« فهرست دروس
درس تفسیر استاد عبدالکریم بهجت پور

1403/06/25

بسم الله الرحمن الرحیم

مشروعیت تفسیر تنزیلی، سیره اهل بیت (علیهم السلام)/مباحث مقدماتی تفسیر /تفسیر تنزیلی

 

موضوع: تفسیر تنزیلی/مباحث مقدماتی تفسیر /مشروعیت تفسیر تنزیلی، سیره اهل بیت (علیهم السلام)

 

مباحث مقدماتی تفسیر

دلیل سوم مشروعیت سبک تنزیلی: ترغیب اهل بیت (علیه السلام) به قرائت قرآن به ترتیب نزول

در جلسه گذشته عرض کردم دلیل سوم مشروعیت و اعتبار سبک تنزیلی این است که اهل بیت (علیهم السلام) به این سبک ترغیب کردند. داوود حضرمی از امام صادق (علیه السلام) نقل کرد که پیغمبر (صلی الله علیه و آله) فرمودند: «لو قرء القرآن کما انزل ما اختلف فیه اثنان»[1] اگر قرآن همانطور که نازل شده خوانده شود، دو نفر هم در آن اختلاف نمی‌کنند. درباره «کما انزل» گفتیم دیدگاه‌های متفاوتی وجود دارد؛ یک دیدگاه این بود که قرائت و خوانش قرآن بر اساس همان ترتیبی باشد که نازل شده است. یک دیدگاه هم از جعفر مرتضی عاملی بود که فرمودند قرآن همراه با تفسیر و تأویلاتش یا همان وحی‌های تبیینی که در کنار آیات بود. اگر قرآن همانطور که با وحی‌های تبیینی از پیغمبر عظیم‌الشأن (صلی الله علیه و آله) همراه بود خوانده می‌شد، دو نفر هم در اصل حقیقت قرآن و مطالبی که قرآن برای هدایت بشر آورده اختلاف نمی‌کردند و دیدگاه سوم احتمالی است که بعضی‌ها گفتند یعنی اگر قرآن تحریف نمی‌شد و چیزی از آن کم نمی‌شد، دو نفر هم در قرآن اختلاف نمی‌کردند. احتمال چهارمی هم داده شده و آن اینکه اگر قرآن به همان قرائتی که نازل شده خوانده می‌شد «ما اختلف فیه اثنان» دو نفر در آن اختلاف نمی‌کردند؛ یعنی این اختلافاتی که در قرائت قرآن به وجود آمده، وجود نداشت. در روایات ما آمده که «القرآن واحد نزل من عند واحد ولکن الاختلاف یجیء من قبل الروات»[2] قرآن یکی بوده و از سوی یکی هم نازل شده است و اختلافاتی که ایجاد شده، از طرف راویان بوده است. پس براساس احتمال چهارم، اختلاف در مسئله قرائت قرآن است.

حالا کدامیک از این دیدگاه‌ها را انتخاب کنیم یا کدام مجموعه از این‌ها را؟ اولاً از منظر ما روشن است که قرآن به هیچ وجه تحریف به نقیصه نشده است؛ یعنی چنین نیست که آیه‌ای یا کلمه‌ای از آنچه بر پیغمبر (صلی الله علیه و آله) ما نازل شده، حذف شده باشد و الآن در اختیار ما نباشد. در بعضی از روایات از امام باقر (علیه السلام) نقل شده که فرمود: «کان مِن نبذهم الکتاب أن أقاموا حروفه و حرّفوا حدوده»[3] امام باقر (علیه السلام) تصریح می‌کنند که آن چیزی که مردم برپا کرده‌اند، حروف قرآن و کلمات و آیات قرآن هست و در آن دست نبردند اما «حرّفوا حدوده» یعنی مرزهای این کتاب را در تفسیر و در ترجمه‌ها جابجا کردند. در روایاتی هم که مربوط به دوره بقیه الله الاعظم هست می‌فرمایند کار قرآن بر کسانی که امروز قرآن می‌خوانند سخت می‌شود؛ «لأنّه یُخالِف التألیف»[4] می‌فرماید چون با چینش و تنظیم کنونی مخالفت دارد و اشاره نمی‌کند به اینکه آیه یا سوره‌ای از قرآن حذف شده باشد. پس این احتمال که قرآن تحریف شده است را باید کنار گذاشت.

احتمال دوم که مربوط به قرائت آیات است، یعنی قرائتی که از طرف پیغمبر (صلی الله علیه و آله) مطرح شد یا جبرئیل نازل کرد، بگوییم این قرائت گم شد، بعضی‌ها ادعا کردند و روایاتی از ائمه اطهار (علیهم السلام) را که در قرائت آیات نقل شده دلیل گرفتند بر اینکه آن قرائت اصلی، گم شده است. ما در اینجا هم بر این باور نیستیم که قرائت دوره پیغمبر (صلی الله علیه و آله) گم شده باشد بلکه معتقدیم قرائتی که الآن در اختیار ماست، عین همان چیزی است که خداوند بر پیغمبر عظیم‌الشأن (صلی الله علیه و آله) نازل کرده است و قرائت تغییر نکرده است. بله قرائت‌های دیگری را اضافه کرده‌اند اما قرائت اصلی گم نشده است. اهل بیت (علیهم السلام) هم خیلی مراقب بودند که این قرائت به هم نخورد«اقرء کما یقرء الناس»[5] . یک قرائت مشهور بود و سینه به سینه منتقل شد. پیغمبر عظیم‌الشأن (صلی الله علیه و آله) قرآن را به گستردگی بر مردم می‌خواند و مردم را به قرائت قرآن و تصحیح قرائت توصیه می‌کرد و قرائتشان را تصحیح می‌کرد. پس چیزی که از طرف پیغمبر (صلی الله علیه و آله) بوده، حفظ شده است و به نظر ما قرائت حفص از عاصم، یا عین همان قرائت جمهور است و یا نزدیک‌ترین قرائت به قرائت جمهور است. به نظر ما ابیّ بن کعب که سید القراء مدینه بود و بعد از پیغمبر (صلی الله علیه و آله) مسئول تدوین قرائت قرآن در دوره عثمان شد، سعی کرد حتی لهجه پیغمبر (صلی الله علیه و آله) را در قرآن اضافه کند و حساسیت زیادی داشت. بنابراین وقتی کسی می‌خواست خدمت امام صادق (علیه السلام) قرآن را به قرائت ابن مسعود بخواند، حضرت فرمود از این قرائت دست بکش و در ادامه فرمود: «اما نحن فنقرؤه علی قرائة ابیّ»[6] ما بر اساس قرائت ابیّ بن کعب می‌خوانیم؛ یعنی همین چیزی که الان در مصحف موجود است. به نظر ما حفص از عاصم همان قرائت را در اختیار ما گذاشته است؛ چرا که مصحفهای رسمی قرائتش هیچگاه تغییر نکرده است؛ با اینکه عاصم سال ۱۱۸ فوت شده و قاعدتاً قرائتش مربوط به سال‌ها بعد از کار دوره عثمان یعنی ابی بن کعب بوده است. بنابراین از این منظر هم نباید ما نگران باشیم و به نظر می‌رسد حمل «لو قرء القرآن کما انزل» بر قرائت‌ها هم درست نیست. ما یک قرائت جمهور داریم و به همان قرائت می‌خوانیم. پس این دو احتمال به نظر ما باید کنار گذاشته شوند.

از احتمالاتی باقی می‌ماند، یکی توضیح جعفر مرتضی عاملی است که «کما انزل» را حمل کرد بر وحی‌های تبیینی و توضیحاتی که از پیغمبر (صلی الله علیه و آله) بود و این‌ها را از قرآن جدا کردند. این می‌تواند حرف درستی باشد اما یک مسئله باقی می‌ماند و آن کلمه «قرائت» است. فرمودند قرآن را کما انزل، بخوانید نه تعلیم قرآن. «لو قرء القرآن کما انزل» بحث از قرائت قرآن است. بنابراین حداقل انحصار «کما انزل» به تفسیرها جای ابهام و سوال دارد.

نزدیکترین برداشت به واقع این است که بگوییم «لو قرء القرآن کما انزل» به نزول تدریجی اشاره دارد یعنی اگر قرآن به همان ترتیبی که نازل شد و در همان بستر و فضایی که نازل شد خوانده شود، انسان‌های منصف، دو نفرشان هم با هم اختلاف نمی‌کردند.‌ ممکن است کسی بگوید با توجه به لفظ قرائت، می‌توانیم قول جعفر مرتضی عاملی یعنی قرائت قرآن با توجه به معانی بیان شده را هم به این برداشت اضافه کنیم. این نهایت چیزی است که می‌توان گفت. به نظر بنده اگر بنا باشد این روایات را بر چیزی فراتر از قرائت ترتیب نزولی حمل کنیم، بر وحی‌های تبیین حمل می‌کنیم اما نه با حذف قرائت. مصداق قطعی باید بماند. با توجه به واژه قرائت، اولین چیزی که به نظر می‌رسد این است که قرآن را به ترتیب نزول بخوانید. حالا شما می‌توانید اضافه کنید که مثلاً تبیینات را هم داشته باشد.

نکته دیگری اینکه هرچند وحی‌های تبیینی از قرآن حذف شد، اما اهل بیت (علیهم السلام) آن‌ها را به نحوی که مقتضی بود نگه داشتند و نگذاشتند از بین برود. درست است که خلفا منع حدیث کردند و قرآن را مجرّد کردند اما اهل بیت (علیهم السلام) تمام تلاششان را برای برگرداندن این وحی‌های تبیینی انجام دادند و امروز دسترسی ما به وحی‌های تبیینی از طریق اهل بیت (علیهم السلام) دسترسی قابل قبولی است.

پس دلیل سوم مشروعیت تفسیر به ترتیب نزول، ترغیب اهل بیت (علیهم السلام) به قرائت براساس ترتیب نزول است. هرچند قرائت قبل از تفسیر است اما وقتی به شما می‌گویند ای کاش قرآن اینطور خوانده می‌شد، قاعدتاً به قیاس اولویت اگر هم اینطور تفسیر شود قطعاً مورد توجه اهل بیت (علیهم السلام) خواهد بود و اجازه خواهند داد.

عدم جواز تغییر در مصحف کنونی

نکته‌ی مهمی که باید تذکر بدهم این است که ما وقتی می‌گوییم قرآن به ترتیب نزول خوانده شود، به این معنا نیست که اجازه داشته باشیم ترتیب کنونی قرآن را به هم بزنیم. اهل بیت (علیهم السلام) برای حفظ وحدت جهان اسلام، درباره قرآن سکوت کردند. اشکال ندارد من الآن قرآن را مثلاً از جزء مفصلش بخوانم، اشکال ندارد مثلاً من سوره‌های مکی را بخوانم. اشکال ندارد من سوره‌های مدنی را بخوانم. قرائت از هر جای این مصحف رسمی مانعی ندارد اما این بدان معنا نیست که ما مجاز باشیم قرآن را تغییر بدهیم. ما یک میثاق مشترک اسلامی داریم و ما به این قرآن که در محضرش هستیم دست نمی‌زنیم اما اجازه داریم قرائتش کنیم. حتی اجازه نمی‌دهیم غلط‌های رسم الخطی که در قرآن بعد از دوره پیغمبر (صلی الله علیه و آله) و در زمان تدوین مصاحف وارد شده است، اصلاح شود؛ چون این سند ما است. هیچ کس اسناد تاریخی خود را از بین نمی‌برد. جرمی که خلفا کردند این بود که مصحف‌ها را سوزاند. الآن ما در به در به دنبال مصاحفی می‌گردیم که سندش به پیغمبر (صلی الله علیه و آله) برسد. اگر تواتر قرآن در بین مسلمانان نبود، واقعاً ما امروز مشکل داشتیم. حالا یک متنی در دوره عثمان نوشته شده و به نحو خاصی تدوین شده است اما همه می‌دانیم که این قرآن است. اینکه به بهانه اصلاح غلط‌های املایی یا ترتیب سوره‌ها، آن را عوض کنیم، به هیچ وجه کار ثوابی نیست. ما نباید سندهایمان را از بین ببریم. لذا از افتخارات ما این است که از سال ۲۵ هجری قمری، با وجود اینکه ما می‌توانستیم اصلاحاتی انجام دهیم اما هیچ وقت ائمه اطهار (علیهم السلام) و بزرگان ما اجازه ندادند به قرآن دست بزنیم. حضرت امیر (علیه السلام) بعد از گردآوری مصحف عثمان فرمودند: «القرآن لایُهاج الیوم ولایُحوّل»[7] از این روز به بعد، کسی دست به قرآن نزند و هیچ تحولی در قرآن ایجاد نکند. ما باید این سند را نگه داریم. اگر بخواهیم آن را به گونه دیگر قرائت کنیم مانعی ندارد. اگر بخواهیم آن را به گونه دیگر تفسیر کنیم مانعی ندارد اما متن مورد وفاق جهان اسلام نباید تغییر کند.

دیروز از علامه عسکری نقل کردیم که می‌فرمایند در صدر اسلام به کسی که با معارف قرآن آشنایی داشت قاری قرآن می‌گفتند؛ یعنی کسی که هم لفظ را می‌خواند و هم آن را معنا و تفسیر می‌کرد. بعدها قاری قرآن از مفسر قرآن جدا شد. بنابراین اگر کسی بگوید که واژه «قرائت» شامل تفسیر می‌شد، مانعی ندارد اما این در جایی است که واژه قرائت به تنهایی بیاید؛ مثل مسکین و فقیر که وقتی هر کدام به تنهایی در قرآن استعمال شود، معنای هر دو را شامل می‌شود اما اگر در کنار هم بیایند، این‌ها را از هم تفکیک می‌کنیم. لذا اگر قرائت در کنار تعلیم و تفسیر بیاید، از آن‌ها جدا می‌شود. در قرآن و روایات، قرائت به مثابه یک عمل در کنار تعلیم ذکر شده است؛ یعنی هم قرائت داریم و هم تعلیم؛ مثل ﴿هُوَ الَّذِي بَعَثَ فِي الْأُمِّيِّينَ رَسُولًا مِنْهُمْ يَتْلُو عَلَيْهِمْ آيَاتِهِ وَيُزَكِّيهِمْ وَيُعَلِّمُهُمُ الْكِتَابَ وَالْحِكْمَةَ﴾. غالب روایاتی که در بحث‌های مربوط به توصیه به قرائت یا تعلیم قرآن در زمان ظهور بقیه الله الاعظم وارد شده، نشان می‌دهد که این دو واژه در اصطلاح دقیق اهل بیت (علیهم السلام) از هم جدا شده‌اند. لذا به رغم اینکه در عرف صدر اسلام، قاری قرآن به معنای کسی است که معارف قرآن را هم آموزش می‌داد اما نمی‌توانیم در تمام موارد به آن ملتزم شویم. لذا عرض کردم که در مورد «لو قرء القرآن کما انزل» می‌توانیم این احتمال را اضافه کنیم و نظریه جعفر مرتضی عاملی را کنار قرائت بگذاریم اما حذف قرائت تنزیلی درست نیست. باید قرائت را بپذیریم، بعد بگوییم شامل تفسیر هم می‌شود. قدر متیقن آن قرائت است و بعد می‌توان احتمالات دیگر را اضافه کرد.

نکته دیگر اینکه اهل بیت (علیهم السلام) نمی‌خواستند قرآن را فقط در بین شیعه حفظ کنند. حاجی نوری یکی از توضیحاتی که درباره ﴿إِنَّا نَحْنُ نَزَّلْنَا الذِّكْرَ وَإِنَّا لَهُ لَحَافِظُونَ﴾ دارند این است که قرآن، نزد امام زمان (علیه السلام) حفظ شده است. اما این چه فایده دارد؟ تورات هم نزد حضرت موسی (علیه السلام) حفظ شده. انجیل هم نزد حضرت عیسی (علیه السلام) حفظ شده. هنر دین این است که قرآن را در بین مردم حفظ کند. وقتی هم می‌گوییم مردم نه فقط شیعه بلکه منظورمان تمام مردم است. اشکالی که وجود دارد این است که ترتیب سوره‌های قرآن به هم خورده است. استاد ما مرحوم آیت الله معرفت می‌فرمود: الآن دستیابی به ترتیب نزول سوره‌ها، کار سختی نیست و روایاتش زیاد است. بنابراین این‌ها مشکل خاصی برای ما ایجاد نمی‌کند. اهل بیت (علیهم السلام) هم به این دلیل که مثل حجاج‌ها و خلفای بنی امیه و خلفای بن العباس و منافقین دست به قرآن نزنند، خودشان دست به قرآن نزدند تا فتح باب نشود چون اگر دست به قرآن می‌زدند، دیگران هم دست زدن به قرآن را شروع می‌کردند. لذا این قرآن یک میثاق شد و حضرت امیر (علیه السلام) در دوره خلافت خودشان به قرآن دست نزدند و توصیه کردند کسی به آن دست نزدند و ما هم باید همین را توصیه کنیم.

دلیل چهارم: توضیح آیات براساس ترتیب نزول در سیره اهل بیت (علیهم السلام)

مطلب چهارم در بیان اعتبار و حجیت تفسیر تنزیلی این است که خود اهل بیت (علیهم السلام) گاهی قرآن را بر اساس ترتیب نزول توضیح دادند؛ یعنی فرمودند که معنای آیه این است چون این آیه بعد از آن نازل شد. یا فرمودند این اشکالی که گرفته شده وارد نیست چون نزول این آیه بعد از آن آیه بوده است. بنابراین ما در سیره اهل بیت (علیهم السلام) تفسیر قرآن به ترتیب نزول و توجه به ترتیب نزول سوره‌ها را هم داریم.

من در اینجا چند مورد را که اهل بیت عصمت و طهارت (علیهم السلام) به ترتیب نزول توجه فرمودند ذکر می‌کنم. ابتدا از یاران اهل بیت (علیهم السلام) مثال می‌زنم. علی بن ابراهیم، مذاکره ابوحنیفه با محمد بن نعمان مومن الطاق را که از ارادتمندان امام باقر و امام صادق (علیهما السلام) بود نقل می‌کند. ابوحنیفه به مومن الطاق می‌گوید: «یا ابا جعفر؛ إنّ الآیة التی فی سأل سائل تنطق بتحریم المتعة» آیه‌ای که در سوره معارج هست ناطق و گویا است به حرام بودن ازدواج موقت «و الروایة عن النبی قد جائت بنسخها» و روایت از پیغمبر (صلی الله علیه و آله) هم در نسخ ازدواج موقت وارد شده است. حالا مومن الطاق چه جواب می‌دهد؟ «فقال له ابوجعفر: یا اباحنیفه إنّ سورة سأل مکیة» یعنی سوره معارج مکی است. این سوره، هفتاد و نهمین سوره‌ای است که بر پیغمبر (صلی الله علیه و آله) در مکه نازل شد. در مکه ۸۶ سوره بر پیغمبر (صلی الله علیه و آله) نازل شده است و سوره معارج، هفتاد و نهمین است. آن آیه‌ای که ابوحنیفه به آن استناد کرده، همان آیه ایست که نمونه‌اش را در سوره مومنون هم داریم: ﴿وَالَّذِينَ هُمْ لِفُرُوجِهِمْ حَافِظُونَ * إِلَّا عَلَىٰ أَزْوَاجِهِمْ أَوْ مَا مَلَكَتْ أَيْمَانُهُمْ فَإِنَّهُمْ غَيْرُ مَلُومِينَ * فَمَنِ ابْتَغَىٰ وَرَاءَ ذَٰلِكَ فَأُولَٰئِكَ هُمُ الْعَادُونَ﴾. ابوحنیفه می‌گوید «وراء ذلک» شامل متعه هم می‌شود. مؤمن الطاق می‌گوید: «یا اباحنیفه إنّ سورة سأل مکیة و آیة‌المتعه مدنیة» آیه متعه در سوره نساء است ﴿فَمَا اسْتَمْتَعْتُمْ بِهِ مِنْهُنَّ فَآتُوهُنَّ أُجُورَهُنَّ فَرِيضَةً﴾ و سوره نساء نود و دومین سوره در سیر نزول است و در مدینه نازل شده و ناسخ حکم متعه نمی‌تواند قبل از آمدن حکم جواز متعه وجود داشته باشد. ببینید او جواب را بر اساس ترتیب نزول داد. بعد هم می‌فرماید «و روایاتک شاذّة ردیّة»[8] روایتی هم که از پیغمبر (صلی الله علیه و آله) می‌گویی حرف معمول نیست و مردود و بی‌ربط است.

اما در رابطه با خود اهل بیت (علیهم السلام)، از امام صادق (علیه السلام) درباره مراد از عفو در آیه ﴿وَيَسْأَلُونَكَ مَاذَا يُنْفِقُونَ قُلِ الْعَفْوَ﴾ در سوره بقره سوال شد. سوره بقره اولین سوره در مدینه و هشتاد و هفتمین سوره است که بر پیغمبر (صلی الله علیه و آله) نازل شد. کسی از حضرت سوال می‌کند که مراد از عفو در این آیه چیست؟ امام می‌فرماید مراد از عفو در آیه دیگری توضیح داده شده است و به سوره فرقان استناد می‌کند: ﴿وَالَّذِينَ إِذَا أَنْفَقُوا لَمْ يُسْرِفُوا وَلَمْ يَقْتُرُوا وَكَانَ بَيْنَ ذَٰلِكَ قَوَامًا﴾ یعنی کسانی که در انفاق دادن حد وسط را رعایت می‌کنند نه اسراف می‌کنند نه مشتشان را می‌بندند و بخل‌ورزی می‌کنند. بعد می‌فرماید: «نزلت هذه بعد هذه»[9] سوره بقره یا آیه مربوط به عفو بعد از آیه سوره فرقان نازل شده است؛ یعنی می‌فرماید تفسیر این واژه را با توجه به مرتبه نزولی آن، باید از سوره فرقان گرفت. قبلاً هم توضیح دادم که ما وقتی با آیه مبهم برخورد می‌کنیم، اگر به پیشینه نزول قرآن مراجعه کنیم، حتما توضیحش در سوره‌های گذشته وجود دارد. امام (علیه السلام) هم دقیقاً همین کار را کردند و برای حل ابهام، ما را به گذشته ارجاع دادند.

همچنین در کافی نقل شده که از امام باقر (علیه السلام) سوال می‌شود سوره نور مقدّم در نزول است یا سوره نساء؟ هر دو سوره مدنی هستند. امام می‌فرماید: «و سورة النور انزلت بعد سورة النساء» سوره نور بعد از سوره نساء نازل شده است. در ترتیب نزول هم سوره نساء نود و دومین سوره است و سوره نور صد و سومین سوره است. بعد امام برای اینکه بفرمایند سوره نور بعد از سوره نساء نازل شده است شاهد می‌آورند «و تصدیق ذلک أن الله عزوجل انزل علیه فی سورة النساء ﴿وَاللَّاتِي يَأْتِينَ الْفَاحِشَةَ مِنْ نِسَائِكُمْ فَاسْتَشْهِدُوا عَلَيْهِنَّ أَرْبَعَةً مِنْكُمْ فَإِنْ شَهِدُوا فَأَمْسِكُوهُنَّ فِي الْبُيُوتِ حَتَّىٰ يَتَوَفَّاهُنَّ الْمَوْتُ أَوْ يَجْعَلَ اللَّهُ لَهُنَّ سَبِيلًا﴾» خداوند بر پیغمبر (صلی الله علیه و آله) در سوره نساء نازل کرد آن آیه را که می‌فرماید وقتی زن زنا کرد، او را در خانه حبس کنید و مرد را هم اذیت کنید تا اینکه یا بمیرند یا اینکه خداوند راه دیگری را در اختیارتان بگذارد «و السبیل الذی قال الله عزوجل ﴿سُورَةٌ أَنْزَلْنَاهَا وَفَرَضْنَاهَا وَأَنْزَلْنَا فِيهَا آيَاتٍ بَيِّنَاتٍ لَعَلَّكُمْ تَذَكَّرُونَ * الزَّانِيَةُ وَالزَّانِي فَاجْلِدُوا كُلَّ وَاحِدٍ مِنْهُمَا مِائَةَ جَلْدَةٍ﴾»[10] آن سبیلی که خداوند بیان فرمود همان صد تازیانه‌ای است که در سوره نور به آن اشاره شد. پس در سوره اول یعنی سوره نساء فرمود یک راهی به شما نشان خواهم داد. در سوره نور هم آن راه را توضیح داد. بنابراین امام با توجه به محتوای سوره‌ها و رابطه ناسخ و منسوخی که بین این‌ها هست، می‌فرماید که سوره نور باید بعد از سوره نساء نازل شده باشد.

یا مثلاً در تفسیر نعمانی از امیر مومنان علی (علیه السلام) روایت شده که مسئله ولایت، آخرین چیز از فرایض بود که خداوند به آن دستور داد. چون ولایت در سوره مائده آیه ۶۷ مطرح شده و این سوره از آخرین سوره‌های نازل شده بر پیامبر (ص) است. بنابراین ولایت، آخرین فرائضی است که خداوند بر پیغمبر (صلی الله علیه و آله) نازل فرمود و بعد از آن هم فریضه دیگری بیان نکرد. این نشان می‌دهد که ائمه اطهار (علیهم السلام) در جایی که ضرورتی داشت، آیات را با توجه به ترتیب نزول تفسیر می‌کردند. من قبلا هم عرض کردم ما وقتی صحبت از تفسیر تنزیلی می‌کنیم، به معنای غلط بودن روش‌های تفسیری دیگر نیست. چرا غلط باشند؟ این همه علما زحمت کشیدند. اما یک سری سوالات وجود دارد، مخصوصاً سوالاتی که بنده در مورد روش‌های تحول جامعه دارم که ما باید جواب این‌ها را از ترتیب نزول بگیریم. بنابراین طرح تفسیر به ترتیب نزول، به معنای انکار سبک‌های تفسیری دیگر نیست؛ کما اینکه عرض کردم قرائت به ترتیب نزول هم به معنای انکار قرائت‌های دیگر نیست.

آخرین جمله من هم این باشد که شما الان در تفسیر موضوعی چه کار می‌کنید؟ شما در تفسیر موضوعی، آیات را از سیاق و ترتیب فعلی قرآن خارج می‌کنید. این همه کتاب تفسیر موضوعی که نوشته شده، همه از ترتیب مصحف فعلی خارج شدند و مجموعه آیات را در نظامی که در ذهنشان بوده ریختند و مسأله را حل کردند. آیا کسی گفته که تفسیر موضوعی مشروع نیست و چرا شما آیات را از ترتیب مصحفی خارج کردید؟ ترتیب تنزیلی چیزی کمتر از تفسیر موضوعی نیست و حتی قبلاً عرض کردم که این سبک، مشروع‌ترین سبک تفسیر است. در این سبک، من سؤالی دارم و می‌خواهم روش‌ها را کشف کنم. ما برای اینکه روش‌های تحول در جامعه اسلامی و نسبت مفاهیم دینی و عناصر دینی را کشف کنیم، باید ترتیب نزول را مطالعه کنیم.

این پنج دلیل را که خدمت شما عرض کردم اگر به خوبی دقت شود، کاشف از این است که ما در مسئله ترتیب نزول نباید تردیدهای نابجایی را مطرح کنیم و کار را بر خودمان سخت کنیم. تفسیر تنزیلی یکی از سبک‌های معتبر و حجت است بدون هیچگونه دغدغه‌ای. من در جلسه آینده یک بحث دیگر از مباحث مقدماتی را که مربوط به ترتیب سوره‌هاست مطرح می‌کنم. حالا که می‌خواهیم ترتیب نزولی باشیم، باید بدانیم ترتیب سوره‌ها چگونه است و تکلیف آیاتی که ممکن است گفته شود که جابجا شده‌اند در سوره‌ها چیست.


logo