« فهرست دروس
درس تفسیر استاد عبدالکریم بهجت پور

1403/07/24

بسم الله الرحمن الرحیم

مقاومت در برابر فشارها و نقش آن در رشد معنوی/سوره علق (1 نزول) آیات 15-19 /تفسیر تنزیلی

 

موضوع: تفسیر تنزیلی /سوره علق (1 نزول) آیات 15-19 /مقاومت در برابر فشارها و نقش آن در رشد معنوی

 

سوره علق و مفهوم «کلا» و «سجده»

جلسه انتهایی سوره علق هستیم و بنا داریم ان‌شاءالله یکی راجع به آیه سجده‌دار سوره صحبت بکنیم و یکی هم یک جمع‌بندی از برخی از نکته‌های روش‌شناختی سوره داشته باشیم.

در آیه انتهایی سوره چند کلمه هست که باید به آن توجه بشود. یکی استفاده از واژه "کلا" است که باز اینجا یک ردع دارد. اتفاقی که می‌افتد این ردع معمولاً به این معنا دانسته شده که توجه به نهی او نباید بشود و بعد هم اطاعتش نباید انجام شود. کلمه "سجده" را هم به معنای نماز گرفته‌اند و تقرب را هم به معنای نزدیک شدن یا طلب نزدیک شدن به خدای متعال. چون واژه به باب افتعال اقتراب رفته، گفته‌اند این به معنای طلب نزدیکی و قرب به پروردگار است. تقریباً برداشت‌ها یکسان است، فقط یک حدی را باید در کلا تمرکز کنیم.

مقاومت در برابر فشارها و نقش آن در رشد معنوی

وقتی گفته می‌شود در سیاق مطالبی که با پیغمبر اکرم مطرح می‌شود از واژه "کلا" استفاده شده است، این قاعدتاً معنایش این است که به اصطلاح مرجعیت گفت از آنجا شروع شد و گفتیم مرجع امور پروردگار توست. بعد یک مثال و نمونه بیان کرد که برخی‌ها در برابر این بندگی خدا و نماز خواندن‌ها موضع می‌گیرند و این نشان کشی این‌هاست، یعنی سرکشی ادامه پیدا می‌کند. سرکشی این نیست که صرفاً بگویند من نماز نمی‌خوانم، من عبادت خدا نمی‌کنم، من ربوبیت خدا را قبول ندارم، بلکه با کسانی که اگر قدرت داشته باشند، با کسانی که اهل بندگی هستند، برخورد می‌کنند.

از آنجا شروع شد و فرمود که سنت من این است که این‌ها را متمرکز کنم، این‌ها را تجمیع کنم، جمع این جریان را کنار هم بگذارم و آن‌ها همه نیروهایشان و انرژیشان را برای مبارزه با بندگی خدا و جریان نماز و بندگی خدا به صحنه می‌آورند، من هم پاسبان‌های خودم را به صحنه خواهم آورد.

خب، بخشی از پاسبان‌ها انسان‌ها هستند، یعنی مجاهدانی که وارد میدان خواهند شد. برخی از قوانین الهی یا پاسبان‌های الهی فرشتگان هستند، یا تأثیراتی مثل رعبی که در دل دشمن می‌اندازد. که در آیات قرآن از رعب در دل دشمنان و امثالهم هم یاد شده است، از ثبات قدم رزمندگان و مجاهدان هم یاد شده است.

بعد از این می‌فرماید که توجه به چیزی نباید بشود یا به یک تصوری نباید بشود. قاعدتاً به این معناست که وقتی با پیغمبر سخن می‌گویند، به این معناست که پیغمبر می‌فرماید که به اصطلاح توجهی به این کر و فرها و این تجمیع‌ها و این‌ها نداشته باش و فکر نکن که این جمعیت وقتی زیاد می‌شوند، متکثر می‌شوند، به اصطلاح مانع حرکت تو خواهند شد. و این خیلی مهم است. ببینید، جریان دین قوتش از فشارهایی است که روی آن می‌آید، چون ظرفیت‌هایش را بیرون می‌آورد. مثل اینکه مثلاً دانه زیر خاک تحت فشار زمین قرار می‌گیرد و شکوفا می‌شود. در عین حالی که تحت فشار زمین است، اما همان تحت فشار زمین بودن باعث جوانه زدن دانه می‌شود و رشد آن دانه آغاز می‌شود. و بعد جوانه زدن یعنی از سر از خاک بیرون آوردن. بنابراین می‌خواهد بفرماید که تصور نکنید که این فشارها باعث کندی حرکت می‌شود. نه، این فشارها شما را محکم می‌کند. اگر کسی در زندگیش فشاری را تحمل نکند، همیشه یک رشد لرزان و ناپایدار خواهد داشت. إِنَّ مَعَ الْعُسْرِ يُسْرًا؛ اصلاً در دل سختی، آسانی‌ها نهفته است. کسی که سختی نکشد، آسانی‌ها را هم نخواهد چشید. شخصیتش آسان نمی‌شود. وقتی می‌گوییم آسانی چیزی است در بیرون، نه، شخصیت انسان گاهی آسان می‌شود یعنی هموار می‌شود و برخی از مشکلات را تحمل می‌کند. ظرفیتش بالا می‌رود، بعضی از حرف‌ها را ندیده می‌گیرد،. این‌ها به خاطر این آسانی‌هایی است که در جان انسان ایجاد می‌شود.

شما وقتی در میدان مبارزه هستید، برخی از حوزه‌های فهم به رویتان باز می‌شود که در غیر این میدان ایجاد نمی‌شود. حتی برخی‌ها این آیه نفر را که می‌خوانیم: "فَلَوْلَا نَفَرَ مِن كُلِّ فِرْقَةٍ مِّنْهُمْ طَائِفَةٌ" گفته‌اند این مربوط به کسانی است که به جهاد می‌روند، چون به جهاد که می‌روند، یک اتفاقی می‌افتد. یک درکی از حقایق پیدا می‌کنند، یک فهم عمیقی از حقایق پیدا می‌کنند که دیگران پیدا نمی‌کنند.

آن‌هایی که در میدان مجاهدت وارد می‌شوند، این‌ها عمیق‌تر، جامع‌تر و محکم‌تر مسیر بندگی را طی می‌کنند. "لَنَهْدِيَنَّهُمْ سُبُلَنَا" این خیلی مهم است. یعنی در سنت‌های الهی، بخش مهمی از رشد مال کسانی است که تحت فشار قرار می‌گیرند. اگر فشار نباشد، رشدی هم اتفاق نمی‌افتد. لذا این واژه "کلا" که در آن آیه سجده‌دار به کار رفته است، می‌خواهد بفرماید که به اصطلاح تصور نکنید، یا تصور نشود که این فشارها باعث کندی کار می‌شود. فشار را بیاورید، ما سنت‌مان این است که فکر نکنید که باید این‌ها را به سرعت بردارم. این‌ها برای شما لازمه، لازمه پیشرفت فشار است. لازمه سلوک و سیر الی الله تحمل برخی از فشارها است. گاهی فقر، گاهی بیماری، گاهی آزار دیگران، "وَلَنَبْلُوَنَّكُمْ..." این‌ها می‌خواهد بگوید که پایداری و صبر محصول گذر از این مشکلات است. مشکلات را ندیده‌، پایدار هم نخواهید شد. "وَبَشِّرِ الصَّابِرِينَ" مال این‌هاست.

یعنی آن ظرفیت صبر و پایداری، من پایداری تعبیر می‌آورم که به اصطلاح تحمل ظلم منظورم نباشد. پایداری در برابر مشکلات است و اینکه انسان یک شخصیت پایدار داشته باشد. محصول گذر از این مصائب است و "وَبَشِّرِ الصَّابِرِينَ" که اگر مصیبت به آن‌ها برسد، می‌گویند: "إِنَّا لِلَّهِ وَإِنَّا إِلَيْهِ رَاجِعُونَ". بنابراین این در جای خودش می‌خواهد...

باز در تکمیل، به اصطلاح، تسلیت خاطر پیامبر می‌فرماید که تصور نکن یا تصور نکنند که این فشارها باعث می‌شود که حرکت دچار مشکل شود یا مشکلی ایجاد شود که کار دعوت متوقف شود. نه، اینها لازمه‌ی کار است. وقتی می‌گویم سنت است، واقعاً سنت است.

بعد می‌فرماید که تو باید دو کار انجام دهی: یکی اینکه این فشارها تو را منفعل نکند. این جمله‌ای که می‌فرماید "اطاعتش نکن"، در این آیه‌ی سجده‌دار، یعنی چه؟ یعنی منفعل نشو در برابر او. ان‌شاءالله در سوره‌ی قلم هم خواهیم خواند که "وَدُّوا لَوْ تُدْهِنُ فَيُدْهِنُونَ"، آن‌ها دوست دارند که تو نرمش کنی. فشار می‌آورند تا تو کوتاه بیایی. اینجا که می‌فرماید "اطاعتش نکن"، این اطاعت نکردن دقیقاً برای همین است؛ می‌خواهد بفرماید که: اطاعتش نکن یعنی منفعل نشو، یعنی در میدان او بازی نکن، یعنی به خواسته‌اش تن نده.

او می‌خواهد تو را مثلاً ترسو ببیند، تو را بترساند. تو چه کار کن؟ تو شجاعت نشان بده. او می‌خواهد تو عقب‌نشینی کنی، اما تو عقب‌نشینی نکن.

مثل همین سفرهایی که الان مسئولین ما به مناطق پرواز ممنوع می‌روند یا جاهایی که خطر وجود دارد، این کار را می‌کنند برای اینکه دل‌ها محکم شود.

من یادم است در عملیات رمضان، با اینکه سال ۶۱ بود، ولی هنوز یادم هست. ما زیر خط آتش دشمن بودیم؛ خیلی آتش سنگینی بود. جلوی چشمم یک توپ مستقیم به یک سرباز اصابت کرد و تکه‌تکه شد. من زیر خاکریز بودم و او بالای سرم راه می‌رفت. فقط یک پای او باقی ماند. همه‌اش تکه‌تکه شد.

در همان شرایطی که زمین شخم زده می‌شد، فرمانده یکی از لشکرهای استان فارس آمد با جیپ خودش و راننده‌اش. راحت رفت روی یک کانال باریک که فقط یک پا جا داشت. رفت توی آن قدم زد، احوال کارها را پرسید، نگاه می‌کرد. هنوز هم که هنوز است، من از شهامت و شجاعت آن مرد لذت می‌برم. بعد از مثلاً چهل سال، هنوز در ذائقه‌ام مانده. این یعنی شجاعت.

لذا می‌فرماید منفعل نشو. او می‌خواهد تو بترسی، تو نترس. تو باید دقیقاً ببینی که او چه هدفی دارد. اینکه می‌فرماید "اطاعتش نکن"، یعنی بفهم او دنبال چیست، بعد دقیقاً کاری را بکن که او نمی‌خواهد. دقیقاً او را مأیوس کن. کسی که در برابر دینت ایستاده، دقیقاً کاری را بکن که او نمی‌خواهد. او را از پا درآور، با وجود فشاری که وارد می‌کند.

این آیه می‌خواهد بگوید: تو محکم بمان. بعد می‌فرماید: سجده کن. یعنی کاملاً در برابر من خاضع باش. سجده علامت چیست؟ آقایان، خضوع کامل. رکوع هم خضوع است، اما سجده چیز دیگری است. لذا می‌فرمایند که بهترین حالت بنده در برابر خدا، هنگامی است که در سجده باشد. نزدیک‌ترین حالت به خداست، چراکه اوج بندگی است. دیگر از این بیشتر نمی‌شود بندگی را ابراز کرد.

حالا این خضوع معنای واقعی‌اش در برابر اطاعت چیست؟ نماز یعنی یک کار نمادین، یا خضوع یعنی واقعاً دلت را خاضع و مطیع کامل خدا کن. قاعدتاً در برابر آن فشارها چه باید کرد؟ باید دل را مطیع کامل خدا کرد.

اگر من سجده می‌کنم، سجده نماد آن است، خود آن نیست. خیلی‌ها ممکن است سجده کنند اما در عمل منفعل باشند، در عمل مطیع هم نباشند. آنچه باید اتفاق بیفتد، آن خضوع کامل است.

لذا وقتی شما دستور به سجده را در کنار دستور به عدم اطاعت قرار می‌دهید، باید ببینید جنس اطاعت چیست. خدا نمی‌فرماید: "اطاعتش نکن" و بعد مثلاً بگوید نماز بخوان. نماز لازم است، حالا عرض می‌کنم، اما اصل اتفاقی که باید بیفتد این است:

او می‌خواهد تو بندگی نکنی. «أرأيتَ الذی يَنْهى، عبداً إذا صلّى». او با بندگی ــ که نمادش نماز است ــ می‌جنگد. پس تو چه کار کن؟ تو بندگی‌ات را حفظ کن.

نماد آن بندگی چه بود؟ نماز بود. اینجا هم نماد خضوع کامل سجده است. اگر سجده بخشی از نماز است، نماز را باید در نظر گرفت. توجه کنیم که این سجده را در برابر اطاعت قرار بدهیم. وقتی سجده در برابر اطاعت شد، اصل قصه آن حالت ماست، آن صفت ماست که در نماز ابرازش می‌کنیم. ما در نماز ابراز می‌کنیم آن حالتی را که داریم. اعلامش می‌کنیم، تکرارش می‌کنیم. این‌ها اعمال نمادین نیستند برای چیزی مثلاً شما می‌روید سعی صفا و مروه می‌کنید، یعنی مثل هاجر و مثل اسماعیل رفتار می‌کنید. سنگ می‌زنید مثلاً به شیطان، یعنی همان حالتی که ابراهیم نسبت به شیطان داشت، آن مهم است. وگرنه چند سنگ برداشتن و زدن به یک توده سنگ، خودش موضوعیتی ندارد. مهم آن حالت است و ابراز آن است که شما هفت سنگ برمی‌دارید، می‌زنید و چند بار هم تکرار می‌کنید.

بنابراین، می‌خواهم عرض کنم که این دستور به سجده از این باب است: اطاعت محض کن.

حالا، تقدّم عدم اطاعت بر سجده چه پیامی دارد؟ به مقداری که شما منفعل نباشید، خضوع‌تان کامل‌تر می‌شود. هر مقدار بتوانید محکم در برابر معاندان و جریان‌های ضد دینی بایستید، بندگی‌تان بندگیِ کامل‌تری خواهد داشت.

ملتی که بندگی همراه با انفعال در برابر دشمن دین باشد، دیگر بنده نیست؛ یعنی بندگی‌اش کامل نیست، حداقل. مردمی که یا الان جوان‌هایی که من دیروز یا پریروز شنیدم، خیلی حرف زشتی زده شد. یک معاون دانشگاه آزاد ــ یا هر کسی که بود ــ اعلام کرد که جوان‌های ما یاد گرفته‌اند که هم روابط دختر و پسری و رفاقت‌ها را داشته باشند، هم نماز بخوانند و روزه بگیرند. چقدر زشت بود این حرفی که زد. می‌خواست تنبلی‌ها و کوتاهی‌های خودش و امثال خودش را توجیه کند. آمد گفت: بله، این‌ها یاد گرفته‌اند. خب، کمی بالاتر بگویید که هم مشروب بخورند، هم در روضه‌ی سیدالشهدا شرکت کنند! این درست نیست. برای این مسائل نباید فلسفه‌بافی کرد. این غلط اندر غلط است.

کوتاهی‌های ما، خطاست. توجیه کوتاهی‌ها، اشتباه است. دستگاه دین، دستگاهی است که تمام تلاشش این است که حتی ذره‌ای انفعال در برابر بندگی شیطان نباشد. انفعال در برابر اطاعت از جریان معاند دین و معاند بندگی نباشد.

به میزانی که آن بروز پیدا کند، بندگی هم آن چیزی را که لازم است، خودش را نشان می‌دهد. آن هویت لازم خودش را پیدا می‌کند.

بنابراین، به این جهت ان‌شاءالله عنایت خواهید فرمود: عدم اطاعت مقدم شد بر دستور به سجده. به این دلیل که هر مقدار بتوانیم آن را بروز بدهیم، به همان مقدار توفیق پیدا می‌کنیم که بندگی خاضعانه و کامل‌تری از خدا داشته باشیم.

تقرب به خدا: مفهوم و راه‌های رسیدن به آن

بعد هم کلمه‌ی «اقتراب» دارد، یعنی نزدیک شو. دستور می‌دهد. عرض کردم خدمت‌تان، این دستورها از جنس سنت الهی است. راه تقرب به خدا این است. تقرب به خدا، نه تقرب مکانی. مثلاً من بیایم اینجا، وقتی اینجا آمدم به خدا نزدیک‌ترم؟ بله، این‌ها مؤثر هستند، اما این‌ها "مُعِدّات"‌اند؛ این‌ها تقرب‌زا هستند، ولی خودشان تقرب نیستند. این‌ها معدات تقرب‌اند.

اینکه به ما توصیه می‌شود نماز بخوانید، مسجد بروید، حج بروید، زیارت قبور صالحان بروید، زیارت اوصیا و اولیای الهی بروید، زیارت علما بروید؛ این‌ها مهیاکننده و تسهیل‌کننده‌ی امر تقرب هستند، اما خود تقرب نیستند

ما وقتی خانه‌ی خدا می‌رویم، لزوماً تقرب به خدا پیدا نمی‌کنیم. این‌ها وسیله‌اند: **وابتغوا إليه الوسيلة**. یعنی این‌ها وسایلی برای قرب هستند، یعنی کار ما را تسهیل می‌کنند. مثل وسیله‌ای که من را از خانه می‌آورد حرم. این کار من را آسان می‌کند.

اما اگر آن اتفاق نیفتد، دلمان را به این کارها خوش نکنیم. روزه اگر آن تقرب را ایجاد نکند، نماز اگر تقرب ایجاد نکند، نیت‌مان را که می‌گوییم "قربتاً إلى الله"، اگر واقعاً قربی در کار نباشد، زکات و خمس اگر موجب تقرب نشود، آن‌وقت زحمتی است که باید ببینیم قبول می‌شود یا نمی‌شود؛ مثل قصه‌ی هابیل و قابیل و قربانی‌شان. همه‌اش بستگی دارد به آن تقرب واقعی.

تقرب به خدا یعنی چه؟ چون زمان در حال گذر است، قصد داشتم توضیح مفصل‌تری بدهم، اما حالا می‌خواهم مطلب را به صورت خلاصه در یک چارچوب کلی جمع‌بندی کنم.
وقتی انسان به خدا نزدیک می‌شود، این نزدیکی به معنای پذیرش یک وابستگی کامل، چه در وجود خود انسان و چه در کل جهان، به حضرت حق است.
کسی که به خدا نزدیک می‌شود، احساس می‌کند که خودش و هستی به طور کامل وابسته به خدا هستند؛ وجودی مستقل در کار نیست.

مثلاً وقتی پیش یک عالم بزرگ می‌روید، تازه آنجا متوجه می‌شوید که چقدر نادان هستید، چقدر بی‌اطلاع. هرچه بیشتر به چنین کوهی از دانش یا عظمت معنوی نزدیک می‌شوید، به همان اندازه کوچکی خودتان را بیشتر احساس می‌کنید.
تقرب به خدا هم همین‌گونه است. هرچه بیشتر به او نزدیک می‌شوید، وابستگی خودتان و کل عالم را بیشتر درک می‌کنید. جهان را "عین ربط" می‌بینید، یعنی دیگر برای خودتان یا جهان، استقلالی قائل نیستید.

سائلی پرسید از منصور مست حق‌پرستی احمدی یا خودپرست؟چرا این سؤال را از منصور پرسیدند؟ چون او می‌گفت "أنا الحق"؛ حالا درست یا غلطش را کاری نداریم، اما تصویرش زیباست.

سائلی پرسید از منصور مست:
حق‌پرستی احمدی یا خودپرست؟
پاسخ داد:
گفت شرمت باد، آخر غیر کو؟
تو یک غیر نشانم بده غیر خدا.
منزل و میخانه و هم دیر کو؟
یعنی چیزی جز او وجود ندارد.

این می‌شود تقرب. آن مثال، حالا درست یا غلط، کاری نداریم، اما مفهوم تقرب را خوب بیان می‌کند.
یعنی من و شما باید به جایی برسیم که نشانی از خودیت و عنانیت در ما باقی نماند.
نشانی از خودبینی و خودخواهی، و نیز وجودی مستقل برای هر چیز دیگر نیز باقی نماند.
همه‌چیز را در مشت اراده‌های الهی ببینیم. این مقام بسیار بلندی است و ما باید عمری تلاش کنیم تا به این نقطه برسیم.

امامان، پیامبران، اولیای الهی، و اوصیای الهی، سیر و سرعتی دارند همچون سرعت نور. ما اما، در بهترین حالت، سیرمان سرعت مورچه است. برخی‌ها سیرشان مانند نور است؛ در هر ثانیه ۳۰۰ هزار کیلومتر حرکت می‌کنند.

در سیر نزولی هم این موضوع مشهود است. پیامبر دائماً در حال دریافت فرمان از خدا هستند و هیچ‌گاه خداوند به آن‌ها نمی‌فرماید: "چرا این کار را نکردی؟" یعنی آن‌ها این‌قدر سرعت در سیر دارند که هرچه می‌شنوند، فوراً عمل می‌کنند.

اما ما چطور؟ برای ما سال‌ها زمینه‌سازی لازم است تا حتی یک نمازخوان شویم. سال‌ها باید تشویق، توضیح، تاریخ، و اثرات نماز برای ما گفته شود تا تازه به‌زحمت نمازخوان شویم.

آن‌هایی که سرعت سیر دارند، مانند اهل بیت، چنین‌اند. آن‌ها منتظر نمی‌مانند. هر درسی که داده شود، همان لحظه می‌گیرند. هر نکته‌ای که گفته شود، همان لحظه می‌شنوند و فوراً عمل می‌کنند.کمال آن‌ها این‌گونه است. ما، در مقایسه با این اولیا، مورچه‌ای بیش نیستیم. در بهترین حالت، حرکتمان مثل خرگوش است؛ بیش از آن نیست.

ترک معصیت و عبادت: دوگانه ضروری در سیر و سلوک

راه رسیدن به تقرب در این آیه نیز آمده است.وقتی به راه تقرب می‌رسیم، غالب علما فرموده‌اند که عبادت راه آن است.
اما به نظر می‌رسد که از این آیه تنها عبادت مرسوم مراد نیست؛ بلکه ترک طاعت اهل معصیت و دوری از جریان اهل معصیت نیز مطرح است. یعنی تصور نفرمایید که فقط با عبادت‌های ظاهری و مرسوم می‌توان مقرب درگاه خدا شد.

دو کار باید هم‌زمان انجام شود:یکی ترک طاعت جریان سرکش، و دیگری خضوع و اطاعت کامل در برابر پروردگار.
اتفاقاً مقدمه‌ی دومی، اولی است؛ یعنی ترک معصیت مقدمه‌ی عبادت است.مثلاً رجب‌علی خیاط چگونه به درجه‌ای رسید که سرباز امام زمان شد؟از نماز؟ از روزه؟ نه، داستانش را شنیده‌اید. در جایی زنی او را به شهوت جنسی دعوت کرد. خودش می‌گوید وقتی فرار کردم، احساس کردم نوری در درونم شعله‌ور شد. ترک معصیت، سرعت سیر شما را بالا می‌برد؛ گاهی طاعت چنین اثری ندارد. یوسف نبی نیز به خاطر ترک معصیت بزرگ شد.

بنابراین، راه تقرب به خدا تنها عبادت به معنای انجام طاعات (یعنی اعمال مثبت) نیست. یا باید مفهوم عبادت را توسعه بدهیم تا شامل ترک معصیت هم بشود، یا باید ترک معصیت را در کنار عبادت قرار دهیم. این نکته بسیار مهم است. آیاتی همچون: قد أفلح من تزکى و ذکر اسم ربه فصلّى یا «فمن یکفر بالطاغوت و یؤمن بالله فقد استمسک بالعروة الوثقى» همیشه این دوگانه را مطرح کرده‌اند.

در سیر و سلوک، همیشه این دوگانه باید در نظر گرفته شود.اگر در معنای عبادت شما این دوگانه وجود دارد، بسیار خوب. اما اگر نیست، باید صراحتاً به آن اشاره کرد.

عبودیت یعنی چه؟ بستگی دارد شما چه برداشتی از آن دارید.اما در هر صورت، دوگانه‌ی عبادت و ترک معصیت باید وجود داشته باشد و حتی اولویت را باید به ترک معصیت بدهیم.

در زندگی بزرگان دقت کنید. مثلاً عزیزی که حافظ قرآن است، همین کربلایی کاظم.کربلایی کاظم حاضر نبود غذای حرام بخورد. زمین کسی را که زکات نمی‌داد، نمی‌خواست برای کشاورزی استفاده کند. زمین اجاره می‌کرد تا در زمینی پاک کشاورزی کند. همین توجهات باعث شد حافظ کل قرآن شود.

شما هم تجربه خواهید کرد: آن‌هایی که قدرت مقاومت در برابر نفس را تقویت کرده‌اند، به جایی رسیده‌اند.
اما کسانی که رها بوده‌اند، عبادت هم کرده‌اند، اشک هم ریخته‌اند، دعا هم خوانده‌اند، ولی نفس خود را کنترل نکرده‌اند، به جایی نرسیدند.اهل کتاب، مثل یهودیان، مورد سرزنش خدا قرار گرفتند چون دنیا که به آن‌ها عرضه می‌شد، باز به سمت آن می‌رفتند.

بیش از این وقتتان را نمی‌گیرم. خواستم بگویم که آیه‌ی انتهایی این سوره چه پیام مهمی برای پیامبر عزیز و به تبع آن، برای ما دارد. اصل بسیار مهمی درباره سیر و سلوک و تقرب در این آیه آمده. تقرب به معنای قرآنی، آموزه‌های قرآنی و سلوک قرآنی به سوی خدا در این آیه گنجانده شده است.

یعنی باید این را تبدیل به سنت الهی بدانیم، نه یک دستور مقطعی یا موقت. یعنی اگر این کار را بکنیم، آن وقت حکم خدا شامل حالمان می‌شود. توجه کنید: تا خدا نخواهد، نماز شب شما آن اثر را نخواهد داشت. تا خدا نخواهد، قرآن بر من و شما تاثیر نخواهد گذاشت.
در سوره مدثر هم ان‌شاءالله توضیح خواهم داد. قرآن می‌فرماید: «و ما یذکرون الا ان یشاء الله» یعنی پند قرآن فقط برای کسانی اثر دارد که خداوند بخواهد.
تا خداوند اجازه ندهد، هیچ اتفاقی نمی‌افتد. کاملاً یک انقطاع است؛ اما همین انقطاع، وصل به خواست خداست. این نکات را از کجا شروع کردیم؟ از آیه‌ی ۹ و ۱۰ سوره: «أرأیتَ الذی ینهى عبدًا إذا صلّى» از آنجا آغاز کردیم تا توضیح دهیم که پیامبر بعد از شنیدن: «إنّ إلى ربک الرجعى» در مواجهه با جریان سرکش، چه باید بکند. در انتهای سوره، تکلیف پیامبر مشخص می‌شود.وقتی خدا به پیامبر می‌فرماید که مرجع منم، داستان مرجعیت خود را در این درگیری‌ها بیان می‌کند. و در انتهای سوره، خطاب به پیامبر می‌فرماید: تو منفعل در برابر آن‌ها نباش. وضو کن، چون این راه تقرب است.

 

logo