1403/07/28
بسم الله الرحمن الرحیم
بررسی آغاز رسالت و نزول سوره قلم در سیر تاریحی وحی/سوره قلم (2 نزول) مقدمات /تفسیر تنزیلی
موضوع: تفسیر تنزیلی /سوره قلم (2 نزول) مقدمات /بررسی آغاز رسالت و نزول سوره قلم در سیر تاریحی وحی
بررسی آغاز رسالت و نزول سوره قلم در سیر تاریخی وحی
« بسم الله الرحمن الرحیم ن وَالْقَلَمِ وَمَا يَسْطُرُونَ، مَا أَنتَ بِنِعْمَةِ رَبِّكَ بِمَجْنُونٍ، وَإِنَّ لَكَ لَأَجْرًا غَيْرَ مَمْنُونٍ، وَإِنَّكَ لَعَلَى خُلُقٍ عَظِيمٍ، فَسَتُبْصِرُ وَيُبْصِرُونَ، بِأَيِّكُمُ الْمَفْتُونُ، إِنَّ رَبَّكَ هُوَ أَعْلَمُ بِمَن ضَلَّ عَن سَبِيلِهِ، وَهُوَ أَعْلَمُ بِالْمُهْتَدِينَ.»
در جلسه گذشته عرض کردیم که سوره علق به پایان رسید. اکنون به دومین سورهای میپردازیم که بر پیامبر عزیز ما نازل شده، یعنی سوره قلم.
در مقدمه تفسیر همگام با وحی، ده روایت مسند آوردهایم که از طرق مختلف نقل شدهاند. در آنجا ترتیب نزول سورهها ذکر شده است؛ همانطور که در مقدمه هم اشاره کردم. همچنین مرحوم شهرستانی نیز چهار روایت نقل کرده که به گفته خودش سندهای قوی دارند، اما سند آنها را ذکر نکرده است. ما آنها را هم نقد کردهایم و با دیگر روایات مقایسه کردهایم.
در طول تاریخ، مفسران و دانشمندان علوم قرآنی نشستهاند و روایات مربوط به ترتیب نزول سورهها را جمعآوری کردهاند؛ مانند زرکشی، آقای معرفت، و علمای دانشگاه الأزهر. این بزرگان با توجه به روایات، تلاش کردهاند تا ترتیب نزول سورهها را مشخص کنند. آنچه که در همه این روایات و تلاشهای علمی دیده میشود این است که سوره قلم به عنوان دومین سوره نازل شده بر پیامبر عزیز ما معرفی شده است. همه آنها این موضوع را پذیرفتهاند.
روایتی از جابر بن زید ــ که از شاگردان ابن عباس است ــ وجود دارد که در آن بین سوره مزمل و سوره قلم جابجایی رخ داده؛ یعنی گفته شده ابتدا سوره علق، سپس مزمل، و بعد از آن سوره قلم نازل شده است. ولی در باقی روایات آمده است که پس از سوره علق، بلافاصله سوره قلم نازل شده است.
البته روایاتی مثل روایت یعقوبی هم وجود دارد که گفته است بعد از سوره قلم، سوره ضحی نازل شده است. در حالی که قول مشهور، نزول سوره مزمل پس از قلم است. این هم نکتهای است که اگر فرصت شود باید به دقت مورد بررسی قرار گیرد. اما اجمالاً میتوان گفت که این سوره، دومین سورهای است که بر پیامبر ما نازل شده و این موضوع تقریباً مورد اتفاق، بلکه تحقیق، است.
سید قطب بحثی را در تفسیر فی ظلال مطرح کرده و گفته است که این سوره، با اینکه قطعاً مکی است و هیچکس نگفته که ممکن است مدنی باشد، اما به نظر او این سوره پس از دورهای نازل شده که تبلیغ دین به صورت کاملاً خصوصی و فردی انجام میشده و آنگاه که دعوت عمومی آغاز میشود، این سوره نازل میگردد.
او میگوید نمیتوانم دقیقاً مشخص کنم که این سوره بعد از کدام سوره قرار دارد، ولی به نظر من، سوره قلم مربوط به دورانی است که دعوت پیامبر عمومی شده است. او تعبیر "دعوت عمومی" را به کار میبرد. به این معنا که دوره دعوت، از مرحله فردی به مرحله عمومی منتقل شده است. بنابراین ایشان میگوید این سوره نباید جزو سورههای ابتدایی باشد.
به ویژه آن آیهای که میفرماید: "اذا تتلی علیه آیاتنا قال اساطیر الاولین"؛ این آیه نشان میدهد که آیات قرآن به گوش عموم مردم رسیده بود، وگرنه چنین واکنشی از سوی برخی ثروتمندان و قدرتمندان صورت نمیگرفت. پس این شبهه وجود دارد که شاید سوره قلم از سورههای نخستین نباشد.
اما همانطور که عرض شد، همه روایات آن را بهعنوان دومین سوره پذیرفتهاند.
در اینجا لازم است به یک نکته اشاره شود و آن اینکه: آیا دعوت پیامبر در دوره رسالتشان، در سه سال ابتدایی به صورت مخفیانه یا انفرادی بوده است؟ و بعد از آن دعوت علنی شده است؟ و اگر اینگونه است، قرآن در چه زمانی نازل شده؟ اینها از مسائلی هستند که انشاءالله باید دربارهشان مطالعه دقیقتری صورت گیرد.
برخی چنین ادعایی کردهاند که پیامبر عزیز ما سه سال دعوت میکرد، اما این دعوت مخفی بود؛ به این صورت که به سراغ تکتک افراد میرفت و آنها را به اسلام دعوت میکرد، و آنان نیز میپذیرفتند، اما دعوت علنی نداشت، تا اینکه آیه نازل شد : «وأنذر عشیرتک الأقربین.» پیامبر ابتدا اقوام و خویشاوندان نزدیک خود را دعوت کرد و سپس با نزول آیه «فاصدع بما تؤمر» دعوت علنی را آغاز نمود. این مطلب در تاریخ مشهور است.
اما حقیقت این است که چنین ادعایی را نمیتوان بهراحتی پذیرفت. ما نمیتوانیم به این صورت آن را قبول کنیم. آنچه میتوان پذیرفت این است که پیامبر در دورهای، نبی بودند اما رسول نبودند؛ یعنی از عالم غیب به ایشان وحی میشد، اما هنوز مأمور به ابلاغ آن به مردم نبودند.
آیا این دوره سه سال طول کشیده؟ از قرائن تاریخی میتوان چنین استفاده کرد. اما از زمانی که قرآن نازل شده ــ مثلاً از سوره علق به بعد ــ کاملاً پیامبر ما علنی عمل کردهاند.
شما در تفسیر سوره علق ملاحظه فرمودید که پیامبر مأموریت یافت، و بیان شد که نخستین مأموریت او چیست، چه مشکلاتی در انتظار اوست، و چه چالشهایی را باید پشت سر بگذارد، و در آن چالشها چه وظیفهای دارد.
بررسی آغاز دعوت عمومی پیامبر اسلام و جایگاه سوره قلم در ترتیب نزول
نمیتوانیم میان سوره علق و سوره قلم فاصله بیندازیم؛ یعنی یکی را دعوت فردی بدانیم و دیگری را دعوت عمومی. اینکه سوره علق برای دعوت فردی باشد و سوره قلم برای دعوت عمومی، چنین اشعاری حتی در خود سوره علق هم دیده نمیشود. یعنی مثلاً فرض بفرمایید که بگوییم در آن سوره دعوت باید مخفی باشد یا فردی باشد و عمومی نباشد، نه، اتفاقاً ادبیات آن سوره، ادبیات کسی بود که میخواهد وارد میدان شود. و بعد در این میدان به او میگویند که چه اتفاقاتی برایش خواهد افتاد. پس از این منظر، نباید بین تفسیر تبلیغ فردی و تبلیغ جمعی تفکیک قائل شویم.
مسئله دوم، مربوط به آیه «وَأَنذِرْ عَشِيرَتَكَ الْأَقْرَبِينَ» است. بر اساس ترتیب نزول، این آیه در سوره شعرا آمده و سوره شعرا چهل و هفتمین سورهای است که بر پیامبر عزیز ما نازل شده است. تا آن زمان، ۴۷ سوره نازل شده بود و درگیری پیامبر با مشرکان قریش کاملاً علنی شده بود. رفتوآمدهای زیادی میان آنها صورت میگرفت. شما در سورههایی مثل اعراف، ص، قمر و... ملاحظه میفرمایید که چالشهای بزرگ اجتماعی پیامبر مطرح شده است؛ مثل سوره عبس و نجم.
در سوره تکویر، پیامبر میفرماید: «من جبرئیل را دیدم» و آنها در جواب میگفتند: «نه، این حرفهایی که تو میزنی از شیطان است»، یا نعوذبالله میگفتند: «تو جنزده شدهای»، چنانکه قرآن میفرماید: «وما صاحبکم بمجنون». یعنی وقتی متن سورههای نازلشده در این دوره را ملاحظه میفرمایید، از زمانی که سورههایی چون علق، قلم، مزمل و مدثر نازل شدند، فضای جامعه فضای دعوت عمومی بوده است.
مثلاً در سوره مزمل میفرماید: «إِنَّا أَرْسَلْنَا إِلَيْكُمْ رَسُولًا شَاهِدًا عَلَيْكُمْ كَمَا أَرْسَلْنَا إِلَى فِرْعَوْنَ رَسُولًا، فَعَصَىٰ فِرْعَوْنُ الرَّسُولَ فَأَخَذْنَاهُ أَخْذًا وَبِيلًا»، و سپس میفرماید: «فَكَيْفَ تَتَّقُونَ إِن كَفَرْتُمْ يَوْمًا يَجْعَلُ الْوِلْدَانَ شِيبًا». دیگر از این علنیتر نمیشود!
یا در سوره مدثر، که چهارمین سوره است، تعبیر «گورخرانی که از شیر فرار میکنند» آمده است؛ این فضا، فضای دعوت عمومی و چالشهای اجتماعی پیامبر است.
پس قصهی «وَأَنذِرْ عَشِيرَتَكَ الْأَقْرَبِينَ» چیست؟ محققینی همچون آقای یوسفی غروی در کتاب سهجلدیِ « موسوعه تاریخ اسلام» که بر اساس ترتیب نزول سورهها نوشته شده و کتاب بسیار ارزشمندی نیز هست، در این زمینه توضیح دادهاند. ایشان میفرماید که این آیه در ماجرای شعب ابیطالب نازل شده است؛ زمانی که بنیهاشم را محاصره کرده بودند و گفته بودند که با شما رابطه برقرار نمیکنیم و اجازه ورود و خروج کالا نمیدهیم، مگر اینکه حمایتتان از پیامبر را بردارید. آن حمایت، حمایت عشیرهای بود، نه دینی.
مثلاً شخصی از بنیهاشم وقتی درگیر میشد، سایر عشیرهها نیز به حمایت از او میپرداختند. حتی ابولهب هم در آن جمع گرفتار شده بود. مانند اینکه امروز در لبنان درگیر مبارزه باشید و مسیحیان، سنیها و دیگران نیز درگیر شوند، نه از سر اعتقاد بلکه بهخاطر موقعیت جغرافیایی.
در چنین فضایی، پیامبر تنها با بنیهاشم بود و خداوند فرمود: از این فرصت استفاده کن و عشیرهات را انذار بده. همان ماجرای دو شب غذا دادن و دعوت بستگان که در تاریخ آمده است.
همچنین، آیه «فَاصْدَعْ بِمَا تُؤْمَرُ» نیز باید توضیح داده شود. این آیه به پیامبر میفرماید که جامعه را به دو دسته تقسیم کن. تعبیر امروزیاش این است که جامعه را «دو قطبی» کن؛ یعنی مسلمانان را در برابر مخالفان قرار بده.
این آیه نشاندهندهی مرحلهای است که مسلمانان، در طول چند سال – که فقط سه سال هم نبوده، بلکه حدود پنج سال یا بیشتر بوده – جرئت ابراز مسلمانی خود را نداشتند. اگر شناخته میشدند، شکنجه میشدند؛ مثل شکنجهی سمیه، عمار، بلال و دیگران.
در چنین شرایطی، پیامبر دستور داده بود که مسلمانان اسلام خود را علنی نکنند. در آن دوره، دستوری مبنی بر فاصلهگذاری اجتماعی یا رفتاری میان مسلمان و مشرک صادر نشده بود. فاصلهی اعتقادی وجود داشت، اما فاصلههای رفتاری، گاهی مشابه عرف زمانه بود و توسط افراد متدین یا «حنفا» رعایت میشد.
دستور به پرهیز از خوردن گوشت قربانی برای بتها مربوط به آن دوره نبود، بلکه به دورهی دوم حضور مسلمانان در مکه مربوط میشود.
در آن مدت، مسلمانان به صورت مخفی عمل میکردند. در خانههایی نزدیک کوه صفا جمع میشدند و بیصدا عبادت میکردند. حتی برای عبادت به حاشیهی کوهها و درهها میرفتند. تا اینکه بهتدریج، یک سرمایهی اجتماعی در طول آن ۵ یا ۶ سال شکل گرفت؛ جمعیتی که بتوانند همراه پیامبر باشند.
در سورهی یوسف، که پنجاهوسومین سوره است و پیش از سوره حجر نازل شده، که در آن دستور به دو پاره کردن جامعه آمده، تعبیری است: «وَالَّذِينَ تَابَ مَعَكَ»، یعنی کسانی که با تو توبه کردند و همراه شدند. این گروه «همراهان» شکل میگیرند و پیامبر مأمور میشود که آنها را تثبیت کرده و علنی کند.
اکنون پیامبر سرمایهای دارد که بتواند با تکیه بر آنها مانند یک حزب یا گروه در برابر مشرکان قد علم کند.
بنابراین، بحثی که زیاد هم در تاریخ مطرح شده، مبنی بر اینکه دعوت پیامبر در ابتدا علنی نبوده، از متن قرآن قابل برداشت نیست. اگر هم بخواهیم چنین نظری را بپذیریم، باید بگوییم که اصلاً هیچ سورهای پیش از آغاز دعوت علنی پیامبر نازل نشده است. چون سورهها از همان ابتدا دعوت عمومی دارند.
اگر کسی اصرار داشته باشد که پیامبر ابتدا دعوت انفرادی داشته، ایرادی ندارد؛ اما باید گفت نزول قرآن، همزمان با علنی شدن دعوت آغاز شده است. از سوره علق به بعد، دعوت علنی و عمومی میشود.
این تحلیل، به نظر تحلیل درستی از پدیدهی نزول قرآن است.
در برخی از روایات نیز آمده که قرآن در طول ۲۰ سال بر پیامبر نازل شد. اگر بپذیریم که رسالت پیامبر ۲۳ سال بوده، سه سال اول را میتوان به دورهای نسبت داد که هنوز قرآن بر پیامبر نازل نشده بود. همانند حضرت موسی که مدتی مسئول تبلیغ دین در میان بنیاسرائیل بود، اما تورات پس از عبور از دریا و کشته شدن فرعون، در کوه به او نازل شد.
پس مانعی ندارد اگر بگوییم پیامبر هم ابتدا مدتی دعوت داشت، اما قرآن نازل نمیشد.
اما اینکه قرآن را دو دسته کنیم – بخشی مربوط به دوره دعوت انفرادی و بخشی دیگر مربوط به دعوت عمومی – چنین چیزی از آیات قرآن استفاده نمیشود.
جمعبندی بحث من این است: فرمایش آقای سید قطب در مورد سوره قلم و تفکیک آن از سوره علق را نمیتوانیم بپذیریم. یا باید همه سورهها را متعلق به دوره دعوت عمومی بدانیم، یا اساساً منکر دعوت انفرادی شویم.
پیامبر، مانند دیگر پیامبران، وقتی مبعوث شد، اولین خطابش به قومش بود. مثلاً: «یَا قَوْمِ اعْبُدُوا اللَّهَ»، یعنی دعوت به صورت علنی آغاز شد. سپس افراد از میان آن قوم جذب شدند و ذیل گفتمان اسلامی قرار گرفتند.
در نتیجه، در فرآیند ایجاد گفتمان دینی، ابتدا دعوت علنی است و سپس افراد جذب آن میشوند.
اینطور نیست که پیامبر باید برود درِ خانهی فلان شخص را بزند و بگوید: «بیا مسلمان شو!» دعوت پیامبران اینگونه نبوده است. بلکه بهصورت عمومی و خطاب به قوم، مثلاً با عباراتی چون «یا قوم، اعبدوا الله...» دعوت میکردند.
پس یا باید اینطور حل کنیم که دعوت پیامبر از ابتدا عمومی بوده، یا اگر بناست بگوییم که یک دورهای از دعوت خصوصی یا انفرادی وجود داشته، باید ادعا کنیم که قرآن ـ که در محضر آن هستیم ـ در آن دوره نازل نشده است. یعنی از ابتدا، دعوت قرآنی عمومی بوده است. این یک راهحل است که باید مطرح شود.
بنابراین، حق با همان جدولهای متراکمی است که عرض کردم، و سوره قلم باید دومین سوره قرار داده شود. نباید در این جهت تردیدی داشته باشیم.
مکی یا مدنی بودن سوره قلم
مطلب دیگری که در اینجا مطرح شده، آیات استثنایی سوره قلم است. این هم از مطالب عجیبی است که در برخی از تفاسیر آمده است. آمدهاند سوره قلم را مثل جگر زلیخا چند تکه کردهاند! گفتهاند سوره قلم ۵۲ آیه دارد و از آیه اول یعنی «ن ۚ وَالْقَلَمِ وَمَا یَسْطُرُونَ» تا آیه شانزدهم یعنی «سَنَسِمُهُ عَلَى الْخُرْطُومِ» مکی است.
از آیه ۱۷ «إِنَّا بَلَوْنَاهُمْ كَمَا بَلَوْنَا أَصْحَابَ الْجَنَّةِ...» تا آیه ۳۳ «كَذَٰلِكَ الْعَذَابُ ۖ وَلَعَذَابُ الْآخِرَةِ أَكْبَرُ ۚ لَوْ كَانُوا يَعْلَمُونَ»، گفتهاند مدنی است. دوباره از آیه ۳۴ «إِنَّ لِلْمُتَّقِينَ عِندَ رَبِّهِمْ جَنَّاتِ النَّعِيمِ...» تا آیه ۴۷ «أَمْ عِندَهُمُ الْغَيْبُ فَهُمْ يَكْتُبُونَ»، گفتهاند مکی است. و دوباره آیات ۴۸ تا ۵۰ را مدنی دانستهاند و ۵۱ و ۵۲ را مکی!
یعنی واقعاً این سوره را مثل جگر زلیخا تکهتکه کردهاند! این مطلب را قرطبی نقل کرده است و در کتاب الاتقان سیوطی هم از سخاوی همین را آورده است. اما سخاوی گفته که به نظر من آیات ۱۷ تا ۳۳ مدنی نبوده و آنها هم مکی هستند. یعنی بخشی از این رفتوآمدها را رد کرده و گفته احتمالاً همه اینها مکی است.
در مجموع، این دو نفر یا این دو منبع چنین رفتوآمدی را در مورد مکی یا مدنی بودن آیات سوره قلم مطرح کردهاند.
حال، برای اینکه این گونه رفتوآمدها را حل کنیم و تکلیف سوره را روشن کنیم، بهترین کار این است که توضیحی از محتوای سوره بدهیم و ببینیم آیا میتوانیم این سوره را منسجم نگه داریم یا نه، هم از نظر غرض سوره و هم از نظر مضامین و محتوا. اگر توانستیم سوره را بهصورت یکدست حفظ کنیم، میتوانیم با آن دیدگاه مخالفت کنیم. اما اگر قرینهای بهنفع آن دیدگاه پیدا شد، همراهی کنیم.
علامه طباطبایی (رضوانالله تعالی علیه) میفرمایند: سیاق سوره مکی بودن تمام سوره را اثبات میکند. سپس کلام ابنعباس و قتاده را نقل میکنند و میگویند: مدنی بودن آیات ۱۷ تا ۳۳ ـ که داستان اصحاب باغ است ـ خالی از وجه نیست. یعنی میتوان احتمالش را در نظر گرفت، زیرا شباهتش به آیات مدنی بیشتر از آیات مکی است. البته دلیل خاصی هم نمیآورند، فقط میگویند از نظر لحن و سبک به آیات مدنی شباهت بیشتری دارد. این نظر ایشان است.
آقای مکارم در تفسیر نمونه میفرمایند: لحن و محتوای سوره و آیات، کاملاً هماهنگ با سورههای مکی است. چرا که پیش از هر چیزی، بر محور نبوت پیامبر و مبارزه با دشمنانی که او را «مجنون» میخواندند، و دعوت به صبر و انذار و تهدید مخالفین و عذاب الهی میچرخد. بنابراین، شاگرد (یعنی آقای مکارم) نظر استاد را حتی در همان موردی که ایشان احتمال دادهاند، همراهی نمیکنند و میگویند همانطور که اصل سخن استاد بوده که همه سوره مکی است، ما هم باید سوره را بهطور کامل مکی بدانیم.
پس، این سه چهار نظر را خواستم که شما مستحضر باشید که در آغاز برخی تفاسیر، چنین ادعاهایی شده است.
حالا بیاییم مروری بر سوره داشته باشیم و ببینیم که آیا واقعاً نیاز است که بگوییم این سوره مکی و مدنی رفتوآمد دارد یا نه.
ارتباط سوره علق و قلم
ببینید آقایان، اولاً من از «ارتباط» شروع میکنم، چون ارتباط بسیار مهم است. در تفسیرها معمولاً ارتباط را در آخر بیان میکنند، اما اینجا ابتدا به آن میپردازم تا ذهنمان کاملاً منسجم شود.
خداوند در سوره علق به پیامبر فرمود که منتظر برخورد و چالش باش. یعنی پیشبینیِ مواجهه با مخالفتها را کرد و فرمود: در برخوردها، روش و سنت من اینگونه است؛ تو کار خودت را انجام بده.
وقتی این پیشبینی انجام شد، اولین برخوردی که با پیامبر عزیز ما شد، چه بود؟ زمانی که ایشان آیات سوره علق را برای مردم تلاوت کرد، نخستین نسبتی که به ایشان دادند، این بود که «ایشان دیوانه شده است»، «پریشان شده»، «از خود بیخود شده»!
در حالی که پیش از این، پیامبر بسیار محترم بود. پردهداران کعبه که در آن ۳۶۰ بت قرار داشت، از خاندان بنیهاشم بودند. عزت و شوکت آنها نیز از همین کعبه بود. هر کسی وظیفهای داشت، و خاندان ایشان از قبل، خدمتگزاری به کعبه را بر عهده داشتند. در آنجا بتپرستی رواج داشت و مردم هر ساله نذورات میآوردند و به این شهر رفتوآمد میکردند. حالا اگر ایشان بیاید و بگوید که «خدای یکتا وجود دارد و همه این بتها باید کنار گذاشته شوند»، اولین واکنش جامعه در برابر او چه خواهد بود؟ خواهند گفت: «این مرد دیوانه شده، پریشانگوست، خوابنما یا جنزده شده است.» در برابر این نسبت، فشار زیادی از سوی جامعه بر ایشان وارد شد، مخصوصاً از طرف صاحبان ثروت و قدرت. چرا که ثروت و قدرت آنها حاصل حفظ همین نظام اجتماعی بود. اگر این نظام اجتماعی و فرهنگی بههم بریزد، اوضاع آنها نیز بههم میریزد.
مخصوصاً که رشد اقتصادی و جایگاه اجتماعی آنها محصول همین بتپرستی در کعبه بود و اعمالی که در آنجا انجام میشد.
آیه «أَن كَانَ ذَا مَالٍ وَبَنِينَ، إِذَا تُتْلَى عَلَيْهِ آيَاتُنَا قَالَ أَسَاطِيرُ الْأَوَّلِينَ» اشاره به همین قدرت و ثروت دارد. آیات الهی را افسانه میخواندند.
پس، اولین واکنش را این گروه نشان دادند. ارتباط این دو سوره در این است که خداوند در سوره علق پیشبینیِ برخورد را کرد، و در سوره قلم این برخورد اتفاق افتاد. پیامبر تحت فشار قرار گرفت
نزول سوره برای تقویت پیامبر در برابر چالشها
۵۲ آیه نازل میشود تا پیامبر را از این چالش سخت و انفعال در برابر آن خارج کند و روحیهاش را تقویت نماید. چون گفتیم بخشی از اهداف نزول تدریجی قرآن چیست؟ تثبیت قلب پیامبر. اینجا باید این مسئله حل شود. چالشی که اکنون برای پیامبر ما ایجاد شده است، فردا ممکن است برای هرکدام از شما که وارد فضای تبلیغ میشوید نیز پیش بیاید. اولین کار این است که باید این چالش را رفع کرد، نه اینکه بفرماییم: "ما که گفتیم، تمام شد!" خیر، الان در میدان نیز باید این چالش را رفع کرد.
آیات ابتدایی: تسلی و تقویت پیامبر
اول کاری که انجام شد، از آیه اول تا آیه هفتم، خداوند پیامبر ما را تسلی خاطر داد. به این معنا که به ایشان فرمود: «در برابر این فشاری که به تو وارد میکنند، نگران نباش، کار به سود تو تمام خواهد شد».
میفرماید:
«ن وَالْقَلَمِ وَمَا یَسْطُرُونَ، مَا أَنْتَ بِنِعْمَةِ رَبِّکَ بِمَجْنُونٍ، وَإِنَّ لَکَ لَأَجْرًا غَیْرَ مَمْنُونٍ، وَإِنَّکَ لَعَلَی خُلُقٍ عَظِیمٍ»، تو مرد میدان بزرگی هستی. مشخص میشود که دیوانه چه کسی است و این تهمتها از سوی چه کسانی است.
«إِنَّ رَبَّکَ هُوَ أَعْلَمُ بِمَنْ ضَلَّ عَنْ سَبِیلِهِ وَهُوَ أَعْلَمُ بِالْمُهْتَدِینَ»، اولین کار این است که پیامبر را محکم نگه دارد، تقویتش کند. فشار میآورند که پیامبر کوتاه بیاید، درست است؟ در ادامه میفرماید:
«فَلَا تُطِعِ الْمُکَذِّبِینَ، این مکذّبین را اطاعت نکن، به خواستهشان تن نده؛ همانطور که در آیه آخر سوره علق اشاره فرمود: «وَلا تُطِعْ کُلَّ حَلَّافٍ مَهِینٍ»؛ اینها دوست دارند تو سستی نشان دهی، نرمش کنی.
ویژگیهای مخالفان و هشدار به آنان
اما خب اینها چه کسانی هستند؟ افرادی با ویژگیهایی بسیار زشت:
«هَمَّازٍ مَشَّاءٍ بِنَمِیمٍ، مَنَّاعٍ لِلْخَیْرِ، مُعْتَدٍ أَثِیمٍ، عُتُلٍّ بَعْدَ ذَلِکَ زَنِیمٍ» بعد میفرماید: تو اطاعتشان نکن، در نهایت نیز میفرماید: «سَنَسِمُهُ عَلَی الْخُرْطُومِ» ؛ یعنی بر این دماغ بلندها مهر ذلت خواهیم زد. این تا اینجای سوره است که همه پذیرفتهاند مکی است.
از اینجا به بعد ببینیم آیا آیات مدنی است یا نه: «إِنَّا بَلَوْنَاهُمْ»؛ چه کسانی را آزمایش کردهایم؟ همانهایی که این بلا را بر سرت آوردند. تو نباید اطاعتشان کنی، ما الان داریم آزمایششان میکنیم.
«إِنَّا بَلَوْنَاهُمْ کَمَا بَلَوْنَا أَصْحَابَ الْجَنَّةِ»؛ داستان اصحاب باغ را به چه مناسبت میآورد؟ به مناسبت فشاری که دارند بر پیامبر وارد میکنند. پیامبر را تک و تنها دیدهاند؛ فکر میکنند هر بلایی میتوانند سرش بیاورند. خداوند میفرماید اینها را من آزمایش میکنم، همانطور که اصحاب باغ را.
پدرشان مرده بود و زکات میداد؛ مسیحی بود. بعد فرزندان گفتند: پدرمان این کار را میکرد، ولی ما نمیدهیم. گفتند: «چراغی که به خانه رواست، به مسجد حرام است!» تصمیم گرفتند سهم فقرا را ندهند، فکر کردند فقرا کسی را ندارند. گفتند صبح زود میرویم باغ را میچینیم و کار تمام. همین کار را کردند. اما شب که خوابیدند، من باغ را خراب کردم، آنها را تنبیه کردم.
در انتهای آیه میفرماید:«کَذَلِکَ الْعَذَابُ وَلَعَذَابُ الْآخِرَةِ أَکْبَرُ لَوْ کَانُوا یَعْلَمُونَ»؛ یعنی عذابی که من متوجه صاحبان قدرت و ثروت فعلی میکنم، ریشه قدرتشان را میزنم. عذاب آخرت بزرگتر است، اگر بفهمند. چرا اینجا را مدنی دانستهاند؟ چون مثلاً کلمه "مسیحی" افتاده وسط؟ ولی ادامه آیات کاملاً به هم پیوسته است. چرا باید جداشان کنیم؟
در ادامه میفرماید:
«إِنَّ لِلْمُتَّقِینَ عِندَ رَبِّهِمْ جَنَّاتِ النَّعِیمِ»؛در برابر آنها که تسلیم نشدند و با تکذیبشان جرم کردند، خداوند میفرماید: به متقین بهشت داده خواهد شد. سپس میفرماید: «أَفَنَجْعَلُ الْمُسْلِمِینَ کَالْمُجْرِمِینَ؟» ادامه میدهد تا آیه ۴۷ که در آن احتمالهایی که درباره عذاب اینهاست مطرح و رد میشود. بعد از این، دوباره برمیگردد به پیامبر: «فَاصْبِرْ لِحُکْمِ رَبِّکَ»؛ یعنی بر این حکم پروردگارت که گفتم: اینها را به تدریج عذاب خواهم کرد، صبر کن.
میفرماید: «سَنَسْتَدْرِجُهُم مِّنْ حَیْثُ لَا یَعْلَمُونَ، وَأُمْلِی لَهُمْ إِنَّ کَیْدِی مَتِینٌ»؛ یعنی اینها را مرحلهبهمرحله به سمت عذاب میکشانم و فرصت میدهم. نقشه من بسیار حسابشده است. بسیاری در این فضا صبر نمیکنند؛ مثل الآن که چند نفر شهید میشوند، بعضی دستپاچه میشوند. اما خدا میفرماید: فرصت میدهم. این یعنی آب یخی ریخته شد بر پیامبر، که بداند دعوا حالا حالاها هست.
در ادامه میفرماید:«فَاصْبِرْ لِحُکْمِ رَبِّکَ وَلَا تَکُن کَصَاحِبِ الْحُوتِ»؛ یعنی صبر کن، مثل یونس نباش. یونس ۳۳ سال تبلیغ کرد، ولی قهر کرد و رفت. من هم او را تنبیه کردم. مثل او نباش. پس این هم کاملاً در همان فضای مکه و ادامه گفتوگوی الهی با پیامبر است. ما نمیفهمیم چرا باید این بخش را از قبلی جدا کنیم و بگوییم آن مکی است و این مدنی.
در پایان میفرماید: «وَإِن یَکَادُ الَّذِینَ کَفَرُوا لَیُزْلِقُونَکَ بِأَبْصَارِهِمْ لَمَّا سَمِعُوا الذِّکْرَ وَیَقُولُونَ إِنَّهُ لَمَجْنُونٌ، وَمَا هُوَ إِلَّا ذِکْرٌ لِّلْعَالَمِینَ»؛ کافران وقتی ذکر را - که یعنی قرآن یا وحی است - میشنوند، عصبانی میشوند و میگویند: این دیوانه است. امروزه هم همین را میگویند. اما این کتاب آمده است تا ذکری برای جهانیان باشد، نه این چند تا عرب یا کافر.
سوره قلم کجایش تکهتکه است؟ ارتباط آیات برقرار است. در سوره علق گفت که من برخورد میکنم، منتظر مشکلات باش. اولین مشکل نسبت جنون بود. سوره قلم نازل شد تا در برابر این چالش، رهنمودهای لازم را بدهد. هدف چه بود؟ اینکه پیامبر دچار انفعال و بلاتکلیفی نشود. این ۵۲ آیه دقیقاً این مسیر را طراحی کرد: هم به پیامبر تکلیفش را یادآوری کرد، هم اجرش را، هم گفت با اینها نرمش نداشته باش.
پیامبر تنهاست، اما نباید نرمش نشان دهد. این ساخت مرد میدان است. مردی را در میدان، تنها و با اتکال به خدا باید نگه داشت. خداوند فرمود همانطور که اصحاب باغ را تنبیه کردم، اینها را هم تنبیه خواهم کرد؛ چه در دنیا و چه در آخرت. در برابر کسانی که تو را همراهی میکنند، پاداش هست. به پیامبر فرمود: صبوری کن و بدان این دعوا پایانپذیر نیست.
جمعبندی و مقدمهای برای تفسیر سوره
پس سورهای منسجم و کاملاً به هم پیوسته است. برخی بیجهت با توهمات و ظنون، سوره را از روانی و انسجامش خارج میکنند، درحالیکه این سوره کاملاً حسابشده و با ضمایر، قطعات بههمپیوستهای دارد.
بنابراین، سوره قلم دومین سوره مربوط به دوره رسالت پیامبر شد؛ دورهای که پیامبر دعوتش را بهصورت عمومی آغاز کرده است. هدف و ارتباط سوره روشن شد. انشاءالله با این مقدمات، میتوانیم از جلسه آینده وارد تفسیر خود سوره شویم.
دو روایت نیز در فضیلت این سوره نقل شده است؛ یکی از ابیبنکعب که معمولاً نمیپذیریم و دیگری از امام صادق (علیهالسلام) در آثار تلاوت آن، مثلاً اینکه بیماری را شفا میدهد. البته آنهم چندان ربطی به کار ما ندارد، چون اثر تربیتی سوره را بیان نمیکند. شاید جلسه بعد، اشارهای به آن داشته باشم.