَّكَ لَعَلَى خُلُقٍ عَظِيمٍ فَسَتُبْصِرُ وَيُبْصِرُونَ بِأَيْيِكُمُ الْمَفْتُونُ إِنَّ رَبَّكَ هُوَ أَعْلَمُ بِمَنْ ضَلَّ عَنْ سَبِيلِهِ وَهُوَ أَعْلَمُ بِالْمُهْتَدِينَ فَلَا تُطِعِ الْمُكَذِّبِينَ »
عرض میکنم محضرتان که در نوبت گذشته توضیح دادم که بخش آغازین این سوره، قرار است پیامبر عزیز ما را تقویت و تشویق کند، و او را به آیندهاش امیدوار نماید و آیاتی که در این بخش نازل شدهاند، کاملاً ناظر به همین بُعد امیدبخشی و اطمیناندادن به پیامبر عظیمالشأن اسلام هست.
در ابتدا، نسبت جنون را که به ایشان داده شده بود، با استناد به «لوح محفوظ» و «ارادههای الهی»، خدای متعال رد میکند. و سپس بیان میفرماید: که خداوند تو را بهخاطر این آزارهایی که در مسیر رسالت میبینی، مأجور خواهد کرد.
و پس از این، میفرماید: «وَإِنَّكَ لَعَلَى خُلُقٍ عَظِيمٍ»؛
عرض کردیم که «خُلُق» مفرد است و جمع آن «اخلاق» میباشد. این تعبیر اشاره به یک خوی یا صفت خاص دارد. مفسران در تبیین این آیه، هر کدام جنبهای را مورد توجه قرار دادهاند؛ برخی به مکارم اخلاق پیامبر اشاره کردهاند، برخی دیگر به ادب ایشان، و عدهای نیز بر صبوری پیامبر اشاره کردهاند.
به نظر میرسد که این آیه با توجه به نسبت جنونی که به پیامبر داده شده، بر شکیبایی ایشان در میدان تبلیغ تأکید دارد. انسانی که بتواند در میدان عمل، صبر و شکیبایی بزرگی از خود نشان دهد، میتواند با چالشهایی که در مسیر تبلیغ دین و انجام رسالتها با آنها روبرو میشود، بهخوبی مواجه شود. یعنی به اصطلاح امروز که جعل شده است مرد میدان؛ این جمله میخواهد بگوید: ای پیامبر! تو مرد این میدانی، و شایستهی اخلاقی هستی که در این میدان بزرگ نیاز است. چون کسی که وارد چنین میدانی میشود، اگر دلش به اصطلاح "دل گنجشکی" باشد و با یک تشر یا یک تهمت عقبنشینی کند و بعد برای توجیه عقبنشینیاش فلسفهبافی کند، مثلاً بگوید: «کلاه من بزرگتر از سر این مردم است» یا بگوید: «مردم قدردان نیستند»، یا همچون آن شعر حافظ که میگوید: «اگر در شهری مردم زاغ و عقاب را یکی فرض میکنند، تو در آن شهر کاری نکن»، اگر با این ادبیات وارد فعالیتهای اجتماعی شویم، هیچوقت کار را یا شروع نمیکنیم یا اگر شروع کردیم، به پایان نمیرسانیم.
کسانی میتوانند کار را به پایان برسانند که خود را برای این میدانهای سخت آماده کرده باشند. از همینرو، ملاحظه میفرمایید که دقیقاً در جایی که پیامبر به تقویت روحی نیاز دارد، آیه به این مسئله توجه داده است:« وَإِنَّكَ لَعَلَى خُلُقٍ عَظِيمٍ»؛ شاید تعبیر «عظیم» در اینجا بدین معنا باشد که حتی اگر دیگرانی نیز در این میدانها آمدند، مانند انبیای گذشته، اما تو ای پیامبر، آمدهای تا مکارم اخلاق را به کمال برسانی.
اخلاق یعنی اگر کسی در میدان آمد و قدری صبوری کرد، حالا چه کارش به نتیجه برسد و چه نرسد، یعنی چه مردم همراهی بکنند یا نکنند، وظیفهاش را انجام داده است. اما تو در همین میدان از همه بالاتری. و شاید همان روایت معروف از پیامبر که فرمود: «هیچکس به اندازه من از قوم خود آزار ندید»، اشاره به همین معنا داشته باشد.
پیامبر در این میدان سخت، توان مقاومت در برابر مشکلات را داشت. و وقتی خداوند میفرماید: « وَإِنَّكَ لَعَلَى خُلُقٍ عَظِيمٍ»، این خود در واقع تأییدی است بر اینکه پیامبر ظرفیت ورود به این میدان، ماندن در آن و پیروزی در آن را دارد.
پس این آیه، تأییدی از طرف خدای متعال است مبنی بر اینکه پیامبر میتواند در این میدان باقی بماند. چون شکیبایی، لازمه تبلیغ دین است. کسی که در مسیر تبلیغ گام برمیدارد، باید هزینههایش را نیز بپردازد. قرار نیست همه حرف ما را تأیید کنند و با ما همراهی نمایند. برخی از روی جهل و نادانی با ما برخورد میکنند و برخی نیز از روی عناد.
و کسی که به میدان تبلیغ و مبارزه وارد میشود، باید خودش را برای مقابله با این دو جریان آماده کند: یک جریان جاهل و نادان، و دیگری جریان معاند که آگاهانه با حق مخالفت میکند و برای بقای خودش با آن میجنگد. بنابراین، تعبیر « وَإِنَّكَ لَعَلَى خُلُقٍ عَظِيمٍ»، اشاره به همین ماجرا دارد: یعنی شکیبایی در میدان عمل، و توان تحمل و عبور از این میدان دشوار.
در قرآن آمده است:« لَا يُكَلِّفُ اللَّهُ نَفْسًا إِلَّا وُسْعَهَا»؛ یعنی اگر این تکلیف به پیامبر سپرده شده است، به این دلیل است که یعنی تو وسع و ظرفیت آن را داری. این تأیید و تأکید خداوند، بسیار دلگرمکننده است برای پیامبر عزیز ما.
پس از این میفرماید:«فَسَتُبْصِرُ وَيُبْصِرُونَ بِأَيِّيكُمُ الْمَفْتُونُ»؛ در اینجا، نکتهای عرض کنم. معمولاً در تفاسیر گفتهاند که «مفتون» یعنی دیوانه. اما در اینجا خداوند از تعبیر «جنزدگی» استفاده نکرده است. آنها گفتند: تو جنزدهای. ولی در اینجا، تعبیر قرآنی درباره پیامبر، «مفتون» بودن است. مفتون از ریشه «فتنه» میآید، اسم مفعول است و به معنای کسی است که در فتنه قرار گرفته
فتنه در عقل و انواع آن
گفتهاند مراد از فتنه در اینجا، فتنه در عقل است. آقایان، فتنه در عقل انواعی دارد. یکی از فتنهها این است که انسان گرفتار طمع میشود. آن شعری هست که میگوید: «العَقلُ مَقطوعٌ بِطُولِ الهَوى » اگر درست بگویم؛ یعنی نورانیت عقل، گرفتار پیروی از هوا و هوس میشود یا در اکثر مواردی که انسان زمین میخورد، عاملش جرقههای طمع است. در روایتی از حضرت امیر علیهالسلام آمده است: که هوسها، خواستهها و شهوتها، اجازه نمیدهند عقل، کار خودش را بهدرستی انجام دهد.
و مراد از «مفتون» کسی است که به هر جهت، دستگاه عقلانیش درست کار نمیکند. این را میگویند «مفتون»؛ یعنی کسی که به نحوی، عقلش در میدان آزمایش افتاده، مثل کسی که در آتش افتاده است. ما را در آتش میاندازند، ما را در میدان آزمایش میبرند تا ظرفیتهایمان نشان داده شود. در میدان عمل است که معلوم میشود چه کسی کاملاً عقلانی برخورد میکند و چه کسی بر اساس جهالت یا خطاهایی که ناشی از محاسبات و ارزیابیهای نادرست است، عمل مینماید. یا کسانی که به رغم داشتن ارزیابی، مطابق آن عمل نمیکنند.
یکی از آقایان تعبیر زیبایی درباره عقل داشت. میفرمود: ببینید، وقتی شما وارد یک طلافروشی میشوید، به خاطر حساسیت وزن طلا، ترازو را در یک محفظه شیشهای قرار میدهند. چرا؟ چون حتی کمترین حرکت هوا نباید بر آن اثر بگذارد. مثلاً اگر پنکه روشن باشد یا جریان هوا باشد، ممکن است یک طرف ترازو پایین بیاید و باعث خطا شود.
عقل هم همینطور است، مخصوصاً وقتی پای ارزیابیهای دقیق در میان است. در ارزیابیهای دقیق، به میزانی که نَفس و نفس باشد، سنجش دشوارتر میشود. من الان میدانم که باید مثلاً به جبهه مقاومت کمک کنم، اما ترسی میآید و جلوی توکل مرا میگیرد. در نتیجه، انفاق مالی نمیکنم، جهاد مالی نمیکنم. یا مثلاً میگویند این سخن را نگو، چون برایت بد میشود. میگویند: «فردا میگویند این آدم انقلابی است» یا علیه او اقدام میشود. یعنی یک تصور باطل، انسان را به یکسری احتیاطهای بیجا میکشاند، که همین احتیاطهای بیجا باعث میشود انسان سخن حق را در جایی که باید بگوید، نگوید.
هوا و هوس اینگونه عمل میکند. پس مفتون صرفاً به معنای دیوانه نیست. مگر کسانی که با پیامبر مخالفت میکردند دیوانه بودند؟ اینکه بعضی از مفسرین بیان فرمودهاند که «مفتون» یعنی دیوانه، جای تأمل دارد. باید روی این معنا فکر کرد. مگر همه مخالفان پیامبر دیوانه بودند؟ اگر کسی دیوانه باشد، وقتی با گروهی جنزده همراه است، کاملاً قابل تشخیص است؛ معلوم است که کسی دنبالش نمیرود.
لذا اینکه بعضیها آمدهاند «بِأَيْيِكُمُ» را زائد دانستهاند یا خواستهاند نقش مفعول یا مبتدا برایش قائل شوند و «المفتون» را خبر آن گرفتهاند، یا گفتهاند «باء» به معنای «فی» باشد (یعنی «فی أیّیکم الجنون» ).
اگر قرآن میخواست مستقیماً بگوید کدام یک از شما مجنون است، خودش تعبیر «مجنون» را به کار میبرد، همانطور که به پیامبرش میفرماید: «ما أَنتَ بِنِعمَةِ ربِّکَ بِمَجنون». اما اینجا نفرمود: «و أیّیکم الجنون»، بلکه فرمود: «المفتون». این پیام دارد؛ یعنی میخواهد بفرماید که صرف جنون نیست که دو نفر یا دو جریان را از هم جدا میکند؛ همین که یک جریان، عقلانی باشد و جریان دیگر عقلانیتش در اوج نباشد یا درست و صحیح نباشد، این خود تفاوت مهمی است. یکی به خاطر شهوتش، یکی به خاطر غضبش، یکی به خاطر ترسش... .
قرآن در این آیه دارد این مطلب را بیان میکند: «فَسَتُبْصِرُ وَيُبْصِرُونَ بِأَييِكُمُ الْمَفْتُونُ»؛ یعنی معلوم میشود که چه کسی در عقلانیتش دچار فتنه شده است، و فتنه در عقلانیت انواعی دارد، نه فقط جنون.
این تعبیر «فسَتُبصِرُ وَ یُبصِرون» خیلی جالب است. اولاً یک چشمانداز را جلو پیغمبر عزیز ما قرار میدهد، و این خیلی مهم است. رهبران و کسانی که وارد میدان مبارزه میشوند، باید یک چشمانداز بسیار روشن پیش رویشان باشد؛ یقین و ایمان به هدف، و باور به نتیجهبخش بودن آن هدف داشته باشند و یکی از فایدههای این بیان در اینجا همین است. یعنی به پیامبر ما میفرماید: حتماً تو میبینی، و آنها هم میبینند و این خیلی مهم است. یعنی یک چشمانداز نزدیک را جلوی پیامبر ما قرار میدهد.
از نظر فهم مدیریتیِ این آیه، باید توجه داشت که داشتن چشمانداز، بلکه دادن چشمانداز به جامعه، آنهم چشماندازهای امیدبخش، بسیار بسیار مهم است. میفرماید: « تو میبینی، آنها هم میبینند.» یعنی این هدف دور از دسترس نیست، منتظر باش.
دادن چشمانداز، به تعبیر امروزی اگر بخواهیم بگوییم، شاید واژه «چشمانداز» درستترین واژه باشد.؛ دادن چشمانداز، آنهم چشمانداز امیدبخش، برای کسی که در میدان مبارزه است، بسیار لازم و مفید است. کسانی که در میدان درگیری هستند باید بدانند که آینده متعلق به آنهاست.
اینکه دائم در قرآن میفرماید: «جاء الحق و زهق الباطل، إن الباطل کان زهوقاً»، یعنی باطل حتماً از بین خواهد رفت. یا در سوره حدید میفرماید که: حق و باطل مانند کف روی آب هستند، و در جریان حرکت مستمر آب است که زیر قرار میگیرد، میفرماید: « أنَّ لِلباطِلِ جَوْلَةً، وَلِلْحَقِّ دَوْلَةً»، این تعابیر برای این است که ما به آینده یقین داشته باشیم. تو درست حرکت کن، مطمئناً به نتیجه خواهی رسید.
چشمانداز عقلانی و نقش آن در پایداری اجتماعی و دینی
یکی از نکات مهم در تطبیق مفاهیم قرآنی با شرایط امروز، توجه به میدانهای مبارزه و درگیریای است که جامعه با آن مواجه است. کسی که چشمانداز مشخص و اطمینانبخشی داشته باشد، در این میدانها محکم و استوار عمل خواهد کرد. ما میخواهیم پیامبرمان در چنین موقعیتی منفعل نباشد. برای اینکه منفعل نباشد، باید چشماندازی روشن در مقابل او باشد. این چشمانداز فایدهای نیز دار فلذا میفرماید: «فسَتُبصِرُ وَ یُبصِرون بِأَيْيِكُمُ الْمَفْتُونُ ».
آقایان، از این آیه استفاده بفرمایید، برخی از موضوعات هستند که باید زمان از آنها بگذرد تا نتیجهاش روشن شود. شما نمیتوانید در لحظهی درگیری ، حرفتان را به کرسی بنشانید یا اثربخشی آن را ببینید. باید زمان بگذرد. اگر الان به شما گفتند «دیوانه»، عیب ندارد؛ قدری صبر کنید، حرکت کنید، جریان که جلو رفت، کسانی به شما خواهند پیوست که به دنبال درک عقلانیاند. کسانی که فرهیختهاند و بر اساس معیارهای عقلانی مسائل را درک میکنند و اگر چیزی را هم نمیفهمند، آن هم فرا عقل است نه دون عقل. یعنی باز هم به عقل متصل هستند. مثلاً چون قائل به صادق بودن گوینده هستندکسانی که عقلانیت دارند، در کجا گرد هم میآیند؟
کسانی که دنبال هرجومرج اخلاقیاند، مرزها و حریمها را نمیخواهند. میخواهند به هر جا نگاه کنند، به هر چیزی دست بزنند، هر کاری انجام دهند؛ اینها در کجا جمع میشوند؟ این همان نکتهای است که عرض کردم: فطرت در عقل معنای گستردهای دارد، و شما در آینده خواهید دید که این برای ما و شما معیار است؟
آیه «فَسَتُبصِرُ وَ یُبصِرُونَ» (بهزودی خواهید دید و خواهند دید) اشاره به همین دارد. ببینید چه کسانی و کجا جمع شدند. اگر روزی احساس کنیم که امام معصوم، نعوذ بالله، خطایی کرده است کل ایمانمان را از دست میدهیم از بس محکم است. ما یقین داریم که امامی که بالای سر ماست باید معصوم باشد. حتی درباره امام جماعت میگویید: باید عادل باشد، یا آن مفهوم خاص که یا شیعه بودن یا عدالت داشتن را میرساند. اگر لحظهای، ذرهای در ولایتش، عدالتش یا عصمتش شک کنیم، برمیگردیم. این عقلانی نیست. این خبر از وارستگی نمیدهد؟
چه کسانی در آن سمت جمع میشوند؟ کسانی که دنبال مشروبخواری، عیاشی و امثال آن هستند. بنابراین آمدهاند و دینهایی را درست میکنند که میگویند: «تو خدا را دوست داشته باش، هر غلطی میخواهی بکن!» با محبت، هر غلطی ممکن است انجام شود. لذا امام صادق علیهالسلام میفرماید: « تَعصِي الإِلـهَ وَأَنتَ تُظهِرُ حُبَّهُ هذا لَعَمرُكَ في الفِعالِ بَديعُ لَو كانَ حُبُّكَ صادِقاً لَأَطَعتَهُ إِنَّ المُحِبَّ لِمَن يُحِبُّ مُطيعُ»؛ اگر محبتت صادقانه بود، اینگونه نبود. یعنی این راه، حساب و کتاب دارد.
لذا این آیه دارد به ما نشان میدهد که چشماندازی بسیار روشن در برابر آنهاست و در این چشمانداز میگوید: چه اتفاقی خواهد افتاد. کاملاً منطقیاش میکند. ببینید برای اینکه مشخص شود چه کسی فتنه در عقلش افتاده، باید دید که چه کسی و کجا جمع میشود. زیر چه پرچمی و پشت چه کسی قرار گرفته است؟
آیا انسانهای فرهیخته، باسواد، دانا و عاقل پشت سر یک انسان پریشانگو و دیوانه جمع میشوند؟ هرگز. آنکسی که میخواهد حریمها را بشکند، میخواهد رنگینکمانها را مشروع جلوه دهد، همجنسگرایی را مشروع بداند، زنان ما را بیحجاب کند، بیعفتی را ترویج دهد، روابط خارج از چهارچوب را گسترش دهد، حریم آزادی را مخدوش کند و بگوید تا زمانی که رضایت طرف مقابل هست، هر غلطی آزاد است، چنین کسی دنبال ساختن دینی است که هیچ مرزی نداشته باشد.
امروز فرهنگی که برای جهان ترویج میشود، غیر از این را میخواهد به مردم بگوید؟! آنها میخواهند با این فرهنگ، جوان ما را از تحصیل، تلاش و امور جدی باز دارند. لذا خیلی روشن است: « فسَتُبصِرُ وَ یُبصِرون بِأَيْيِكُمُ الْمَفْتُونُ ». ببینید فتنه در عقلانیت کجاست. هر جا فتنه در عقلانیت بود، شما در آنجا جمع نشوید.
اسلام حتماً باید یک جریانی باشد که عقلانیت زیر بیرق آن باشد. چشمانداز روشن است و پشتوانهی این چشمانداز هم روشن است. این را دارد که میگوید: « إِنَّ رَبَّكَ هُوَ أَعْلَمُ بِمَنْ ضَلَّ عَنْ سَبِيلِهِ وَهُوَ أَعْلَمُ بِالْمُهْتَدِينَ »؛ اما چه کسی داناتر است؟ کسی که صاحب اختیار، مدبر و خالق است. در سوره علق توضیح دادیم که چرا خداوند مالک و مدبر است، چون خالق است. در خالقیت، هم علم، هم تدبیر و هم مالکیت نهفته است.
کسی که انسان را از علق خلق کرده، از مرحله نطفه تا کمال، تدبیرش را انجام داده، قلم را به دستش داده است. خب، کسی که مالک تدبیر است، به دلیل این پشتوانه به شما میگوید که این راه، راهی است که به کمال انسان ختم میشود و او آن را تعیین کرده است. کسانی که فتنه در عقلشان هست، یا اصلاً وارد این مسیر نمیشوند یا اگر وارد شوند، زود کنار میکشند.
ممکن است کسی با احساسات لحظهای وارد مسیر شود، اما همراهی نکند. آنهایی که برمیگردند و استقامت ندارند، از همین دستهاند. نمیتوانند با طمعها و خواستههای خود سازگار باشند. آن تعبیر معروف امام حسین علیهالسلام هم در همین راستاست که: « النَّاسُ عَبِيدُ الدُّنْيَا، وَالدِّينُ لَعِقٌ عَلَى أَلْسِنَتِهِمْ حُوطُونَهُ ما دَرَّتْ مَعَايِشُهُمْ، فَإِذَا مُحِّصُوا بِالْبَلَاءِ قَلَّ الدَّيَّانُونَ»؛ یعنی دین را تا جایی قبول دارند که با زندگیشان جور باشد، اما به محض اینکه سختی برسد، دینداریشان کم میشود/ ما طلبهها باید سعی کنیم نوری را که جذب میکنیم، با مراقبت از تعلقات دنیایی پاک کنیم. یعنی کاری کنیم که افراد خود را تطهیر کنند. اگر تهذیب نکنیم، این جبهه تا آخر با شما همراهی نخواهد کرد.
آن کسی که آمده و گفته «لا إله إلا الله»، این تازه آغاز راه است. باید تلاش کنیم تعلق او به دنیا، ثروت، خواستههای شخصی، ریاست و جاهطلبی کم شود. به همین دلیل است که در آموزههای دینی، برای پاکسازی مؤمن از این تعلقات تلاش زیادی شده است.
شعر مولانا را به یاد بیاورید: « چونکه بیرنگی اسیرِ رنگ شد موسیی با موسیی در جنگ شد »؛ یعنی وقتی کسی که رنگ خدایی داشت، در بند رنگها گرفتار شد، حتی موسی هم میتواند فرعونی شود.
تمام تلاش انبیا این بوده که فرعونها را به موسی تبدیل کنند، آنها را به فطرتشان بازگردانند و اجازه ندهند در بند تعلقات بمانند. چون با تعلقات نمیشود سیر الی الله داشت. حتی سیر نزول نیز به همین صورت است و آرامآرام روشن خواهد شد که چگونه میتواند با منطقی درست، ما را در زدودن تعلقات یاری دهد.
در نتیجه، میبینید این چند آیه چقد خوب جریان تقویت روحیه پیامبر و آمادهسازی او برای پایداری در میدان را برای ما ترسیم کردهاند. انشاءالله در جلسه آینده، بخشهای تکمیلی را ارائه خواهیم داد.