« فهرست دروس
درس تفسیر استاد عبدالکریم بهجت پور

1403/07/29

بسم الله الرحمن الرحیم

بررسی ساختار و محتوای سوره قلم/سوره قلم (2 نزول) حروف مقطعه /تفسیر تنزیلی

 

موضوع: تفسیر تنزیلی /سوره قلم (2 نزول) حروف مقطعه /بررسی ساختار و محتوای سوره قلم

 

بررسی ساختار و محتوای سوره قلم

عرض می‌کنم به محضر مبارکتان که این سوره، علی‌رغم اختلافاتی که در ترکیب آن مطرح شده، قطعاً مکی و پیوسته است. یعنی یک مجموعه منسجم و مرتبط است که اجزای آن به‌طور کامل با یکدیگر ارتباط دارند، و هیچ دلیلی وجود ندارد که بخش‌هایی از آن تفکیک‌شده باشند یا مثلاً بخشی از آن در مدینه نازل شده باشد.

توضیح دادیم که هدف اصلی این سوره، تقویت پیامبر در برابر فشارهای جامعه مکه و به‌ویژه صاحبان قدرت و ثروت در آغاز رسالت ایشان است. این سوره نازل شد تا این فشار را از دوش پیامبر بردارد و ایشان را برای باقی ماندن در میدان دعوت و شکیبایی در برابر ناملایمات تقویت کند.

همان‌طور که عرض شد، در این سوره می‌توانیم یک ساختار پیوسته را تشخیص دهیم که از چند بخش تشکیل شده است. ابتدا خداوند پیامبر را دلداری می‌دهد و پاداشی را که در برابر فشارهای جامعه مکه به ایشان وعده داده، بیان می‌فرماید. جامعه‌ای که پیامبر را پریشان‌گو یا دیوانه معرفی می‌کرد. اما خداوند در برابر این توهین‌ها، او را مورد دلگرمی قرار می‌دهد.

سپس تأکید می‌شود که امکان سازش و نرمش با این افراد وجود ندارد و نباید نرمش نشان داد. در بخش بعدی، خداوند وعده می‌دهد که این افراد را هم در دنیا و هم در آخرت تنبیه خواهد کرد؛ در دنیا به شکلی و در آخرت به شکلی دیگر.

در ادامه، خداوند می‌فرماید کسانی که از رفتار زشت با پیامبر اجتناب کنند و تسلیم دعوت او شوند، پاداششان بهشت خواهد بود؛ در برابر آن مجرمینی که به‌شدت تنبیه می‌شوند.

سپس مقایسه‌هایی بیان می‌شود که ممکن است به نظر برسد برخی افراد وضعیت مشابهی دارند، اما خداوند این توهمات را نیز رد می‌کند. در نهایت، به پیامبر دستور داده می‌شود که در برابر جریان مخالف صبوری کند و تحمل داشته باشد.

در این مسیر، خداوند به کافران مهلت می‌دهد، چراکه سنت الهی بر این است که به مخالفان فرصت داده شود تا حجت بر آن‌ها تمام گردد و از سویی دیگر، مؤمنان نیز آزمایش شوند. همچنین فرموده شد که مانند یونس نباش، که در نهایت دچار گرفتاری شد.

در پایان سوره نیز تأکید می‌شود که این درگیری با تو پایان ندارد، اما راه قرآن جهانی خواهد شد. این، در واقع کل ساختار سوره قلم است؛ از نظر محتوایی و ارتباط داخلی.

در سوره علق نیز خداوند پیامبر را نسبت به برخی رفتارهای نادرست و چالش‌های مربوط به جریان مخالف آگاه کرده بود و فرموده بود که اینان با تو مخالفت خواهند کرد. در سوره قلم، نخستین چالش پیامبر با این افراد بیان می‌شود؛ چالشی که در نتیجه دعوت ایشان به توحید ربوبی در برابر شرک در ربوبیت به‌وجود آمد.

سوره با عبارت بسم‌الله آغاز می‌شود که پیش‌تر درباره‌اش در سوره علق صحبت کردیم. نخستین موضوع مطرح‌شده پس از آن، حروف مقطعه است: «ن، وَالْقَلَمِ وَمَا يَسْطُرُونَ، مَا أَنْتَ بِنِعْمَةِ رَبِّكَ بِمَجْنُونٍ، وَإِنَّ لَكَ لَأَجْرًا غَيْرَ مَمْنُونٍ، وَإِنَّكَ لَعَلَى خُلُقٍ عَظِيمٍ...»

در بخش اول، اولین سؤالی که برای ما مطرح می‌شود، درباره حرف "نون" است؛ که به‌عنوان یک حرف مقدس، نخستین سوره‌ای است که از حروف مقطعه در آن استفاده شده است.

در قرآن، ۲۹ سوره دارای حروف مقطعه هستند. یعنی حروفی که به صورت اسمی تلفظ می‌شوند. مثلاً برای حرف "ا" می‌گوییم "الف"، یا "ن" می‌گوییم "نون".

درباره حروف مقطعه بسیار بحث شده است. حدود ۳۰ نظر از سوی مفسران درباره معنای این حروف مطرح شده است. این تنوع و تعدد نظرات نشان‌دهنده آن است که حقیقت معنای این حروف هنوز برای ما به‌طور کامل روشن نشده است.

برای مثال، مرحوم علامه طباطبایی در تفسیر سوره شوری، یازده نظر را در این‌باره بیان می‌کند. آخرین نظری که ایشان مطرح می‌کنند این است که احتمالاً بین حروف مقطعه و محتوای سوره‌ها ارتباطی وجود دارد. مثلاً در سوره‌هایی که با حرف خاصی آغاز می‌شود، آن حرف یا واژه‌هایی که آن حرف در آن‌ها بیشتر تکرار شده، حضور برجسته‌تری دارند. اما اگر چنین باشد، این پرسش پیش می‌آید که چرا این ویژگی در سایر سوره‌های قرآن رعایت نشده است؟ چرا در ۱۱۴ سوره قرآن تنها در ۲۹ سوره از حروف مقطعه استفاده شده؟ اگر این حروف معنای خاصی دارند و با محتوای سوره مرتبط‌اند، انتظار می‌رفت که در تعداد بیشتری از سوره‌ها دیده شوند.

برخی مفسران نیز نظر داده‌اند که این حروف در واقع نام سوره‌ها هستند. برای مثال، شیخ طوسی در تبیان این نظر را مطرح کرده است که برخی از حروف مقطعه مانند «الم »، «طسم»، «حم»، و «عسق» نام سوره‌ها به شمار می‌روند؛ و خداوند برخی از سوره‌ها را با این نام‌ها نام‌گذاری کرده است.

تفسیر حروف مقطعه و مسئله تحدی قرآن

خب، این هم جای سؤال دارد. اگر قرار بوده سوره‌ها نام‌گذاری شوند، اولاً چرا با نام‌هایی نامأنوس مانند «الف لام میم»؟ اصلاً معنای دقیق و روشنی از این ترکیب حاصل نمی‌شود. ثانیاً، چرا برای تمام ۱۱۴ سوره چنین نام‌گذاری‌هایی صورت نگرفته است؟

یک نظر دیگر این است که حروف مقطعه برای جلب توجه مشرکین به کار رفته‌اند. مثلاً در فضایی که سر و صدا، همهمه و بی‌توجهی وجود داشته، از این حروف استفاده می‌شده تا مردم را متوجه سخن پیامبر کنند؛ شبیه به این‌که بگویند: «توجه! توجه!» مثل اینکه کسی در آغاز سخن بگوید «نون!» یا «الف لام میم» تا دیگران ساکت شوند و گوش دهند. این هم یک احتمال است. اما باز این سؤال پیش می‌آید که چرا این روش در همه جا به کار نرفته است؟

مثلاً سوره بقره، که نخستین سوره مدنی است، با «الف لام میم» آغاز می‌شود. حال آن‌که در مدینه دیگر مشرکان حضور نداشتند. در عین حال، سوره‌هایی داریم که به شدت جنجالی‌اند و برخورد شدید میان پیامبر و مشرکان در آن‌ها دیده می‌شود، اما در آن‌ها از حروف مقطعه استفاده نشده است.

نظر دیگری که در تفسیر منسوب به امام حسن عسکری (ع) آمده و از اهل سنت نیز به‌وفور نقل شده، این است که حروف مقطعه نوعی تحدی (به چالش کشیدن) هستند. به این معنا که خداوند می‌فرماید: این قرآنی که آورده‌ام یا این سوره‌ای که نازل کرده‌ام، از همین حروف هجایی تشکیل شده که شما هم آن‌ها را به کار می‌برید؛ مثل نون، الف لام میم، حا میم، قاف و... حال اگر می‌توانید، شما هم مثل آن بیاورید. اما نمی‌توانید.

دلیل این دیدگاه آن است که معمولاً پس از نزول حروف مقطعه، بلافاصله توصیفی از قرآن آمده است. مثلاً:
«الف لام میم، ذَلِکَ الْكِتَابُ لَا رَيْبَ فِيهِ، هُدًى لِلْمُتَّقِينَ» یعنی توصیفی از کتاب در ادامه آمده است.

چنین تعبیر و برداشتی هم در منابع شیعه دیده می‌شود، هرچند سندش ضعیف است، اما در منابع اهل سنت با قوت بیشتری روایت شده است.

شاید ابن‌عاشور نیز تکیه‌اش بر همین برداشت باشد که حروف مقطعه، نوعی شبهِ تحدی هستند. یعنی خداوند در آغاز می‌فرماید: من این کتاب را با همین حروفی که شما نیز در سخن گفتن به کار می‌برید، نازل کرده‌ام. اگر می‌توانید، مشابه آن را بیاورید.

دیروز یکی از علمای حوزه به دیدنم آمده بود. کمی هم حالت اضطراب داشت. بحث هوش مصنوعی را مطرح می‌کرد. می‌گفت: "این هوش مصنوعی که الان آمده، شاید بتواند آیه‌ای شبیه قرآن بیاورد. در این صورت، تکلیف تحدی قرآن چه می‌شود؟"

من به ایشان عرض کردم: اولاً، خود من هم می‌توانم آیه‌ای بیاورم! لازم نیست که حتماً هوش مصنوعی بیاورد! گفت: "چطور؟" گفتم: فرض کنید خداوند می‌فرماید: «قاف»... خب من هم بگویم: «میم!» آیا این هم آیه است؟! نه، این‌طور نیست.

تحدی قرآن به سوره است، نه به جمله یا کلمه. یعنی قرآن می‌فرماید «:فَأْتُوا بِسُورَةٍ مِّن مِّثْلِهِ...»

یعنی اگر شک دارید، سوره‌ای مانند آن بیاورید. یا در مواردی فرموده: ده سوره یا چیزی شبیه آن بیاورید.

بنابراین، توجه بفرمایید: تحدی قرآن، به گفتار است، نه به جمله‌ای کوتاه. و این سخن خداوند، مخصوص مشرکان است. یعنی خداوند تعبیری به کار برده که آن‌ها می‌فهمیدند. وقتی مخاطب چنین است، ما نمی‌توانیم این تعبیر را به شکل دیگری تفسیر کنیم یا معنا کنیم.

این خطاب به کسانی است که در اصل رسالت پیامبر یا الهی بودن قرآن تردید داشتند.

ایشان (آن عالم محترم) می‌گفت: "می‌شود این تحدی را به شکل دیگری معنا کرد؟" من عرض کردم: اگر روزی برسد که هوش مصنوعی واقعاً بتواند سوره‌ای مثل قرآن بیاورد، یعنی گفتاری هم‌سنگ قرآن پدید آورد، من اولین کسی هستم که از ایمانم به اسلام و قرآن دست خواهم کشید.

این را عرض کردم تا روشن شود وقتی قرآن می‌فرماید:

«فَإِن لَّمْ تَفْعَلُوا وَلَن تَفْعَلُوا...»؛ یعنی: «اگر نتوانستید – و هرگز هم نخواهید توانست...»

یعنی هیچ‌گاه کسی نخواهد توانست چنین کند. حال فرض کنیم هوش مصنوعی بیاید و تمام ظرفیت علمی بشر را که تاکنون تولید شده، جمع‌آوری کند. باشد، جمع کند. اما اگر واقعاً بتواند فصاحت، بلاغت، ادب فاخر، و معانی بلند را در کوتاه‌ترین کلمات بگنجاند، آن‌گاه می‌توان گفت شبیه قرآن ساخته شده. اما اگر چنین چیزی شدنی باشد، در واقع ادعای صریح قرآن نقض شده است.

همان‌گونه که در مسئله ربوبیت عرض کردم: اگر همه بشریت، همه کسانی که مدعی الوهیت هستند یا دیگران آن‌ها را چنین می‌دانند، با هم جمع شوند و بتوانند حتی یک پشه خلق کنند، آنگاه ادعای دین لغو خواهد شد. اما ما از این جهت نگرانی نداریم، زیرا وعده صریح خداوند این است که چنین اتفاقی نخواهد افتاد.

تحلیل و برداشت‌های تفسیری از حروف مقطعه

بنابراین، عرضم به حضور با سعادت‌تان این است که درباره این احتمال نیز می‌توان تأمل کرد که مراد از حروف مقطعه، نوعی "شبه تحدی" باشد؛ یعنی خداوند فرموده است این سوره‌ها و آیات را با همین حروف هجایی‌ای که شما نیز به کار می‌برید، ترکیب کرده‌ام. حال اگر می‌توانید، شما هم مانند آن بیاورید. این معنا مشابه همان معنای "تحدی" است.

اما این سخن نیز همچنان علتی برای اینکه چرا این حروف در برخی سوره‌ها به کار رفته و در برخی دیگر نه، برای ما روشن نمی‌کند. اگر قرار بود چنین باشد، چرا همیشه و در همه‌جا به صورت یکسان نیامده است؟ چرا یک جا «الف لام میم»، جای دیگر «ن»، در سوره‌ای دیگر «حامیم»، و در سوره‌ای دیگر «ق» آمده است؟ این احتمال هرچند لطیف است، اما نمی‌تواند دلیلی کافی و مستند برای همه موارد باشد.

احتمالات دیگری نیز بیان شده است، و به نظر من، آن احتمالی که مجموعه‌ای از محققین به آن رسیده‌اند، این است که ما اساساً از فهم حروف مقطعه عاجز هستیم. این یک عجز ذاتی است، و آن را می‌توان نوعی رمز الهی دانست که خداوند متعال آن را در اختیار اهلش قرار داده است؛ اهلش نیز کسانی هستند که می‌توانند از این حروف برای ما پیامی را تبیین کنند.

آن پیام چیست، آقایان؟ اینکه حروف مقطعه هرکدام معنایی دارند. قرآن، افزون بر اینکه سوره‌هایش معنا دارند، آیاتش معنا دارند، کلماتش معنا دارند، حتّی حروفش هم معنا دارند. اما شما نمی‌توانید این معانی را از طریق عقل و زبان عادی بفهمید. لذا معصوم می‌آید و توضیح می‌دهد.

مثلاً در روایتی از امام صادق (علیه‌السلام) آمده است که «ن» یعنی مرکب. یا گفته‌اند «ن» یعنی فرشته. یا در جایی آمده است که «نون» نام پیامبر است. اینها روایاتی است که در منابع داریم. در جایی دیگر آمده است که «الف» یعنی الله، «لام» یعنی لطف الهی، «میم» یعنی مجد الهی. یعنی قرآن، علاوه بر معناهای ظاهری، حروف آن نیز حامل معناهایی خاص هستند.

احتمالاً این حروفی که در ابتدای برخی سوره‌ها آمده‌اند، از نظر معنا یکی از صفات الهی یا یکی از پیام‌های مهم را منتقل می‌کنند که با محتوای همان سوره ارتباطی دارد. مثلاً اگر این حرف اشاره به «مجد» دارد، آن مجد در محتوای سوره متجلی شده است. به نظر من، این نظریه که حروف مقطعه نمایانگر معناهای خاصی هستند و نشان می‌دهند که هر حرف در قرآن معنایی دارد و شما تنها از طریق اهل آن می‌توانید آن معنا را دریافت کنید، نظریه‌ای قابل قبول و متین است.

وقتی گفته می‌شود: «إنما یعرف القرآن من خُوطِبَ به»، یعنی کسی قرآن را درک می‌کند که خطاب به او بوده است. پس در واقع، حقیقت قرآن را فقط اهل بیت می‌دانند. بخشی از این حقیقت نیز همین نکات تبیینی در آیات و حروف است که در اختیار ما قرار ندارد. قرآن ظرفیت‌هایی دارد که همه مردم از آن بهره‌مند نمی‌شوند.

اگر این معنا را بپذیریم، به آرامش ذهنی بیشتری می‌رسیم؛ چون هم قابل فهم‌تر است، و هم اینکه بیان می‌کند این حروف حاوی معانی خاصی هستند و ما باید برای فهم آن به سراغ اهل آن برویم، یعنی پیامبر و اهل بیت او. حروفی که در قرآن آمده‌اند، حامل مضامین خاصی هستند که با محتوای کلی سوره ارتباط دارند؛ لذا گاهی متفاوت، و گاهی مشترک می‌آیند. مثل «الف لام میم» که در چند سوره تکرار شده است.

شاید این احتمال که ما را در سرگردانی مطلق رها نمی‌کند، از همه بهتر باشد. یعنی نگوییم که هیچ راهی برای فهم آن نیست، بلکه باید برویم به در خانه اهل بیت و از ایشان سؤال کنیم تا در حد فهم ما، ما را راهنمایی کنند.

به همین جهت بنده در مباحث مربوط به حروف مقطعه، هر جا رسیدم، به سراغ روایات رفتم تا ببینم اهل بیت در این زمینه چه فرموده‌اند. نباید به سادگی از کنار آن بگذریم. هر مقدار که پیام از سوی اهل بیت به ما رسیده، همان را بپذیریم. بنابراین، از همین جا می‌توانیم نقدی وارد کنیم به جناب علامه طباطبایی. این عالم بزرگوار، وقتی به این آیات می‌رسند، به دلیل ابهام، آن را رد می‌کنند. در حالی که در سوره‌ی شوری می‌فرمایند میان حروف مقطعه و محتوای سوره پیوندی وجود دارد، اما در اینجا توضیحی در مورد فهم مراد ارائه نمی‌دهند.

در حالی‌که همه روایاتی که درباره حروف مقطعه آمده‌اند ـ چه از منابع شیعه، چه از اهل سنت ـ یکی از سه معنا را برای این حروف بیان کرده‌اند: یا به عنوان مرکب، یا به عنوان نام پیامبر، یا به عنوان نام فرشته. این سه معنا در تمام روایات تکرار شده است.

وقتی این حجم از روایات درباره این حروف وجود دارد، نباید ساده از کنار آن گذشت. مثلاً در منابع اهل سنت مانند تفسیر «جامع‌البیان»، «المنصور»، یا «ابن کثیر»، و در منابع شیعه مانند «مجمع‌البیان»، «کنزالدقائق» و...، همه حروف مانند «ن» را یکی از این سه معنا تفسیر کرده‌اند. ما باید تلاش کنیم آیه را بر اساس این روایات بفهمیم. اینها طلیعه سوره هستند و نباید به آسانی از آن گذشت.

مثلاً «ن» می‌تواند معنای «مرکب» داشته باشد. در روایات آمده است که دریایی در بهشت وجود دارد که خداوند به آن امر فرمود: «مرکب شو». قلم هم درختانی بودند، به آنها گفته شد: «شما نی شوید و بنویسید». «وما یسترون» یعنی بنویسید هر آنچه که باید در عالم اتفاق بیفتد، و سپس همان نوشته مهر شد.

در روایاتی دیگر آمده است که فرشته‌ای به نام «نون» است، قلم هم فرشته‌ای است. «مایسترون» نیز فرشته‌ای دیگر است که مطالب را به فرشته بعدی منتقل می‌کند؛ آن فرشته هم به میکائیل، اسرافیل، عزرائیل، و در نهایت به جبرئیل منتقل می‌کند و جبرئیل وحی را به پیامبر می‌رساند. این سیر روایتی وجود دارد.

در آیه‌ی «ن، والقلم، وما یسطرون، ما أنتَ بنعمةِ ربّک بمجنون» این سیر روایت می‌خواهد بگوید که قلم سرنوشت را از آغاز رقم زده است. برداشت کلی این است که ما از ابتدا سرنوشتی را تعیین کرده‌ایم که تو، ای پیامبر، پیامبر خدایی و انتخابت هم از روی حساب و کتاب بوده است.

این سوره در ابتدا خطابش به کیست؟ به پیامبر. دارد با پیامبر سخن می‌گوید و بخشی از آیات آن برای دلداری به ایشان است. برای اینکه این دلداری کامل شود، می‌فرماید: از همان ابتدا، قبل از آفرینش، تو پیامبر ما بوده‌ای، و کسی که رسالت الهی به او داده می‌شود، نمی‌تواند دیوانه باشد.

«أول ما خلق الله نوری». این نور از اول بوده است. این روایاتی که پشت سر هم می‌آید، از افقی بالاتر از درک ما سخن می‌گوید، اما پیامش به پیامبر این است که سرنوشت تو از آغاز مشخص شده است، و چون پیامبر هستی، هرگز دچار جنون و امثال آن نخواهی شد.

این معنا را می‌توان با توجه به روایات مکرر پذیرفت. اما جای تعجب دارد که چرا برخی از مفسران اصرار دارند که حتماً «قلم» را به معنای قلم عادی و نوشته‌های معمولی تفسیر کنند، که البته در ادامه به آن هم خواهم پرداخت.

بررسی تفسیری حروف مقطعه در آغاز سوره

پس ما در واقع وقتی در برابر این حروف مقطعه قرار می‌گیریم، باید سعی کنیم با توجه به فضای نزول، با توجه به روایات، و با توجه به مخاطب، آن‌ها را بررسی کنیم. اگر این مطالب خطاب به پیامبر نبود و مخاطبش عموم مردم بودند، حتماً باید تلاش می‌کردیم که معنایی عمومی و قابل فهم برای عموم مردم از آن‌ها ارائه کنیم.

اما در اینجا دارد با پیامبر سخن گفته می‌شود. بنابراین اگر از یک فضای ملکوتی سخن به میان بیاید، یا از مرحله آغاز خلقت گفته شود، هیچ اشکالی ندارد و سختی‌ای در فهم آن نیست.

خب، آن روایتی که آمد و فرمود «نون» پیامبر است، ادامه دارد؛ «قلم» علی علیه‌السلام است و «ما یَسطرون» دانشی است که حضرت علی علیه‌السلام از پیامبرش نوشت. این‌ها را باید به عنوان تطبیق در نظر بگیریم.

خب، آن چیزی که در عالم ملکوت بوده و نوشته شده و حالا جبرئیل آن را در اختیار پیامبر گذاشته است، «نون» می‌شود پیامبر. نگارنده کیست؟ اولین کاتب پیامبر که بوده است؟ علی علیه‌السلام. کاتب اولش حضرت علی است. چه چیزی نوشته شده؟ وحی. چه وحی؟ چه وحی تنزیلی و چه وحی تبیینی، که در تفسیری که از حضرت علی علیه‌السلام یاد می‌شود، شامل این‌ها بوده است.

این هم چه اشکالی دارد که به عنوان یک تطبیق در نظر بگیریم؟ ما اصراری نداریم بگوییم این معنای تنزیلی قطعی است، اما روایت داریم در منابع شیعی که «نون» پیامبر، «قلم» علی علیه‌السلام، و «ما یسطرون» آن چیزی است که ایشان نوشته است؛ یعنی انعکاس آن چیزی که از وحی در بالا در اختیار فرشتگان بوده، چطور در زمین منعکس شده است؟ به پیامبر و به علی علیه‌السلام، آن مدینه العلم و علیٌ بابها. آن چیزی که حضرت امیر نوشته، این هم قابل فهم است و هیچ مشکلی ندارد.

حالا شما «نون» را مرکب بگیرید یا فرشته، «قلم» را درختان بهشتی بگیرید یا فرشته، و «ما یسطرون» را نوشته‌ها یا فرشتگان، هیچ فرقی نمی‌کند. آن دو روایت را می‌شود توجیه کرد، چون همه این‌ها در واقع یا خود فرشته‌ها هستند یا آن عملی که آن‌ها انجام می‌دادند.

مهم این است که معنا‌دار باشد، و برای فهم عموم نیز واضح باشد، با ترکیب‌هایی که در روایات داریم. دقیقاً بله، همین‌طور که عرض کردم، شاید شما حضور نداشتید، ولی حدود ۳۰ معنا برای این حروف ذکر شده است. یکی از مشهورترین آن‌ها، که شیعه و سنی هر دو ذکر کرده‌اند، همین است که با این حروف، نوعی شبه‌تهدید صورت گرفته است.

اما توضیح دادیم که چرا در جاهای دیگر تکرار نشده و چرا در هر موردی یک حرف به کار رفته است. استاد ما، آقای مکارم شیرازی، در درس فقهشان عبارتی دارند که می‌فرمایند: «این واو، واویلایی دارد»؛ یعنی اشکالی وجود دارد، باغی از اشکال. نمی‌توانیم حلش کنیم. به هر حال، اشکالاتی بر این نظرات وارد است که اجمالاً توضیح داده شد.

این سوره خطابش به پیامبر است. بله، بله، تبلیغش هم برای مردم بوده، اما اثری که در رابطه با پیامبر دارد، مهم‌تر است. اولین اثر باید متوجه پیامبر باشد. ثانیاً ما الان می‌آییم یک معنایی ارائه می‌کنیم که عرف هم آن را بفهمد.

بله، اگر صرفاً آن معنای ملکوتی باشد، اشکال شما وارد است؛ چون وقتی این معنا ابلاغ می‌شود، باید برای مردم قابل فهم باشد. لذا می‌آییم معنای دومی را بیان می‌کنیم.

ببینید، پس حروف مقطعه، فی‌الجمله، پیامی به ما می‌دهند که قرآن حتی در حروفش هم معنا دارد. اما درک معانی حروف را شما ندارید. باید آن را به اهلش واگذار کنید؛ پیامبر عظیم‌الشأن و اوصیای او. این‌ها معانی را برای ما بیان می‌فرمایند.

بعد از اینکه این معنا را بیان کردند، ما در هر موردی که حروف مقطعه به کار رفته، سعی می‌کنیم روایات را بررسی کنیم. این روشی است که بنده به نظرم باید مورد توجه همه دوستان محقق قرار بگیرد. یعنی در حروف مقطعه، به جای اینکه تخمین بزنیم، بیاییم بیانات اهل‌بیت را بررسی کنیم.

بعضی از عرفا هم سعی کردند خودشان را به این معانی نزدیک کنند، اما باز هم حجت نیستند. چون آن‌ها معصوم نیستند. ما باید در این گونه موارد، بله، نه اینکه حرفشان بی‌ارزش باشد، اما اگر آرامشی به شما می‌دهد و از همه احتمالات قوی‌تر است، می‌شود تا حدودی پذیرفت. نمی‌خواهیم بگوییم حتماً معتبر است، اما وقتی در منابع مختلف زیاد آمده باشد، می‌تواند برای ما آرامش‌بخش باشد.

در بین این احتمالات، آن احتمالی که بر پایه روایت باشد، قوی‌تر است. اگر مخالفی نداشته باشد و مشکلی ایجاد نکند، می‌توانیم اجمالاً بپذیریمش. اما پرونده حروف مقطعه همیشه باید باز بماند؛ واقعاً یک قصه است.

اما اینکه هر جا به آن می‌رسیم، بگوییم ۳۰ احتمال هست و بعد همه را تکرار کنیم و به نتیجه هم نرسیم، این به نظر من راه‌حل قطعی نیست.

ما هر برخوردی با روایات تفسیری می‌کنیم از اهل‌بیت باید توجه داشته باشیم که همه آن‌ها سند محکمی ندارند. البته روایات مسند خوبی هم داریم، اما نمی‌خواهیم بگوییم هیچ مشکلی در سندها نیست. عرض بنده این است که دلگرمی ما به توصیف‌هایی است که از معصومین رسیده؛ این‌ها برای ما ارزش بیشتری دارند تا احتمالاتی که مفسرین می‌دهند، چون عرض کردم که دیدید چطور می‌توان به‌راحتی بسیاری از احتمالات مفسرین را رد کرد.

اما بالاخره این سوره دارد میان مردم خوانده می‌شود. وقتی خداوند می‌فرماید: «نون، والقلم و ما یسطرون»، ما باید معنایی به آن بدهیم که برای عموم مردم هم قابل فهم باشد. جوانانی که پیرو پیامبر شدند، تسلیم پیامبر شدند، یا حتی کسانی که معاندند، باید بفهمند این آیه چه می‌گوید.

در اینجا، مفسرین سعی کرده‌اند توضیح دهند که «نون، والقلم، و ما یسطرون» اشاره است به سوگند خدای متعال به قلم و نوشته‌ها. سؤال این است که چرا؟

می‌گویند خداوند در آغاز رسالت، محور پیشرفت و تمدن‌سازی مسلمانان را بر چه چیزی گذاشت؟ بر قلم. در سوره علق فرمود: «اقْرَأْ وَرَبُّكَ الْأَكْرَمُ * الَّذِي عَلَّمَ بِالْقَلَمِ»؛ به وسیله قلم به شما تعلیم داد.

اینجا هم دوباره می‌آید، با یک حرف مقطعه که هنوز ابهامش باقی است، قسم می‌خورد به قلم و نوشته‌ها. قلم و نوشته می‌خواهد جامعه ناخوانا و نانویس را، جامعه اُمّی را، حرکت دهد. حرکتش بدهد به سمت چه؟ به یک نعمت عظیم.

حرکت قرآن، حرکت تحولی اسلام، یک حرکت علمی و فرهنگی است. و این حرکت علمی و فرهنگی بر دوش چیست؟ بر دوش قلم.

فایده‌اش چیست؟ در اینجا می‌فرماید: کسی که می‌خواهد با محوریت علم و با محوریت قلم جامعه را پیش ببرد، و پیامش پیام علم است، این شخص نمی‌تواند دیوانه باشد.

این یک پیام عرفی و عمومی است. می‌فرماید: من سوگند می‌خورم به قلم؛ قلمی که بناست محور کار باشد، دانشی که بر اساس قلم تدوین می‌شود. من قسم می‌خورم به قلم و آنچه نوشته می‌شود.

این یک پیام است. و در ادامه می‌فرماید: «ما أنتَ بِنِعمَةِ رَبِّكَ بِمَجنونٍ». یعنی من، که کار را با علم آغاز می‌کنم و به تو، ای پیامبر، می‌گویم، قسم می‌خورم به قلم و دانش، که تو دیوانه نیستی.

این یک معنای عرفی است. پس وقتی این آیه در صحنه عمومی مطرح می‌شود، یک پیام خاص دارد. حالا اشکال این نظر چیست؟ دوستان نظری دارند؟

اینجا باید تخصیص قائل شویم. هر قلمی، قلم هدایت نیست. هر نوشته‌ای، نوشته رشد نیست. اینجا باید توجیه کنیم؛ مثلاً بگوییم «نون، والقلم، و ما یسطرون» اگر انعکاسی از قلم سرنوشت و قلم نورانی باشد، یعنی نوشته‌های نورانی، صحیفه‌های نورانی، و دانشی که واقعاً دانش باشد، نه جهالت.

قلم اصالتاً برای چیست؟ برای تولید دانش، نه برای گسترش جهل. مثل این است که فرض کنید شما می‌گویید رشته پزشکی را برای چه ایجاد کرده‌اید؟ برای اینکه مردم درمان شوند. حالا اگر کسی از پزشکی سوءاستفاده کند و مردم را بکشد یا اعضایشان را بدزدد، این قاچاقی است. جریان کلی قلم، تولید دانش، رشد و تمدن‌سازی است. یعنی باید این‌گونه توجیه کنیم.

اما می‌خواهم بگویم این «نون، والقلم، و ما یسطرون» می‌تواند پیامی داشته باشد که برای بشر قابل فهم باشد.

مثلاً بفرمایید: نون، ای پیامبر! چون گفته‌اند پنج اسم از پیامبر در قرآن آمده و یکی از آن‌ها همین نون است. در بدترین شرایط، توجه را جلب می‌کند. گفتیم یکی از معانی‌اش برای مشرکان این است که توجه داشته باشید! قسم به قلم و آنچه نوشته می‌شود، تو ای پیامبر، نمی‌توانی دیوانه باشی.

من یک حرکت علمی را آغاز کرده‌ام، حرکتی که در آغاز آن، قلم قرار دارد، و تو دیوانه نیستی. اینگونه می‌توانیم ارتباط این آیه را با عموم مردم هم تا حدودی تبیین کنیم.

قرآن ظاهری دارد و باطنی، و در ظهورش هم چند لایه معنا می‌توان برایش در نظر گرفت. یک پیام برای پیامبر دارد، که او درکی از آن دارد، و یک پیام برای عموم مردم. عموم مردم بدانند که این جریان، با علم آغاز شده است، و پیامبرش نیز از همان سوره علق با قلم آغاز کرده است. اینجا هم با قلم و نوشته‌ها سر و کار دارد.

وقتی می‌خواهیم تفسیر کنیم، یک وقت می‌خواهیم بگوییم مراد از این واژه چیست، یک وقت می‌خواهیم بگوییم پیام آیه برای ما چیست.

پیام این آیه برای ما این است که خدایی که به قلم و نوشته‌ها قسم خورده، پس نوشتن و قلم امری بسیار مقدس است. شما هم آن را مقدس بدانید.

لذا بعضی‌ها گفته‌اند در ذیل همین آیه، روایتی آمده که پیامبر دستور داد دانش‌تان را برای فرزندان‌تان به ارث بگذارید. آیت‌الله جوادی آملی حفظه‌الله تعالی در همین‌جا می‌فرمایند که این روایت نگفته بروید چند تا کتاب بخرید و بگذارید توی خانه؛ گفته دانش خودتان را بنویسید و به بچه‌ها منتقل کنید، به ارث به آن‌ها برسانید.

تجربه‌هایتان، دستاوردهای زندگی‌تان را بنویسید و برای فرزندان‌تان به یادگار بگذارید. این توصیه‌ای است که می‌توان از این آیه برداشت کرد.

امروز عصر تفسیر است. چون همان‌جا، وقتی این آیات بر مردم خوانده می‌شود، چه برداشتی باید داشته باشند؟ یک لایه از ظاهر آیه است.

مقام معظم رهبری در بحث‌های تفسیری‌شان این را خوب توضیح داده‌اند. ایشان ده جلد تفسیر دارند، بسیار خواندنی است. من توصیه می‌کنم دوستان حتماً آن‌ها را مطالعه کنند. ایشان آنجا توضیح می‌دهند که ظواهر قرآن هم مراتب دارند. یعنی آیات می‌توانند چند ظاهر داشته باشند، پیش از اینکه به باطن برسند.

وقتی شما آیه را می‌خوانید، بیشتر مفسرین همین‌گونه عمل کرده‌اند؛ وقتی آیات را خوانده‌اند، دو یا سه ظاهر از آن استخراج کرده‌اند. بعضی از مفسرین یک ظاهر را گرفته‌اند، بعضی دیگر از ظاهری دیگر استفاده کرده‌اند.

 

logo