« فهرست دروس
درس تفسیر استاد عبدالکریم بهجت پور

1403/07/17

بسم الله الرحمن الرحیم

منشأ استغناء؛ نقد دیدگاه مفسران/سوره علق (1 نزول) 6-8 /تفسیر تنزیلی

 

موضوع: تفسیر تنزیلی /سوره علق (1 نزول) 6-8 /منشأ استغناء؛ نقد دیدگاه مفسران

 

طغیان انسان؛ ریشه در تعلقات یا نادانی؟
اعوذ بالله من الشیطان الرجیم، بسم‌الله‌الرحمن‌الرحیم، اقرأ باسم ربک الذی خلق الانسان من علق اقْرَأْ وَرَبُّکَ الْأَکْرَمُ الَّذِی عَلَّمَ بِالْقَلَمِ عَلَّمَ الْإِنسَانَ مَا لَمْ یَعْلَمْ کَلَّا إِنَّ الْإِنسَانَ لَیَطْغَی أَنْ رَآهُ اسْتَغْنَی إِنَّ رَبَّکَ إِلَیْهِ الرجعی

در نوبت گذشته عرض می‌کردم محضر شریفتان که مشکل بشر صرفاً مشکل علمی نیست.
و اگر در برابر حق خاضع نمی‌شود، نه به این دلیل است که مطالبی را نمی‌داند، بلکه بخش مهمی از مشکلات بشر ناشی از این است که گرفتار تعلقات است.
اگر تعلقات نباشد، دانش به آسانی در اختیار بشر قرار می‌گیرد و حقیقت به راحتی قابل دیدن است و دسترسی به آن هزینه‌ای ندارد. گرفتاری بشر نوعاً از تعلقات است. یکی از مهم‌ترین تعلقات انسان، تعلق به خود انسان است؛
یعنی انسان چنان گاهی مغرور می‌شود که احساس بی‌نیازی از نظام ربوبی الهی می‌کند. بشر وقتی احساس کند که نیازی به صاحب اختیاری ندارد و نیازی به کسی که کارش را تدبیر کند ندارد، در برابر فرامین الهی و دستورات الهی سرکشی خواهد کرد. این حالت همیشه می‌تواند وجود داشته باشد، چون مسئله بخش قابل توجهی‌اش از جنس علم نیست، بلکه از جنس احساس است.
در آیه فرمود: «إِنَّ الإِنسَانَ لَیَطْغَیٰ أَنْ رَآهُ اسْتَغْنَیٰ»، یعنی انسان احساس کند که بی‌نیاز است، مستغنی از رب‌اش، مستغنی از یک مالک مدبر. چون این‌گونه است، ما به نماز توصیه شده‌ایم؛ یعنی به پرستش و نه اطاعت به معنای گوش به فرمان بودن. نه تنها آن‌هایی که گوش به فرمان هستند، بلکه نیاز دارند که همیشه این احساس فقر به پروردگار در آن‌ها شاداب بماند.
اینکه ما توصیه به نماز شده‌ایم، به دلیل این است که نماز احساس فقر ما به پروردگار را شاداب نگه می‌دارد.
نماز همیشه ما را متذکر می‌شود که صاحب اختیاری داریم که این صاحب اختیار تأثیراتی را بر زندگی ما دارد و ما بدون او نمی‌توانیم راه درست خود را طی کنیم. پس توصیه به نماز هم در واقع کاشف از این است که بشر حتی اگر از نظر علمی قبول داشته باشد که رب دارد، باید دائم نسبت به این ذکر و هوشیاری داشته باشد.
علت اینکه ما به نماز توصیه شده‌ایم و از همان ابتدا هم توصیه به نماز و ترغیب به نماز شده‌ایم، هرچند واجب نشده است، به رغم اینکه واجب نشده، اما توصیه به نماز از همان ابتدای نزول قرآن مورد توجه بوده است.
حال همین سوره علق: «أَرَأَیْتَ الَّذِی ینهی...»، کاشف از این است که توجه به نماز از همان سوره اول نزول قرآن مطرح شده است.

 

منشأ استغنا چیست؟ نقد دیدگاه‌های مفسران

مطلب دیگری که باید عرض کنم این است که علت استغنا چیست؟ انگیزه‌های استغنا، اینکه انسان‌ها بی‌نیازی احساس کنند، یک منشأ دارد. مفسرینی که شاید توجه کافی نداشتند، سعی کردند استغنا را منحصر به استغنای مالی کنند، یعنی غنای مالی. ولی در حقیقت استغنا از رب است، نه از مال.
برخی از مفسرین گفته‌اند استغنای از خدا، اما گفته‌اند این استغنا مطلق نیست، یعنی کسی نمی‌گوید که من خالق ندارم.
مشرکین هم نمی‌گفتند که من خالق ندارم. نه، آن‌هایی که احساس بی‌نیازی می‌کنند، بی‌نیازی نسبت به رب دارند؛ یعنی نسبت به مالک مدبر یا استغنای نسبت به نعمت‌هاست، نه اینکه کسی بگوید که من از نعمت‌ها استفاده نمی‌کنم یا بی‌نیاز از نعمت‌ها هستم.
سه قول در اینجا مطرح است که می‌خواهم تأکید کنم که مراد در اینجا استغنای از یک مالک مدبر است، یعنی از رب.
اما خود استغنا استغنای مالی نیست. مناشی استغنا می‌تواند از انگیزه‌های مختلفی باشد: یکی به عشیره، یکی به ثروت، یکی به قدرتش، یکی به دارایی‌هایش. این‌ها ممکن است فریفته باشند، مغرور شده باشند و به همین دلیل اظهار بی‌نیازی از مالک مدبر کنند.
پس استغنا از مالک مدبر است و مناشی آن می‌تواند متعدد باشد، یا به اصطلاح یکی یا چند مورد.
مثلاً در بحث مربوط به خلود در لذت‌ها و گرفتار نشدن به شقاوت: «یَحْسَبُ أَنْ مَالَهُ أَخْلَدَهُ»، یعنی خود مال گاهی چنین توهمی را در انسان ایجاد می‌کند و بدون اینکه حس غروری به او بدهد، فریبش می‌دهد و گرفتار می‌کند.

«إِنَّ إِلَى رَبِّكَ الرُّجْعَى»؛ تهدید یا تسلای رسول

خب، این نکته‌ها بود که لازم بود در ادامه مطالب دیروز عرض کنم. آیه بعد: «إِنَّ إِلَی رَبِّکَ رجعی»، خوب، از نظر لغوی، کلمه «رجعی» مهم است، به این معنا که «رجوع» به معنای بازگشتن است.
مطلب دومی که مطرح شد این است که مخاطب این عبارت کیست؟ «إِنَّ إِلَی رَبِّکَ»؛ در مورد ربک بحث کردن، تقریباً همه پذیرفته‌اند که خطاب به پیغمبر است،
اما برخی آمدند گفتند که این بهانه‌ای است، یعنی خطاب به پیغمبر است، اما بهانه است برای اینکه درباره انسان سخن بگویند. «إِیَّاکَ أَعنی واسمعی یَا جَاره»؛ می‌گویند مراد دیگران هستند، و خداوند دارد تهدید شدید می‌کند .می‌گویند وقتی پیغمبر که پیغمبر خداست، خدا دارد تهدیدش می‌کند، به طریق اولی دیگرانی که خدا نیستند، پیغمبر خدا نیستند، آن‌ها هم تهدید می‌شوند. این یک مقام تهدید و هشدار است. مراد هم انسان سرکش است. این انسان سرکش تهدید می‌شود که تو بازگشتت به من است.

حالا این برداشت را الان عرض می‌کنم؛ فعلاً می‌خواهم گزارشی بدهم. نظر من این نیست . یک معنای دیگر این است که به اصطلاح ما بیاییم و بگوییم خطاب به خود پیغمبر است. مسئله از جنس تهدید هم نیست. بلکه از جنس یک اطلاع‌رسانی است.

علامه طباطبایی، حضرت آیت‌الله مکارم شیرازی، آقای مدرسی و دیگرانی که توجه به اهداف دارند و مقاصد دارند، غالباً گفته‌اند که این در مقام تهدید است. یا خود پیغمبر، مستقیماً تهدید می‌شود تا دیگران، به اصطلاح، حساب خودشان را بکشند. یا اینکه به اصطلاح از اول تهدید به بهانه پیغمبر متوجه دیگران است.

موضوع تهدید چیست؟ فرمودند مرگ است و روز رستاخیز است. تقریباً عصاره مطالبی است که بیان فرمودند. خوب، به نظر می‌رسد که این، خارج کردن کلام است از ظهور اولیه‌اش. این را خیلی توجه بفرمایید که در مباحث علمی، در مباحث قرآنی، مباحث لفظی، همیشه شما باید ظهور را در نظر بگیرید. حقیقت همانی است که بیان شده است، مگر اینکه چیزی از آن خارج شود. دلیل نیاز به خارج شدن از ظهور، نیازمند دلیل است. نمی‌توانیم و نمی‌شود مثلاً این را نگه داشت.ما برمی‌گردیم.

آقایانی که این فرمایش را فرمودند و گفتند که این تهدید عمدتاً روی "کلا ان الانسان..." از آن استفاده کرده‌اند و گفته‌اند انسانی که به اصطلاح سرکشی می‌کند، خداوند به او می‌گوید که "ان الی ربک الرجعی» یعنی این کاف را مستقیماً به آن انسان برمی‌گرداند یا این کاف را به پیغمبر برمی‌گرداند تا آنها حساب خودشان را بکشند.

این یک برداشت است که در عین حالی که در جای خودش می‌تواند درست باشد، اما عرض من به حضور شما این است که سیاق کلام چرا باید پیغمبر را تهدید بکند؟ یعنی اگر خداوند می‌خواست تهدید کند، می‌گفت "ان الی ربه رجعی" به همین انسانی که الآن بحثش شده. و اصلاً پیغمبر را داخل این تهدید قرار نمی‌داد.

وقتی شما این "ربک" را به "ربهم" برمی‌گردانید، به طور طبیعی مفهوم آیه را تهدید گرفته‌اید. این تغییرات دوتا در این فرایند اتفاق می‌افتد و برای اینکه این را بپذیریم، نیازمند دلیل و قرینه‌ای هستیم. وقتی ظاهر آیه این است که ان ا الی ربک الرجعی"، باید سعی کنیم این متن را بفهمیم بدون اینکه به اصطلاح تغییری در آن بدهیم.

نه خطاب مستقیماً به پیغمبر است، اما چه می‌خواهد بگوید؟ پیغمبری که به عنوان رسول فرستاده شده است و بعد به ایشان می‌فرماید که به مردم بگوید، "رب شایسته که رب من است، چه ویژگی‌هایی دارد و دعوتشان کن، ابلاغ کن این حقیقت را".

عرض کردیم که انتظاری در ذهن شکل خواهد گرفت مبنی بر اینکه مردم بپذیرند. اما خداوند می‌فرماید که شبهه مردم صرفاً مسئله نادانسته‌ها نیست. یعنی مشکل مردم صرفاً مسئله نادانسته‌ها نیست، بلکه تعلقاتی دارند که این تعلقات نمی‌گذارد آنها زیر بار بروند و سرکشی می‌کنند. بعد به همین پیغمبر می‌فرماید: "ان الی ربک الرجعی".

یعنی پیغمبر درست است که مردم سرکشی می‌کنند، اما کار از دست رب تو خارج نیست. بازگشت همه به سوی اوست. بازگشت امور به سوی اوست. کار از دست خدا خارج نمی‌شود. این تسلی خاطر پیغمبر است. اطمینان قلبی به پیغمبر است. ایشان می‌خواهد رسول، به عنوان رسول، بین مردم برود و کسی که می‌خواهد به عنوان رسول بین مردم برود، احتیاج به تقویت قلب دارد، در برابر چه چالش‌ها و بحران‌هایی که برایش ایجاد می‌شود.

پس تهدیدی در کار نیست، بلکه تقویت قلب پیغمبر است و تسلی خاطر پیغمبر است. به پیغمبر می‌گوید: بدان سرکشی خواهد شد، با تو برخورد خواهد شد، زیر بار دعوتت نخواهند رفت. اما این را هم بدان که کار از دست خدا خارج نخواهد شد. این اطمینان قلب است. تهدیدی نیست.

ربوبیت و نقش آن در تربیت و بازدارندگی از طغیان

اگر ما این فضا را بپذیریم، نیازی به آن تعویلات و مشکلاتی که کاف را برگردانیم به انسان یا مستقیماً یا با واسطه پیغمبر و این‌ها نیست. مشکل این است که فکر کرده‌اند خداوند مستقیماً دارد آن انسان را تهدید می‌کند، در حالی که خداوند اصلاً با آن انسان سخنی نگفته است. وقتی با او سخنی نگفته است و الآن دارد پیغمبر را راه می‌اندازد و کل سوره خطاب به پیغمبر است، یعنی شما حتی یک آیه از آن ندارید که به مناسبتی برگردد و با مردم سخن بگوید.

نباید اینجا را تقطیع بفرمایید و بگویید که مثلاً اینجا در مقام تهدید است. همین انسان سرکشی می‌کند. وقتی این‌گونه شد، یعنی شما "ربک" را سر جای خود قرار داده‌اید و "ان الی ربک الرجعی" را سر جای خودش نشاندید و ظهورش را حفظ کردید. بر این اساس باید آن را معنا کنید.

خب، پیغمبری که در این شرایط است، مقصود این خواهد بود که اطمینان قلب به او داده شود، تقویت قلب به او داده شود. چالش برایش درست می‌شود، نگران نباش. کار از دست من خارج نیست.

این خیلی معنای زیبایی هم دارد برای کسی که رسول است. شما یک کسی را فرستاده‌اید برای انجام کاری. این کار را انجام بده. بعد می‌فرمایید که ممکن است با تو برخورد کنند، نگران نباش، من هستم.

چطور به حضرت موسی و هارون می‌فرماید: "برید سراغ فرعون، "من گوش می‌کنم و من هم می‌بینم. چرا این را می‌گوید؟ به خود اطمینان خاطر می‌دهد. می‌گوید: نگران نباش. من هستم. گوش می‌کنم. هم می‌بینم. دلت محکم باشد. برو جلو. یک چوپان می‌خواهد با پادشاهی که خود را خدا می‌داند، یعنی رب می‌داند، مالک و مدبر می‌داند، برخورد کند و دعوتش به ربوبیت خدا کند. اینجا هم همینطور می‌فرماید: سرکشی می‌شود، اما "ان الی ربک الرجعی".

این ظاهراً به فهم درست است که به نظر بنده می‌شود از آیه استفاده کرد. خب، حالا یک نکته مهم‌تری هم می‌شود استفاده کرد. اگر در این مسیر بیفتیم، حتی در کنار کسانی که گفتند این تهدید انسان است، یک فایده‌ای دارد.

ببینید، شما وقتی می‌خواهید مردم را به مالک مدبر دعوت کنید و بگویید که شما مالک مدبر دارید و این ویژگی‌ها را دارد، صرف اینکه او یعنی مالک مدبر می‌تواند تدبیر امور شما را بکند برای پذیرش کفایت نمی‌کند. مشکل علمی را حل می‌کند، اما مشکل تعلقات را حل نمی‌کند.

قاعدتاً سوال شما این است: کسی که گرفتار تعلقات شده، چه کار باید بکند؟ خود ماها، خود ماها حتی خدا را قبول داریم. ربوبیتش را هم قبول داریم. به این معنا که او ما را خلق کرده، او جهان را خلق کرده، او کریمانه‌ترین برخوردها را با ما داشته است. مثل این صوفیه که می‌گویند: "اصلی‌ترین راه تربیت محبت است. محبت خدا را داشته باشید." آیا این کافی است برای اینکه انسان در چهارچوب دستورات خداوند رفتار بکند؟

دیروز عرض کردیم که کافی نیست. حتی نسبت به کسانی که بپذیرند، این هم کافی نیست. این خیلی مهم است. به نظر بنده و آن این است که کسی که مالک تدبیر است، برای اینکه در حوزه تعلقات هم انسان را تربیت بکند یا انسان را تدبیر بکند، باید این مطلب در ذهن مخاطب یعنی مربوبش شکل گرفته باشد که همین خدا کار به دست اوست. اگر گوش نکردی، گوشمالی می‌دهد. اگر به اصطلاح توجه نکردی، محاکمت می‌کند.

این‌طور نیست که مثلاً مثل یک پزشک، شما می‌روید پیش پزشک. بعد پزشک به شما می‌گوید این کارها را بکنید. بعد شما می‌توانید رها کنید، بروید. اگر عمل نکردید، مثلاً فرض کنید: خب، خودتان تصمیم گرفتید، چوبش هم خودتان خوردید.

این کافی نیست. باید این‌طور باشد که مثلاً این رب مثل یک مربی فوتبال باشد. مربی فوتبال اگر شما مثلاً دستوراتی می‌دهید به بازیکنانش، بعد بازیکن گوش نمی‌دهد، چکار می‌کند؟ وسط میدان از میدان بیرونش می‌کند. به او گفته که تو این گوشه بمان، این‌گونه مراقبت کن. نمی‌ماند، چکار می‌کند؟ مربی می‌تواند از میدان بیرونش کند، یکی دیگر به جای او بگذارد یا اصلاً از تیم اخراجش کند.

این حرفش را گوش می‌دهند. غیر از این باشد، اگر مربی فقط ارنج را بریزد، بازی را ترتیب بدهد، به هر کس بگوید چه کار بکند، بعد هم هیچ‌کارش نباشد، بازی شروع می‌شود، بازی تمام می‌شود، هر کس هر چه کرد مال خودش. چه اتفاقی می‌افتد؟ آن تیم دچار هرج و مرج می‌شود. هرج و مرج‌های رفتاری بخش مهمی‌اش ناشی از این است که آن کسی که برنامه و تدبیر لازم را دارد، نتواند تنبیه بکند.

لذا در این آیه، به پیغمبر می‌گوید که یک ویژگی سوم برای رب وجود دارد. آن ویژگی سوم این است که مرجع، اوست. بازگشت به سمت اوست. امور او را مدیریت می‌کند. لازم شد تنبیه بکند، تنبیه می‌کند. لازم شد کسی را وسط راه حذف بکند، حذفش می‌کند.

اگر این نباشد، دل پیغمبر ما محکم نمی‌شود. اگر این نباشد، بر اساس آن تفسیری که آقایان کرده‌اند، تهدید آن شخصی که گرفتار تعلقات است، به گناه خودش، به اشتباه خودش و به جرم خودش ادامه خواهد داد.
شمایی که خدا را قبول دارید، شمایی که ربوبیت خدا را قبول دارید، چون این‌ها را قبول دارید، چون می‌دانید او می‌تواند هر زمانی تنبیه هم بکند. چون می‌دانیم هر زمانی تنبیه می‌کند، وقت گناه دلمان می‌لرزد. وقت خطا دلمان می‌لرزد، نکند الان من را رها کند. «لاتکلنی الی نفسی طرفه عینٍ أبَداً» چرا این را می‌گویی؟ چون می‌دانیم یک تنبیه‌اش این است. یا در محفل گناه می‌نشینید و می‌گویید هر لحظه ممکن است آبروم را ببرد. هر لحظه ممکن است ستاریتش را از من بگیرد. ببینید، این‌ها هستند که انسان را نگه می‌دارند. جلوی سرکشی را می‌گیرند. پس درمان سرکشی به توجه به این است که این رب محل رجوع است، یعنی کارها به دست اوست. این خیلی انسان را می‌سازد. بسیاری از ماها گام‌های اولیه پذیرش ربوبیت رب را برمی‌داریم، اما به این نقطه نمی‌رسیم که باور کنیم او اکنون هست، ناظر است و برخورد می‌کند. به آن نمی رسیم.
لذا بحث‌های مربوط به عذاب در دنیا، عذاب در آخرت، اصل رستاخیز و امثالهم، به گستردگی در قرآن مطرح شده است تا کسانی که تعلقاتی دارند، از این تعلقاتشان پاک شوند.
این در واقع نکته‌ای است که به نظر من در «إِنّ إِلَى رَبِّكَ الرُّجْعَى» باید مورد توجه قرار گیرد و این یک نکته تربیتی است.
یعنی شما وقتی ربوبیت خدا را بیان می‌فرمایید، باید تا اینجا هم بیاید. صرف اینکه خدا متعال مالک تدبیر امور است، در ابتدا یا در حال حاضر امور ما را تدبیر می‌کند، مانند یک مادر مهربانی که زورش به بچه‌اش نمی‌رسد، تا اینجا نمی‌شود کار را تمام کرد هم ما از او استفاده می‌کنیم و هم سرکشی‌اش را می‌کنیم. باید به این نکته بعدی متصل شود. این حلقه نهایی حتماً لازم است. « ان إِلَى رَبِّكَ الرُّجْعَى».
خب، چرا این کار را کرد که اول این را کنار آیات اول نیاورد؟ «اقْرَأْ بِاسْمِ رَبِّكَ الَّذِي خَلَقَ، خَلَقَ الْإِنسَانَ مِنْ عَلَقٍ، اقْرَأْ وَرَبُّكَ الْأَكْرَمُ الَّذِي عَلَّمَ بِالْقَلَمِ، عَلَّمَ الْإِنسَانَ مَا لَمْ يَعْلَمْ» و «إِنَّ الی ربک الرجعی»
از زیبایی‌های این تعبیر دقیقاً همین است که «إِنّ إِلَى رَبِّكَ الرُّجْعَى» برای درمان سرکشی است. اول سرکشی را توضیح داد و علت سرکشی را توضیح داد، بعد فرمود: «إِنّ إِلَى رَبِّكَ الرُّجْعَى»، یعنی ما با این به اصطلاح چالشی که پیش خواهد آمد، این حلقه سوم را لازم می‌دانیم بیان کنیم. این ارتباط و اتصال‌ها را در این نگاه و نظام حکیمانه حتماً باید مورد عنایتمان قرار دهیم.
که این کجا به درد می‌خورد و برای به اصطلاح اصلاح چه بخشی از بخش‌های مربوط به نظام تربیتی ما خواهد بود؟
خدمتتان عرض کردم، بنابر دو برداشت هم کسانی که تهدید بودند و هم ما که تسلیت خاطر و تقویت خاطر بودیم، پیغمبر هم باید این را بداند.
من در هر دو تصویر عرض کردم، در تصویر ما، اول: پیغمبر باید بداند که تو در چالش‌ها تنها نیستی.
دوم، اگر کسی صرفاً تهدید بگیرد، تهدید بگیرد، می‌فرماید که چطور فایده دارد؟ این یک دلیل سوم برای اینکه جلوی سرکشی را بگیرد.
در مورد اول که برداشت ماست، به پیغمبر می‌گوید: اطمینان خاطر داشته باش که به مردم سرکش من برخورد خواهم کرد. و اتفاقاً ادامه سوره هم همین را می‌خواهد بگوید. دارد به اصطلاح یک سرکش را گزارش می‌دهد. بعد می‌گویند: من با این سرکش چه برخوردی خواهم کرد. این مقام تقویت قلب پیغمبر است، و الا این داستان را نمی‌داند.
بعد اینکه من سند زبانی پاسبانان را سرش خراب می‌کنم، این‌ها را دارد به پیغمبر می‌گویند که پیغمبر ما دلش محکم باشد و به میدان برود.
اما از نظر کسانی که عرض کردم قائل به تهدید هستند، مستقیماً توضیحش این می‌تواند باشد.
و در هر دو یکی است. یک مسئله است به پیغمبر دارد می‌گوید: شاخصه سوم رب تو این است، پس دلت محکم باشد.
به آن کسی هم که می‌گوید تهدید است، می‌گویند: عرضم به حضور شریفتان که شاخصه سومی هم هست برای مثل تویی که داری سرکشی می‌کنی.
ببینید، همه این معانی را می‌توانید برداشت کنید، اما مهم این است که خطاب را درست کنید و سیاق کلام را ببینید. در این سیاق، کدام معنا مطرح می‌شود.

پس مطلب به نظر می‌رسد که اگر شما دارید بحث ربوبیت خدا را مطرح می‌کنید، باید این حلقه گم‌شده را اضافه کنید. یک حلقه سوم بسیار مؤثر است برای اینکه جلوی سرکشی انسان گرفته شود، چه در ابتدا که انسان اصلاً زیر بار ربوبیت نمی‌رود، چه در میانه راه که مثل ما، اهل پذیرش ربوبیت خدا هستیم، اما گاهی سرکشی می‌کنیم. در هر دو مورد می‌تواند خیلی مفید باشد. به‌ویژه برای کسی که در میدان تبلیغ است و در شرایطی مثل شرایط کنونی جهان اسلام، اگر انسان باور کند که مرجع خداوند است و خداوند جز به پیروزی حق راضی نخواهد بود، دلش در میدان محکم خواهد بود.

اگر کسی سرکشی می‌کند، آدم‌کشی می‌کند و جنایت می‌کند، نگران نباشید. خدا با شماست و خداوند مرجع شماست و در مقام دفاع از شما برخواهد خواست. این‌ها تقویت‌کننده است. به هر حال این‌طور معنا می‌کنیم و دلیل سومی بر ربوبیت خدا می‌آوریم. این معنا مناسب‌تر خواهد بود و مضامین درونی سوره را انسجام کامل‌تری می‌بخشد.

این به اصطلاح معنای درستی است که به نظر می‌آید باید از این آیه برداشت کرد. بحث مرگ و بعث در اینجا مطرح نیست. اگر خطاب به پیغمبر باشد، دیگر این برداشت تهدید نیست، چون پیغمبر باید بداند که تدبیر کارها به دست خداست.

در آیات بعدی، این برداشت تثبیت خواهد شد. در اینجا خواستم بگویم این مقدمه‌ای است برای آیات بعدی که پیغمبر را تقویت می‌کند.

 

logo