1403/07/04
بسم الله الرحمن الرحیم
مقدمهای بر تفسیر سوره علق/سوره علق (1 نزول) آیه 1 /تفسیر تنزیلی
موضوع: تفسیر تنزیلی/سوره علق (1 نزول) آیه 1 /مقدمهای بر تفسیر سوره علق
قبل از اینکه وارد بحث اصلی شویم، لازم است عرض کنیم راجع به این اتفاقی که در لبنان در حال وقوع است و صهیونیستها روی وحشیگری خودشان را ـ آنچنان که بودهاند ـ دارند نشان میدهند. سلام علیکم و رحمة الله.
این وعدهی الهی است، که بیان میفرماید جریان کفر باید کاملاً جمع بشود و خودش را نشان بدهد؛ کما اینکه در سوره علق بیان میفرماید:«نَاصِیَةٍ كَاذِبَةٍ خَاطِئَةٍ * فَلْيَدْعُ نَادِيَهُ * سَنَدْعُ الزَّبَانِيَةَ» میگوید ناصیه را میگیریم و میکشیم وسط میدان، ناصیهی دروغگو و خطاکار. اینها باید خوی وحشیگری خودشان را، بعد از تراکم و تجمیعشان، کاملاً نشان دهند. و آنوقت ما پاسبانهایمان را بر سرشان خراب میکنیم. امیدواریم این وعده الهی محقق بشود و ما در این ایام شاهد نصرت قطعی جامعه مظلوم شیعه در لبنان، و مسلمانان در غزه و دیگر بلاد اسلامی باشیم.
امیدواریم سید مقاومت، سید حسن نصرالله و یارانشان، به سلامت از این توطئهی اخیر و ددمنشی اخیر صهیونیستها بیرون بیایند، و ملت مظلوم فلسطین و لبنان و مجموعهی جبههی مقاومت، سربلند از این آزمایش سخت و آخرالزمانی بیرون بیایند انشاءالله.
مقدمهای بر تفسیر سوره علق و بررسی بسمالله الرحمن الرحیم
بحث ما از امروز در تفسیر سورهی علق شروع میشود: «بسم الله الرحمن الرحیم اقْرَأْ بِاسْمِ رَبِّكَ الَّذِي خَلَقَ * خَلَقَ الْإِنسَانَ مِنْ عَلَقٍ * اقْرَأْ وَرَبُّكَ الْأَكْرَمُ * الَّذِي عَلَّمَ بِالْقَلَمِ * عَلَّمَ الْإِنسَانَ مَا لَمْ يَعْلَمْ»
در ابتدا معمولاً مفسرین بسمله را شرح میدهند؛ هرچند غالباً با توجه به اینکه ترتیب مصحفی را رعایت میکنند، بحث بسمالله را در سورهی حمد مفصل توضیح دادهاند. منتها ما که از سورهی علق شروع میکنیم، حداقل اینجا یک توضیحی پیرامون بسم الله الرحمن الرحیم عرض کنیم، و بعد وارد دیگر آیات سوره شویم.
مطلب اول این است که بسم الله الرحمن الرحیم با «باء» گفته میشود؛ دلیل آن یا ابتدائیت است یا استعانت؛ این، مشهور میان ماست. منتها وقتی بحث استعانت مطرح میشود، گویندهی «بسم الله الرحمن الرحیم» باید ما انسانها باشیم. اما وقتی خدای متعال «بسم الله الرحمن الرحیم» میگوید، استعانت و یاریجویی به «بسم الله» قاعدتاً معنا پیدا نمیکند. بلکه اینجا آن معنایی که مناسبتر است، معنای ابتدائیت است؛ یعنی «من کارم را به نام خدا شروع میکنم».
اسم دو معنا دارد: یکی بر اساس ریشهی وسم و یکی بر اساس ریشهی سِمو. اگر از وسم باشد، به معنای نشانه و علامت است. یعنی وقتی میگویند «بسمالله»، به نام خدا، مراد این است که به نشانه و علامت خدا آغاز میکنم. و اگر از سِمو باشد، معنای علوّ و برتری را میدهد. معمولاً مفسرین همین معنا را ترجیح میدهند. یعنی آغاز میکنم به برتری خدا؛ یعنی این از ناحیهی علوّ الهی است که این سوره نازل میشود.
خب، الله برای دوستان عزیزمان معنای روشنی دارد. اصل اسم «الله» مستجمعِ همهی صفات کمال و جمال است. یعنی همهی صفات الهی وقتی جمع میشود، «الله» نامی است که به آنها اشاره دارد.
بعضیها گفتهاند که این «الف و لام» معرفه است که بر «إله» یعنی معبود اضافه شده و در نتیجه شده است «الله». بنابراین بهاصطلاح آغاز میکنم به علوّ معبود، اگر مراد از «إله» همین باشد.
در باب رحمان و رحیم هم که دوستان مستحضرند: رحمان صفتی است که دلالت بر غلبه دارد. ـ یرحمکمالله انشاءالله ـ بله، عرضم به حضور شریفتان که این واژه مبالغه است. یعنی وقتی واژهی رحمان به کار میرود، مبالغه در رحمت را میرساند. و این مبالغه در رحمت اشاره به این دارد که همهی موجوداتی را که خلق میکند، از رحمت خودش بینصیب نمیگذارد. این همان رحمت عام است. یعنی فرقی نمیکند انسان باشد یا موجودی خاص، مؤمن باشد یا کافر؛ از این جهت، همه مورد رحمت خدا قرار میگیرند. همهی موجوداتی که مخلوق هستند، مشمول رحمت الهی میشوند، بدون اینکه در این رحمت، ملاحظهی ویژگیها یا تمایزات خاصی شود.
بنابراین، «رحمان» را گفتهاند که دلالت بر مبالغه دارد و اشاره به صفت عام الهی در رحمت است. و رحیم هم صفت مشبّهه است، که دلالت بر پایداری و دوام دارد. وقتی صفت مشبّهه به کار میرود، معنای پایداری در آن نهفته است. یعنی این عنایت و رحمت، پایدار و دارای گستره است؛ به تعبیر دیگر، ثبات و دوام دارد. این رحمت، پایدار و دائمی است.
در تعبیر فارسی هم معمولاً سعی میکنند بین رحمان و رحیم تفاوت قائل شوند. مثلاً وقتی میگویند «بخشایشگر»، اشاره به استمرار و دوام و ماندگاری دارد.بعضیها مثلاً گفتهاند «رحمان» در دنیاست و «رحیم» در آخرت. البته این مفهوم خیلی قابل تأیید نیست. خداوند هم در دنیا و هم در آخرت رحمان است و هم در دنیا و هم در آخرت رحیم. در همین دنیا هم اگر کسانی مشمول بندگیهای خاصی بشوند، مورد عنایت خاص الهی قرار میگیرند. فرق است بین دستگیریای که خداوند حتی از عموم مسلمانان میکند، با آنچه نسبت به کسانی که بندگیهای مخلصانهای دارند انجام میدهد.
مثلاً یوسف (ع) را خداوند در شرایط بسیار بسیار سخت و در آن آزمایشها حفظ کرد. چرا؟ چون میفرماید:«إنّه من عبادنا المخلَصین» خداوند او را نگه داشت، چون از عباد مخلَص بود. اگر از عباد مخلَص نبود، خداوند او را با ارادهها و وظایف عمومیاش تنها میگذاشت.
خداوند رحمت خاص دارد. در سورهی مریم آمده:«ذِکرُ رحمةِ ربِّك عبدَه زَكريّا»؛ کسانی که بندگیهای ویژهای دارند، عنایتهای ویژهای به آنها میشود. بنابراین، در عین حالی که همین الآن خداوند رحمان است نسبت به انبوه مخلوقات خودش، نسبت به بندگانی که وظیفهی بندگی را بهدرستی ادا میکنند، رحمت ویژهای خواهد داشت.
و باز میتوانیم اینگونه معنا کنیم که بسمالله الرحمن الرحیم به این معناست که «رحمان» است، یعنی رحمت عام به همهی مخلوقات دارد، و به هر مخلوقی نیز «رحیم» است، یعنی ویژگیهای خاص او را در نظر گرفته است. این هم میتواند معنای پایداری و دوام را، به نحوی، برساند؛ بهعنوان رحمت خاص که در روایات ما هم آمده است: رحیم اشاره به رحمت خاص دارد.
خداوند کار را در سوره با بسمالله الرحمن الرحیم شروع میکند. مفهومش این است که نزول آیات، نزول سورهها، و نزول قرآن منشأ گرفته از رحمت رحمانیه و رحیمیهی الهی است. خداوند در این قرآن عنایات خاصی به برخی و خاصتری به برخی دیگر دارد. مثلاً عنایت عمومی دارد: هدىً للناس، و هدایتهای خاصی برای متقین، برای مؤمنین، برای محسنین، برای مخبتین و امثالهم. پس وقتی بسمالله الرحمن الرحیم بر سر سورهها آمده و ناظر به سورههاست، باید طوری معنا بشود که اشارهاش به مضامین قرآنی آن سوره باشد.
برخی از آقایان معتقدند که بسمالله الرحمن الرحیم در هر سوره، معنای خاص خودش را دارد؛ یعنی رحمانیت و رحیمیت، در هر سوره، ناظر به مضامین همان سوره است. لذا از نظر فقهی هم فرمودهاند: اگر شما بسمالله الرحمن الرحیم را گفتید و سورهای را تعیین نکرده بودید، یا مثلاً در ذهنتان سورهای بود، اما وقتی بسمالله الرحمن الرحیم تمام شد، نظرتان برگشت، باید مجدداً بسمالله الرحمن الرحیم را تکرار کنید. چون هر یک از این بسماللهها ناظر به مضامین همان سوره است.
حال این را باید ببینیم که آیا میتوانیم به استناد روایات تا این حد تخصیص بزنیم؟ آیا میتوانیم خصوصیتی برای هر بسمالله قائل شویم؟ یعنی برای رحمانیت و رحیمیت در هر سوره ویژگی خاصی در نظر بگیریم؟ این را دیگر باید در فقه بررسی کنیم. و همچنین این بحث مربوط میشود به مسئلهی حمد و سورهای که در نمازها خوانده میشود. این باید مبنای فقهی داشته باشد و در همانجا حل شود. هستند مفسرینی ـ حتی در حال حاضر ـ مثل برخی از عرفا، که وقتی تفسیر نوشتهاند، در ضمن فعالیت تفسیریشان (مثل گنابادی و توسّری و امثال آنها)، سعی کردهاند برای هر بسمالله الرحمن الرحیم معنای خاصی قائل شوند.
این هم از همان جهت است که میگویند: بسمالله الرحمن الرحیم در هر سوره، ناظر به معنایی است که در آن سوره وجود دارد؛ نگاهی کلی به مضامین آن سوره است. یعنی خداوند در این سوره، یک رحمت عام و یک رحمت خاص را در نظر داشته و سوره را با توجه به رحمانیت و رحیمیتی که ناظر به مضامین همان سوره است، آغاز کرده است. اینها را ـ همانطور که عرض کردم ـ باید در جای خودش بهعنوان بحث فقهی مطرح کرد.
مضمون عمومی این گفتار این است که برای چنین ادعایی، باید افرادی که این نظر را دارند، دلایل قانعکننده و قویتری ارائه دهند. ما با یک آیهی مشترک در ۱۱۳ سورهی قرآن مواجه هستیم. حال باید دید که آیا این آیه (یعنی بسمالله الرحمن الرحیم) در هر سوره معنا و کاربرد خاصی دارد؟ این نکتهای است که باید در جای خود مورد بحث قرار گیرد.
نقش غرض سورهها در فهم بسمله و ارتباط آن با ساختار سورهها
در جلسات گذشته گفته شد که هر سورهای دارای یک «غرض» است؛ یعنی هدف و مقصودی که سوره بر محور آن شکل گرفته است. این غرض، معیار تمایز سورهها و مضامین آنهاست. حتی اگر در یک سوره چند موضوع مختلف وجود داشته باشد، این موضوعات حول یک هدف واحد میچرخند. مثلاً شما چند نوع غذا درست میکنید که ممکن است مواد اولیهشان مشترک باشد، مثل بادمجان یا روغن، اما ترکیب و نسبت آنها متفاوت است. همین تفاوت باعث میشود که یکی خورش قیمه بشود و دیگری خورش سبزی. مهم، حاصل و برآیند این ترکیبات است که باعث تمایز آنها میشود.
در همین رابطه، بد نیست به نکتهای از علامه طباطبایی اشاره کنیم. ایشان در مورد سورههای بلند قرآن میفرمایند: هنوز برایم روشن نشده که آیا میتوان برای کل سوره یک غرض واحد در نظر گرفت یا نه؟ حال اگر شما بفرمایید این غرض، موضوع نفس یا امر دیگری است، باید بررسی شود که آیا واقعاً در سراسر سوره جریان دارد یا نه.
مثلاً سورهی بقره، اولین سورهی نازلشده در مدینه است. این سوره آمده تا آغازگر شکلگیری جامعهی اسلامی باشد. در ابتدای سوره، سه گروه از مردم معرفی میشوند: متقین، کافرین، و منافقین. این سوره با معرفی گروه متقین، به عنوان راهبر جامعهی دینی، آغاز میشود و هشدار میدهد که مبادا میثاقشکنی شود.
میثاقشکنی در سوره، در سه سطح توضیح داده میشود:
1. در سطح فردی، مثل ابلیس که پس از بندگی، بهخاطر نداشتن تقوا، میثاق را شکست.
2. در سطح خانوادگی، مثل آدم و حوا که مراقبت نکردند.
3. در سطح اجتماعی، مثل بنیاسرائیل که عهد با خدا را رعایت نکردند.
پس از این توضیحات، حدود ۳۱ دستورالعمل اجتماعی ارائه میشود که پایههای تشکیل جامعهی دینی را میسازد. بر این اساس، سورهی بقره با وجود آیات فراوان و موضوعات متنوع، یک غرض اصلی دارد: بیان قواعد شکلگیری جامعهی اسلامی و تبیین پیشنیازهای آن.
البته این موضوع باید جداگانه بررسی شود که آیا میتوان آن را «غرض سوره» دانست یا نه. اما کسانی که به دنبال تعیین موضوع برای سوره هستند، معمولاً دچار سردرگمی میشوند. مثلاً سید قطب در آغاز کار خود چنین نظری داشت، اما در ادامه در توضیح انسجام سورهها دچار مشکل شد.
حال اگر بسمالله الرحمن الرحیم ناظر به مضامین یا غرض آن سوره باشد، باید گفت که معنای بسمله در هر سوره باید مطابق با هدف و محتوای همان سوره تفسیر شود. برای مثال:
• در سورهی بقره، ممکن است معنایش چنین باشد: «به نام خدایی آغاز میکنم که رحمان و رحیم است، با بیان قواعد جامعهسازی.»
• در سورهی علق، ممکن است بسمله ناظر باشد به مسئولیت اولیهی پیامبر در ابلاغ رسالت و چالشهای آن.
بر همین اساس، باید گفت که هر یک از ۱۱۴ بسمله (جز سورهی توبه که بدون بسمله آغاز شده) معانی خاص خود را دارد که با غرض و مضمون همان سوره مرتبط است.
تفاوت دیدگاهها نیز در اینجاست:
• دیدگاهی که بر موضوع محوری تأکید دارد، بر مادهی غالب در سوره نظر دارد.
• دیدگاهی که بر «غرض» تمرکز دارد، بر برآیند کل مطالب سوره نظر میاندازد.
مثلاً مثل این است که در خورش سبزی، چون سبزی عنصر غالب است، نام آن خورش هم از آن گرفته میشود. ولی در واقع، خورش سبزی برآیند ترکیب چند ماده است.
علامه طباطبایی نیز میفرمایند که خداوند کلام خود را با نام خویش، که عزیزترین نامهاست، آغاز کرده است تا نشان دهد آنچه در این کلام آمده، همه در ارتباط با اوست. همچنین، این آغاز، نوعی ادبآموزی است تا بندگان نیز افعال و گفتارشان را به نام خدا آغاز کنند.
یعنی وقتی من میگویم بسمالله الرحمن الرحیم، شما هم بیاموزید که همینگونه عمل کنید. گرچه ممکن است مراد مستقیم از بسمله این نباشد، ولی میتوان چنین پیامی را نیز از آن دریافت کرد.
در نتیجه، پیامهایی که از الفاظ فهمیده میشود، باید به دو دسته تقسیم شود:
1. پیامهای اصلی و تنزیلی: همان چیزی که از خود لفظ و متن برمیآید.
2. پیامهای جانبی و فراتر: که به صورت برداشت یا نتیجهگیری ثانویه مطرح میشود.
مثلاً اگر کسی بگوید: «قربان چشم بادامیات بروم»، ممکن است از آن نتیجه گرفت که اظهار محبت کار خوبی است. این یک پیام فراتر است. اما معنای مستقیم جمله همان ابراز علاقه به چشم بادامی است.
پس، هنگام تفسیر، باید مراقب بود که مفسر مسیر گفتار را از معنای مستقیم و مراد اصلی دور نکند.
ما گرفتار این فاصلهها نشویم. اینها در جای خود درست هستند، اما به عنوان پیامهایی که بعد از تفسیر سوره گرفته میشوند. من حالا تعبیر میآورم «فرا تفسیر»؛ یعنی بعد از اینکه سوره را تفسیر فرمودید، میتوان یک سری پیام عمومی از آن برداشت کرد و به مقاصد مورد نظر در اینجا افزود.
خواستم این جهت را هم عرض کنم که بهاصطلاح، چنین برداشتهایی هم در توضیح «بسمله» سوره علق آغاز شده است، اما این نکته را در نظر بگیرید: آیه اول ترکیبی است از «بسمله» و «اقْرَأْ بِاسْمِ رَبِّكَ الَّذِي خَلَقَ». یعنی این سوره را ۱۹ آیه بهحساب آوردهاند. به این صورت که «بسمالله» را جزئی از یک آیه به حساب آوردهاند؛ یعنی «اقْرَأْ بِاسْمِ رَبِّكَ الَّذِي...».
در مواردی که اینگونه نیست، یعنی «بسمله» را یک آیه جداگانه فرض کردهاند، و بهاصطلاح، مثلاً اولین آیه بعد از «بسمالله» آیه شماره ۲ خورده است. گاهی مثلاً «بسمله» و «حروف مقطعه» شماره ۱ خورده، و گاهی هم بهاصطلاح، «بسمله» را جداگانه شمارهگذاری کردهاند. این ناشی از سلیقه قاریان است.
این را در جلسات قبلی توضیح دادم که شمارهگذاری آیات سلیقه قاریان شهرهای مختلف بوده است. قاریان مدینه دور هم نشستند و اینطور تشخیص دادند، قاریان کوفه به گونهای دیگر. الان ما بر اساس شمارهگذاری کوفیان، که در مصحف رسمی است، توضیح میدهیم. پس اگر ملاحظه فرمودید که مثلاً بعد از «اقرأ» عدد ۱ خورده، نه اینکه «بسمله» را آیه ندانسته باشند، بلکه تصورشان این بوده که سوره از «اقرأ» شروع شده، نه اینکه «بسمله» آیه نباشد؛ بلکه در شمارهگذاری به این شکل عمل کردهاند، یعنی یا آیه اول را با قسمت اول ترکیب کردهاند یا آن را جدا کردهاند.
در روایات ما هست که میفرمایند اهل سنت، اعظم آیه سورهها یعنی همان «بسمله» را به سرقت بردند. بنابراین عرضم به حضور شما، حتی گفتهاند علامت شیعه این است که «بسمالله»ها را با صدای بلند بخواند و اعلام کند. یعنی بگوید «بسمالله» جزو سوره است. اصلاً یکی از علتهایی که ما توصیه شدیم—یا مثلاً امام حسن عسکری علیهالسلام میفرمایند—این است که از علائم شیعه این است که «بسمالله» را در سورهها بلند میخواند. برای این است که آن سرقتی که صورت گرفت، در مقابل آن موضع بگیریم.
هر حکمی که شما برای «اقْرَأْ بِاسْمِ رَبِّكَ» میفرمایید، برای «بسمله» هم، بنا بر این روایت، کلام خود خدای متعال است. یعنی منِ خدا سخنم را به نام خدا آغاز میکنم. یعنی دارم میگویم: من از منشأ رحمانیت و رحیمیت دارم این گفتار را نازل میکنم، و با شما در میان میگذارم.
آغاز تفسیر آیه اول و واژهشناسی «اقرأ» و «رَبِّکَ»
«اقْرَأْ بِاسْمِ رَبِّكَ الَّذِي خَلَقَ»؛ امروز دو سه کلمهاش را با توجه به زمان، توضیح میدهیم. بعد، نکات تفسیریاش را ادامه عرض خواهیم کرد:
«اقرأ» فعل امر است دیگر، یعنی خطاب. خطاب به عامر است. پیامبر مأمور میشود که بخواند. «اقرأ» را چه گفتهاند؟ آقایان لغت گفتهاند: قرائت یعنی اینکه شما چیزی را با چیز دیگری جمع کنید. به این معناست که وقتی شما حروف را کنار هم میگذارید، یا کلمات را کنار هم میگذارید، یا آیات را کنار هم میگذارید، دارید جمع میکنید.
حالا این «قرائت» یعنی جمع کردن یک سری کلمات و حروف و آیات هنگام سخن گفتن. یعنی من وقتی دارم سخن میگویم، بخوان. یا حتی با چشم، وقتی اینها را کنار هم میگذارم، شامل این هم میشود. یا حتی در شنیدن، یعنی جمع مطلب در شنیدن.
وقتی من مطالب شما را کامل گوش میدهم، یعنی همه مطلب شما را جمع میکنم و با گوش و پذیرش خودم توجه میکنم به فرمایش شما. دارم قرائت میکنم. در لغت، هر نوع جمعی را—چه خواندن از روی نوشته، چه بیان، چه حتی در اجتماع آنها—شامل میشود. حالا اینکه اینجا چه مراد است، باید حین تفسیرش بررسی کنیم.
پیامبر وقتی مأمور به قرائت است، یعنی اینکه یک نوشتهای را با چشم بخواند؟ کما اینکه مشهور است. من الآن که دارم قرآن میخوانم یا کتابی را میخوانم، با اینکه بلند تلفظ نمیکنم، با چشمم اینها را جمع میکنم. یا «اقْرَأْ بِاسْمِ رَبِّكَ الَّذِي خَلَقَ» یعنی گوش کن، مطالبی را که الان داریم به تو میگوییم، گوش کن. یا اینکه بهاصطلاح بر دیگران بخوان؛ یعنی تلفظ کن—حالا یا بر مردم یا بر...
بحث اینجاست که واژه «اقرأ» هر سه معنا را در بر دارد و باید بررسی شود. بله، یعنی مفهوم لغویاش میگوید: مطلق جمع کردن. مثلاً میگویند «ثلاث قرء»، چون خون در رحم جمع میشود و بعد بیرون میآید. یعنی جمع شدن آب در یکجا، خون در یکجا، کلمات در کنار هم.
اصل «قرء» به معنای جمع کردن چیزهاست. حالا کیفیتش چه باشد—چه جمع در شنیدن باشد، چه در گفتن، چه در خواندن—شامل همه اینها میشود. حالا مفسر است که باید با توجه به سیاق و مضامین یکی از اینها را انتخاب کند.
مطلب دوم: «اسم». «اسم» هم یکی از آن مطالبی است که کمتر به آن توجه میشود. «تلاوت» وقتی به کار میرود، با «قرائت» تفاوت دارد. قرائت یعنی اینکه متنی را بخوانید یا به گوش دیگران برسانید؛ تلاوت اشاره به خواندنی دارد که باید به مفادش عمل بشود.
مثلاً «هو الذی بعث فی الأمیین رسولاً منهم یتلو علیهم آیاتِه»؛ آیاتی را وقتی میخوانید یا میگویید، متنی را دارید میخوانید که لازم است به مفادش عمل بشود. آنجا واژه تلاوت بهکار رفته.
پس گاهی داریم قرائت میکنیم، یعنی متنی را بر دیگران میخوانیم تا حجت تمام شود. یک وقت داریم متنی را میخوانیم برای اینکه ببینیم وظیفهمان چیست و مطابق آن عمل کنیم. بین قرائت و تلاوت این فرق را قائل شدهاند.
در اینجا، که آغاز رسالت است، فعلاً باید این معارف جدید و این مطالب تازه را بر مردم خواند. حالا اگر بنا شد که «علیالناس» باشد، یعنی خواندن به معنای تلفظ و رساندن به گوش مردم است. بله، باید با صوت باشد. یا حالا موضوع بحث نیست، مثلاً چیزی نوشته شود و از طریق نوشته به آنها ابلاغ شود.
اما الان در آغاز، که رسولی است که نه خواندن میدانست و نه نوشتن، و باید مردم را با یک حقیقت بزرگ مواجه کند، قاعدتاً «تلفظ» یعنی بیان از حیث زبان و رساندن، ابلاغ به مخاطبین.
در مورد «اسم» هم باید دقت داشت. در بعضی تفاسیر گفتهاند: «اقْرَأْ بِاسْمِ رَبِّكَ الَّذِي خَلَقَ» یعنی رسول با نام خدا شروع کن. معمولاً در تفاسیر کهن این معنا را میگفتند: یعنی بگو «بسمالله الرحمن الرحیم». من که گفتم، تو هم بگو. در حالی که اگر قرار بود این باشد، میگفت «اقرأ بسمالله»، نه «بِاسْمِ رَبِّكَ».
پس نباید اینطور معنا کنیم و از کنارش بگذریم. در برخی تفاسیر کهن، ترجمه یا تفسیر به این صورت شده که کارت را با نام خدا شروع کن، در حالی که مراد نباید این باشد. اسم، همانطور که عرض کردم، یا به معنای «وسمه» یعنی نشانه است، یا «سماق» یعنی برتری. اگر قرار باشد وارد تفسیر شویم، یا باید آن را نشانه پروردگار معنا کنیم، یا بگوییم برتریهای پروردگارت را با مردم در میان بگذار. این هم دو احتمال است که باید حین تفسیر دربارهاش صحبت کنیم.
کلمه بعدی: «رَبِّ» در «اقْرَأْ بِاسْمِ رَبِّكَ». این «ک» معلوم است که خطاب به کیست؛ به پیامبر است. اصلاً این سوره خطابش به پیامبر است. گاهی به عنوان مضاف کلمه مضاعفی در نظر میگیرید، یعنی «رَبِّه»، دوتایی. گاهی ناقص است، یعنی «رَبِّ». هر دو معنا بیان شده.
«رَبِّ»؛ این «رَبّ» از واژگانی است که خیلی در قرآن کاربرد دارد. گفتهاند از ماده «رَبَبَ» یا «رَبَوَ» است که معنایش رشد دادن، پرورش دادن، به کمال رساندن، تربیت کردن و سامان دادن است. به کسی که میخواهد چیزی را به کمال برساند، میگویند «ربّ».
اگر پدری میخواهد فرزندش را به کمال برساند، میگویند: «ربالبیت»؛ یعنی سرپرست خانه. یا اگر کسی یک مزرعه دارد و در آن دانهای میکارد، و مرتب آن را آب میدهد، کود میدهد، وجین میکند، آفتزدایی میکند، تا این گیاه برسد به محصول نهایی، به او میگویند: «ربّ الزرع».
پس «ربّ» به کسی گفته میشود که نهتنها آفریدگار است، بلکه مربی، پرورشدهنده، ادارهکننده، تدبیرکننده و رساننده به کمال است. لذا این تعبیر که خدای متعال «ربّ» ماست، یعنی تمام هستی ما—نهفقط خلقت اولیه ما—بلکه ادامه حیات و رشد ما، در همه سطوح، جسمی، روانی، عقلانی، معنوی، ایمانی، اخلاقی، سیاسی، فرهنگی، اجتماعی، همهاش تحت تربیت خداست. یعنی خداوند آن کسی است که ما را در تمام ابعاد هستی، از صفر تا نهایت، دارد بهسمت کمال میبرد. بنابراین، اینگونه نیست که خداوند فقط ما را آفریده و رها کرده باشد، بلکه دائماً در حال ربوبیت ماست؛ یعنی در حال پرورش و تدبیر ماست.
نکتهای که اینجا وجود دارد این است که: «اقْرَأْ بِاسْمِ رَبِّكَ»؛ با نام پروردگارت بخوان. یعنی از طرف کسی داری حرف میزنی که همه هستی تحت تربیت و تدبیر اوست. این خیلی مهم است. در بعضی تفاسیر آمده: چرا پیامبر مأمور شد به اینکه با نام ربّ خودش بخواند؟ چون مشرکان هم میگفتند خدا هست، میگفتند ما خدا را قبول داریم، ولی در کنارش بتها را هم میپرستیدند. اینها را واسطه میدانستند. اما «رَبِّكَ» یعنی همانی که تو را پرورش داده، تربیت کرده، نه آن بتهایی که برای خودت درست کردی. یعنی روی رابطه خاص پیامبر با خدا تأکید دارد.
بعد میفرماید: «الَّذِي خَلَقَ». یعنی آن کسی که آفرید. خوب، این هم خیلی جالب است. پیامبر مأمور شده بخواند، به نام ربّی که خالق است. اینجا سؤال پیش میآید: چرا فقط یک صفت از صفات خدا را ذکر میکند؟ میتوانست بگوید: «بِاسْمِ رَبِّكَ الَّذِي رَزَقَ»، «الَّذِي أَحْیَا»، «الَّذِي أَمَاتَ»، چرا فقط «خَلَقَ»؟ اینجا باید تأمل کرد. شاید به این جهت باشد که در آغاز دعوت، باید توجه مردم را به آفرینش جلب کرد؛ چون مسئله خلقت یکی از روشنترین دلایل وجود خدا و ربوبیت اوست.
همه میدانند که خودشان خودشان را نیافریدهاند. همه میدانند که یک زمانی نبودهاند، و حالا هستند. اینکه از کجا آمدند، با چه تدبیری بهوجود آمدند، این توجه، انسان را بیدار میکند. پس این جمله میخواهد بگوید: بخوان، آیات پروردگارت را، همان کسی که همهچیز را آفرید، و از جمله خود تو را. یعنی دقت کن که اگر او خالق توست، پس باید فرمان او را گوش بدهی، باید بپذیری که اوست که ربّ توست.
یک نکته دیگر هم در این آیه هست که عرض میکنم. اینجا فقط گفته: «الَّذِي خَلَقَ»، یعنی نگفته چه چیزی را خلق کرد، بعد در آیه دوم آن را توضیح میدهد. فعلاً بهصورت مطلق گفته: خالقی که آفرید. در مرحله بعد میگوید چه چیزی را. این خودش لطیف است. یعنی اول میخواهد عظمت خدا را در ذهن مستقر کند. بعد، وقتی ذهن آماده شد، میگوید: حالا یکی از مخلوقاتش را ببین. آیه بعد میفرماید: «خَلَقَ الإِنسَانَ مِنْ عَلَقٍ»؛ این انسان را از «علق» آفرید. یعنی انسان، که خودش را یک موجود پیچیده و بزرگ میداند، بداند از یک چیز خیلی حقیر آفریده شده. این نکتهای است که در ادامه سوره به آن برمیگردیم و مفصل توضیح خواهیم داد. اگر فرمایشی نیست، جلسه آینده انشاءالله از «خَلَقَ الإِنسَانَ مِنْ عَلَقٍ» شروع میکنیم و نکات تفسیری و تربیتیاش را ادامه میدهیم.