1403/07/02
بسم الله الرحمن الرحیم
مقدمه ای بر نزول وحی و آغاز سوره علق/سوره علق (1 نزول) مقدمات /تفسیر تنزیلی
موضوع: تفسیر تنزیلی/سوره علق (1 نزول) مقدمات /مقدمه ای بر نزول وحی و آغاز سوره علق
مقدمهای بر نزول وحی و آغاز سوره علق
در جلسه گذشته عرض کردم که در رابطه با آغاز سوره علق، بحث ربوبیت مطرح است. این اولین سؤالی است که قاعدتاً باید در بحث مقدمات تفسیر به آن توجه کرد.
وقتی آغاز رسالت در سوره علق بیان میشود، اولین مسئلهای که مطرح میگردد، ربوبیت خدای متعال است. حالا بر اساس تفسیری که ارائه خواهیم کرد، مسئولیت پیامبر این بود که مسئله ربوبیت را برای مردم مکه تبیین کند. خداوند در این سوره میفرماید:«اقْرَأْ بِاسْمِ رَبِّكَ الَّذِي خَلَقَ» در واقع، خالقیت و مباحث بعدی، معرف شخصیت «رب» برای پیامبر است. اما چرا بحث از ربوبیت آغاز میشود؟ این سؤالی است که باید در طلیعه سوره علق به آن توجه داشت. امروز میخواهیم در اینباره بیشتر صحبت کنیم و در صورت داشتن فرصت، به سبب نزول سوره نیز اشارهای خواهیم داشت. اگر فرصت شود، درباره ارتباط این سوره نیز صحبت خواهیم کرد. البته، همانطور که در جلسه گذشته عرض کردم، انشاءالله بحث ارتباط را در سوره قلم بررسی خواهیم کرد.
مسئله مهم این است که وقتی گزارشی از وضعیت فرهنگی و اعتقادی جامعه معاصر نزول قرآن، بهویژه مکه، ارائه میشود، گفته شده که اینها از نسل حضرت ابراهیم و حضرت اسماعیل بودند. عدنانیان، که از نسل حضرت اسماعیل و هاجر بودند، در آنجا حضور داشتند و به همین دلیل، موحد بودند. این افراد حج بهجا میآوردند و یک سری مناسک دینی داشتند. اما بهتدریج، تحریفهایی در این معارف و برنامهها ایجاد شد. گفته میشود که فردی به نام «عمر بن لحی» که در دورهای رئیس عدنانیان بود، اولین کسی بود که این تحریف را آغاز کرد.
او زمانی که به شام رفت، با عمالقه، که بتپرست بودند، آشنا شد. آنان بتی به او هدیه دادند. وقتی او به مکه بازگشت، آن بت را به نام «هبل» در کعبه نصب کرد و مردم را به پرستش آن دعوت نمود. این، آغاز انحراف از توحید بود. پس از آن، مشرکان توجیه کردند که خدای متعال ربوبیت عالم را به یک سری از موجودات سپرده است و اینها بهطور مستقل امور مردم را اداره میکنند. حتی در قرآن نیز به نقل از آنها آمده است: «مَا نَعْبُدُهُمْ إِلَّا لِيُقَرِّبُونَا إِلَى اللَّهِ زُلْفَى» ، یعنی: « ما اینها را عبادت نمیکنیم مگر برای اینکه ما را به خدا نزدیک کنند.»
در واقع، انحراف آنها پس از پذیرش خالقیت خداوند آغاز شد. چنانکه در قرآن آمده است: «وَلَئِن سَأَلْتَهُم مَّنْ خَلَقَ السَّمَاوَاتِ وَالأَرْضَ لَيَقُولُنَّ اللَّهُ»، یعنی: «اگر از آنان بپرسی چه کسی آسمانها و زمین را خلق کرده است، خواهند گفت: خدا.»
بنابراین، خدای متعال، به دلیل انحراف آنها در مسئله عبودیت، تربیت اعتقادی را از بحث ربوبیت آغاز کرد. چراکه یک طرف عبودیت، پذیرش کسی به عنوان «رب» است؛ من به عنوان بنده، و یک رب که اختیار و تدبیر امور بنده را بر عهده دارد. رابطه عبودیت و الوهیت، یک رابطه طرفینی است: عبد که اطاعت میکند و رب که فرمانروایی و تدبیر مینماید.
مسئلهای که برای عربها پیش آمد، انحراف در ربوبیت بود که به تبع آن، انحراف در الوهیت نیز شکل گرفت. به همین دلیل، خدای متعال سوره علق را با تأکید بر ربوبیت آغاز کرد. پس از عمر بن لحی، قصه بتپرستی ادامه پیدا کرد. بعد از هبل، بتهایی چون «اصاف» و «نائله»را آوردند و بر صفا و مروه قرار دادند. مشرکان هنگام سعی بین صفا و مروه، این بتها را لمس میکردند و از آنها استمداد میجستند. به همین دلیل، وقتی بین مشرکان و مسلمانان توافق شد که مسلمانان حج بهجا آورند، سه روز بتها را از آن مکانها برمیداشتند تا مسلمانان بتوانند بدون وجود بتها، سعی کنند. اما این روند بهتدریج ادامه یافت و انحراف پابرجا ماند.
در زمان ظهور اسلام، ۳۶۰ بت در مکه وجود داشت. به تناسب انحرافی که در توحید ایجاد شد، انحراف در معاد نیز شکل گرفت. مشرکان اجمالاً معاد را پذیرفته بودند، اما در کیفیت آن بحث و اختلاف داشتند. اگر به سیر نزول آیات دقت کنیم، میبینیم که قرآن مسئله معاد را به گونهای مطرح میکند که گویی این موضوع بهطور کلی پذیرفته شده بود، اما کیفیت آن محل اختلاف بود.
همچنین در اعمال عبادی، مثل حج و نماز، انحرافاتی ایجاد شده بود. آنها نماز داشتند، اما قرآن درباره کیفیت آن میفرماید: «وَمَا كَانَ صَلَاتُهُمْ عِندَ الْبَيْتِ إِلَّا مُكَاءً وَتَصْدِيَةً » یعنی ؛ «نماز آنها در نزد کعبه جز سوت زدن و دست زدن نبود.» این نشان میدهد که اعمال عبادی آنها دچار تحریف و تهی از معنای حقیقی شده بود.
تحلیل تاریخی انحراف از توحید و نقش ربوبیت
بهطور کلی، وقتی جهالت بر مجموعه اعتقادی آنها حاکم شد، این وضعیت پیش آمد و باورهایشان دچار آشفتگی شد. کاری که پیامبر اسلام انجام داد، دعوت به دین ابراهیم بود. خداوند در قرآن میفرماید: «هُوَ سَمَّاكُمُ الْمُسْلِمِينَ مِنْ قَبْلُ»: یعنی «او شما را از پیش، مسلمان نامیده است.» پیامبر آمد تا انحرافات ایجاد شده را اصلاح کند.
بر این اساس، آغاز نزول وحی از نقطهای شروع شد که اگر در آنجا تحول درستی صورت میگرفت، سایر مسائل نیز بهدرستی سامان مییافت. انحراف از کجا شروع شد؟ از ربوبیت. نتیجه آن نیز انحراف در الوهیت بود. در واقع، «لا إله إلا الله» دچار تحریف شد، زیرا آنها مفهوم «اله» را تغییر دادند، چون در ابتدا ربوبیت را تغییر داده بودند. به همین دلیل، اصلاح نیز باید از همان نقطه آغاز میشد، یعنی از ربوبیت.
«اقْرَأْ بِاسْمِ رَبِّكَ الَّذِي خَلَقَ»؛ قرآنی که بر پیامبر نازل شد و ناظر به وضعیت جامعه مکه بود، مسئله را از ربوبیت آغاز کرد. نکتهای که در اینجا مطرح میشود این است که آیا ما نیز در دعوت دینی و ایجاد تحول در جامعه باید از ربوبیت آغاز کنیم؟ یعنی وقتی در جوامع دیگر مسئله دعوت دینی مطرح میشود، آیا باید از ربوبیت شروع کنیم، یا اینکه ابتدا باید از اصل وجود خدا، سپس توحید ذات، توحید صفات، توحید افعال و امثالهم بحث کنیم؟
قرآن بحث توحید ذات و مباحث مرتبط با آن را بهصورت اجمالی از سوره کافرون (هفدهمین سوره نازلشده) آغاز کرد و سپس بهطور صریحتر در سوره توحید (بیست و دومین سوره) و سوره نجم (بیست و سومین سوره) به آن پرداخت.
آیاتی مانند: «قُلْ هُوَ اللَّهُ أَحَدٌ، اللَّهُ الصَّمَدُ» در دورهای نازل شدند که بحثهای مربوط به ذات باریتعالی، مانند اینکه خداوند فرزند ندارد، مورد توجه قرار گرفت. این نشان میدهد که مباحث مرتبط با توحید ذات، در مراحل بعدی مطرح شدند.
سؤالی که در اینجا مطرح میشود این است که آیا ما هم باید مسیر پیامبر و قرآن را در دعوت دینی طی کنیم، یا این روش را تغییر دهیم؟ در علم کلام، بحث توحید ذات و وجود خدا معمولاً بهعنوان یک دانش مطرح میشود، نه بهعنوان یک برنامه تربیتی. اما آیا این مدل، همان روشی است که قرآن ارائه میدهد؟ اگر به مدل قرآنی توجه کنیم، متوجه میشویم که نخستین مسئلهای که برای دستگاه دین اهمیت دارد، پذیرش یک صاحباختیار است که امور جهان، اجتماع و زندگی ما را تدبیر میکند.
اولین مسئلهای که باید حل شود، پذیرش این صاحباختیار است. پس از آن، ویژگیهای این صاحباختیار مورد بررسی قرار میگیرد. بنابراین، اثبات وجود خدا بهعنوان یک مقدمه مطرح میشود، اما هدف اصلی، پذیرش ربوبیت است.
اگر جامعهای خالقیت را پذیرفته باشد، ما از همین نقطه مشترک شروع میکنیم و به اثبات ربوبیت میپردازیم. اما اگر جامعهای خالقیت را نپذیرفته باشد، باید یک گام عقبتر برویم و ابتدا خالقیت را اثبات کنیم. اما حتی در این حالت، خالقیت هدف نهایی نیست، بلکه مقدمهای برای پذیرش ربوبیت است، زیرا هدف اصلی، پذیرش ربوبیت خداوند است. این همان چیزی است که پیامبر (ص) فرمود:«قُولُوا لَا إِلَهَ إِلَّا اللَّهُ تُفْلِحُوا»، یعنی؛ بگویید لا إله إلا الله تا رستگار شوید.
همچنین، در حدیث قدسی آمده است: «كَلِمَةُ لَا إِلَهَ إِلَّا اللَّهُ حِصْنِي فَمَنْ دَخَلَ حِصْنِي أَمِنَ مِنْ عَذَابِي»، یعنی «کلمه لا إله إلا الله» دژ محکم من است، پس هر کس وارد این دژ شود، از عذاب من در امان خواهد بود.» همین معنا را میتوان از آیه «وَمَا خَلَقْتُ الْجِنَّ وَالْإِنسَ إِلَّا لِيَعْبُدُونِ» دریافت کرد، یعنی هدف از خلقت، عبادت و پذیرش الوهیت خداوند است.
دانشمندان علم کلام، مباحث مربوط به توحید افعالی و توحید عبادی را بررسی کردهاند و سعی کردهاند این مباحث را بهصورت منظم و منطقی تنظیم کنند. آنها ابتدا به اثبات وجود خدا پرداختهاند، سپس ویژگیهای ذات، صفات و افعال الهی را بررسی کردهاند و در نهایت، به بحث عبودیت و ربوبیت پرداختهاند.
اما روش قرآن اینگونه نیست. قرآن در فضای جامعهای که خالقیت را پذیرفته بود، مستقیماً به سراغ مسئله ربوبیت رفت. بنابراین، اگر جامعهای که قصد هدایت آن را داریم، خالقیت را نمیپذیرد، ابتدا باید آن را اثبات کنیم، اما نه بهعنوان هدف نهایی، بلکه بهعنوان مقدمهای برای پذیرش ربوبیت. دستگاه دین، زمانی شکل میگیرد که مسئله ربوبیت بهدرستی حل شود. مباحثی که جدا از این دستگاه مطرح شوند، ارزش و تأثیر لازم را نخواهند داشت. پس، مسیر اصلی این است که ابتدا به پذیرش ربوبیت پرداخته شود، سپس سایر مسائل دینی بر این پایه استوار گردد.
پس یک جمعبندی کنیم بین آنچه در دانش کلام مطرح شده است و آن مسیری که قرآن ما را به آن هدایت کرده است. قرآن ما را به ربوبیت هدایت کرده، اما با جامعهای سر و کار داشت که مسئلهاش صرفاً ربوبیت بود و تا خالقیت پیش رفت. البته بعد آمدند و گفتند این هم که صبح تصور میکنی از خدا، این هم غلط است. این مرحله را به اجمال گذراند. لذا میفرماید: «لا اعبد ما تعبدون»، یعنی خدا را میپرستیم. سپس در جای دیگر و در فرصت دیگر بیان فرمود که خدایی که من میپرستم، آن خدایی است که این پیرایههایی که شما گرد او آوردهاید، برای او نیست.
دوستان عنایت بفرمایند که تمرکز دین بر الوهیت است، بر توحید عبادی: «ما خلقت الجن والانس الا لیعبدون». اما رفتن به عقب به میزان لازم است، آنقدر عقب میرویم که بتوانیم این را درست کنیم. اگر این درست نشد، چیزی درست نشده است. افراد بسیاری ممکن است موحد باشند، اما به عبودیت نرسیدهاند.
سکولارها مشکلشان چیست، آقایان؟ آیا سکولارها میگویند ما خدا را قبول نداریم؟ نه، بلکه فرمانروایی خدا را در حوزه اجتماع نمیپذیرند. نه اینکه منکرش باشند، بلکه میگویند خدا چنین کاری نکرده است. سکولارهای متدین نمیگویند خدا گفته و ما قبول نداریم، چون در این صورت کافر میشوند. بلکه میگویند خداوند در این حوزه، کار را به خود ما و عقل بشر سپرده است.
دقت کنید وقتی میخواهیم نسبت بدهیم، مثلاً یک سکولار را، خود سکولارها هم انواعی دارند. برخی از آنها دهری هستند، برخی دیگر اصلاً خدا را قبول ندارند. برخی دیگر میگویند خدا خالق است، اما در همه چیز. نوع دیگری از سکولارها هستند که میگویند در مسائل فردی، رابطه انسان و خدا برقرار است، چنانکه در اروپا اکنون همینگونه است.
در این دیدگاه، بندگی و اعتقاد دینی یک رابطه معنوی بین انسان و خدا است. اما در بخش اجتماع چگونه است؟ بر اساس عقل خودبنیاد عمل میکنند. در واقع، صفکشی بین انواع دینمداری و دینداری از مسئله ربوبیت آغاز میشود. اینکه گفته شده «از نصاب اسلام»، یعنی از الوهیت، یعنی از بندگی، این است. یعنی اگر مقدمات هم درست باشد اما به عبودیت نرسد، نصاب بندگی شکل نگرفته است.
یعنی بحث را به حوزه الوهیت خدا و عبودیت خدا کشاندهاند و این را باید حل کنیم. مرحوم شهید بهشتی کتابی دارد در نگاه قرآن و دانش کلام که پایاننامه دکترای ایشان است. کتاب بسیار خوبی است. ایشان از دست فلاسفه و متکلمین بسیار ناراحت بودند که چرا این همه مباحث پیچیده اعتقادی را مقدم کردهاند، اما در حوزه توحید ربوبی، توحید الوهی و توحید افعالی کمتر کار میشود یا کاری نمیکنند.
من در مقالهای که نوشتهام، توضیح دادهام که تفاوت مأموریت بین دانش کلام، فلسفه، قرآن و تفسیر چیست. تفسیر از ربوبیت آغاز میکند، چون موضوع آن تربیت است. قرآن میخواهد موحد بسازد، قرآن میخواهد خداپرست بسازد. اما برای خداپرستی، مقدماتی لازم است که همان بحث خداشناسی است.
این خداشناسی را چه کسی مسئولیتش را به عهده گرفت؟ دانش کلام. آیا میشود بین این دو جمع کرد؟ بله، میشود. من سعی کردم در این جلسه رابطه بین این دو را تا حدودی توضیح دهم و اینکه اینها میتوانند از هم وام بگیرند، به یکدیگر کمک کنند و مکمل هم باشند.
جمعبندی و پیام تربیتی سوره علق در زمینه ربوبیت و الوهیت
آیا مسئله اول بین ویژگیهای خدا ارتباط بیشتری با ما دارد؟ بله، اصلیترین مشکل بشر در حوزه ربوبیت و الوهیت است. اما وقتی میخواهید بر این مطلب استدلال کنید، از کجا باید استدلال کنید؟ این نکته مهمی است.
من مسئله اصلی بشر را در الوهیت قرار دادهام و الوهیت زمانی درست میشود که پایه ربوبیت نیز بهدرستی بنا شده باشد و رابطه انسان و خدا تنظیم شود. روشن خواهد شد در مباحث آتی که در دوران نخست نزول قرآن، نقش خدا در زندگی، در جهان، و در رابطه با بشر دائماً پررنگتر شده و استقلال موجودات از آنها گرفته میشود.
حتی تا اینجا که میفرماید: «فَأَمَّا مَنْ أَعْطَى وَاتَّقَى وَصَدَّقَ بِالْحُسْنَى فَسَنُيَسِّرُهُ لِلْيُسْرَى»، یعنی ما شخصیتش را به سمت تمایل به دین یا بهشت هموار میکنیم، یعنی ما تا این حد هم دخالت میکنیم.
«إِلَّا أَنْ يَشَاءَ اللَّهُ»؛ شما از قرآن نمیتوانید چیزی را جدا کنید. این مسئله را باید حل کنیم، بسیار مهم است. اصلیترین مسئله همین است. اما وقتی میخواهید برای ربوبیت و الوهیت استدلال کنید، باید از کجا شروع کنید؟ از جایی که میتوانید پایه اول را بنا بگذارید. اگر بخواهید این بحث را از خالقیت آغاز کنید، باید به این آیات مراجعه کنید:«اقْرَأْ بِاسْمِ رَبِّكَ الَّذِي خَلَقَ» و «وَمَا رَبُّكُمَا يَا مُوسَى؟ قَالَ رَبُّنَا الَّذِي أَعْطَى كُلَّ شَيْءٍ خَلْقَهُ». خیلی مهم است. یعنی از نقطهای شروع میکند که حتی فرعون هم نتواند آن را انکار کند. او که نمیتواند بگوید خالق من خودم هستم، منی که ادعای ربوبیت میکنم! خلقت از جایی شروع میشود که بتوان روی آن ایستاد. ما باید روی این مسئله تمرکز کنیم، یعنی هوشمندانه موضوع را پیگیری کنیم.
تعقیب مسئله بهصورت هوشمندانه این است که مسئله خالقیت و ربوبیت را از نقطهای آغاز کنیم که برای مخاطب قابل فهم باشد. ممکن است شما با یک چینی یا یک کمونیست بحث ربوبیت را از جایی شروع کنید که برای او قابل پذیرش باشد، اما زمانی که با یک هندی بحث میکنید، شرایط متفاوت است. زیرا یک هندی اصل بتپرستی و وجود نیروهای تدبیرکننده را پذیرفته است.
او میگوید تدبیر ما در دست این چند بت است. چون این باور را دارد، شما هم از همان نقطه شروع میکنید. اما با یک کمونیست که در چین یا شوروی زندگی میکند، میخواهید از کجا بحث را آغاز کنید؟ برای اثبات ربوبیت باید از نقطهای شروع کنید که بتوانید روی آن توافق کنید. این نکته بسیار مهمی است که در ساخت دستگاه دین و بر اساس سیر نزول آیات باید به آن توجه کرد.
اگر مخاطب پذیرش داشته باشد، از همان جایی که قبول کرده شروع کنید. شما میخواهید برای ربوبیت استدلال بیاورید، بنابراین باید از نقطه مشترک آغاز کنید. در سیر مباحث اعتقادی، نقطه مشترک کجاست؟ همان را پیدا کنید و از همانجا شروع کنید، بهگونهای که مخاطب نتواند آن را انکار کند. از هر جایی که میتوانید و بر سر آن توافق وجود دارد، حتی اگر این توافق اجمالی باشد، شروع کنید.
لازم نیست این توافق را به یک توافق تفصیلی تبدیل کنیم. همانطور که خداوند ابتدا خالقیت را توضیح داد و در مراحل بعدی به تفصیل بیان کرد که این خدا فرزند ندارد، دختر ندارد، با جن ازدواج نکرده است. این مسائل بعداً مطرح شدهاند. اما ابتدا از نقطه مشترک آغاز شده است.
برخی تصور میکنند که باید ابتدا همه مسائل را بهصورت کاملاً تفصیلی بیان کنیم و تا وقتی یک مسئله کاملاً حل نشود، به بحث بعدی نپردازیم. اما چنین نیست. باید ابتدا سنگ بنای ربوبیت را درست کنیم. برای این کار، از جایی شروع شده که لازم بوده است. دقیقاً باید ببینیم از کجا باید آغاز کنیم. این یک درس مهم در نظام تعلیم و تربیت و تبلیغ دین است که باید مورد وجه قرار بگیرد و انعطاف در آن ایجاد شود.
سؤال مهمی که مطرح است، این است که وقتی از سیر نزول صحبت میکنیم، دقیقاً منظورمان چیست؟ اگر اکنون با یک کمونیست بحث میکنید، از کجا میخواهید شروع کنید؟ مسئله ما روشن است، اما اینکه استدلال را از کجا آغاز کنیم، مهم است. استدلال باید از نقطه مشترک شروع شود. این پیام سیر نزول است، نه اینکه حتماً باید از خالقیت آغاز کنیم. ممکن است در جامعهای، لازم باشد بحث را از مقدمات بعیدتری شروع کنیم. مانند کاری که مرحوم مطهری انجام دادند؛ ایشان از اینجا شروع کردند که ما یک پدیده هستیم و نشانههایی در جهان وجود دارد که نشان میدهد هر پدیدهای نیاز به پدیدآورنده دارد. باید از نقطهای شروع کنیم که قابل توافق باشد. مسئله اصلی ما عبودیت است. "قم فاعبدالله" یعنی شواهدی بر ربوبیت خدا آورده شود، شواهدی که نتیجه و ثمرهاش این باشد که من بندگی کنم. این نکته بسیار درستی است که روشهای تعلیم و تربیت ما را اصلاح میکند.
اگر کسی مسئله فطری بودن اختیار انسان را بپذیرد، بحث راحتتر میشود. اما اگر نپذیرد، باید برای او استدلالی آورد که بتواند این را قبول کند. «ربنا الذی اعطی کل شیء خلقه ثم هدی» یک استدلال قوی است، اما باید ببینیم طرف مقابل چه فکری میکند. اگر کسی معتقد است که جهان بر اساس تصادف به وجود آمده، باید ابتدا این مسئله را حل کرد. اگر او بگوید خالق من تصادف است، شما باید ابتدا این مسئله را برایش روشن کنید.
پس کلیدیترین مسئله این است که استدلال ما به خالقیت منتهی شود، زیرا اگر خالقیت اثبات نشود، حق الوهیت نیز ثابت نخواهد شد.ما باید ببینیم چه کسی حق دارد برای ما تصمیم بگیرد؟ چه کسی بیشترین علم را درباره ما دارد؟ پاسخ این است: کسی که خالق ما است، بیشترین اطلاعات را از ما دارد و بنابراین بیشترین حق را برای تصمیمگیری درباره ما خواهد داشت.
اگر خالقیت ثابت نشود، ربوبیت هم معنا ندارد. بنابراین، در برخی موارد لازم است یک قدم عقبتر برویم تا ابتدا خالقیت را اثبات کنیم. زیرا اگر کسی ربوبیت را پذیرفته باشد، دیگر مشکلی ندارد. ربوبیت یعنی اینکه اختیاردار و تدبیرکننده امور ما چه کسی است.
در تاریخ، مطالب عجیب و غریبی درباره نزول سوره علق آمده است. برخی روایت کردهاند که پیامبر (ص) بعد از دریافت وحی، احساس کرد که جنزده شده است و میخواست خود را از کوه پایین بیندازد. سپس نزد حضرت خدیجه رفت و گفت ببین چه بلایی سر ما آمده است.
حضرت خدیجه او را دلداری داد و گفت: «تو کسی هستی که مهمانها را تکریم میکنی، اهل صدقه هستی، قول صادق داری و کار خیر انجام میدهی. امکان ندارد که دیوانه شده باشی».
سپس پیشنهاد کرد که نزد ورقه بن نوفل بروند. ورقه کسی بود که خود را به مسیحیت منتسب میکرد. وقتی پیامبر (ص) ماجرا را برای او توضیح داد، ورقه گفت: «این همان بشارت پیامبران پیشین است و ای کاش زنده باشم و زمانی که تو دعوت خود را آغاز میکنی، تو را یاری کنم.»س
اینها داستانهایی است که قصهسرایان به اسلام نسبت دادهاند. برخی از این قصهها در منابع تاریخی اهل سنت آمده و بعدها به منابع تفسیری نیز راه پیدا کرده است. بزرگان ما مانند علامه طباطبایی و آیتالله معرفت این روایتها را رد کردهاند.