1403/07/18
بسم الله الرحمن الرحیم
تحلیل مفهوم «صلاة» و نماز در آغاز بعثت/سوره علق (1 نزول) آیات 9-10 /تفسیر تنزیلی
موضوع: تفسیر تنزیلی /سوره علق (1 نزول) آیات 9-10 /تحلیل مفهوم «صلاة» و نماز در آغاز بعثت
اهمیت پیوستگی سیاق در تفسیر قرآن
خدای متعال انشاءالله ما را توفیق فهم معارف قرآن و اهلبیت (ع) را مرحمت بفرماید. در نوبت گذشته تا آیه هشتم را توضیح دادیم و سعی کردیم یک چهره پیوسته از آیات را خدمتتان تقدیم کنیم. اکنون نیز عرض میکنم که مفسران باید تلاش بفرمایند انشاءالله که همیشه چهره پیوستهای از قرآن را در نظر بگیرند، چون کلام کلام حکیم است و خدای متعال اگر مجموعهای از آیات را در یک نظام خاص و در سوره خاصی قرار داده است، حتماً در این مجموعه حکمت نهفته است. در این نظم و تدبیری که برای ساماندهی آیات بود، یک نظمی است که با ما سخن میگوید و برای ما پیام دارد، همچنان که اصل قرآن و آیات هم برای ما پیام دارد. از هر آیه پیامی میتوانیم بگیریم، اما از سیاقی که کلام دارد، آن هم برای ما حاوی پیامهایی است که مفسر باید تلاش کند آن پیامها را به دست آورد. اکنون هم بنده هرچه مطالعه میکنم و فرمایشات سرورانمان و مفسران را میبینم، میبینم که آن چیزی که در ذهنشان شکل میگیرد، باعث میشود که آیات بعدی را بر همان اساس بفهمند و بر همان اساس تفسیر کنند. کافیست که در این مسیر یک اشتباه جزئی صورت بگیرد؛ وقتی این اشتباه صورت گرفت، این اشتباه به آیات بعد و فهم از آیات بعدی هم سرایت میکند. لذا حتماً در این فضا دقت لازم بشود و تلاش بشود که به نحو شایستهای با پیوستار درونی سورهها و انسجام درونی سورهها ارتباط برقرار شود.
بنده قدری بالاتر معتقد به سیاق در سیر نزول هستم. یعنی برخیها تناسب سورهها را خوب باور ندارند، چرا که ترتیب نزول فعلی را به آن اعتقادی ندارند. مثل خود علامه طباطبایی که هیچ وقت مثل ایشان نمیآید نظم این سوره را با سوره قبلش برقرار کند. اما بنده در این کتاب تفسیر تنزیلی، مبانی، اصول، قواعد و فواید توضیح دادم که ارتباط بین سورهها در سیر نزول وجود دارد. یعنی اگر بناست ما بین سورهها پیوند برقرار کنیم، این پیوند در سیر نزول بوده است، چون خداوند میفرماید: «وَ قَالَ الَّذِينَ كَفَرُوا لَوْ لَا نُزِّلَ عَلَيْهِ الْقُرْآنُ جُمَلَةً وَاحِدَةً كَذَٰلِكَ لِيُثَبِّتَ بِهِ فُؤَادَكَ وَ رَتَّلْنَاهُ تَرْتِيلًا»، یعنی همین قرآنی که الآن دارم متفرق نازل میکنم، منظمش کردم. بنابراین در سورهها یک تناسب مطلوب و حکیمانه قاعدتاً باید باشد و سیاق دور به تعبیر جنابعالی، میتوانیم در این توالی سورهها قائل شویم.
نقد استفاده افراطی از اسباب نزول در تفسیر آیات
در رابطه با آیات ۹ به بعد، عرض میکنم که یکی از مطالب مهم این است که چند آیه، یعنی آیه ۹ تا ۱۴ را چگونه در مجموعه آیات سوره داریم با آن برخورد میکنیم. یعنی چه تلقی از آنها داریم؟
« أَ رَأَيْتَ الَّذِي يَنْهى عَبْداً إِذا صَلَّى » میخواهد چه مسئلهای را حل کند؟ معمولاً مطرح شده است که یک سبب نزول دارد.
ابوجهل عرضم به حضور شریفتان که میدید پیغمبر نماز میخواند و مشرکین همین را میبینند. گفت که اگر دیدید که پیغمبر این نماز را دارد میخواند، به من خبر بدهید که با او برخورد کنم
بعد آمد که اقدامی بکند. وقتی نزدیک پیغمبر شد، برگشت در حالی که دستش را به حالت مثلاً دور کردن چیزی از خود نشان میداد. گفتند که پس چرا برگشتی؟ گفت وقتی نزدیک شدم، یک حفرهای از آتش دیدم و کسی را دیدم که اگر یک قدم جلوتر میرفتم، اعضای بدنم را تکهتکه میکرد. این در همه تفاسیر تقریباً آمده است.
ما در مقام رد یا اثبات این معنا نیستیم چون به مفهوم آیه ربطی ندارد. چون آیه میگوید کسی نهی از نماز کرد و این نهیاش را عملی میکرد. شخص میخواست پیغمبر را نهی بکند، به قول خودش پایش را بزارد روی گردن پیغمبر که چرا سجده میکند. وقتی رفت، نتوانست جلوی پیغمبر را بگیرد. یک مانعی جلوش آمد و او را متوقف کرد.
اگر هم درست باشد این داستان که مشهور است، عرض کردم که تقریباً از حتی علامه طباطبایی که خیلی به سیر نزولی اعتقاد ندارند، اینهم به نحوی اشارهای فرمودند. این داستان را مطرح کردند. اما این داستان کجای این آیات قرار میگیرد؟ یعنی چه مشکلی از آیات حل میکند؟
حال اینکه این داستان درست باشد یا نباشد، میخواهم بگویم سبب نزولها، وقتی شما میخواهید به کارشان بگیرید، باید ببینید آیا اینها در فهم آیات دخالتی دارند یا خیر.
یک قصهای مطرح شده، اما ربطش به تفسیر در واقع نیست. خواستم این جهت را عرض کنم که در نزول، این دقتها را شما باید داشته باشید. ما اصرار نداریم که حتماً سندها باید صحیح باشد، اصرارمان این است که گرهای از کار فهم آیات باز کند.
اینو میگویم که دوستان، وقتی مواجه میشوند با اینگونه روایات یا اسباب نزول، تکلیف خودشان را بدانند. چقدر بر پایه این وقت بگذاریم؟
خود ما هم نقلش کردهایم. من در همگام باور اینرا نقل کردم. اما میخواهم وصل کنم که قیمت دارند. یعنی وقتگذاری شما برای روایات نزول هم قیمت دارد. وقتی بذارید که بتواند از گرهای از کار آیه برایتان باز کند.
در سبب نزول خیلی از اسباب نزول، گره از لفظ باز میکند. ابهامات لفظ را حل میکند چون متن قرآن متن ناظر به واقعه است.
مثلاً الان مقام معظم رهبری هفته گذشته سخنرانی کردند. نماز جمعه خواندند و مردم شرکت میلیونی داشتند. چرا؟
ناظر بر یک حادثه بیرونی بود. شما تا آن حادثه را ندانید، علت کار و علت اهمیت آن را نمیدانید. او سبب نزول در واقع توضیح میدهد برای ما این نماز را و این کیفیت.قرآن هم اینطور است.یک متن ناظر به واقعه است.
حوادثی اتفاق میافتد و بخش زیادی از آن ناظر به آنها مطالبی را بیان میکند. سببهای نزول کمک میکنند که بین متن و واقعیت ارتباط برقرار کنیم.
اما بعضی از این به اصطلاح گزارشات مشکل ما را حل نمیکنند. یعنی ربطی ندارد.
میخواهم بگویم ربطی ندارد، نه اینکه مثلاً این… شاید در جای دیگری مثل «إِنَّ اللَّهَ یُدَافِعُ عَنِ الَّذِینَ آمَنُوا» به درد بخورد. در آنجا به درد میخورد اگر این سبب نزول آن بود. اما برای اینجا به اصطلاح نسبتی برقرار نمیکند.
اینها شاخصهایی است که ما حتماً باید در مواجهه با اسباب نزول به آنها توجه کنیم.
وقتی این همه مفسر میگویند که این حادثه اتفاق افتاده، من مخالفش نیستم. اما اینجا خرج کردنش چه دردی از کار شما، مفسر را حل میکند؟
لذا میخوام عرض کنم ما با این قصهها و داستانها، اگه مشکلی از مشکلات سورهها رو حل کنند، بله، اما اگر به اصطلاح دیدید که حل نمیکنند، خیلی وقتتون رو خرجش نکنید. همین من بیشتر از این نخواستم.
این تذکر دوم امروز ما هنوز وارد بحث نشدیم.
یک، چهره قرآن رو پیوسته ببینیم. دو، اسباب نزول اینهایی رو که شنیده میشود، ببینید واقعاً در کار تفسیرتون به درد میخوره یا نه. اگه به درد خورد، وقت بگذارید و سرمایهگذاری کنید.
بررسی نحوی و ادبی آیه ۹؛ نقش افعال قلوب و مفعول دوم «أَرَأَیْتَ»
«أَرَأَيْتَ الَّذِي يَنْهَى عَبْدًا إِذَا صَلَّى»، خوب این اولاً همزه عربی است که معلومه، همزه استفهام است.
باب رای دهم که افعال قلوب هستند. اینها دو مفعولی هستند. یکی از چیزهایی که ذهن مفسرین رو به خودش مشغول کرده، این است که دو مفعول در این آیات چه هستند؟ در اینکه «أَرَأَيْتَ» اول، «عَبْدًا» مفعول اول، شکی ندارند، در مفعول دوم ماندند.
مثل علامه طباطبایی میفرماید که «أَلَمْ يَعْلَمْ بِأَنَّ اللَّهَ يَرَى»، بعضی دیگه هم به اصطلاح یه معنای دیگهای گفتند، مثلاً مثل آقای مکارم. دیدم که ایشون تعبیر آوردن که «هَلْ هَذَا لَا يَسْتَحِقُّ الْعَذَابَ؟» این جمله رو جمله مفعولی گرفتند. «أَرَأَيْتَ الَّذِي يَنْهَىٰ عَبْدًا إِذَا صَلَّىٰ»، «أَرَأَيْتَ فُلَان»، «هَلْ هَذَا لَا يَسْتَحِقُّ الْعَذَابَ؟»
این بر اساس چیه؟ بر اساس این است که اون «إِنَّ الإِنسَانَ .....» را که دیروز بحث میکردیم.
گفتیم این در مقام تهدید است. وقتی گفت در مقام تهدید، اینجا یک مفعول دومی درست کرد. که مفعول دوم آن را توضیح میده.
این که عرض کردم اول جلسه که اینها ذهنیتی که پیدا میکنید، این میتونه در آینده هم در فهم شما دخالت بکند، یه موردش اینجاست.
علامه طباطبایی، ابن عاشور میگن که «أَلَمْ يَعْلَمْ بِأَنَّ اللَّهَ يَرَى»، نمیفهمه که خدا داره میبیند. توضیحی هم نمیدهند.
مثل آقای مکارم میفهمند نه، چون موضوع، موضوع تهدید بود.
به پیغمبر میگوید پیغمبر این که سرکشی میکند، به عنوان مصداق «إِن إِلَىٰ رَبِّكَ الرُّجْعَی» تهدید بود. آیا «هَلْ هَذَا لَا يَسْتَحِقُّ الْعَذَابَ؟»، آیا این مستحق عذاب نیست؟
این هم به اصطلاح یک برداشتی بر اساس «إِنَّ إِلَى رَبِّكَ الرُّجْعَی».
حالا مایی که به اصطلاح عرض میکردیم مثلاً در اینجا موضوع این است که به پیغمبر بفرماید که نگران نباش و مرجع ما هستیم نگران نباش، تقویت قلب بشه. مثلاً باید اینجا بگیریم، اگه مفعولی اینگونه باید در نظر گرفت، مثلاً بیایم بگیم که: آیا به اصطلاح من با این برخورد، مثلاً حمایتت نمیکنم در برابر این حمایتت نمیکنم؟ در برابر این یا نسبت به این تصمیمی نگیرم؟ تورو تقویت نکنم. ببین، یه چیزی مثل این باید باشد.
پس ذهنیت ما در عرضم به حضور با سعادتتون که اونجا که «إِنَّ إِلَى رَبِّكَ الرُّجْعَی» رو چه بگیریم در این مفعول دومی که در تقدیر میتواند باشد، قاعدتاً دخالت خواهد کرد.
پس این بالاخره از افعال دو مفعولی است و برای آن بحث شده است. بنده به نظرم میرسد که اگر برای "ا رایت اول" و "ا رایت دوم" بتوانیم مثلاً چیزی مثل همین که عرض کردم بگیریم، مانند "نگران نباش، آیا من با اینها برخورد نخواهم کرد، تو را حمایت نخواهم کرد"، درست خواهد بود. "ارایت ان کذب و تولى" و "الم یعلم به ان الله یرا" میتواند بهعنوان مفعول دوم برای " ارایت ان کذب و تولى" باشد. حالا انشاءالله در وقت خودش توضیح خواهم داد.
یعنی ما دو مفعول برای "ارایت" ها، بگیریم. اول چیزی در تقدیر که از مفهوم کلام استفاده شود و از "ان الی ربک الرجعی" استفاده شود، و برای ارایت سوم از "الم یعلم به ان الله یرا". این هم نکتهای است که اینجا لازم است توضیح دهم.
تحلیل مفهوم «صلاه» و نماز در آغاز بعثت؛ نگاهی تاریخی-تفسیری
اما در اینجا واژه "صلاه" به کار رفته است. این واژه "صلاه" به معنای نماز، چه میخواهد بگوید؟ از نظر معنایی، "ا رأیت الذی ینهی عبداً اذا صلی" مراد از نماز در اینجا میتواند دعا باشد. برخی گفتهاند دعا و ثنا که خدا را ستایش میکند کنار مثلاً کعبه، این را بررسی کنیم ببینیم درست است یا نه. غالب مفسرین این را بر نماز مصطلح حمل کردهاند.
حالا اولین سوال این است که آیا نماز را در آن روز میفهمیدند یا نمیفهمیدند؟ این را باید درست کنیم. اگر بنا شد نماز، نماز باشد، یعنی این به اصطلاح عمل به ارکان و واجبات مخصوص این مرکب، حالا در حدی که آن روز بوده است. خوب، اولین سوال این است که این نماز مال کی است؟ مال بعد از رسالت پیغمبر یا مال قبل از آن؟
آنهایی که مجموعه را متصل میدانند، نماز را باید ببرند به قبل از رسالت، مربوط به زمانی است که پیغمبر نبی بود و نماز میخواند. در کعبه نماز میخواند. خوب، این نماز شما الان که دارید تفسیر میکنید، این اصطلاح در آن روز یعنی در اولین سورهای که نازل شد، جا دارد یا جا ندارد؟
آنهایی که گفتهاند این دعاست، از این باب گفتهاند که هنوز نماز شکل نگرفته بود. لذا در آن آیه آخر که سجده دارد، میگویند سجده کن، نمیگویند نماز بخوان. آقایون آنجا را میگویند. یعنی نماز، اینجا که گفته "صلاه" یعنی چی؟ این یک مفهوم مبهم شده است.
علامه به قرینه آن آیه سجدهدار میفرماید این نماز بود، اما نمازی که توش سجده بود. یعنی هویتش هویت سجده بود. این یکی دو تا ابهام در اینجا پیش آمده است.
من اولاً توضیح بدهم خدمت با سعادتتان که وقتی واژه نماز به کار میرود، نمازی را که بهعنوان حقیقت شرعیه در ادیان دیگر بوده در نظر بگیرید. مثلاً وقتی به اصطلاح حضرت عیسی میگویند " وَأَوصَنِي بِٱلصَّلَوةِ وَٱلزَّكَوةِ مَا دُمتُ حَيّ
وَبَرَّا بِوَلِدَتِي. خب، چی میگفت؟ نماز آن وقت یک مفهوم شرعی پذیرفتهشده داشت. این اصطلاح اسلام نیست. یعنی اسلام تولیدش نکرده است.
اصطلاح نماز و برخی از مفاهیم شرعیه اصطلاحاتی است برگرفته از ادیان ابراهیمی. خود مشرکین هم نماز میخواندند. اما نمازشان طوری دیگر بود. " ما كانَ صَلاتُهُمْ عِنْدَ الْبَيْتِ إِلَّا مُكاءً وَ تَصْدِيَةً. " آنها نماز میخواندند، بله. نمازشان چی بود؟ دور کعبه دور میزدند، سود و کف میزدند.
اینکه پیغمبر یک نماز دیگر میخواند که از جنس نمازهای مشرکان نبود، مورد نهی آنها قرار میگرفت. مفهوم نماز بهعنوان یک مصطلح پذیرفتهشده وجود داشت.
حالا یک سوال مطرح میشود: این حقیقت شرعی که در ادیان ابراهیمی بود، مشرکینی هم که تابع حضرت اسماعیل بودند، این هم داشتند. حالا تحریفش کرده بودند. چرا بهش نماز میگویند؟ چرا از واژه نماز که ثنا و به اصطلاح تمجید است استفاده میشود و دعاست؟ میگویند علتش این است که در نماز غالباً تمجید است و در نماز غالباً ثنا هست. چون نماز خالی از این به اصطلاح امور نیست، اطلاق نماز از دعا منتقل شد به نماز به معنای اعمال مخصوص.
حالا در آن زمان پیغمبر چطور نماز خوانده است؟ آیا به ادیان، مثلاً عیسی، یعنی دین عیسی که آخرین دین الهی بوده، عمل کرده است یا تحت تربیت جبرئیل یک نماز مخصوص به خودش داشته؟ پیغمبر نماز مخصوص به خودش داشت. ویژگی مهم این نماز که قاعدتاً دعا و ثنا در آن بودند، این بود که در آن سجده بوده.
پس بنابراین، اینی که بعضیها به قرینه نماز میخوانند، میشود. ابن عاشور میخواهد بگوید چون این نماز بعد از سوره اسرا و بعد از قضیه معراج اتفاق افتاده، بنابراین این قطعه دوم سوره مربوط به بعد از نزول سوره اسرا است. این را ما نمیفهمیم. پیغمبر بهعنوان یک رسول، یکی از پیروان ادیان ابراهیمی، یکی از نوادگان حضرت اسماعیل، حنفا که در مدینه و مکه بودند، آنها نماز داشتند و عبادت داشتند. متصل به آنها بودند.
بنابراین نماز پیغمبر لازم نیست حتماً مثل نماز حضرت عیسی باشد. میتواند خودش مستقیم از جبرئیل گرفته باشد، میتواند نماز ابراهیمی خوانده باشد. نماز ابراهیمی دیگر هر ویژگیای داشته است. کمترین ویژگیاش سجده بوده است.
پس «ارایت الذی ینهی عبداً اذا صلی» صلا هم به این معناست. نماز میخواند. لازم نیست کسی بگوید دعا میخواند. نه، نماز میخواند. و این نماز هم قبل از رسالت پیغمبر بوده است. هیچ مانعی ندارد.
علت اینکه از واژه "عبد" استفاده کردهاند، میخواهد بگوید خصوصیتی رسالت پیغمبر ندارد. مخصوصاً اگر قبل از رسالت باشد که قطعاً بهتر این است که واژه "عبد" به کار برود، چون هنوز رسول نبود.
چرا واژه "عبد" به کار میرود؟ میخواهد بگوید سرکش با عبودیت مسئله دارد، نه با شخص مثلاً پیغمبر. لذا از کاف خطاب استفاده نکرد. ابداً گفت که بگوید سرکش با چه کسی میجنگد؟ سرکش با بنده میجنگد. بنده خدا. او با نمادهای بندگی میجنگد. امروز جریان انحطاط در جهان با مسئله بندگی خدا میجنگد. او مشکلش بندگی خداست.
تجلیش در شما و ایشان نیست. با شما کاری ندارد. اگر با شما هم میجنگد، چون شما نماد بندگی هستید. پس اتفاقی که افتاده این است که خداوند میفرماید شخص سرکش با بندگی کار دارد. نه تنها خودش سرکش در بندگی خداست، بلکه با بندگان خدا هم برخورد میکند و آنها را نهی میکند. خودش که سرکش است، نهی میکند.
خوب، حالا تا اینجا استفاده میکنیم و بقیه بحث را برای جلسه آینده میگذاریم. و آن این است که وقتی میفرماید « ارایت الذی ینهی عبداً اذا صلی » این نشان میدهد که پذیرش ربوبیت، اولین واکنش در پذیرش ربوبیت خدا، ثنای الهی است. حمد الهی است. در قامت بندگی او اگر سرکشی میکند، کسی که پذیرفت بندگی میکند. و اولین تجلی بندگی خدا در چیست؟ در خواندن نماز..
اولین تجلی بندگی، نماز است، چون نماز اعلان این است که خداوند رب من است. خداوند صاحب اختیار و مدبر من است و من در برابر او خاضع هستم. شما دارید این را میگویید. یعنی ما در نماز هر آنچه که داریم انجام میدهیم، اظهار این معناست که من تسلیم این وجود هستم و نماز اظهار بندگی کردن است. من بندگیم را ظاهر میکنم و خداوند با استفاده از این واژهها دارد این مفاهیم را به اصطلاح به ما منتقل میکند.