« فهرست دروس
درس تفسیر استاد عبدالکریم بهجت پور

1403/07/07

بسم الله الرحمن الرحیم

بررسی مفهوم قرائت؛ خواندن برای خود یا مردم/سوره علق (1 نزول) آیه 1 /تفسیر تنزیلی

 

موضوع: تفسیر تنزیلی /سوره علق (1 نزول) آیه 1 /بررسی مفهوم قرائت؛ خواندن برای خود یا مردم

 

بررسی مفهوم قرائت: خواندن برای خود یا مردم؟

نوبت گذشته، بحث‌مان به بیان مفردات آیه‌ی اول رسید و توضیح داده شد، با سعادت‌تان که: « اقرأ باسم ربک الذی خلق» اشاره به «اقرأ» اشاره به خواندن، به معنای جمع‌کردن.

کلمات، جمع‌کردن آیات، چه در خواندن به معنای انتقال به دیگران، چه در شنیدن و حتی در دیدن با چشم، همه‌ی این‌ها را «قرائت» می‌گویند. البته «قرائت» چنین عمومیتی ندارد که مثلاً اگر چند تا فرش را کنار هم جمع کنید، بگویید ما فرش‌ها را قرائت کردیم! یا مثلاً یک حرف را تکرار کنید...

به تعبیر علامه طباطبایی، فرض بفرمایید اگر شما یک «واو» یا یک «الف» را چند بار تکرار و جمع کنید، این به اصطلاح، «قرائت» نامیده نمی‌شود.

مطلب دیگر در همین باب «قرائت» که باید به آن توجه کرد این است که: یکی از بحث‌هایی که معمولاً مطرح می‌شود، این است که آیا قرائتی که پیامبر انجام می‌داد، قرائت بر خودش بود یا قرائت برای دیگران؟

اینجا خیلی بحث شده. یعنی وقتی به تفاسیر مختلف مراجعه می‌کنید، می‌بینید نظرات گوناگونی ارائه شده. بعضی‌ها چون در اینجا دو تا «اقرأ» وجود دارد: «اقرأ باسم ربک الذی خلق» و «اقرأ و ربک الأکرم»، هر دو را قرائت بر نفس گرفته‌اند؛ یعنی خداوند به پیامبر می‌فرماید: برای خودت بخوان. برخی، هر دو را قرائت برای مردم دانسته‌اند؛ یعنی بخوان برای مردم. و بعضی از مفسرین، که حالا وجه نظرشان هم معلوم نیست، یکی را قرائت برای خود و دیگری را قرائت برای مردم گرفته‌اند، یا بالعکس. البته این گروه، گروه اندکی هستند. اولی را قرائت برای مردم و دومی را قرائت برای خود دانسته‌اند.این هم یکی از موضوعاتی است که باید به آن توجه کرد.

نظر علامه طباطبایی درباره قرائت و تقدیر مفعول

من فرمایش علامه را عرض می‌کنم و نظرم را هم ذیل فرمایش ایشان تقدیم می‌دارم: علامه می‌فرمایند که اینکه به طور مطلق فرمود: «اقرأ»، مراد، تلقی آیات از قرآن است که فرشته‌ی وحی از طرف خداوند به آن جناب وحی می‌کند؛ یعنی خود پیامبر این وحی را دریافت کند. پس جمله‌ی مورد بحث، امر به قرائت کتاب است که خود این امر هم از آیات آن است. دارد به پیامبر می‌گوید کتاب را قرائت کن، و مراد، قرآن است. نه اینکه این دستوری که الان می‌دهد، جزو قرآن نباشد. نه، می‌فرماید این هم جزو قرآن است. مثل اینکه شما نامه‌ای به کسی بنویسید و در آن بنویسید: «این متن من را بخوان»؛ و بعد در ادامه بیان بفرمایید که بر اساس این متنی که الان می‌خوانی، این کارها را انجام بده.

پس اینکه می‌گوید: «این متن را بخوان»، خود این جمله هم بخشی از نامه است، جدای از سوره نیست.علامه اینجا می‌خواهند این نکته را بیان کنند که خود این امر هم از آیات است؛ و این نظیر گفتار هر نویسنده‌ای است که در آغاز نامه‌اش می‌نویسد: «این نامه را بخوان و به آن عمل کن». پس اینکه می‌گوید «این» یا «آن»، خودش نیز جزو نامه است.

علامه با این نگاهی که بیان فرمودند، می‌فرمایند: اینکه فرمود «اقرأ باسم ربک الذی خلق»، مفعولش در تقدیر است؛ «اقرأ القرآن». یعنی باید چیزی را در تقدیر گرفت؛ «اقرأ القرآن». به صورت مطلق فرموده، اما به قرینه‌ی مقام، مراد «اقرأ القرآن» یا «اقرأ الآیات التی نزلت علیک» و امثال آن است.

خب، این فرمایشی است که ایشان مطرح کرده‌اند و باید در جای خود بررسی شود که چقدر می‌توان با این مطلب همراه بود. پس ایشان می‌فرمایند: «القرآن» مفعولی است که در تقدیر گرفته شده است و «باسم ربک الذی خلق» نقش مفعول در جمله را نخواهد داشت.ما برای اینکه این آیه را خوب بفهمیم، باید توجه کنیم که این آیات، اولین آیاتی است که به عنوان رسالت، پیامبر اکرم دارد دریافت می‌کند. هم علامه این را پذیرفته‌اند و هم تقریباً همه‌ی مفسرین.

بنابراین، انتظاری که از این آیه هست، این است که پیامبر را صرفاً به خودش محدود نکند. انتظاری که از این آیه هست، این است که به پیامبر بیان کند چگونه با مردم سخن بگوید. وقتی شما کسی را برای کاری می‌فرستید، به او می‌گویید: «به مردم چه بگو»، قاعدتاً باید این‌گونه باشد؛ مگر اینکه خلافش ثابت شود.مگر اینکه بفرماید: برای اینکه شما رسالت را به نحو شایسته‌ای انجام دهید، باید آمادگی در خود ایجاد کنید؛

مثلاً: «یا أیها المزمل، قم اللیل إلا قلیلاً» یا «یا أیها المدثر، قم فأنذر و ربک فکبر...» چند دستور است که به خودش داده می‌شود: «فطهر»، «و الرجز فاهجر»، «و لا تمنن تستکثر»... این‌ها لوازمی است که بر اساس آن‌ها بتواند رسالت را به نحو شایسته‌ای به نتیجه برساند.

اما حالا در آغاز رسالت، اگر به پیامبر بفرمایند: «تو فقط برای خودت بخوان»، سؤال پیش می‌آید که نقش این در رسالت پیامبر چیست؟ بالاخره باید پیامبر از مرحله‌ی نبوت عبور کند و به مرحله‌ی رسالت وارد شود. فرض ما این است که پیامبر سه سال نبی بود اما رسول نبود؛ یعنی مأمور به ابلاغ به مردم نبود. و این آیات، آغاز پذیرش رسالت پیامبر است.خب، پیامبری که الان می‌خواهد رسالت را بر عهده بگیرد، قاعدتاً باید خطاب و دستوری را دریافت کند که با این امر رسالت، سازگاری داشته باشد.

پس از نظر مقام سخن، باید فضا به گونه‌ای باشد که این قرائت، قرائتی باشد برای مردم. و قرآن: «لِتَقْرَأَهُ عَلَى النَّاسِ عَلَى مُكْثٍ» من می‌خواهم این قرآن را جزء به جزء برای تو نازل کنم، تا تو به تدریج آن را بر مردم بخوانی. در خود سوره هم قرینه و شاهد داریم. شاهد در سوره چیست؟ «کلا إن الإنسان لیطغی» اگر این آیات ربطی به رسالت نداشت، چرا باید چنین تعبیری بیاید؟ چرا باید پای مردم به میان کشیده شود؟شما الان با گفتاری مواجه هستید که ابتداش «قرائت» است، بعد می‌فرماید: پیامبر، آنچه اکنون در ذهن‌ات از مردم نقش بسته، تحقق پیدا نخواهد کرد. مردم سرکشی می‌کنند، انسان سرکشی می‌کند اگر احساس بی‌نیازی از رب کند: «کلا إن الإنسان لیطغی، أن رآه استغنى» خود این، قرینه است بر اینکه «اقرأ»ی که اینجا آمده، خواندن برای خود شخص پیامبر نیست، بلکه خواندنی است برای ابلاغ به مردم.این را باید به عنوان یک نکته مورد توجه قرار داد.

بله، ما در نوبت گذشته عرض کردیم خدمت‌تان که به نظر علامه و به نظر خود بنده نیز، این یک متن بسته است. ما دو دسته روایت داریم: روایتی از امام رضا (ع) و روایتی از امام صادق (ع) که کل سوره نازل شده است.

یک روایت هم در تفسیری منسوب به امام حسن عسکری (ع) هست ــ که البته معتبر نیست ــ که می‌گوید تا «ما لم یعلم» نازل شده است.و توضیح دادیم که با توجه به غرض سوره و انسجامی که دارد، نیازی به تفکیک بخش‌های سوره از هم نیست. حتی اگر بپذیریم که سوره در دو مرحله نازل شده باشد، باز هم خدای حکیم وقتی این‌ها را کنار هم می‌گذارد، معنایی دارد. قاعدتاً باید این بخش، با بخش قبلش پیوند داشته باشد.حتی اگر این‌ها جدا جدا نازل می‌شود، اما به تعبیری که خودِ قرآن فرمود:کَذلِکَ لِنُثَبِّتَ بِهِ فُؤادَکَ وَ رَتَّلْناهُ تَرْتیلًا.

عرض کردم «رَتِّلِ القرآن» یعنی چه؟ یعنی مثل منظم چیدن دندان‌ها.وقتی شما چیزی را منظم کنار هم می‌گذارید، در اصطلاح از تعبیر «رَتَّل» استفاده می‌کنید.می‌فرماید: درست است که من دارم این را جدا جدا نازل می‌کنم، اما وقتی کنار هم می‌گذارم، کاملاً حکیمانه و منظمش می‌کنم.بنابراین چه این قرآن در دو مرحله نازل شده باشد و چه در یک مرحله، بین قسمت دوم و قسمت اول باید پیوند باشد،مخصوصاً وقتی از واژه «کَلّا» استفاده می‌شود.

شما در یک سخن، بدون هیچ مقدمه‌ای، تصور کنید آیاتی که در آغاز نازل می‌شود، اشاره‌اش به یک ذهنیتی است که در شما شکل گرفته؛انتظاری است که در درون شما پدید آمده و حالا دارید آن انتظار را کنار می‌زنید.بنابراین، قاعدتاً چه پیوسته باشد و چه پیوسته نباشد، باید بین «کَلّا إِنَّ الإِنسَانَ لَیَطغى» و «اقرَأ» ربط برقرار شود.ربطش هم به همین است که کیفیت بیان در اینجا «اقرائی» است؛ یعنی به صورت امری بر مردم بیان می‌شود:«اقرأ على الناس».

تحلیل واژهشناسی و ساختار نحوی آیه: اسم، رب، خلق

در مورد «بِاسْمِ رَبِّکَ الَّذی خَلَقَ»، ایشان می‌گویند:«بِاسْمِ رَب»؛ «خَلَقَ» مفعول نیست. به‌نظر من می‌رسد که خودِ «اسم» مفعول است و «با» زائده است.یعنی «اسم ربِّکَ الَّذی خَلَقَ» مفعول جمله است؛ یعنی آن چیزی که پیامبر باید بخواند، ویژگی پروردگار است که حالا عرض می‌کنم.بله، اما تقریباً همه مفسرینی که «على الناس» گرفته‌اند،
اسم ربِّکَ الَّذی خَلَقَ» را مفعول گرفته‌اند، با زائده دانستن «با»،و گفته‌اند: «اسم رب» مفعول جمله می‌شود.

تا اینجا تقریباً سیاق و نظامی که در درون سوره هست به ما می‌گوید که پیامبر دارد مطلبی را بر مردم می‌خواند.عرضم به محضر شریفتان که:مطلب دومی که اینجا عرض کنم، راجع به «اسم» است . معمولاً در اینجا خیلی مورد توجه مفسرین قرار نگرفته،الا کسانی مثل علامه طباطبایی یا حضرت آیت‌الله جوادی آملی. و اگر کسانی هم «اسم» را در اینجا مورد توجه قرار داده‌اند، گفته‌اند: «اسم» مثل همان «بِسمِ اللهِ الرّحمنِ الرّحیم» است.

توضیح دادم خدمت دوستان در جلسه گذشته که «اسم» می‌تواند از ریشه «وَسم» باشد،می‌تواند از ریشه «سُمو» باشد.
هر دو هم در استعمال آیات می‌تواند صحیح باشد.اگر از «وَصم» باشد، به معنای نشانه است؛ پس یعنی: بخوان بر مردم نشانه پروردگارت را. یا اگر از «سُمو» باشد، یعنی: بخوان بر مردم عُلو و برتری پروردگارت را.مثلاً شما در سوره اعلی می‌خوانید: سَبِّحِ اسْمَ رَبِّکَ الأَعْلى،باز در آنجا هم از «اسم» سخن گفته شده. یعنی چه؟ مَن تَزَکّى وَ ذَکَرَ اسْمَ رَبِّهِ فَصَلّى. این «اسم» در آیاتی به‌کار رفته که کاملاً هوشمندانه و حکیمانه است، و ما باید الان ببینیم که مراد از این «اسم» چه چیزی می‌تواند باشد.

در سوره اعلی یا حتی در بِسمِ اللهِ الرّحمنِ الرّحیم، شما می‌توانید این «اسم» را به معنای عُلو و برتری بگیرید؛
یعنی بفرمایید: «بِسمِ اللهِ الرّحمنِ الرّحیم» یعنی آغاز می‌کنم به برتری پروردگار، یا آغاز می‌کنم به نشانه پروردگار.
هر دو می‌تواند صحیح باشد.اینجا چطور؟ اقرأ بِاسْمِ رَبِّکَ الَّذی خَلَقَ. این «اسم»، اولاً وقتی شما این لفظ را به کار می‌برید، یعنی نه اینکه صرفاً گویید این لفظ را بر زبان بیاور، بلکه بخوان با نام، با «اسم»؛ یعنی صرفاً یک اسم به حمل اولی نیست.

این «اسم» اشاره به مفهومی یا به متعلقاتی دارد که در بیرون هستند. مثلاً شما وقتی می‌فرمایید: وَ عَلَّمَ آدَمَ الأَسْمَاءَ کُلَّهَا، چه برداشتی دارید؟ خداوند به حضرت آدم چه چیزی را یاد داد؟ یعنی گفت مثلاً: این عینک، این لپ‌تاپ، این میز، این فرش؟ این باعث برتری بر فرشتگان می‌شود؟ ملائکه این را نمی‌دانستند؟ یعنی فقط اسامی را نمی‌دانستند؟
یا مفاهیم را؟ یعنی یک مفهوم ذهنی کامل؟ مثلاً: «ما هذا؟» ما از این لفظ چه می‌فهمیم؟ از لفظ «لپ‌تاپ» چه می‌فهمیم؟ مفهوم ذهنی آن؟ یا متعلق خارجی‌اش؟ آن آثار و ویژگی‌هایی که دارد؟

«اسم» در تعبیر قرآن اگر به معنای علامت باشد، اشاره‌اش به آن ویژگی‌هاست؛یعنی شما دارید ویژگی‌های چیزی را به کسی منتقل می‌کنید و از او می‌خواهید که به آن ویژگی‌ها توجه کند.پس وقتی می‌فرماید: اقرأ بِاسْمِ رَبِّکَ الَّذی خَلَقَ، یعنی ویژگی‌های پروردگارت را بر مردم بخوان.

ویژگی‌های پروردگارت را...این ویژگی یعنی آن چیزی که در بیرون شکل گرفته، متعلقی که به اصطلاح ما از این لفظ به آن منتقل می‌شویم، نه صرفاً مفهوم.

عرضم به حضور با سعادتتان که: در اینکه «اسم رب» یعنی بِسمِ اللهِ الرّحمنِ الرّحیم، آن جلسه هم عرض شد که حمل بر بِسمِ اللهِ الرّحمنِ الرّحیم اشتباه است. چرا؟ چون نفرمود: اقرأ بِسمِ اللهِ الرّحمنِ الرّحیم، بلکه فرمود: اقرأ بِاسْمِ رَبِّکَ الَّذی خَلَقَ. یعنی از نظر لغوی، مفسرینی که... حتی من در تعبیرات علامه هم دیدم که ایشان هم تسامح کرده‌اند و این را گاه به این شکل معنا کرده‌اند. در حالی که مراد نمی‌تواند بِسمِ اللهِ الرّحمنِ الرّحیم باشد.

علامه می‌فرمایند که خداوند کار خودش را به نام خودش شروع کرد، بعد به پیامبر دستور داد که او هم کار خودش را به نام پروردگار شروع کند، همچنان که خدا شروع کرد. اگر این تعبیر، که در بیان برخی مفسرین هم آمده، درست باشد، قاعدتاً باید در اینجا هم تعبیر «الله» می‌آمد، نه «ربّ» خُب، مطلب دیگری که اینجا باید به آن توجه کنیم، در اقرأ بِاسْمِ رَبِّکَ این است که: اگر فرض ما این باشد که «اسم» به معنای ویژگی باشد، «اسم رب» چیست؟برخی مفسرین، مثل آیت‌الله جوادی آملی، گفته‌اند: «اسم» می‌تواند متعلق به «رَبّ» باشد، می‌تواند متعلق به «خَلَقَ» باشد. هر دو هم می‌تواند صحیح باشد.

اما به نظر بنده، آنچه دقیق‌تر است، و شاید از فرمایشات علامه هم بشود این را استفاده کرد، این است که «اسم» متعلق به «رَبّ» است. در جای دیگر هم همین‌طور است.مثلاً: سَبِّحِ اسْمَ رَبِّکَ الأَعْلى یا ذَکَرَ اسْمَ رَبِّهِ فَصَلّى. یعنی بخوان بر مردم ویژگی ربّ تو را. حالا، ویژگی ربّ چیست؟ این باید بحث شود. ربّ را هم قبلاً توضیح دادم خدمتتان: در اینجا مراد از «ربّ»، صاحب‌اختیاری است که امور مخلوقات، امور مربوبینش را تدبیر می‌کند.

پس: صاحب‌اختیارِ مدبّر. «پروردگار» یعنی صاحب‌اختیارِ مدبّر. علامه می‌فرمایند که عرب خالقیت خدا را می‌پذیرفت،
اما ربوبیت خدا را نمی‌پذیرفت. عرب جاهلی معتقد بود خداوند جهان را خلق کرده، اما اداره‌ی جهان را به ارباب، یعنی به بت‌ها، سپرده. یا به اصطلاح آن شخصیت‌هایی که بت‌ها نمادشان بودند: فرشتگان، جن، یا شخصیت‌هایی دیگر.

این تلقی وجود داشت. در چنین شرایطی آیه نازل می‌شود: اقرأ بِاسْمِ رَبِّکَ. یعنی ویژگی ربّ خودت را بر مردم بخوان. «ربّ» را اضافه به کاف کرده؛ یعنی ربّ خودت. یعنی تو بگو: ربّ من چه ویژگی‌هایی دارد؟ بر اساس آن معنایی که از «اسم» کردیم. اگر «اسم» به معنای ویژگی باشد، یا اگر به معنای عُلو و برتری باشد:بخوان بر مردم عُلو پروردگارت را. کلمه «خَلَقَ» هم که خوب، برای دوستان مشهور است: «خلق» به معنای آفریدن بدون هیچ‌گونه پیشینه است.

معنای دومی نیز برای واژه «خلق» وجود دارد. این معنا ناظر به حالتی است که چیزی از چیز دیگری ایجاد می‌شود، اما اندازه و ظرفیت‌های آن چیز دوم توسط خالق تعیین و ایجاد می‌شود. به‌عبارت‌دیگر، ممکن است پدیده‌ای مراحل مختلفی از آفرینش را طی کند.

برای مثال، در قرآن کریم آمده است: «إِنّا خَلَقْناکُمْ مِن نُطفَةٍ ثُمَّ...» و این تعبیر ادامه می‌یابد. تکرار واژه «خلق» در این آیات دلالت بر آن دارد که هرچند ممکن است پیشینه یک موجود، ماده یا ماهیتی متفاوت باشد، اما هویت جدید او، حاصل اراده الهی و برخوردار از ظرفیت‌هایی است که خداوند به او بخشیده است.

در نتیجه، مفهوم خالقیت می‌تواند دو گونه معنا داشته باشد: نخست، آفرینش چیزی از عدمِ محض؛ و دوم، ایجاد موجودی جدید بر پایه مرحله‌ای پیشین، اما با ظرفیت‌ها و ویژگی‌های نو. این مراحل می‌توانند چندگانه باشند و از نقشه یا طرح اولیه در مراحل دوم، سوم یا چهارم به صورت متفاوتی ظهور پیدا کنند.

آیه «اقرأ باسمِ ربِّکَ الذی خلق» بیانگر مأموریتی است که پیامبر اکرم (ص) به آن موظف شده است، یعنی معرفی ویژگی‌های «رب» خویش به مردم.

در بسیاری از آیات قرآن، به‌ویژه در آیاتی که ساختاری گفت‌وگومحور دارند (مانند سوره انعام)، واژه «قل» به‌کار رفته است. در چنین مواردی، ابتدا گروهی سخنی می‌گویند، سپس پیامبر موظف می‌شود پاسخ مناسبی ارائه کند. حتی در سوره کافرون نیز آمده است: «قل یا أیها الکافرون»، که مخاطب آن، کسانی هستند که معارف آورده‌شده توسط پیامبر را انکار کرده‌اند.

همچنین در آیات «قل أعوذ برب الناس» و «قل أعوذ برب الفلق» نیز واژه «قل» نشان‌دهنده واکنش پیامبر در برابر مواضع مخالفان است. این سوره‌ها به‌صورت متوالی نازل شده‌اند و پاسخی روشن به شبهات و مخالفت‌ها محسوب می‌شوند. در چنین بافت‌هایی، معمولاً دستور «قل» برای بیان موضع الهی استفاده می‌شود.

نخستین مواجهه پیامبر با مردم در انتقال مفاهیم دینی، با مفاهیمی همچون قرائت یا تلاوت همراه است. «قرائت» به معنای خوانش اولیه از دین و معارف است، در حالی که «تلاوت» مفهومی عمیق‌تر دارد و ناظر به خواندنی است که باید از آن تبعیت شود. چنان‌که در آیه «هُوَ الّذی بَعَثَ فِی الأُمِّیّینَ رَسولاً مِنهُم یَتْلُوا عَلَیهِم آیاتِهِ» آمده است، یعنی پیامبر آیاتی را بر مردم تلاوت می‌کند که شایسته پیروی هستند.از همین‌رو، اصل در «قرائت» انتقال معناست، اما در «تلاوت» هدف، تبعیت از آن معناست.

در این‌جا، پیامبر موظف می‌شود ویژگی رب خویش را تبیین کند. عبارت «اقرأ القرآن» در زمانی مطرح می‌شود که هنوز کتابی مدون به نام قرآن شکل نگرفته است. بنابراین، زمانی که جمله‌ای با «باسم ربک» همراه می‌شود، به این معناست که محتوای مورد خوانش، ناظر به صفات رب است.

در جامعه‌ای که مبتنی بر نظام چند‌خدایی است، پیامبر باید اولین اقدام خود را در معرفی «ربّ» یکتا آغاز کند. عبارت «باسم ربک» اشاره دارد به رب خاص پیامبر، نه هر رب مطلق و کلی. بنابراین، پیامبر مأمور می‌شود تا رب خویش را معرفی کند؛ ربّی که ویژگی نخست او، «خلق» است.

استناد به آفرینش در این آیه، برای بیان این نکته است که کسی که می‌خواهد پروردگار انسان باشد، باید نقش خالق نسبت به او داشته باشد. اما چرا؟ زیرا تنها کسی حق تصرف و تدبیر در انسان را دارد که خالق او باشد.کسی که می‌خواهد صاحب‌اختیار و مدبّر ما باشد، باید پیش از آن، خالق ما باشد. دلیل این امر آن است که «خالق» بودن، حقی را برای او ایجاد می‌کند تا بتواند اختیار ما را به‌دست گیرد. ازاین‌رو، در معرفی «رب»، نخستین و مهم‌ترین ویژگی، داشتن حقی طبیعی و ذاتی بر انسان است. چه کسی بیش از خالق، این حق را دارد؟

نکته مهم‌تر آن‌که در این آیه، خداوند نمی‌فرماید: «خالق تو» یا «خالق انسان»، بلکه به‌صورت مطلق می‌فرماید: «الذی خلق». چرا؟ زیرا انسان در درون نظامی پیچیده و درهم‌تنیده زندگی می‌کند؛ نظامی متشکل از زمین، آسمان، اکسیژن، طبیعت و دیگر انسان‌ها. انسان محصول تعاملات در این شبکه پیچیده است.

پیام خالقیت در ساختار نظام خلقت و تدبیر انسان

پس، کسی که بخواهد صاحب‌اختیار انسان باشد، باید اختیار کل این سیستم را نیز در اختیار داشته باشد؛ تا بتواند در میان تعاملات و روابط این نظام، انسان را به‌درستی هدایت و تدبیر کند.من که تنها نیستم.شما از زمین ارتزاق می‌کنید، شما با این طبیعت ارتباط دارید و با این هستی و جهان، تعامل، تأثیر و تأثری برقرار می‌کنید.حال، چه کسی می‌خواهد صاحب‌اختیار ما باشد؟ اختیار ما را کسی باید به دست گیرد که اختیار همه این امور را داشته باشد.این یک نکته است.
نکته دوم این است که وقتی کسی خالق باشد، اطلاعاتی درباره‌ی ما دارد. چرا؟ چون تدبیر، نیاز به علم دارد.پیش‌تر گفتیم که مالکیت نیاز به خالقیت دارد.اما نکته‌ی دیگری هم وجود دارد: خالقیت در دل خود نشان می‌دهد که این خالق، وقتی موجودی را از عدم ایجاد می‌کند، همه‌ی ظرفیت‌های این موجودات را می‌داند؛ بله، می‌داند.و همه‌ی ظرفیت‌های کل موجودات این شبکه را باید بداند تا وقتی می‌خواهد مرا تدبیر کند، در این تدبیر، همه‌ی این اطلاعات را سبک‌سنگین کرده و بر اساس آن، راهی به من نشان دهد.

اجازه بدهید مثالی بزنم، البته مثالی بسیار ساده و پایین‌تر، مثل هوش مصنوعی.الآن اگر هوش مصنوعی بخواهد به شما پیشنهادی بدهد، باید اطلاعاتش در همه‌ی ابعاد مرتبط با مسئله، کامل باشد.الآن مثلاً در همین ضربه‌ی حساس و زیبایی که دیشب جمهوری اسلامی به صهیونیست‌ها وارد کرد، حرف درستی زدند: گفتند ما تا ۲۰ اقدام بعد از این را پیش‌بینی کرده‌ایم.

یعنی بر اساس تصوری که ممکن است دشمن عمل کند. به‌اصطلاح، به‌اصطلاح امروزی‌ها می‌گویند: شطرنج!
شما باید بدانید که حرکت‌های بعدی احتمالاً چه خواهد بود. تازه اینجا، همه‌چیز احتمالی است.چند سناریو طراحی می‌کنند و بر اساس آن سناریوها، حرکتی را آغاز می‌کنند؛ گام دوم چه باشد، گام سوم چه باشد، و سناریوها را بر اساس رفتار احتمالی طراحی می‌کنند. پس تدبیر، بدون توجه به احتمالات و ارتباطات و بدون علم به این‌ها، ممکن نیست.

حال، تدبیر خداوند درباره‌ی انسان که نمی‌تواند احتمالی باشد.بلکه باید کاملاً مسلط بر اوضاع باشد تا بتواند امور ما را تدبیر کند.پس ربوبیت که به مالکیت و تدبیر تفکیک می‌شود، در دلِ خالقیت توضیح داده می‌شود.لذا فرمود: «رَبَّکَ الَّذِی خَلَق»؛ چون در خلقت، حقی ایجاد می‌شود که خداوند مالک من شود.و در خلقتِ مطلق، علمی ایجاد می‌شود که قدرت تدبیر دقیق و یقینی را فراهم می‌کند.ببینید کار از کجا شروع شده است: آیات، بناگذاری بسیار بسیار محکمی را با ما در میان می‌گذارند:«اقرأ باسم ربک الذی خلق»

یک نکته‌ای هم عرض کنم که برای امروز کافی باشد، و آن نکته این است:آقایان! قرآن همیشه، و تأکید می‌کنم همیشه، در بیان مطالب ابتدا آن‌ها را به‌صورت اجمالی بیان می‌فرماید، و سپس در آینده آن‌ها را تفسیر می‌دهد.الآن فرمود«اقرأ باسم ربک الذی خلق»در سوره‌های بعد، این خلقت را باز می‌کند.خلقت انسان را باز می‌کند، خلقت درختان را باز می‌کند، می‌فرماید خلقت گیاهان چیست، حیوانات را باز می‌کند، تقدّم و تأخرها را توضیح می‌دهد، نسبت آسمان‌ها را توضیح می‌دهد، میزان ستارگان و نحوه‌ی جای‌گیری‌شان در آسمان‌ها را توضیح می‌دهد.

ببینید، این‌ها همه تفصیلاتی است که در همین یک کلمه‌ی «خلق» گنجانده شده است.پس، ابتدا مسئله به‌صورت اجمالی بیان می‌شود و بعدها تفصیل داده می‌شود.مثلاً در سوره‌ی اعلی«سبّح اسم ربک الأعلی» همین مفهومی که الآن اینجا خواندیم، در آن‌جا توضیح می‌دهد که خلقت چند مرحله دارد:«الذی خلق فسوّی، والذی قدّر فهدی»این چند مرحله در دلِ خلقت نهفته است.«هو الذی خلق السماوات والأرض فی ستة أیام» همه‌ی این توضیحات، تفصیلاتی است برای همان:«اقرأ باسم ربک الذی خلق». یعنی «الذی خلق»، مفهومی ابتدایی است که بعدها در قرآن تفصیل داده می‌شود.و این، روشی است در بیان مطالب در قرآن کریم.

شاید معنای دقیق آن آیه در سوره‌ی هود این باشد که فرمود:«کتابٌ أُحکمت آیاتُه ثم فُصّلت» .آیا «آیات» یعنی همین نوشته‌ها؟ بله، یکی از حداقل معانی این آیه این است:«أُحکمت آیاتُه» یعنی کتابی که بدون لفظ عربی، بدون نشانه‌ای از عالم بالا، از جنس حکمت است و بعدها تفصیلش داده شده.

برخی از آقایان گفته‌اند که چون می‌گویند «آیات»، نه! همین آیات، به شکل احکامی آمده‌اند و تفصیل‌شان داده شده است.شاید یکی از معانی همین باشد. در سیر نزول، وقتی موضوعات را تعقیب می‌فرمایید، می‌بینید همین‌طور است؛
یعنی ابتدا مطلب به‌صورت اجمالی بیان می‌شود، سپس تفصیل داده می‌شود. آیه‌ی بعدی مثلاً:«خلق الإنسان من علق»باز به همین صورت است؛ ابتدا اجمال داده می‌شود و سپس تفصیل گفته می‌شود.

 

logo