1403/07/11
بسم الله الرحمن الرحیم
تحلیل واژه علق و نظرات مفسران/سوره علق (1 نزول) آیه 1 /تفسیر تنزیلی
موضوع: تفسیر تنزیلی /سوره علق (1 نزول) آیه 1 /تحلیل واژه علق و نظرات مفسران
ویژگی ربوبیت و استدلال بر خالقیت
خب، نوبت گذشته عرض میکردم که در سوره علق خداوند به اجمال دلایل ربوبیت خودش را بیان میفرماید و به پیغمبر اسلام دستور میدهد که دلایل شایسته بودن خدای متعال برای ربوبیت را به مردمش ابلاغ کند. و عرض کردیم این اقرا را به تقدیر علیالناس، علیالناس و توضیح دادیم که این با اضافه است و اسم رب مفعول جمله.
آن چیزی که باید پیغمبر به مردم ابلاغ کند ویژگی پروردگاری است که اولین ویژگی او این است که آفریدگار است. و این آفریدگاری هم یک مفهوم بسیار عام و گسترده است. توضیح دادم محضرتان که علت اینکه خالقیت مطرح میشود این است که انسان که بناست حالا بحث پذیرش مالکیت و تدبیر خدا دربارهاش مطرح بشود، انسان خودش به تنهایی یک مخلوق بیارتباط با دیگر پدیدهها نیست. انسان در یک سیستم، در یک شبکه است؛ در شبکهای که با آن رابطه تأثیر و تأثر دارد. تعامل دارد. ما با طبیعت ارتباط داریم، ما با همدیگر ارتباط داریم، ما با خودمان ارتباط داریم، ما با خدای خودمان ارتباط داریم.
بنابراین وقتی کسی میخواهد برنامهای برای رشد و تعالی من و تکامل من تدبیر بفرماید، باید کسی باشد که همه این مخلوقات و همه این شبکه را اولاً بر آن حق داشته باشد، چون گفتیم ربوبیت ترکیبی است از دو صفت: مالکیت و علم (یعنی تدبیر). برای مالکیت باید دلیلی وجود داشته باشد و خالقیت دلیل آن است. کسی که میخواهد انسان را در این شبکه تو در تو و مرتبط با دیگر پدیدهها تدبیر کند، باید مالک این شبکه باشد. و مالک واقعی آنها خالق آنهاست. خالق، مالک حقیقی مخلوق خودش است.
دوماً اینکه باید مخلوق خودش را در این شبکه تو در تو بتواند تدبیر کند. یعنی وقتی کسی میخواهد من را تربیت بکند، من را رشد بدهد، من را تکامل بدهد، باید بداند که من با این مجموعه چگونه تعامل دارم و در این تعامل و رفتوآمدها، و در این شبکه، من را اداره کند و به من بگوید که چه کاری را بکنم و چه کاری را نکنم.
کسی میتواند برای انسان برنامه تکامل بنویسد که کاملاً بر این تعاملات و ارتباطات بین شبکهای آگاه باشد. و این آگاهی فقط مال خالقه، یعنی در این حد: امروز من چی هستم، دیروز من چی بودم، فردا کجا خواهم رفت، کل این شبکه چه نسبتی با هم دارد؟ کجا خواهد رفت؟ ظرفیتهای این شبکه چیست؟ علیرغم همه تزاحمها، در کنار تعاملها، چگونه میتوانیم از این پیچ و خمها به اصطلاح عبور کنیم.
لذا خداوند به پیغمبرش دستور میدهد که اولین کاری که میکنی این است که ویژگی ربوبیت را به مردم بگو و آن ویژگی این است که او خالق است. و این مسئله خالقیت یک به اصطلاح قرینه بسیار بسیار مهم است که حتی در مقابله با کسی مثل فرعون وقتی از حضرت موسی سؤال میکند که: «وَمَن رَّبُّكُمَا یا موسی»، موسی و هارون، موسی، پروردگار شما کیست؟ میفرماید: «رَبُّنَا الَّذِي أَعْطَى كُلَّ شَيْءٍ خَلْقَهُ ثم هدی»
به اصطلاح خلقت را نداند، تا ایجاد نکرده باشد نوبت به هدایتشان نمیرسد. بنابراین خواستم این جهت را عرض کنم محضرتان که یکی از پایههای استدلال بر ربوبیت مسئله خالقیت است.
تحلیل واژه «علق» و نظرات مفسران
آیه دوم سوره که میفرماید «خَلَقَ الإِنسَانَ مِنْ عَلَقٍ»، این هم خودش در واقع به عنوان ویژگی رب شمرده شده. اگر اسم مفرد باشد، یک نسبتی باید بین آیه اول و آیه دوم باشد. یعنی وقتی میگوییم ویژگی رب را بگو، بعد بگوییم بگو که او خالقه. دوتا تحلیل میشود کرد، دو تا تفسیر میتوانیم از آیه «خَلَقَ الإِنسَانَ مِنْ عَلَقٍ» بکنیم.
یک اینکه خلق الانسان من علق، ذکر خاص بعد از عام است. یکی اینکه نه، بدل است، یعنی «اقْرَأْ بِسْمِ رَبِّكَ الَّذِي خَلَقَ الانسان من علق»، اجمال و بعد تفسیر، ابهام و بعد توضیح. هر دو وجهش را مفسرین بیان کردند. یعنی هم وجه اول را گفتند، هم وجه دوم را. بعضیها گفتند بدل، بعضیها گفتند ذکر خاص بعد از عام.
«اقْرَأْ بِسْمِ رَبِّكَ الَّذِي خَلَقَ، خَلَقَ الإِنسَانَ مِنْ عَلَقٍ» در خود تفسیر «خَلَقَ الإِنسَانَ مِنْ عَلَقٍ» هم غوغا شده. یعنی در بین مفسرین وقتی خواستند این مطلب را توضیح دهند، هر کس به یک راهی رفته و عمدتاً هم ابهام یا تفاوت برداشتها از فهمی است که درباره «عَلَقٍ» هست.علق یعنی چه؟
درباره علق یک معنا این است که چیزی که به چیز دیگری میچسبد، عَلَقَ یعنی آویزان شد و چسبید. یک معنای دیگر برای علق گفته شده است که به معنای کرم است که به بدن میچسبد و شروع میکند به خوردن خونهای زائد و بعد میافتد. این کرم همان زالو است، آن کرم سیاه رنگ که میچسبد، خون را میمکد، خون اضافه و خون چرکی را میمکد و سپس میافتد. برای درمان هم استفاده میشود.
یکی دیگر از معانی علق، این است که مفرد بود که عرض کردم.یکی هم علق به معنای جمع علقه است. جنین در حدود روز هفتم یا هشتم شکل میگیرد. بعد از اینکه اتصال پیدا میکند به تخمکی که زن در رحمش دارد، (خانمها ماهی یک تخمک به اصطلاح درون رحمشان قرار میدهند.) این تخمک منتظر میماند تا آیا اسپرم برسد یا نه. وقتی یک اسپرم آمد، این تخمک فعال میشود. و بر اثر ترکیب اسپرم و اوول یک سلول زنده شکل میگیرد. این سلول شروع میکند به تکثیر. سلولها با دو نیم شدن هی تکثیر میشوند. ابتدا دوتا میشود، بعد چهار تا، سپس هشت تا و همینطور به این روند ادامه پیدا میکند. این سلولها شروع میکنند به خوردن غذایی که درون تخمک است، که به آن سیتوپلاسم گفته میشود. با خوردن آن و تغذیه از آن، سلول رشد میکند و تکثیر میشود. این مشابه تخممرغهاست. تخممرغی که زرده دارد که همان جوجه میشود، و سفیدهاش غذای اوست.
در واقع، از آن تغذیه میکند. بعد از اینکه تکثیر شد و غذای تخمک تمام شد، سلول دیواره تخمک را میشکافد و میرود میچسبد به جداره رحم. خونی از رحم میآید و دورش را میگیرد تا به جداره رحم بچسبد و از آنجا شروع میکند به تغذیه کردن از رحم مادر. این دوره، یعنی آن حالتی که میرود میچسبد به جداره رحم، اسمش میشود علقه. پس سه تا تعریف از علق داریم: دو تا مفرد است و یکی جمع. علق به معنای چیزی که میچسبد، علق به معنای اسپرم، و علق به معنای جمع علقه. بر اساس این سه معنا، آیه را تفسیر کردهاند.
هر کسی معنا را از علق گرفته و بر اساس آن آیه را تفسیر کرده است. مثلاً در مجمع البیان میفرماید «خلق الانسان من علق»، دو معنا برای آن بیان شده است. یک معنا این است که «خلق الادم » یعنی انسان را تبدیل میکند به آدم. «من علق» یعنی از من تین، چرا که گل حالت چسبندگی دارد. «خلق الانسان من علق»، یعنی انسان از من تین خلق شده است.
بعضی دیگر از مفسرین هم گفتهاند که انسان از علقه خلق شده است. البته خود ایشان هم این را خیلی قوی نمیداند چون به اصطلاح، انسان را تبدیل به آدم کردهاند، که یک مجاز است. این برداشت، البته در جای خود، فهم بدی نیست. اما خود ایشان هم خیلی این را تقویت نمیکند.
معنای دومی که بیان میکنند این است که انسان از علقه خلق شده است، اما خودشان میدانند که انسان از علقه خلق نشده است. لذا بعد میفرمایند «من بعد ان کان نطفتن». بعد از اینکه نطفه بود، علقه وقتی قرار میگیرد علقه روز هفتم و هشتم، وقتی قرار بگیرد، مجبور است برای اینکه انسان را نگه دارد علقه را جمع کند. و چون علقه جمع شده است، بر اساس این میآید و تفسیر میکند این آیه را به اینکه انسان یعنی جنس انسان و مراد از این جنس هم همه انواع افراد بشر هستند. همه افراد بشر را از علقه آفرید، یعنی همهشان این مرحله علقهای را طی کردهاند. قاعدتاً اینجا مجبور است آدم را به عنوان یک استثنا در نظر بگیرد.
حالا اشکال برداشت دوم کجاست؟ یکی این است که خود انسان به اصطلاح اسم جنس است و اسم جنس مفرد قلمداد میشود. وقتی شما علقهها را جمع میکنید، از آب در نمیآید نم شود که انسان از علقهها خلق شده باشد، یعنی مفرد، این طور نمیشود. بعضیها برای اینکه این را توضیح دهند، مثل کنز الدقایق اینها آمدهاند گفتند انسان درست است مفرد است و اسم جنس مفرد است، اما به اعتبار افرادش میشود مجاز قائل شد و گفت به اعتبار افرادش انسان یعنی همه انسانها.یک تلاشهایی شده است که واقعاً این را نگه دارند، یعنی در تفسیر این را نگه دارند.
مشکل بعدی این است که مِن برای ابتدای غایت است، وقتی شما میگویید «خلق الانسان من علق»، وقتی شما می گویید سرت من البصره الی کوفه یعنی باید ابتدا حقیقی سیر انسان از بصره بوده وقتی میفرمایید «خلق الانسان من علق»، پس باید من ابتدای حقیقی باشد
دیدن حل نمیشود. گفته میشود این «من» ابتدای مجازی است، مثلاً در حدی که ما بفهمیم. آقا ماها بفهمیم. یه جاهای دیگه هم گفته است: «خلق الانسان من نطفه نبطلِی درست کنیم. نمیتوانیم بگوییم نمیفهمیم، چون اگر نمیفهمیدیم، خب آن زمان هم نمیفهمیدیم.
در آیه دیگر چطور درستش کنیم؟ شما فیض کاشانی را ملاحظه کنید. عرض کردم، مثلاً تفسیر من هدی قرآن را ملاحظه بفرمایید، همه اینها روی این «من» گرفتار شدند و آمدند مجازیاش کردند. یعنی گفتند: یک حالت به اصطلاح چیز بگیریم، «من» مثلاً مجازی. مثل همان انسان که یک مجازگویی درش اتفاق میافتد، که میشود تمام افراد انسان سرشکن میشود. اینجا هم من ابتدای حقیقی نیست، ابتدای مثلاً عرفی مجازی.
تفسیرها به خاطر این است که ما نمیتوانیم مسئله را حل کنیم. ببینیم تفسیر سوم و تفسیر چهارم چطور است. من تفسیر چهارمی را که نگفتم، عرض کنم. یک تفسیر دیگر آقای مکارم بیان میفرمایند: مراد از «علق» یعنی علقهها و مراد علقههای اجتماعی. «خلق الانسان من علق» یعنی انسان از منشأ علقههای اجتماعی به وجود آمده است.
خب این تفسیر هم سخت است. خود ایشان هم نمیپذیرند. میگویند این مثلاً امکان جمع است، میشود این را هم قبول کرد.
اما به عنوان یک تفسیر مستقل، ایشان خیلی زیر بار این معنا نمیروند و کسی هم نگفت که خلقت از اجتماع، اصلاً مفهومش یه مفهوم قابل یعنی تصورش موجب تصدیق نیست. اینقدر واضح حداقل نیست. باز مجبوریم یه قدری مجازگویی کنیم که مثلاً انسان بالفطره اجتماعی است. میخواهیم این را استفاده کنیم. این نیاز دارد به ادله قویتر و محکمتر. و این حل «من علق» یعنی از اجتماعی، از اجتماع، یک برداشتی است که باید خیلی روش فکر کرد. ببینیم میشود درستش کرد یا نه.
قاعدتاً باید داشته باشیم که اصل حقیقت، مگر اینکه مجبور به مجاز بشویم. یعنی وقتی ما از ظاهر لفظ بتوانیم یه معنای معقول حقیقی استفاده کنیم، دیگه رفتن به سمت این برداشتهای مجازی بدون دلیل...چون درباره آیات خیلی چیزها را میشود تصور کرد. بعضیها که مثلاً وارد تدبرهای قرآن میشوند و بعد مفاهیم مجازی را اضافه میکنند، کار درستی نمیکنند
ما باید معنای حقیقی را اصل نگه داریم و بعد این معانی را به اصطلاح با وجود قرائن خیلی قوی به آیات نسبت بدهیم.
و الا گرفتار میشویم، گرفتار میشویم به اینکه به اصطلاح هیچ وقت یک معنای استواری برای ما درست نشود.
عرض کردم اول ببینیم، یه معنایی که با سایر آیات هماهنگ میتواند باشد داشته باشیم یا نه. اگر نشد، میشود اینها را احتمال دارد. عرض کردم خود ایشان هم این را به احتمال چهارم که خیلی هم روی آن نمی مانند، من فقط برای اینکه بگویم چند برداشت از این آیه .
احتمال چهارمی که مطرح شده این است که «علق» همان معنای دود را داشته باشد، کرم. و قرآن از همین ابتدا یک نکته علمی را بخواهد به مردم بگوید که ریشه خلقت انسان. انسان به ماهو انسان، حالا حتی ممکن است کسی در انسان از «نسناس» شروع کند ها، نه از انسانی که از حضرت آدم است. چون این هم یه بحث دیگه است که انسانی که «نسناس» بود، گفته میشود قبل از آدم بود و آمد و به تعبیر امام صادق علیهالسلام خونریزی کرد و فساد کرد و از بین رفت. اینا ریشهشون چیه؟ ما مثل بعضیها بگیم ریشهاش مثلاً میمون بوده، یه تکاملی در میمون بوده یا نه، خودش یک به اصطلاح نوع بوده از اول. انسان جنسش از یک تکسلولی شروع شده که این تکسلولی در گل به وجود آمده، در آب و مایعات به وجود آمده است. وقتی با گل ترکیب شده است و بعد حالا مثلاً روند تکاملی گرفتند.
حالا از آن بگذریم. بیایم راجع به خود خود ماها بحث کنیم. «خلق الانسان من علق» «علق» اگر به معنای زالو باشد، چطور معناش کردهاند؟ یک بررسی جنینشناسی شده است روی اسپرمها.
میدانید، در بیضه انسان اسپرم تولید میشود. بعد این اسپرمها در یک مایعی قرار میگیرند. در یک دفعه انزال تا به اصطلاح به حجم بسیار زیاد، یعنی تا فرض ۱۰۰۰ یا حتی میلیون هم گفته شده. شک از من است، تا ۲۵۰۰ یا دو میلیون و ۵۰۰ اسپرم آزاد میشود. همه این اسپرمها که در این آب شناورند، اینها شکلشون شکل زالو است. یعنی سر بزرگی دارند، دم کوچکی دارند.عین زالو. اینها وقتی در رحم مادر قرار میگیرند، همشون به سمت تخمک هجوم میآورند. وقتی هجوم میآورند، یکیشون که وارد شد، یا گاهی دوتاش یا سهتاش، اینکه دوقلو میشوند، سهقلو میشوند از اینجاست. دوتاش یا سهتاش که وارد میشود، به سرعت دور آن تخمک یک دیوار کشیده میشود. به مابقی اسپرمها اجازه ورود داده نمیشود. اینا میان میچسبند به آن دیواره، بعد میافتند.
اسپرم که با اوول در تخمک در واقع ارتباط برقرار میکند، آن تخمک تازه شروع میکند، آن اوول تازه شروع میکند به فعالیت. یعنی به اصطلاح مثل اینکه دو در حالا به هم رسیدند. حالا شد در. تازه خودشو پیدا میکند. از حالت به اصطلاح حالت مثلاً رشد نباتی تبدیل میشود به رشد گیاهی. این حالت ایجاد میشود و از آنجا سلول شروع به تکثیر میکند. و تخمک فعال میشود. یعنی فعال شدن تخمک بعد از این است که این اسپرم در واقع وارد میشود.
که نقشش دقیقاً نقش زالو است. این هم یه تفسیری است. حالا این تفسیر مرجحاتی هم میشود براش درست کرد.
یکیش این است که این به اصطلاح به جنس انسان که «الانسان» باشد میگویند: انسان، ریشه وجود علقه.
یعنی زالو به اصطلاح اسپرمی است که شکل زالو. اون وقت که نمیشد بگن اسپرم، یعنی بشر. رشد علمی نداشت این مسائل را به شکل ساده بیان کرده تا بعدها کشف شود. قرآن معمولاً اینطوری است. قلهها را میگوید و بعد ماهایم که کشفشان میکنیم.
اگر این اسپرم مراد باشد، فایدهاش چیست؟ این من، من ابتدای غایت میشود حقیقی. آغاز شکلگیری انسان از وقتی است که اسپرم و اوول با هم وصل میشوند و بعد از این اتصال است که موجود زندهای به نام سلول شروع به کار میکند. اسپرم تا وقتی در بدن مرد است، بچه نمیشود، تا وقتی که در بدن مادر اوول باشد. بچهای نمیشود بعد از ترکیب تازه. رشد، ، رشد انسانی تازه شروع میشود. رشد جاندار شروع میشود. فایده اینکه این به اصطلاح علق را شما مفرد بگیرید این است که با «الإنسان» که گفتیم مفرد است، یکی میشود. یعنی جنس انسان که گفتیم اینها اسم جنس مفرد است. علق هم مفرد است، یکی میشود. من هم میشود ابتدای حقیقی. یعنی از نظر ظاهر، این تفسیر با حقیقت علمی هماهنگ است و همسیاق درونی آیه. این هم یک احتمال است که شما به عنوان مفسر میتوانید به اصطلاح آن را تامل کنید. شاید مثلاً یکی از فواید این تفسیر این برداشت هم همین باشد که یکی از قرائن این است که در انسان، بچه ملحق به پدر است. شاید این از چند دلیل باشد. یکی از دلایل ممکن است این باشد که وقتی شما ریشه انسان را اسپرم گرفتید، چون اسپرم است که تخمک را فعال میکند و سپس رشد جانداری شروع میشود، مثلاً یک قرینهای باشد برای اینکه آن مسئله هم قابلقبولتر شود
. پس از بین چهار احتمال، هرکس یک بخشی را انتخاب کرده است. بیایید انسان را آدم کنیم. کمتر مورد توجه قرار گرفته این است که مراد از علق، علقههای اجتماعی باشد. کمتر از آن هم مورد توجه بوده است. خلق الإنسان من علق به اصطلاح مشکلش دو تا مجازه است که در لفظ اتفاق میافتد. من ابتدای حقیقی نیست. انسان هم مجبوریم به اعتبار افرادش جمع بگیریم، چون علق جمع علقه میشود و علقه از هفتم و هشتم تکثیر سلولی شکل میگیرد. اما این احتمال چهارم که میگوید اسپرم، نظریهای است که در بین برخی از مفسران جدید بیشتر مورد توجه قرار گرفته است، مخصوصاً بعد از مطالعاتی که در بحثهای مربوط به جنینشناسی صورت گرفته است
جمعبندی تفسیر و پیامهای آیه
بعد از اینکه ما این مفردات را توضیح دادیم، یک تفسیری هم خوب است از آیه داشته باشیم. گفتیم که اصل قصه این است که پیغمبر مأمور است تا بیان بفرماید که رب شایسته من چه ویژگیهایی دارد. یکی از ویژگیها یا دلایل شایستگیهای او میفرماید این است که انسان را از علق خلق کرد. علق نقطه آغاز انسان، نقطه تکاملی
نوبت گذشته عرض کردم که قرآن اینها را به اجمال بیان کرده است، بعدها همین توضیح میدهد. از نطفه بودید، بعد علقه شدید، بعد مضغه شدید، عظام شدید، خلق شدید. آخر همش تو همین قصه: «خلق الإنسان من علق» جمع شدند و تفصیلش اونجاست. که قاعده قرآن این است که همیشه مطالب را به اجمال بیان میفرماید، بعد تفصیل میدهد. سیر نزول این را برای ما روشن میکند. یعنی خواهید دید که بعدها در موارد فراوانی مطلبی به اجمال بیان میشود و تفصیل داده میشود.
پیغمبر مأمور میشود تا بیان کند که من پروردگاری دارم و آن پروردگار را شایسته میدانم. چرا؟ چون او انسان را از علق خلق کرده است. چه پیامی در این قصه خوابیده است؟ قرآن، عرض کردم، قلهها را بیان میکند. معمولاً مفسرین از یک نقطهای که درست هم هست، در حد فهم خودشان مطلب را بیان میکنند. یعنی دانش بشر یک قدری جلو میآید و چیزی را میفهمد که غلط هم نیست. فقط مثلاً یک قدری همیشه دغدغه نگهداشتن است. تا امروز بشر گفته که علقه، خلق الإنسان من علقه، اشکالی ندارد. اشکال علمی ندارد. درسته که انسان از علقه خلق شده است، از گل خلق شده است. حرف بیربطی نیست. درسته. یعنی همه اینها در جای خودش صحیح است. امروز علم به ما کمک میکند تا این برداشتها را شفافتر و دقیقتر کنیم. اما هیچ کدام از این برداشتها تا حالا غلط نبوده است. همانطور که بر اساس آن چیزی که مفسرین میگویند، هم میتوانیم بفهمیم که زالو را یا کرم به عنوان علق مورد توجه قرار دادهاند. قرآن سربسته میگوید از یک موجود چسبان. این را میفهمید، اما اینکه تفصیلش دقیقاً چیست، دیگر کار مفسر است. یک مفسر آمده گفته گل، مفسر آمده گفته علقه، یک مفسر الان میآید میگوید از.
یعنی بحث ما دیگر بحثهای مصداقی است. غلط نیست. یعنی قله را که نشان دادید، قله درست است، فهمهای ماست. حتی ممکن است از الان شما، بعداً علمهای جنینشناسی یک چیزهایی در اختیارتان بگذارد که مطلب را کاملتر کند. اینکه قرآن اعجاز علمی دارد، یکی از دلایلش همین است. یعنی یک سری قلهها را بیان کرده که بشر، در میانه راهش، هرچه تکامل علمی پیدا میکند، برداشتهایی میکند. برداشتها هم غلط نیست. غالباً غلط نیست. اگر هم غلط باشد، بعدها که دوباره برمیگردد، میفهمد قرآن اشتباه نکرده است، بلکه برداشت من اشتباه بوده است. دانش خود را اصلاح میکند. قرآن نیازی به اصلاح ندارد. این خیلی مهم است به نظر بنده. میگویند «علَق» معنای خیلی روشنی دارد، چیزی که به چیزی میچسبد. من هم که دارم برایش مصداق میزنم، میگویم به چیزی که علم خودم این مقدار الآن فهمیدم. همهاش به فرمایش آقای مکارم میتواند قابل جمع باشد.
خدای متعال در اینجا مراحل مختلف خلقت انسان را از علق توضیح میدهد. اگر علق عنایت بفرمایید، اگر عرق مفرد باشد، بر اساس تفسیر چهارم، و انسان به اعتبار افرادش جنس انسان باشد، یعنی جمع باشد، یک فایده دیگر هم دارد. و آن این است که اینجا نمیخواهد بگوید هر انسانی را از علق خلق کرده است. میخواهد یک نقطه با عظمت بگوید. میگوید کل این میلیاردها میلیاردها میلیارد انسان که آمدند، ایجاد شدند، ریشهشان چیست؟ یک علقه. من از این دانه میلیاردها میلیاردها میلیارد انسان خلق کردم. عظمتش را نشان بده. یه وقت میگوییم هر انسانی از یک علق. یه وقت میآییم میگوییم که خلق الإنسان یعنی جنس انسان از یک. چون همش هی از هم دارد تولید میشود، مثلاً یه دانه میآید گندم، ۷۰ دانه میشود. ۷۰ دانه، ۷۰۰ دانه، که برید جلو دیگه اینطوری است.
راجع به یک برداشت خوب از این آیه بر اساس اینکه به اصطلاح علق مفرد باشد و نرویم به سمت جمع، تقویت کنیم آن برداشت مفرد را. چیست؟ کل جنس انسان را من از یک اسپرم آفریدم. خیلی وقت معنا به اصطلاح جذابتر میشود. یعنی خیلی بار قدرت الهی را بهتر نشان میدهد. فایدهاش این است که... ببینید، چه کسی به انسان میتواند بگوید چگونه باشد. کسی که انسان را آنچنان که هست بشناسد، دیگر تا من را آنچنان که هستم نشناسند، چطور میخواهند برای من تدبیر کنند؟ همین الان شما میروید پیش پزشک، یک دریافتی از شما دارد. بر اساس دریافتش، یک توصیه یا دارویی تجویز میکند. بعد میشود غلط. چرا؟ چون علمش به من و بیماری من کامل نبوده است. شما میروید پیش یک استاد اخلاق، یک توصیه اخلاقی میکند، شما میگویید وضع من این است و فلان است، و نتیجه نمیبخشد. چرا؟ چون آنچنان که شما هستید، شما را نمیشناسد. اگر بیماری را درست بشناسد، میتواند به خوبی توصیه کند. اینکه خداوند در اینجا میفرماید «خلق الإنسان من علق»، میخواهد این را بگوید: کسی میتواند بشر را تدبیر کند که اولاً تو را خلق کرده باشد. چون گفتیم خلقت مالکیت میآورد. دوماً تو را خوب بشناسد. وقتی کل وجود شما از یک اسپرم است، از یک اسپرم و ظرفیتی که در این نهاده شده و دائم دارد شما را تکثیر میکند، آنی که این ظرفیتها را میشناسد و دائم دارد تو را پیش میبرد، این میتواند برای شما تدبیر کند. ، نه برید سراغ دانشمند، نه برید سراغ قدرتمند. خلقت، کاشف از یک قدرت دو علم است. و ربوبیت نیاز به یک مالکیت دارد و دو علم. این دو تا توانایی باید جمع شوند تا برای انسان کسی بتواند تدبیر کند. غیر از مالکیت که خالق او باشد، دقیقاً ظرفیتهای انسان را بشناسد و دقیقاً بداند که در هر مرحلهای چه وضعیتی برایش وجود دارد. تا متناسب با آن، رشدش دهد
. بعداً عرض کردم در سوره «اعلا» میفرماید: «والذی قدر فهدا». ظرفیتی داده و بعد تو این ظرفیت را رشد داده و شکوفا کردنش کار اوست. بنابراین، دومین استدلال بر زبان پیغمبر جاری میشود. اولین استدلال این بود که انسان در یک شبکه است و کسی که میخواهد انسان را تدبیر کند، باید مالک کل شبکه باشد، نه فقط مالک انسان، و دانش داشته باشد نسبت به کل شبکه هستی. عالم نه فقط انسان. که «اقْرَأْ بِاسْمِ رَبِّكَ الَّذِي.خلق» ثانیاً باید انسان را آنچنان که هست هم مالکش باشد و هم بشناسد. وقتی کسی که خالق اوست و نه فقط خالق اوست، خالق او در تمام مراحل است، یعنی همه مراحل را به خوبی و با دانایی دارد جلو میبرد، این میتواند برای انسان تدبیر کند و به او بگوید چگونه باشد. چون او انسان را چنان که هست میشناسد و مرحله بعد را چنانکه باید میداند. این ظرفیت کجا باید برود. بنابراین، ملاحظه میفرمایید که چه استدلال قوی و استواری در همین آیات ابتدایی نهفته است. انشاءالله در نوبت بعد روی آیه بعد «اقْرَأْ وَرَبُّكَ الْأَكْرَمُ الَّذِي عَلَّمَ بِالْقَلَمِ عَّلَمَ الْإِنسَانَ ...» صحبت خواهیم کرد. سه تا آیه به هم پیوسته است.