« فهرست دروس
درس تفسیر استاد عبدالکریم بهجت پور

1403/07/03

بسم الله الرحمن الرحیم

نقد روایات آغاز وحی و جایگاه پیامبر/سوره علق (1 نزول) مقدمات /تفسیر تنزیلی

 

موضوع: تفسیر تنزیلی/سوره علق (1 نزول) مقدمات /نقد روایات آغاز وحی و جایگاه پیامبر

 

موضوع: تفسیر تنزیلی/ سوره علق( 1 نزول)/ مقدمات

قبل از هر سخن، آرزو می‌کنیم که مسلمان‌ها در اقصی نقاط عالم، به‌ویژه در لبنان، فلسطین، غزه و کرانه باختری، صبر و شکیبایی‌شان افزایش یابد و خدای متعال تدابیر بیشتری را در برابر صهیونیست‌ها و استکبار جهانی به ایشان عنایت فرماید. اتفاقاتی که در این منطقه رخ می‌دهد، می‌تواند آغازی بر پایان این جریان استکباری و صهیونیستی باشد. از خداوند متعال می‌خواهیم که یوم‌الله دیگری را رقم بزند و این جریان ستمگر و ددمنش را، إن‌شاءالله، نابود سازد. در این روزها شهدای بسیاری از مسلمانان گرفته می‌شوند. اگر اجازه بفرمایید، فاتحه‌ای به روح همه این شهدای عزیز هدیه کنیم و سپس درس را آغاز نماییم، با ذکر صلواتی بر محمد و آل محمد.

عرض می‌کردم محضر شریف شما که در روایاتی که در تاریخ آمده و یا در تفاسیر به‌ویژه تفاسیر اهل سنت نقل شده، با نوعی مراقبت و سانسور، بخش‌هایی از آن به منابع شیعی نیز وارد شده است. برخی از این روایات، سبب نزولی را برای سوره علق بیان می‌کنند که مطالب آن با جایگاه پیامبری سازگار نیست. به‌گونه‌ای که وقتی این اقوال را بررسی می‌کنیم، انسان تصور می‌کند که پیامبر اکرم(ص) در رسالت خویش دچار شک و تردید بوده و احساس کرده که دیوانه شده است (نعوذ بالله). طبق این نقل‌ها، این شک و تردید به‌وسیله دو نفر برطرف می‌شود:

اول، حضرت خدیجه (س) که همسر پیامبر بود، و دوم، ورقة بن نوفل که مسیحی بود. در این روایت ادعا شده که پیامبر پس از سخنان این دو نفر، به این نتیجه رسید که نه‌تنها دیوانه نشده، بلکه پیامبر خداست. این نوع نقل‌ها، زمینه را فراهم می‌کند که افرادی مانند سلمان رشدی ملعون با استناد به این افسانه‌ها، مسائل نادرستی علیه پیامبر(ص) مطرح کنند و این موضوع، دستمایه‌ای برای تمسخر اعتقادات اسلامی و تضعیف ایمان مردم به اسلام و پیامبر عظیم‌الشأن گردد.

در آن زمان نیز، برخی از مشرکین می‌گفتند که اجنه به پیامبر وحی می‌کنند، نه خداوند! یعنی می‌گفتند پیامبر، تصور می‌کند که پیامبر خداست، درحالی‌که نیست، بلکه اجنه او را تحت تأثیر قرار داده‌اند و او دچار توهم شده است. پیامبری با چنین جایگاه عظیمی، نباید دچار چنین شک و تردیدی شود، آن‌هم در مهم‌ترین مسئله رسالت. اصولاً موضوع وحی باید به قدری روشن و شفاف باشد که مثلاً شما وقتی خورشید را در آسمان می‌بینید، تردیدی ندارید که روز است.

نقد روایات آغاز وحی و جایگاه پیامبر)ص)

حالا تصور کنید پیامبر، که خود وحی را دریافت کرده، بیاید و از حضرت خدیجه (س) یا ورقة بن نوفل که فردی مسیحی است و حداکثر یک‌خط کتاب مسیحی خوانده، بپرسد که آیا واقعاً پیامبر شده است یا نه! این مانند آن است که کسی در موضوعی بسیار تخصصی به‌جای مراجعه به متخصص، سراغ فردی برود که هیچ دانشی در آن زمینه ندارد. این مسئله از لحاظ منطقی و عقلی قابل پذیرش نیست و نشان‌دهنده نادرستی این روایت است.

به‌علاوه، ورقة بن نوفل که گفته می‌شود رسالت پیامبر را تأیید کرده، در همان زمان زنده بود و ظهور امر پیامبر را هم مشاهده کرد، اما ایمان نیاورد. این موارد، نشانه‌هایی از نادرستی این نقل‌هاست.

ملاحظه فرمودید آنچه در این روایات مطرح می‌شود، ایجاد تردیدی جدی در مورد پیامبر(ص) است، آن هم بین دو حالت متضاد: از یک سو، پیامبری و از سوی دیگر، جن‌زدگی! در این نقل‌ها، پیامبر(ص) حتی تصور نمی‌کند که پیامبر خدا شده
«آیا من پیامبرم یا جن مرا تحت تأثیر قرار داده است؟» می‌گویند که ایشان می‌ترسیده که مبادا جن یا شیطان بر او تأثیر گذاشته باشند! در ادامه، برخی معتقدند که پیامبر مریض شده بود و به همین دلیل، به او سوره‌های فلق و ناس نازل شد. اما این ادعا کاملاً نادرست است؛ چراکه پیامبر(ص) هرگز تحت تأثیر سحر و جادو قرار نمی‌گیرد.

اگر بپذیریم که پیامبر می‌تواند تحت تأثیر چشم‌زخم یا سحر واقع شود، این موجب خواهد شد که در اصل رسالت ایشان تردید ایجاد شود. هر چیزی که باعث ایجاد شک در پیامبری یک نبی شود و واقعی باشد، قطعاً با قاعده لطف الهی سازگار نیست. هر چیزی که باعث شود پیامبر در نبوت خود دچار تردید شود و ماه‌ها در این تردید باقی بماند، غیرقابل قبول است. اگر چنین باشد، دیگر هیچ قوام و استحکامی برای نبوت باقی نخواهد ماند.

این مانند آن است که شما نزد یک فوق تخصص پزشکی بروید، اما ندانید که او از دارالمجانین آمده و تحت تأثیر جنون سخن می‌گوید، یا به‌عنوان یک فوق تخصص واقعی صحبت می‌کند! هیچ فرد عاقلی برای درمان خود به سراغ طبیبی نمی‌رود که دچار دوگانگی شخصیتی باشد.

بحث در مورد شبهاتی که در آغاز رسالت پیامبر مطرح شده است: نکته اول این است که باید ببینیم آیا قرآن، چنین اموری را در مورد پیامبر(ص) تأیید می‌کند یا نه. هر حادثه تاریخی و هر روایتی که به دست ما می‌رسد، نخستین گام این است که آن را بر اساس قاعده تعادل و تراجیح بررسی کنیم و ببینیم قرآن چه شخصیتی از پیامبر ارائه کرده است. به‌هرحال، شما مسلمان هستید و این داستان‌هایی که نقل می‌کنید، از خاستگاه اسلامی است.

حال اگر کسی از خاستگاه غیراسلامی این مباحث را مطرح کند، بحثی جداگانه خواهد بود. اما اگر فردی از درون جامعه اسلامی این مسائل را مطرح می‌کند، باید آن را بر قرآن عرضه کند. در قرآن، وقتی مسئله وحی به پیامبر(ص) بیان شده، کاملاً یک شخصیت استوار و محکم از ایشان در هنگام دریافت وحی معرفی شده است.

مثلاً آیه می‌فرماید:﴿قُلْ إِنِّی عَلَى بَیِّنَةٍ مِّن رَّبِّی﴾ (سوره انعام، آیه ۵۷) «بگو: من بر دلیل روشنی از پروردگارم هستم». این یعنی وقتی کسی ادعایی علیه تو مطرح می‌کند، بگو: من کاملاً مطلب را روشن و آشکار درک کرده‌ام. این آیه نشان می‌دهد که هیچ ابهامی در وحی وجود ندارد؛ یعنی پیامبر(ص) کاملاً آگاه است که وحی الهی چیست و چه چیزی وحی نیست.

یا در آیه دیگر می‌فرماید:﴿قُلْ هَذِهِ سَبِیلِی أَدْعُو إِلَى اللَّهِ عَلَى بَصِیرَةٍ أَنَا وَمَنِ اتَّبَعَنِی﴾ (سوره یوسف، آیه ۱۰۸) :«بگو: این راه من است، من با بصیرت کامل به سوی خدا دعوت می‌کنم، هم خودم و هم پیروانم.» این یعنی نه‌تنها خود پیامبر(ص) در مسیر دعوت، کاملاً آگاه و روشن‌بین است، بلکه پیروان ایشان نیز با بصیرت کامل این راه را دنبال می‌کنند.

به تعبیر امام حسن عسکری(ع)، خداوند، کسی را به‌عنوان پیامبر انتخاب می‌کند که در میان قوم خود، از نظر عقلانیت، در بالاترین سطح باشد. کسی که به چنین میزان از تعقل و درایت رسیده است، چگونه ممکن است در رسالت خود دچار تردید شود؟ او می‌فرماید: »«من خودم با بصیرت کامل، و پیروانم نیز با بصیرت کامل، این مسئله را تعقیب کرده و به سوی خدا دعوت می‌کنیم». پس مسئله نبوت پیامبر(ص) کاملاً روشن و شفاف است و هیچ تردیدی در آن راه ندارد.

از نظر سیر نزول وحی، در مورد دیدن جبرئیل توسط پیامبر(ص)، دو نکته را باید در نظر گرفت.

۱. گاهی پیامبر(ص)، جبرئیل را در شکل اصلی خود می‌دید.

۲. گاهی نیز جبرئیل در قالب یکی از صحابه زیباروی ظاهر می‌شد.

۳. گاهی هم فقط صدای او را می‌شنید و بر اساس آن ارتباط برقرار می‌کرد.

اما چیزی که در قرآن درباره دیدن جبرئیل توسط پیامبر(ص) مطرح شده، این است که: دو مرتبه پیامبر(ص)، جبرئیل را در قیافه اصلی‌اش مشاهده کرد.و در هر دو مورد تأکید شده که پیغمبر وقتی جبرئیل را دیده، خبری که می‌دهد، خبر صادقی است.یک مورد آن در سوره تکویر، آیات ۲۲ و ۲۳ آمده است:﴿ و ما صاحبکم بمجنون﴾. پیامبر نگفته است که من جبرئیل را ندیدم یا شک دارم، بلکه می‌گوید: «من جبرئیل را دیدم.» اما مردمی که او را متهم کردند، گفتند که دچار جنون شده است.

پاسخ قرآن به تهمت جنون و تحلیل آیات مربوط به رؤیت جبرئیل

خداوند در دفاع از پیامبر می‌فرماید:«و ما صاحبکم بمجنون» این تعبیر «صاحبکم» به این دلیل است که شما تجربه زندگی و زیست با او را داشته‌اید. شما که با او زندگی کرده‌اید، چگونه ممکن است گمان کنید که او دیوانه شده است؟ ﴿و لقد رءاه بالافق المبین﴾ او جبرئیل را در افقی بسیار روشن و آشکار دیده است. پس اگر پیامبر به شما می‌گوید که جبرئیل را دیده است، نباید بگویید که دچار توهم یا جنون شده است.

تفاوت این روایت با این فرض که کسی در مورد خود بگوید: «نمی‌دانم، شاید دیوانه شده‌ام» و بعد دیگران به او بگویند: «نه، این قطعاً جبرئیل بوده» بسیار زیاد است. در اینجا پیامبر خودش می‌گوید که جبرئیل را دیده است، نه اینکه دیگران او را قانع کرده باشند.

در اینجا یک نکته مهم مطرح است: تفاوت میان نبی و رسول. در برخی روایات آمده که پیامبر تا دیروز وحی را دریافت می‌کرد، اما امروز که... (به اینجا می‌رسیم که شهید مطهری نیز می‌فرماید این سخن صحیح نیست، بلکه ایشان روایات ما را توضیح می‌دهند). مسئله اصلی این است که پیامبر از قبل نبی بوده، اما در مورد رسول بودن، تجربه جدیدی نداشته است. او تجربه جدیدی از وحی نداشته، بلکه تجربه جدیدی از وظیفه پیدا کرده است.

پیامبر در اصل دریافت وحی و اینکه آیا این وحی الهی است یا القای شیطان، هیچ تردیدی نداشته است. بلکه آنچه که در برخی نقل‌ها آمده این است که پیامبر می‌گوید: «آیا این ملاقات نشانه جنون من است یا خیر؟» نه اینکه بگوید: «آیا من رسول شده‌ام یا نه؟»پیامبر در اصل دیدار جبرئیل بحث می‌کند، نه در اصل رسالتش.

مسئله اول این است که: «و لقد رءاه بالافق المبین» پیامبر بسیار شفاف دیده است و این دیگران هستند که به او نسبت جنون داده‌اند.در سوره نجم (که بیست و سومین سوره نازل‌شده بر پیامبر است، درحالی‌که سوره تکویر هفتمین سوره بوده)، این موضوع صریح‌تر بیان می‌شود: «ما ضل صاحبکم و ما غوی» مصاحب شما، یعنی کسی که با او زندگی کرده‌اید، نه گمراه شده و نه راهش را گم کرده است. «و ما ینطق عن الهوی»؛ او از روی هوا و هوس سخن نمی‌گوید.«إن هو إلا وحی یوحی» این چیزی جز وحی نیست که بر او نازل می‌شود. «علمه شدید القوی» فرشته‌ای با توانمندی بالا این وحی را به او تعلیم داده است.

«ذو مرة فاستوی»؛ آن فرشته، توانمند و خردمند در برابر پیامبر ایستاده است. «و هو بالأفق الأعلی»؛ و او در افق اعلی قرار داشت. «ثم دنا فتدلی»؛ سپس نزدیک شد و بیشتر به پیامبر نزدیک گردید. «فکان قاب قوسین أو أدنی»؛به‌اندازه فاصله دو کمان یا کمتر، به پیامبر نزدیک شد. «فأوحی إلی عبده ما أوحی»؛ و خداوند آنچه را که باید، به بنده‌اش وحی کرد. «ما کذب الفؤاد ما رأی»؛ دل، آنچه را که دیده بود، تکذیب نکرد.

بنابراین، از نگاه قرآن، پیامبر هنگام دریافت وحی و ملاقات جبرئیل، هیچ تردیدی نداشته است. هر روایتی، حتی اگر صحیح باشد، نمی‌تواند این اصل قرآنی را نقض کند. تصریح می‌کند که پیغمبر شما، به اصطلاح، اصلاً تردیدی نداشت. اگر تردیدی هست، این شما هستید که نسبت به گزارش او مطالبی را مطرح می‌کنید.

لذا عرض کردم که سوره تکویر هفتمین سوره است و گزارشی ارائه می‌دهد. یعنی بعد از اینکه پیغمبر فرمود: «من جبرئیل را دیده‌ام و چنین اتفاقی افتاده است»، مردم شروع کردند به گفتن این‌که او دیوانه شده است. پس آیه نازل شد: «و ما صاحبکم بمجنون». عرض کردم که این هفتمین سوره است، اولین سوره‌ای که این موضوع را بیان کرده است. این نشان می‌دهد که از همان ابتدا، پیغمبر هیچ تردیدی نداشت. اگر تردیدی وجود داشت، این گزارش باید از نگاه خود ایشان نیز به ما منتقل می‌شد، اما قرآن صراحتاً می‌فرماید که پیغمبر هنگام دیدن جبرئیل، دقیقاً همان چیزی را که دیده است، بیان کرده و این گفته تأیید شده است. برخلاف این تصور که گویا خود پیغمبر نمی‌دانسته چه اتفاقی افتاده و بعد، مثلاً ورقه یا خدیجه مشکل ایشان را حل کرده باشند، آیات قرآن نشان می‌دهند که چنین برداشتی صحیح نیست.

مسئله‌ای که در آنجا مطرح شده، اطلاعاتی درباره بنی‌اسرائیل است. خداوند می‌فرماید: "اگر در این اخبار که درباره بنی‌اسرائیل می‌گویم شک داری، از خودشان بپرس. این مربوط به آن موضوع است، زیرا منابع خودشان نیز همین اطلاعات را دارند. عرض کردم که این از همان باب است. داستانی از تاریخ این‌ها نقل شده و قطعاً پیغمبر در این موضوع شک نداشته است. لذا امام صادق (ع) نیز در چنین مواردی می‌فرمایند«:نزل القرآن بإیاک أراد»، من دارم با تو حرف می‌زنم، ولی دیگران هم بشنوند؛ یعنی من این را به تو می‌گویم تا دیگران نیز بفهمند. خداوند با پیغمبر به‌صورت سربسته سخن نگفته، بلکه آن را تبدیل به نامه‌ای سرگشاده کرده است تا ما بتوانیم از آن بهره‌مند شویم. پس اگر تردیدی دارید، تاریخشان را هم ببینید، نتیجه همین است.

مفهوم اینجا این است که ما درباره اصل دیدن صحبت می‌کنیم. سوال این است که آیا پیغمبر در آن حالت یقین نداشت که پیامبر خداست؟ این موضوع مورد بحث است. ایشان (پیغمبر) می‌گوید: «آنچه را که دیدم، همان بود و درست هم دیده‌ام و باور هم کرده‌ام.» اما دیگران باور نکردند. در خطبه قاصعه نیز این موضوع مطرح شده است. حضرت علی (ع) در خطبه قاصعه می‌فرماید: «و لقد قرن الله سبحانه به (صلی الله علیه و آله) من لدن ان کان فطیما أعظم ملائکته.»

از همان زمانی که پیغمبر از شیر گرفته شد، خداوند بزرگ‌ترین فرشته خود را در کنار او قرار داد. اعظم ملک کیست؟ جبرئیل. نه فقط یک بار، بلکه این فرشته همواره پیغمبر را در مسیر مکارم اخلاق و فضایل انسانی هدایت می‌کرده است.

مکارم اخلاق چیست؟ مکارم اخلاق این است که اگر کسی به شما جسارت کرد، شما مقابله‌به‌مثل نکنید، بلکه با عفو و گذشت از کنار آن بگذرید. این معنای مکارم اخلاق است.

و محاسن اخلاق چیست؟این نیز روشن است. پیامبر از شب تا صبح و از صبح تا شب با جبرئیل سخن می‌گفت. از زمانی که ایشان از شیر گرفته شد، با این پدیده مأنوس بود. حال چگونه ممکن است که یکباره دچار شک شده باشد؟ آن کسی که می‌گوید: «من شک کردم»، وقتی گزارش را بررسی می‌کنید، متوجه می‌شوید که بحث درباره اصل وحی نیست، بلکه درباره تجربه دیدن است.

در نقد این موضوع، وقتی کسی صحبت می‌کند، باید عین عبارات را بیاورد و نشان دهد که آیا این مطالب خلاف قرآن است یا خیر. از پیش خود که نمی‌توان مطلبی را مطرح کرد. این افراد می‌پرسند که پیغمبر در چه چیزی شک کرده است؟ آیا در آنچه دریافت کرده شک داشته که الهام الهی است یا القای شیطان؟ اما ما چگونه می‌توانیم بگوییم که کسی که ۳۸ یا ۴۰ سال از عمرش را با این پدیده سپری کرده، دچار شک شده است؟

سومین نکته که اینجا عرض می‌کنم این است که نقل‌های مربوط به این حادثه متفاوت گزارش شده است. وقتی مجموعه روایاتی که درباره آغاز پدیده وحی آمده بررسی می‌شود، می‌بینیم که این گزارش‌ها یکسان نیستند. مثلاً در یک گزارش آمده که پیغمبر وقتی از کنار درخت یا سنگی عبور می‌کرد، می‌شنید که کسی به او می‌گوید: «السلام علیک یا رسول‌الله».

در روایت دیگری آمده که جبرئیل نزد پیامبر آمد و گفت: «من جبرئیلم.»در گزارشی دیگر آمده که پیامبر را در آغوش گرفت و به‌شدت فشرد. در برخی از روایات آمده که جبرئیل صفحه‌ای از ابریشم مقابل پیامبر گذاشت و گفت: «این را بخوان.» و پیامبر پاسخ داد: «نمی‌توانم بخوانم». اما در بسیاری از گزارش‌ها، اصلاً بحث خواندن مطرح نشده است.

در قصه ورقه بن نوفل و خدیجه نیز چندین روایت مختلف وجود دارد:

    1. در برخی نقل‌ها آمده که خدیجه به پیامبر گفت: «سر خود را روی پایم بگذار.» سپس از او پرسید: «آیا هنوز جبرئیل را می‌بینی؟» پیامبر پاسخ داد: «بله.» بعد از آن، خدیجه گفت:«چهره‌ات را بچرخان و ببین که آیا هنوز او را می‌بینی یا نه؟» پیامبر چهره خود را برگرداند و دیگر جبرئیل را ندید.

    2. در نقل دیگری آمده که خدیجه فقط پیامبر را دلداری داد و سپس او را نزد ورقه برد.

    3. در روایت دیگری ذکر شده که ورقه پیامبر را در کعبه دید و با او صحبت کرد.

این اختلاف در گزارش‌ها نشان می‌دهد که نمی‌توان یک روایت را برگزید و بقیه را نادیده گرفت. اما در همه این نقل‌ها، اصل دریافت وحی و اینکه پیامبر از ابتدا می‌دانسته که جبرئیل را دیده، مورد تأکید است. یعنی نرفتن پیش ورقه. خدیجه به عشق خبر داده بود، بعد ورقه او را دید و گفت:«چه بوده قصه؟» یعنی در خود این روایاتی که نقل شده، ما یک روایت به اصطلاح متقن و یکجا که در منابع مختلف آمده باشد، نداریم. این هم یک نکته است. وقتی شما باید یک احتمال را جدی بررسی بفرمایید که از نظر ناقل و از نظر به اصطلاح لسان گزارشگر، در همه منابع تقریباً یکسان باشد، اما اینجا چنین چیزی وجود ندارد.

یکی از نکات این است که در همه این‌ها آمده است که به اصطلاح ورقه می‌گفت: "من وقتی تو ابراز بکنی، ایمان می‌آورم." حالا این ابراز کردن اولاً مسئله‌ای است برای ما؛ مگر پیغمبر ابراز نکرد؟

تفاوت دیدگاه قرآن و برخی نقل‌ها در روایت آغاز وحی

ثانیاً، در روایات آمده است که ایشان از کنار بلال گذشت، در حالی که داشت شکنجه می‌شد و می‌گفت: «احد، احد» و هیچ‌کس هم ورقه را به عنوان مسلمانی که جزو صحابه پیغمبر است، قلمداد نکرد. اینکه گفته می‌شود :«من ایمان می‌آورم و همراهی‌ات می‌کنم»، باز چنین مطلبی وجود ندارد. تا چه رسد به اینکه مثلاً پیغمبر گفته باشد من در معراج دیدم که این مرد معنوی با دو جناح پرواز می‌کند.

دیروز هم عرض کردم که قصه‌سرایی در جهان اسلام متأسفانه نفوذ کرده و ضربه‌های بسیاری به تاریخ اسلامی زده است. یکی از وظایفی که ما باید انجام دهیم، همان‌طور که باید اسرائیلیات را از مدار روایات اسلامی خارج کنیم، این قصه‌های به اصطلاح خرافی را نیز باید با احتیاط مورد بررسی قرار دهیم.خواستم عرض کنم که محققین امروز، بزرگان مانند علامه طباطبایی و آیت‌الله معرفت و دیگر بزرگان، این روایات را رد کرده‌اند یا اصلاً به آن‌ها نپرداخته‌اند.

ما حالا فعلاً درباره ابوطالب چیزی نگفتیم که آیا ایشان صحابه بوده است یا نه. اما راجع به کسی که اظهار اسلام کرده، وقتی کسی اظهار اسلام می‌کند، بر اساس گزارش ابن حجر، هر کسی که یک لحظه ایمان بیاورد و پیغمبر را ببیند، یا حتی نبیند به خاطر کوری یا هر دلیل دیگری، جزو صحابه پیغمبر محسوب می‌شود. بر اساس این روایاتی که در منابع اهل سنت وجود دارد و این‌قدر ساده و آسان صحابه را تعریف کرده‌اند، هیچ‌وقت خود آن‌ها ورقه را جزو صحابه قلمداد نکردند.

 

جایگاه روایات فضیلت سوره‌ها و تحلیل روایت سوره علق

اینکه ابوطالب به اصطلاح تقیه می‌کرد، اینکه پیش ما عزیز بوده و بیشترین حمایت را از پیامبر کرده است، این یک نگاه شیعی است. اما من الان بر اساس منابع اهل سنت دارم به این موضوع پاسخ می‌دهم. شاید ابوطالب ایمان آورده باشد. یکی از مطالبی که دوستان باید به آن عنایت بفرمایند، روایات مربوط به فضیلت سوره‌ها است. ما چون در مقدمات بحث هستیم، اشاره‌ای هم به این موضوع داشته باشم.

در روایات فضیلت، ما دچار مشکلاتی هستیم. یعنی از نظر دسته‌بندی روایاتی که درباره فضیلت سوره‌ها وارد شده است، چه برسد به روایاتی که درباره خواص خاص آن‌ها صحبت می‌کند، مانند اینکه «اگر این سوره را بخوانید، این بیماری دفع می‌شود» یا «اگر این آیات را بخوانید، چنین اثری دارد»، این‌ها مربوط به یک جریان است.

جریانی که بیشتر از سوی صوفیه شکل گرفته است. این افراد برای اینکه مردم را جذب قرآن کنند و قصه‌سرایی و امثالهم را ترک کنند و وقت خود را پای قرآن بگذارند، روایاتی را جعل کردند. به خصوص روایاتی که از ابی بن کعب نقل شده است. اینکه شما ملاحظه می‌فرمایید پای هر سوره‌ای عباراتی مانند «رویه عن رسول الله» یا «رواکب و امثالهم» ذکر شده است، این گونه روایات غالباً ساخته و پرداخته صوفیه است.

مفسرین و محققین اصلاً چنین روایاتی را ذکر نمی‌کنند، چون به نظرشان یک انگیزه پاک و خالص پشت این جریان بوده است و آن، ترویج مطالعه قرآن است. آیا ما کلاً با روایات فضیلت مخالفیم؟ یا با روایاتی که در آن‌ها آثاری برای سوره‌ها و آیات بیان شده است؟ نه، با اصل آن مخالف نیستیم، اما چنین روایاتی که ما را از مسیر فهم و درک معارف قرآن خارج کرده و به سمت صرفاً یک خوانش سطحی سوق می‌دهد، بدون دلیل نمی‌پذیریم. این‌ها را چون می‌دانیم که در آن‌ها دست وضع و جعل به کار رفته، نمی‌توانیم به‌راحتی بپذیریم.

بله، در برخی از منابع ما، مثلاً «ثواب الأعمال» شیخ صدوق، روایاتی درباره اهمیت آن‌ها رسیده است. کتاب «ثواب الأعمال و عقاب الأعمال» اثر شیخ صدوق، کتابی است که بزرگان ما به آن اعتماد کرده‌اند. این گونه روایات قابل‌توجه هستند و نباید به‌سادگی کنار گذاشته شوند.

یعنی ما باید اصل منبع را بررسی کنیم. در مواردی که روایاتی از «ثواب الأعمال» و «عقاب الأعمال» یا منابع مشابه آن‌ها به ما می‌رسد، باید با احتیاط با آن‌ها برخورد کنیم و زود ردشان نکنیم. بهترین روش این است که در چنین روایاتی ببینیم آیا فضیلتی که برای قرائت یک سوره بیان شده، با مضامین خود سوره همخوانی دارد و آیا می‌توان قرائن تأییدی برای آن یافت.

درباره سوره علق، دو روایت نقل شده است. یکی از ابی بن کعب که می‌گوید: «هر کس این سوره را بخواند، ثواب قرائت تمام سوره‌های مفصلات (سوره‌های کوچک) را دارد.» این روایت در «مجمع البیان» با تعبیر قوی ذکر نشده است، زیرا نویسنده اعتماد زیادی به آن نکرده است.

روایت دیگر از شیخ صدوق، از امام صادق (علیه‌السلام) نقل شده است: «مَنْ قَرَأَ فِی یَوْمِهِ أَوْ لَیْلَتِهِ 'اقْرَأْ بِاسْمِ رَبِّکَ' فَمَاتَ فِی یَوْمِهِ أَوْ لَیْلَتِهِ، مَاتَ شَهِیدًا وَ بَعَثَهُ اللَّهُ شَهِیدًا وَ کَمَنْ کَانَ ضَرَبَ بِسَیْفِهِ فِی سَبِیلِ اللَّهِ مَعَ رَسُولِ اللَّهِ (صلی الله علیه و آله).» یعنی: «هر کس در شب یا روز خود این سوره را بخواند و در همان شب یا روز از دنیا برود، شهید از دنیا رفته و خداوند او را در قیامت نیز در شمار شهدا برمی‌انگیزد، و او مانند کسی است که با شمشیر خود در راه خدا همراه رسول خدا (صلی الله علیه و آله) جهاد کرده است.»ُ

این روایت، قابل تأمل و تحمل است. من توضیحاتی درباره آن دارم. وقتی ما از "قرائت قرآن" سخن می‌گوییم، منظور از آن قرائتی است که برای درک و تدبر شخصی باشد، یعنی فرد در خلوت خود قرآن را بخواند و در آن تدبر کند. اگر این‌گونه باشد، باید بررسی کنیم که این قرائت چگونه می‌تواند چنان تأثیری داشته باشد که انسان را از نظر روحی مانند یک شهید قرار دهد؟

شهید، وقتی شهید می‌شود، دقیقاً به فطرت خود بازمی‌گردد، تمام گناهانش پاک می‌شود و با اولین قطره خونی که از بدنش می‌ریزد، کاملاً تطهیر می‌شود. پس چگونه قرائت سوره علق می‌تواند چنین اثری داشته باشد؟ این مسئله نیاز به تأمل دارد. قصد ما رد کردن این روایت نیست، اما باید درباره آن تفکر کنیم. شاید اگر کسی حقیقت «ربوبیت خداوند» را از این سوره درک کند و به مقام توحید و عبودیت واقعی برسد، بتوان گفت که چنین فردی از نظر روحی مانند یک شهید شده است.

در سوره علق آمده است: «أَرَأَیْتَ الَّذِی یَنْهَى عَبْدًا إِذَا صَلَّى» (آیا دیدی کسی را که بنده‌ای را از نماز بازمی‌دارد؟). اگر کسی پس از قرائت این سوره چنین تأثیر روحی را دریافت کند و در مسیر ایمان، همانند شهدا پایداری کند، شاید بتوان گفت که او در معنای روحانی، شهید محسوب می‌شود.

یا مثلاً اگر کسی این سوره را بر دیگران بخواند و مردم را با پیام آن آشنا کند، مانند پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله) عمل کرده است. پیامبر در زمانی که همه مشرک بودند و در جهل به سر می‌بردند، سوره علق را بر مردم خواند و آنان را دعوت کرد. اگر کسی همین مسیر را ادامه دهد و پیام سوره را به دیگران برساند، می‌توان گفت که همانند پیامبر (صلی الله علیه و آله) جهاد کرده است. با این قرائن، می‌توان چنین روایاتی را بهتر فهمید و درک کرد. لطفاً این نکات را بررسی کنید و درباره آن‌ها دقت بیشتری داشته باشید.

ان‌شاءالله از فردا وارد تفسیر خود سوره علق خواهیم شد. آنچه تا کنون گفتیم، مقدمات بحث بود. روش ما در تفسیر سوره‌ها به این شکل است که ابتدا مقدمات سوره را تحت عنوان «شناسه سوره» مطرح می‌کنیم.

«شناسه سوره» شامل بررسی ساختار کلی سوره، مضامین و محتوای اصلی آن (مانند هدف سوره، مراحل تحول، ارتباط سوره با سوره‌های دیگر، سبب نزول و غیره) می‌شود. پس از این مرحله، به تفسیر آیات می‌پردازیم. بعد از اتمام تفسیر، وارد مباحث فراتفسیر می‌شویم که شامل بررسی تطبیقی، تحلیل پیام‌های عام سوره و پاسخ به شبهاتی است که ممکن است از سوی مذاهب مختلف مطرح شده باشد. بنابراین، ما ابتدا مقدمات را بررسی می‌کنیم، سپس وارد تفسیر آیات می‌شویم و در نهایت نکات فراتفسیر را بیان خواهیم کرد.

 

logo