1403/06/24
بسم الله الرحمن الرحیم
مشروعیت تفسیر تنزیلی، مصحف امیرالمؤمنین (علیه السلام)/مباحث مقدماتی تفسیر /تفسیر تنزیلی
موضوع: تفسیر تنزیلی/مباحث مقدماتی تفسیر /مشروعیت تفسیر تنزیلی، مصحف امیرالمؤمنین (علیه السلام)
مباحث مقدماتی تفسیر
مروری بر مباحث گذشته
در جلسه گذشته عرض شد که تفسیر به ترتیب نزول باید دلایلی برای ایجاد سبکش داشته باشد و اگر این دلایل وجود نداشته باشد، تغییر سبک، امری بی فایده یا کم فایده خواهد بود. مهمترین اتفاقی که در تغییر این سبک صورت میگیرد این است که ما بر روشهای تحول و تربیت و مهندسی تحولات در جامعه اسلامی توفیق پیدا میکنیم. این دستاورد کمی نیست و رعایت تفسیر تنزیلی حتی در تفسیرنگاریهای مصحفی یا موضوعی، مفسر را در فهم دقیق برخی از محتواها یاری میکند.
بعد از آن، وارد بحث مبنای مشروعیت این سبک شدیم و گفتیم عملی که انجام میشود، باید مشروع باشد و فایده اگر دلیلی بر حجیت و اعتبارش وجود نداشته نباشد، دل مفسر را محکم نمیکند؛ چون ممکن است تفسیر به رأی باشد. به همین دلیل، تعدادی از آیات را که به پیغمبر (صلی الله علیه و آله) دستور میداد تا آیات قرآن را بر اساس تفرقهای که خداوند در آنها ایجاد کرده بر مردم بخواند ذکر کردیم؛ مثل ﴿وَقُرْآنًا فَرَقْنَاهُ لِتَقْرَأَهُ عَلَى النَّاسِ عَلَىٰ مُكْثٍ﴾ یعنی ما قرآن را به تدریج و جدا جدا نازل کردیم تا آن را با درنگ بر مردم بخوانی. یا در آیه دیگر فرمود: ﴿وَقَالَ الَّذِينَ كَفَرُوا لَوْلَا نُزِّلَ عَلَيْهِ الْقُرْآنُ جُمْلَةً وَاحِدَةً﴾ و خداوند در جواب آن فرمود: ﴿كَذَٰلِكَ لِنُثَبِّتَ بِهِ فُؤَادَكَ وَرَتَّلْنَاهُ تَرْتِيلًا * وَلَا يَأْتُونَكَ بِمَثَلٍ إِلَّا جِئْنَاكَ بِالْحَقِّ وَأَحْسَنَ تَفْسِيرًا﴾ خودِ آن تفرقه و تجزیه یک کیفیت خاصی است که میتواند دل رهبر را محکم کند و در صحنهها گره از کار ابهامات بردارد. بنابراین توضیح دادیم که این سبک از نظر اعتبار و حجیت، شاید قویترین سبک در تفسیر هست که دلیل حجیت و اعتبار خود را هم از قرآن گرفته و هم از سیره پیغمبر (صلی الله علیه و آله) که مواردش عدیده است و دو موردش را ذکر کردیم. پس ما هم از قرآن و هم از سیره پیغمبر (صلی الله علیه و آله)، دلیل بر حجیت این عمل را داریم.
مصحف امیرالمؤمنین (علیه السلام)
یکی دیگر از دلایل مهم اعتبار و مشروعیت این سبک، وضعیت مصحف امیر مومنان علی (علیه السلام) است. میتوان گفت کاملترین تفسیر قرآن، توسط پیغمبر (صلی الله علیه و آله) به طور خاص برای حضرت علی (علیه السلام) بیان شده و ایشان صحیفهای یا مصحفی داشتند که به نام مصحف حضرت علی (علیه السلام) مشهور شده است.
البته به نظر بنده، مصحفی که منسوب به حضرت امیر (علیه السلام) هست، دوتا است؛ یکی مصحفی که پیغمبر (صلی الله علیه و آله) به ایشان فرمود: یا علی، نوشتههای قرآن که بالای رختخواب من هست را بردار و در اختیار مردم بگذار که این را امام صادق (علیه السلام) فرمودند و یکی هم مصحفی که مشهور هست ایشان بار شتر کردند و ۶ ماه بعد از وفات پیغمبر (صلی الله علیه و آله) آوردند. اولی اینقدر بود که حضرت توانستند با نخ ببندند یعنی یک مصحف یک جلدی بوده و آن را سه روز بعد از وفات پیامبر (صلّی الله علیه و آله) عرضه کردند و دومی آنقدر بوده است که بار شتر کردند و شش ماه بعد از وفات پیامبر (صلّی الله علیه و آله) آوردند. این قرائن در روایات ما کاشف از این است که حضرت امیر (علیه السلام) دو مصحف آوردند؛ یکی نوشتههای نزد پیغمبر (صلی الله علیه و آله) و یکی هم مطالبی را که ایشان از حضرت پیامبر (صلّی الله علیه و آله) دریافت کرده و به عنوان تفسیر به مردم عرضه کرده بودند. البته باید بررسی بیشتری انجام گیرد که الآن مجال بیانش نیست.
توجه دارید که صحیفه به معنای برگ سفیدی است که در آن مطالبی نوشته میشود و مصحف به معنای برگهدان و دو جلدی که برگها را در آن قرار میدهند. این یک مفهوم خیلی عام و گسترده است؛ یعنی وقتی شما میگویید مصحف، لازم نیست حتما قرآن یا تفسیر باشد بلکه هر نوشته یا مجموعه نوشتهای که در یک جا نگهداری میشود و بین دو جلد قرار میگیرد، مصحف نامیده میشود. لذا حتی کتب انبیای گذشته هم که تدوین شده بود، به طور عام مصحف نامیده شده است؛ چون وحی که نازل میشود، نوشته نیست بلکه بعد از آنکه نازل شد، به کتابت در میآید. مثلاً حضرت موسی در آن چهل روز، وحیهایی را که بر او نازل میشد به دست خودش مینوشت که نامش الواح بود و در قرآن میفرماید: وقتی موسی به سوی بنی اسرائیل بازگشت و دید که آنها گوساله پرست شدند، الواح را زمین زد و ریش برادرش را گرفت. بنابراین خود وحی به صورت مکتوب نازل نمیشود بلکه خواندنی بوده و بعد از آن نوشته میشود اما وقتی نوشته میشود تبدیل به صُحُف میشود. در سوره اعلی وقتی کلید رستگاری را بیان میکند، میفرماید: ﴿قَدْ أَفْلَحَ مَنْ تَزَكَّىٰ * وَذَكَرَ اسْمَ رَبِّهِ فَصَلَّىٰ﴾ بعد سؤال پیش میآید که چرا انسان راه رستگاری را نمیرود؟ میفرماید: ﴿بَلْ تُؤْثِرُونَ الْحَيَاةَ الدُّنْيَا * وَالْآخِرَةُ خَيْرٌ وَأَبْقَىٰ﴾ تا اینکه میرسد به اینکه این مسأله در صُحُف وجود دارد: ﴿إِنَّ هَٰذَا لَفِي الصُّحُفِ الْأُولَىٰ * صُحُفِ إِبْرَاهِيمَ وَمُوسَىٰ﴾ یعنی کل مکتوبات رسیده از وحیهای گذشته را با تعبیر صحف و مصحف یاد میکند.
بنابراین واژه صُحُف و مصحف خصوصیتی ندارد اما بعدها واژه مصحف در فرهنگ اسلامی، در آن چیزی که صحابه از قرآن داشتند یا همین قرآنی که در محضرش هستیم، غلبه پیدا کرد و بدون قرینه بر قرآن اطلاق میشود چون در بین ما مسلمانان کثرت استعمال داشت و این کثرت استعمال، آن را به علم بالغلبه تبدیل کرد و وقتی بدون قرینه به کار میرود، ذهنها به قرآن منصرف میشود. وگرنه ما مثلاً مصحف فاطمه الزهرا (سلام الله علیها) هم داریم که امام صادق (علیه السلام) میفرماید به خدا قسم، یکی از آیات قرآن و تبیینات قرآن در آن نیست بلکه اخبار گذشته و آینده است یعنی یک سری عبرتهای تاریخی و جریانات تاریخی و یک سری از اتفاقات مربوط به آینده در آن وجود دارد.
با این مقدمات میخواهم وارد این بحث شوم که وقتی میگویند صحابه مصحف داشتند، مصحف صحابه صرفاً قرآن نبود. وقتی میگویند حضرت علی (علیه السلام) مصحف دارد، مصحف حضرت علی (علیه السلام) قاعدتاً باید امتیازاتی نسبت به دیگر مصاحف داشته باشد و یک چیز مخصوص به خودش باشد نه مصحف القرآن.
در کتابهای علوم قرآن مثل مصاحف سجستانی یا در فهرستنگاریها مثل فهرست ابن ندیم، گزارشاتی از مصاحف صحابه و از جمله مصحف حضرت امیر (علیه السلام) وجود دارد که اینها چه وضعیتی داشتند. وضعیتی که از مصاحف گزارش شده، وضعیت یک تفسیر است و نه صرفاً یک مجموعه آیاتی که کنار هم گذاشته شده است. من در اینجا گزارشاتی را از برخی از مصاحف خدمتتان عرض میکنم تا ذهن ما برای فهم ویژگیهای مصحف حضرت امیر (علیه السلام) هم آمادهتر شود.
مجاهد که از تابعین است، نقش مصحف ابن مسعود را توضیح داده و گفته است: «کنّا لا ندری ما الزخرف» ایشان میگوید مصحف ابن مسعود در فهم تفسیری ما خیلی تاثیر داشت، از جمله این که ما به عنوان تابعین نمیدونستیم زخرف یعنی چه؟ «کنا لا ندری ما الزخرف حتی رأیناه فی قراءة ابن مسعود: أو یکون لک بیت من ذهب»[1] ما این را در قرائت ابن مسعود دیدیم. پس وقتی میگویند: «قراءة ابن مسعود» این تعبیر مهم است؛ برای اینکه بعدها کسی فکر نکند که وقتی گفته میشود «قرائت» یعنی صرفاً لفظ قرآن. به تعبیر علامه عسکری در صدر اول «قاری قرآن» به کسی میگفتند که قرآن و معانی و تفسیر قرآن را مینوشت و بیان میکرد. مجاهد میگوید ما در قرائت ابن مسعود عبارت «أو یکون لک بیت من ذهب» را دیدیم؛ یعنی ابن مسعود در مصحف خود به جای واژه «زخرف»، واژه «ذهب» را جایگزین کرده بود و ما هم فهمیدیم زخرفی که در آیه آمده است، به معنای طلا است. یا در همین مصحف گزارش شده است که یک سری زیادههایی داشت که آیات را توضیح میداد؛ مثلاً در آیه 2۱۳ سوره بقره ﴿كَانَ النَّاسُ أُمَّةً وَاحِدَةً﴾ مردم یک دسته بودند، یعنی از زمانی که حضرت آدم شروع به تولید نسل کرد و مردم را بر اساس یک برنامه تربیت میکرد، یک گروه بودند. در ادامه میفرماید: ﴿فَبَعَثَ اللَّهُ النَّبِيِّينَ مُبَشِّرِينَ وَمُنْذِرِينَ﴾ انبیا را فرستاد که بشارت میدادند و هشدار میدادند. ابن مسعود بین قسمت اول و قسمت دوم، واژهی «فاختلفوا» اضافه کرد؛ «کان الناس امت واحده فاختلفوا» اگر این واژه نباشد، تصور میشود که انبیا آمدند و مردمی را که یک دست بودند دچار اختلاف کردند اما ابن مسعود با اضافه کردن این واژه، توضیح میدهد که این اختلاف ایجاد شد و انبیا آمدند تا این اختلافات را رفع کنند. کار انبیا ایجاد اختلاف در دین واحد نیست بلکه برگرداندن مردم به دین واحد است.
این نکته را هم عرض کنم که عبدالله بن مسعود کسی بود که واقعا زحمت کشید و عراق را شیعه کرد. عبدالله بن مسعود در دوره حکومت عمر به عراق رفت و قرآن را تدریس میکرد. او هم شاگرد پیغمبر (صلی الله علیه و آله) بود و هم شاگرد مولای متقیان بود و هر آنچه در رابطه با حضرت امیر (علیه السلام) بود به مردم گفت. لذا مردم عراق با تلاشهای عبدالله بن مسعود شیعه شدند. یکی از آن موارد، آیه 67 مائده است: ﴿يَا أَيُّهَا الرَّسُولُ بَلِّغْ مَا أُنْزِلَ إِلَيْكَ مِنْ رَبِّكَ﴾ که در ادامه آن آمده ﴿وَإِنْ لَمْ تَفْعَلْ فَمَا بَلَّغْتَ رِسَالَتَهُ﴾. ابن مسعود در وسط این دو عبارت، این جمله را دارد: «بلّغ ما انزل الیک من ربک أنّ علیا مولی المومنین» یعنی موضوعی که باید از طرف پروردگار ابلاغ شود این بود که «أنّ علیاً مولی المومنین». پس در مصحف ابن مسعود این اضافات وجود داشت چون مصحف مجرد نبود بلکه مصحف به اضافهی توضیحات تفسیری بود. اساساً این مصاحف، تعلیمی بودند و به «مصاحف تعلیمی» معروف هستند نه مصاحف قرائت. ببینید خداوند درباره پیغمبر (صلی الله علیه و آله) میفرماید: ﴿هُوَ الَّذِي بَعَثَ فِي الْأُمِّيِّينَ رَسُولًا مِنْهُمْ يَتْلُو عَلَيْهِمْ آيَاتِهِ وَيُزَكِّيهِمْ وَيُعَلِّمُهُمُ الْكِتَابَ وَالْحِكْمَةَ﴾ یعنی تعلیم یک چیز است و تلاوت و قرائت چیز دیگری است. این مصاحف تعلیمی آموزشهایی بود که در رابطه با مصحفی که در حافظهها بود و سینه به سینه داشت منتقل میشد. اصولاً در قرآن، قرائت مقدم بر کتابت شد. کتابت، انعکاس قرائتها بوده است که بحث مهمی در بحثهای قرائت است که ما یک قرائت مشهور داشتیم و یه قرائت جمهور و به دلیل ضعفهایی که در قرائت بود، کتابت توانست بخشی از آن را منتقل کند که اگر فرصت شد عرض خواهم کرد.
بنابراین یک ویژگی مصحف ابن مسعود این است که مصحف تعلیمی بود و قرآن مجرد نبود. همین وضع را در مورد مصحف ابی ابن کعب هم گزارش دادند؛ یعنی شما اگر مصاحف سجستانی و بعد از آن، الاتقان سیوطی و برهان زرکشی و غیره را ملاحظه بفرمایید، آنجا هم گزارش کردند و توضیح دادند که مصحف تعلیمی ابیّ چه ویژگیهایی داشت. مثلاً گفتند ایشان ﴿بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَٰنِ الرَّحِيمِ﴾ را بین سوره فیل و قریش برداشته بود چون روایت هست که در نماز بین این دوتا جمع کنید و او برای اینکه جمع بین دو تا را توضیح بدهد بسم الله بین این دو را حذف کرده بود یا مثلاً در آیه ۵۲ سوره یس ﴿قَالُوا يَا وَيْلَنَا مَنْ بَعَثَنَا مِنْ مَرْقَدِنَا﴾ ایشان به جای «بعثنا»، واژه «هبنا» گذاشته بود یا مثلاً اضافاتی داشت، مثل آیه ۱۹۶ سوره بقره: ﴿فَصِيَامُ ثَلَاثَةِ أَيَّامٍ فِي الْحَجِّ﴾ در وسط آن واژه «متتابعات» گذاشته بود: «فصیام ثلاث ایام متتابعات فی الحج» یعنی سه روز روزه را باید پشت سر هم گرفت. لذا صحابه چیزی را که لازم بود تعلیم شود را در ذیل آیات یا در ضمن آیه به شکل مزجی بیان میکردند.
پس ما وقتی از مصحف صحبت میکنیم، نباید توجهمان صرفا به قرآن مجرد باشد. به نظر بنده، حضرت علی (علیه السلام) اگر قرآن اول که از حضرت پیغمبر (صلی الله علیه و آله) و مجرد بوده، حضرت آن را در سه روز اول ارائه کردند اما یک مصحف تعلیمی هم داشتند که نکات تفسیری بسیاری داشت و این را احتمالاً ۶ ماه بعد ارائه کردند. خود حضرت از ویژگیهای این مصحف گزارش دادند و در منابع ما - چه در منابع معتبر ما مثل اصول کافی و چه در تفاسیر ما - ذکر شده است. ما اگر مسائل مهم را در منابع اصیل خود مثل کافی و امثالهم بیابیم، دلمان قرص میشود اما وقتی در کتب دست دوم باشد، معمولا برای آن به دنبال قرینه هستیم. در منابع اهل سنت هم همینطور است؛ وقتی میگویند مثلاً صحاح سته یا الآن که عقب نشینی کردند و میگویند صحیح بخاری و صحیح مسلم، اگر از این موارد تجاوز کند باید به دنبال قرینه بگردیم و خود آنها هم در چنین مواردی به دنبال قرینه میگردند. وقتی مثلاً مسلم یا بخاری میگوید که من از میان ۶۰۰ هزار حدیث، مثلاً ۶۰۰۰ حدیث را بیرون کشیدم، معلوم است که ۵۴ هزار دیگر بوده که ممکن است در منابع درجه ۲ یا درجه ۳ منتقل شده باشد اما او نپذیرفته است.
درباره مصحف حضرت امیر روایاتی داریم که ایشان میفرمایند من هر روز دو دیدار با پیغمبر (صلی الله علیه و آله) داشتم؛ یکی صبح و یکی شب. گاهی در خانه ما بود و گاهی در خانه پیغمبر (صلی الله علیه و آله) بود و غالباً در خانه ما بود. وقتی در خانه پیغمبر (صلی الله علیه و آله) بود زنها باید از اتاقی که ما بحث میکردیم بیرون میرفتند اما وقتی در خانه ما بود، مانعی از بودن فرزندان نبود. اما در رابطه با این مصحف، یکی از روایاتی که من در کتابم آوردم روایتی است در کتاب کافی باب اختلاف حدیث که بخشی از آن روایت این است: «ما نزلت آیة علی رسول الله (صلی الله علیه و آله) الّا أقرأنیها و املاها علیّ» آیهای بر پیغمبر اکرم (صلی الله علیه و آله) نازل نشد مگر اینکه بر من خواند و املا کرد. «أقرأنیها» یعنی فرمود گوش کن و «املاها علیّ» یعنی فرمود بنویس. «فأکتبها بخطی» من با خط خودم اینها را نوشتم «و علّمنی تأویلها و تفسیرها و ناسخها و منسوخها و محکمها و متشابهها» این کلمات را دقت بفرمایید خیلی مهمند و ویژگیهای مصحف را بیان میکنند. «وعلّمنی تأویلها» تأویل آن را به من یاد داد یعنی مقاصد آیه و اینکه بر چه کسانی تطبیق میشود و معانی باطنی آن چیست چون تأویل شامل همه این معانی میشود، «و تفسیرها» پرده برداری از ابهاماتی که برایم وجود داشت. «و ناسخها و منسوخها» یعنی این آیه چه نظارتی نسبت به آیه قبل دارد چون ناسخ و منسوخ در صدر اسلام شامل تقیید و تخصیص و نسخ کلی بود. «و محکمها و متشابهها» محکم و متشابه را هم به من یاد داد که مثلاً این آیه متشابه، در پرتو آن آیه محکم توضیح داده میشود. در اینجا نکتهای را هم اشاره کنم. آیا حضرت اشارهای به «ترتیبها» هم کرد که ترتیب آیات و سورهها چگونه است؟ یکی از ادعاهایی که مطرح میشود این است که ترتیب سورهها به وضع فعلی، در زمان خود پیغمبر (صلی الله علیه و آله) بوده است. اگر در زمان پیغمبر (صلی الله علیه و آله) ترتیب طبیعی نزول عوض شده باشد؛ یکی از چیزهایی که باید به حضرت علی (علیه السلام) تعلیم میشد ترتیبش بود؛ یعنی میفرمود یا علی، این آیه اینجاست اما باید در آن سوره قرار بگیرد. این سوره اینجاست اما باید بعد از آن سوره قرار بگیرد. بنده بررسی کردم، ما در هیچ کجا روایتی نداریم که حضرت فرموده باشد این سوره را کنار آن سوره بگذارید. بسیار اندک نسبت داده شده است که فرموده باشند این آیه را کنار آن آیه قرار دهید و این همانطور که علامه طباطبایی میفرمایند خیلی اندک هست و نمیشود اینها را به پیغمبر (صلی الله علیه و آله) نسبت داد. کسی هم به پیغمبر (صلی الله علیه و آله) نسبت نداده است.
حضرت علی (علیه السلام) هر روز هر آنچه که نازل میشده را از پیغمبر (صلی الله علیه و آله) دریافت میکرد. مصحف حضرت علی (علیه السلام) در واقع یک روزنگار بوده است. ابن الکواء که جزو منافقین هم هست، به حضرت علی (علیه السلام) میگوید گاهی آیاتی نازل میشد و شما نبودید. اینها چطور؟ این روایت ظاهراً در تفسیر البرهان هست. ایشان میفرمود: وقتی من از سفر برمیگشتم پیامبر به من میفرمود: یا علی تو که نبودی این آیات نازل شد، حالا بنویس. اینقدر روزنگار دقیق بوده است. هر روز هرآنچه نازل میشد را به حضرت یاد میداد و ایشان مینوشت. بنابراین با خواندن این ماجرا به طور طبیعی برایمان روشن میشود که حضرت علی (علیه السلام) یک روزنگاری از قرآن داشته مثل یک دفتر یادداشت روزانه که مثلاً ثبت کنیم چه کسانی به زیارت میآیند و حاجت میگیرند. مثلاً امروز فلان کس این حاجت را گرفت و مانند آن. حضرت هم نسبت به قرآن اینگونه بود. این قرینه است برای اینکه مصحف به همین ترتیب بوده و پیغمبر (صلی الله علیه و آله) هم التفات به ترتیب نزول داشتند و اگر هم کسی بگوید ممکن است این سبک، تغییر کرده باشد و پیغمبر (صلی الله علیه و آله) فرموده باشد تغییر بدهید، میگوییم ما شاهدی بر این تغییر نداریم. «فما نسیتُ آیةً من کتاب الله» من آیهای از کتاب خدا را فراموش نکردم «و لا علماً أملاه علیّ فکتبته» و نه علمی از قرآن را که بر من املا کرد و نوشتم. گفتیم قرائت و علم را جدا کنیم. پس حضرت هم قرائت را نوشته و هم علمش را نوشته است. «منذ دعا لی مادعا» از زمانی که حضرت برای به حافظه سپردن این متن بر من دعا کرد.
نکته بعدی این است که باز میخواهم قرینهای بگویم برای اینکه این سبک روزنگار عوض نشد که مثلاً پیغمبر (صلی الله علیه و آله) بفرماید بعد از من، آن را عوض کنید .حضرت امیر (علیه السلام) میفرمایند: من نمیخواستم بنویسم چون هرچه پیامبر (صلّی الله علیه و آله) میفرمودند به خوبی در حافظه داشتم اما پیغمبر (صلی الله علیه و آله) به من فرمود بنویس. به پیغمبر (صلی الله علیه و آله) عرض کردم آیا میترسی که من فراموش بکنم؟ پیغمبر (صلی الله علیه و آله) جواب داد: «لستُ أتخوف علیک نسیاناً ولا جهلاً» من بر تو از نسیان و از تبدیل شدن علمت به نادانی نمیترسم «وقد أخبرنی ربی أنه قد استجاب لی فیک و فی شرکائک الذین یکونون من بعدک» پروردگارم به من خبر داده است که خداوند دعای من را در حق تو و شرکایت که بعد از تو میآیند مستجاب کرد. فرمود: «یا رسول الله و من شرکایی من بعدی؟» شرکای من که باید این نوشته بعد از من به دستشان برسد چه کسانی هستند؟ «فقال الذین قرنهم الله بنفسه و بی»[2] کسانی که خداوند اینها را قرین خودش و من کرده است و الی آخر.
شما از این روایت چه استفادهای میکنید؟ اینکه مصحف حضرت علی (علیه السلام)، فقط مصحف حضرت علی نبود، مصحف امام حسن (علیه السلام) هم بود، مصحف امام حسین (علیه السلام) هم بود مصحف امام سجاد (علیه السلام) هم بود تا آخر. همچنین در روایات ما از امیرمومنان (علیه السلام) آمده است که شیعیان ما در زمانی که حضرت مهدی (عجل الله تعالی فرجه) ظهور میکنند شروع میکنند به تعلیم قرآن «کما انزل» یعنی همانطور که نازل شد. پشت کوفه خیمههایی زده میشود و شیعیان ما به مردم قرآن تعلیم میکنند «کما انزل» که ان شاء الله سر فرصت عرض خواهم کرد. پس یکی از پایههای مشروعیت این سبک، وضعیت مصحف امیرالمومنین (علیه السلام) است که یک مصحف روزنگار بوده که هم قرائت است و هم تعلیم. این مصحف ویژگیهایی دارد و مخصوص خود حضرت علی (علیه السلام) هم نیست بلکه برای دیگر ائمه هم خواهد بود.
ترغیب اهل بیت (علیه السلام) به قرائت قرآن براساس نزول
مطلب سومی که در مشروعیت این سبک میخواهم توضیح دهم مسئله ترغیب اهل بیت (علیه السلام) به خوانش قرآن «کما اُنزل» یعنی نه حتی تعلیم بلکه خوانش قرآن براساس نزول اولیه آن. توصیه کردند شما قرآن را آنچنان که نازل شد بخوانید. مثلاً میفرماید اگر قرآن آنچنان که نازل شده، خوانده میشد «ما اختلف اثنان» دو نفر هم در امر قرآن اختلاف نمیکردند یا در بعضی از روایات آمده: در امر امامت ما اختلاف نمیکردند. آنقدر مطلب واضح بود که برای کسانی که دنبال علم هستند - نه کسانی که عامدانه نمیخواهند زیر بار بروند - اگر قرآن آنچنان که نازل شده خوانده میشد «ما اختلف فیه اثنان» دو نفر هم در قرآن اختلاف نمیکردند. ابوبکر حضرمی از امام صادق (علیه السلام) از رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) نقل میکنند که فرمود: «لو أنّ الناس قرءوا القرآن کما اُنزِل ما اختلف اثنان»[3] ما الان بحث تعلیم یعنی تفسیر را مطرح میکنیم اما این روایت میگوید: «لو أنّ الناس قرءوا القرآن کما انزل» اگر مردم، قرآن را آنچنان که نازل شده میخواندند؛ دو نفر هم با هم اختلاف نمیکردند. اهل بیت (علیهم السلام) آرزو داشتند که ای کاش قرآن همانگونه که نازل شد خوانده میشد. روایاتش زیاد است که اگر فردا فرصت شد بیشتر عرض خواهم کرد.
برای عبارت «کما اُنزِل» سه معنا میتوان مطرح کرد. یک معنا که برخی از محققین مثل جعفر مرتضی عاملی بیان کردند، این است که مراد، قرائت قرآن همراه با وحیهای تبیینی آن است. قرآن یک وحی قرائی دارد و یک وحی تبیینی که این قرائتها را توضیح میدهد. من کتابی دارم به نام «تحریف ناپذیری قرآن» و در آن توضیح دادم که به نظر بنده، ما نباید در برابر اهل سنت کوتاه بیاییم. آن روایاتی که تحریف را مطرح کردند، مرادشان تحریف در وحیهای تبیین قرآن است زیرا خلفا با شعار «جرّدوا القرآن؛ قرآن را مجرد کنید» کل وحیهای تبیینی را از قرآن کنار گذاشتند و حذف کردند و همین باعث شد که بسیاری از مرادها فهمیده نشود. جعفر مرتضی عاملی میگوید که «لو قُرِءَ القرآن کما اُنزل» به این وحی تبیینی اشاره دارد.
معنای دیگر «کما اُنزل» برای حاجی نوری و مثل ایشان است که معتقدند قرآن تحریف شده و بخشهایی از قرآن حذف شده است اما اگر قرآن دقیقاً با همه آیات آن خوانده میشد، دو نفر هم اختلاف نمیکردند. قصه حاجی نوری از اینجا شروع شد که سؤالی از هند رسید درباره اینکه چرا با وجود اینکه شما میگویید نام اهل بیت (علیهم السلام) در قرآن اهمیت دارد و «لم نودی بشیء کما نودی بالولایه» پس چرا نام اهل بیت (علیهم السلام) نیست؟ ایشان برای اینکه این را توضیح دهد، گفت قرآن تحریف شده و بخشی از قرآن که مربوط به اهل بیت (علیهم السلام) بوده حذف شده است.
معنای سوم «کما اُنزل» یعنی به همان ترتیبی که نازل شد. مراد این است که رعایت ترتیب قرآن یک نظمی به ذهن شما میدهد که قدرت تشخیص شما را بالا میبرد. مثل یک جورچین که مثلاً شامل ۲۰ تصویر به هم ریخته است. وقتی روی زمین ریخته شده باشد شما نمیتوانید تشخیص بدهید که چه چیزی است اما زمانی که مرتب کنار هم میچینید، یک تصویر مشخص ارائه میکند که هیچ اختلافی در آن نیست. پس یکی از معانی «کما اُنزل» یعنی اگر قرآن دقیقاً با همان مهندسی نزول خوانده میشد اختلافی به وجود نمیآمد. اما اینکه کدامیک از این سه معنا را انتخاب کنیم، ان شاءالله جلسه بعد توضیح خواهم داد.