« فهرست دروس
درس تفسیر استاد عبدالکریم بهجت پور

1403/06/21

بسم الله الرحمن الرحیم

مشروعیت تفسیر تنزیلی/مباحث مقدماتی تفسیر /تفسیر تنزیلی

 

موضوع: تفسیر تنزیلی/مباحث مقدماتی تفسیر /مشروعیت تفسیر تنزیلی

 

مباحث مقدماتی تفسیر

در نوبت‌های گذشته، مقدماتی را قبل از ورود به تفسیر عرض می‌کردیم. از واژه تفسیر و تقسیمات آن سخن گفتیم. از روش‌های تفسیر صحبت کردیم و ملاحظاتی که بنده بر هر یک روش‌ها دارم. از مباحث مربوط به سبک، سخن گفتیم و ارتباطی که با اتجاه تفسیری و رویکردهای تفسیری دارند. به همین مناسبت از سبک تفسیر تنزیلی سخن گفتیم و تاثیری که این سبک بر کشف روش‌های تحول دارد؛ روش‌های تحولی که بر اساس آن می‌توانیم جامعه را به جلو حرکت دهیم و مشکلاتی را که احیاناً پیش پای مدیریت تربیتی نظام مقدس جمهوری اسلامی هست مرتفع کنیم.

مشروعیت تفسیر تنزیلی

مطلبی که امروز می‌خواهم عرض کنم این است که سبک‌ها را می‌توانیم به گونه‌های مختلف سامان دهیم اما آیا مجاز هم هستیم از این سبکها استفاده کنیم؟ یعنی ما می‌توانیم تصور کنیم که ریخت آیات این‌گونه باشد یا گونه دیگری باشد، اما حالا آیا این گونه‌های مختلف، مشروع و مجاز هم هست؟ مجاز بودن، مسئله‌ای است که صرف تصور یک فایده و تغییر سازمان آیات برای رسیدن به آن نمی‌توند دلیل قانع کننده‌ای باشد.

ما در باب مشروعیت اولاً به تعدادی از آیات توجه می‌دهیم و ثانیاً مسئله سیره پیغمبر را مطرح می‌کنیم. اگر ما این دو مطلب را در نظر بگیریم، ثبات قلب پیدا می‌کنیم برای اینکه از این مسیر حرکت کنیم. در هر سبکی باید حرکت براساس توصیه‌های دین و پا به پای معصوم مورد توجه باشد و شاهدی بر آن وجود داشته باشد.

استدلال به آیات قرآن

من در بررسی مشروعیت سبک تفسیر تنزیلی بر اساس آموزه‌های قرآن، ابتدا به آیات ۱۶ تا ۱۹ سوره قیامت اشاره می‌کنم. در آنجا خدای متعال به پیامبر می‌فرماید: ﴿لَا تُحَرِّكْ بِهِ لِسَانَكَ لِتَعْجَلَ بِهِ * إِنَّ عَلَيْنَا جَمْعَهُ وَقُرْآنَهُ * فَإِذَا قَرَأْنَاهُ فَاتَّبِعْ قُرْآنَهُ * ثُمَّ إِنَّ عَلَيْنَا بَيَانَهُ﴾ این آیات چه می‌خواهد به ما بگوید؟ پیغمبر عظیم‌الشأن اسلام، یک سری اطلاعات در حوزه دین داشت چون کسی که رسول یک دین می‌شود، قبل از اینکه به رسالت انتخاب شود کمالات فراوانی در او جمع شده است. او مثل یک معلم هست که خیلی از مطالب را می‌داند و بر اساس دانسته‌هایش مامور می‌شود که بین مردم برود و مطالب را با آنها در میان بگذارد. یکی از معانی ﴿لَا تُحَرِّكْ بِهِ لِسَانَكَ لِتَعْجَلَ بِهِ﴾ این است که زبانت را به آن چیزی که می‌دانی حرکت نده تا عجله کرده باشی به گفتنش، یعنی اطلاعاتی را که در هر موضوعی از معارف دین داری به سرعت برای دیگران بیان نکن. حالا بعضی‌ها گفتند منظور قرآن بوده، بعضی‌ها گفتند اجمال قرآن بوده یا تفصیل قرآن بوده. من به این بحث ورود نمی‌کنم چون حوزه عرض امروز من این نیست. در آثار بنده راجع به این بحثها صحبت شده است. بعد قرآن می‌فرماید: ﴿إِنَّ عَلَيْنَا جَمْعَهُ وَقُرْآنَهُ﴾ جمع قرآن و قرائت قرآن، کار من است. جمع قرآن، یعنی جمع کلمات در آیات و جمع آیات در یک واحد نزول. مثلاً الآن که جبرئیل نازل می‌شود و آیات را می‌خواند، ۱۰ آیه می‌خواند، ۵۰ آیه می‌خواند، 100 آیه می‌خواند، یک سوره کامل می‌خواند، این کار ماست. یعنی میزان اطلاعاتی که از یک معرفت عام مثل توحید و معاد یا یک امر اخلاقی یا یک تکلیف شرعی بیان می‌کنم، با اراده و تشخیص خود القا می‌کنم. مثلاً از نماز، این مقدار را می‌گویم. ﴿إِنَّ عَلَيْنَا جَمْعَهُ وَقُرْآنَهُ * فَإِذَا قَرَأْنَاهُ فَاتَّبِعْ قُرْآنَهُ﴾ هنگامی که من این را خواندم، تو باید قرآن را به تبع قرائت من بخوانی. معنایش این است که آن حجمی که من برای تحول جامعه مصلحت می‌دانم در اختیارت قرار می‌دهم و تو فقط همان را بخوان ﴿فَإِذَا قَرَأْنَاهُ فَاتَّبِعْ قُرْآنَهُ﴾ اتباع قرائت پیغمبر یعنی هر آنچه که او فرمود بگو. پیغمبر عزیز ما بر اساس این آیات، مامور بود آن مقداری را که در اختیارش می‌گذارند بگوید و این صالح‌ترین و درست‌ترین راهی بود که برای تغییر و تحول مردم لازم بود. پیغمبر هم در سیره خود، به همین عمل می‌کرد که روایاتش را خواهیم خواند.

ممکن است کسی درباره این آیه بگوید یکی از مفاهیم جمع این است که سوره‌ها را کنار هم گذاشته و تدوین می‌کنم و تو نیز آن را متناسب با تدوین من بخوان. اما باید گفت جمعی که این آیه ذکر شده، جمع قبل از قرائت است نه جمع قبل از تدوین. یک وقت می‌گوییم وقتی من این کتاب را تالیف کردم، تو این کتاب را دستت بگیر و بخوان، یه وقت هم می‌گوییم من هر مقدار از این کتاب را خواندم، تو این مقدارِ خوانده شده را بخوان. بین این دو تفاوت هست. باید ببینیم جمع در چه مرحله‌ای منظور است؟ جمع قبل از قرائت است یا جمع قبل از تدوین؟ آیا در این سیاق، از جمع قبل از تدوین قرآن سخن می‌گوید؟ علامه عسکری می‌فرمایند از این آیه هم می‌توان استفاده کرد که تدوین قرآن، توسط خدای متعال بوده است؛ یعنی چینش سوره‌ها در مصحف کنونی که گفتیم به ترتیب طول سوره هاست. بنده عرض می‌کنم باید ببینیم این جمع، جمع قبل از چه مرحله‌ای است؟ وقتی در ﴿إِنَّ عَلَيْنَا جَمْعَهُ وَقُرْآنَهُ﴾ می‌فرماید «جمع»، یعنی کنار هم گذاشتن کلمات، کنار هم گذاشتن آیات در یک واحد نزول، در یک سوره، همه اینها را می‌شود فهمید اما مرحله بعد از آن، قرائت است ﴿فَإِذَا قَرَأْنَاهُ فَاتَّبِعْ قُرْآنَهُ﴾. اضافه کردن جمع قبل از تدوین، نیاز به دلیل دارد. اگر دلیلی بر این مطلب باشد اشکالی هم ندارد و ما مطابق دلیل عمل می‌کنیم اما این را نمی‌شود به عنوان یک دلیل قطعی به نفع نظریه جمع سوره‌ها به دستور خدای متعال در قرآن قرار داد.

آیه دیگری که می‌شود به آن استناد کرد، آیه‌ای که می‌فرماید ﴿وَقُرْآنًا فَرَقْنَاهُ لِتَقْرَأَهُ عَلَى النَّاسِ عَلَىٰ مُكْثٍ﴾. مُکث یعنی درنگ. تو باید این قرآن را با درنگ بر مردم بخوانی. اگر آن آیه از سوره قیامت مربوط به این بود که مثلاً خودت بخوان - البته ﴿فَاتَّبِعْ قُرْآنَهُ﴾ عمومیت دارد؛ هم قرائت برای خود هم قرائت برای مردم - اما در این آیه تصریح دارد که این خوانش برای مردم است و باید با مکث و درنگ باشد ﴿لِتَقْرَأَهُ عَلَى النَّاسِ عَلَىٰ مُكْثٍ﴾. پس به منِ طلبه هم می‌فرماید ﴿لِتَقْرَأَهُ عَلَى النَّاسِ عَلَىٰ مُكْثٍ﴾. وقتی سیره پیغمبر ثابت شد، تغییر این سیره نیاز به دلیل دارد. آیا مثلاً ﴿لِتَقْرَأَهُ عَلَى النَّاسِ عَلَىٰ مُكْثٍ﴾ بعد از دوره پیغمبر، تغییر کرده یا نه؟ نیاز به دلیل دارد. خیلی مهم است که بررسی شود آیا خطاباتی که به پیغمبر می‌شود، نسبت به کسانی که بعداً خواهند آمد تغییر می‌کند یا نه. اگر در سیره یا در بیاناتی که از معصوم رسیده، دلیلی وجود داشته باشد، اشکالی ندارد و قاعدتاً تابعیم اما ظاهر آیه این است که باید قرائت بر مردم همراه با درنگ باشد. اما این درنگ در قرائت مطابق چیست؟ مطابق اراده من است. این آیه می‌فرماید «و قرآناً فرقناه» ما قرآن را جدا جدا کردیم ﴿لِتَقْرَأَهُ عَلَى النَّاسِ عَلَىٰ مُكْثٍ﴾ یعنی درنگی که باید در خوانش آیات باشد، باید مطابق با تفرقه‌ای باشد که ما ایجاد کرده‌ایم ﴿فَرَقْنَاهُ لِتَقْرَأَهُ عَلَى النَّاسِ عَلَىٰ مُكْثٍ﴾ ما قرآن را جدا جدا کردیم که تو با درنگ بر مردم بخوانی. ما باید سعی کنیم به آن جدا جدا شده‌ها توجه کنیم ببینیم خدای متعال چطور جدا جدا کرده تا با درنگ بر مردم خوانده شود؟ یعنی تلاش برای فهم کیفیت جداسازی‌هایی که از مجموعه ۶۲۳۶ آیه قرآن شده. این هم برای ما مهم است. این را باید بدانیم تا این مکث و درنگ ما بر قرائت بر مردم، همگام با تفرقه‌ای باشد که خدای متعال در آیات انجام داده است.

درباره خود پیغمبر هم یک آیه مشهور در سوره فرقان هست که می‌فرماید: ﴿وَقَالَ الَّذِينَ كَفَرُوا لَوْلَا نُزِّلَ عَلَيْهِ الْقُرْآنُ جُمْلَةً وَاحِدَةً﴾ کافران گفتند چرا قرآن یکجا نازل نشده است؟ در جواب می‌فرماید: اینکه من قرآن را یکجا بر تو نازل نکردم، به خاطر این هست که می‌خواهم دو اتفاق بیفتد: ﴿كَذَٰلِكَ لِنُثَبِّتَ بِهِ فُؤَادَكَ﴾ یعنی ای پیغمبر، تو به عنوان رهبر دین و مصلح اجتماعی، با تفرقه‌ای که در آیات ایجاد می‌شود و آیات به تناسب صحنه‌ها بر تو نازل می‌شود، دلت محکم می‌شود؛ چون امر در میدان را از من می‌گیری. امر در میدان یعنی الآن باید چه کار کنم؟ با این حادثه باید چه کار کنم؟ چون قرآن ناظر به حادثه‌ها نازل شده است. در ادامه می‌فرماید ﴿وَلَا يَأْتُونَكَ بِمَثَلٍ إِلَّا جِئْنَاكَ بِالْحَقِّ وَأَحْسَنَ تَفْسِيرًا﴾ اینها درباره تو و رسالت و برنامه‌های تو حرفی نزدند مگر اینکه ما حق درون مطلب را گفتیم؛ یعنی گفتیم انگیزه اینها چیست؟ چرا این حرف را می‌زنند؟ پاسخش چیست؟ ﴿وَأَحْسَنَ تَفْسِيرًا﴾ یعنی از پشت صحنه‌های این‌ها پرده برداشتیم. قرآن دائماً در حال پرده‌برداری از پشت صحنه‌هاست. اگر منافق یا کافر یا مشرک این را می‌گوید، اگر جاهلان این را می‌گویند، اگر امروز مترفین در جامعه این را می‌گویند، انگیزه‌شان این است. این‌ها از نظر روحی و از نظر شخصیتی چنین هستند. ببینید قرآن دائماً در صحنه نازل می‌شود. بنابراین با استفاده از آیات قرآن روشن می‌شود که مراحل تغییر و تحول، یک جریان حکیمانه بوده و این جریان حکیمانه اقتضا می‌کرد که نزول قرآن یکپارچه نباشد بلکه متناسب با میدان و متناسب با نیاز باشد. این سه آیه برای ما در کشف مشروعیت مطالعات و تلاوت‌های قرآنی بر اساس ترتیب نزول می‌تواند مؤید باشد و اصولاً هر سبک دیگری برای اینکه مشروع باشد، چه زیباست که بتواند از قرآن شواهدی را برای سبک خودش بیان کند.

استدلال به سیره پیامبر(صلّی الله علیه و آله)

من در اینجا چند روایت هم در سیر تبلیغی و تعلیمی پیامبر (صلّی الله علیه و آله) عرض می‌کنم. در تفسیر عیاشی، روایتی از امیرالمومنان (علیه السلام) نقل شده که این روایت می‌تواند تا حدودی پرده از سیره پیامبر عظیم‌الشأن در انتقال مطالب قرآن به مردم براساس نزولش بردارد. می‌فرماید: «کان القرآن ینسخ بعضه بعضا» قرآن بخشی از آن، بخش دیگر را نسخ می‌کرد. درباره پدیده نسخ هم بد نیست مطالبی را ذکرکنیم. جامعه‌ای که شما می‌خواهید تغییر دهید، ظرفیت همه تغییرها را در روز اول ندارد. گاهی شما یک سری از قوانین و روش‌ها و رفتارها را دست نمی‌زنید بلکه مطابق آن رفتار می‌کنید و حتی مطابق آن دستور می‌دهید تا اینکه در ادامه، ظرفیت برای تغییر آن فراهم شود؛ یعنی جامعه، ظرفیت تغییر جدید را داشته باشد. اینطور نیست که وقتی می‌خواهیم جامعه را متحول کنیم، یک مرتبه حرف‌های آخرمان را بر سرشان آوار کنیم. یکی از مسائل مهم این است که شما متناسب با ظرفیت جامعه، تغییرات را مدیریت کنید. مثلاً تحول در چهار گام اتفاق بیفتد یا در سه گام.

در قصه مشروب‌خواری هم مشهور است که در جامعه مشروب‌خوار مکه، چند آیه نازل شد تا در نهایت، حرمت آن اعلام شد. بخش زیادی از تشریعات تقریبا از همین دست بودند. مثلاً نماز از اول واجب نبود اما به آن توصیه می‌شد. اهل نماز مدح می‌شدند. آرام آرام در اواخر دوره مکه، دستور به اقامه نماز بر عموم مردم نازل می‌شود. اینطور نبود که از روز اول دستور بدهد. ابتدا در سوره علق فرمود: ﴿أَرَأَيْتَ الَّذِي يَنْهَىٰ * عَبْدًا إِذَا صَلَّىٰ﴾ یکی نماز می‌خواند و یک نفر هم جلوی او را می‌گرفت. یا در سوره مدثر که چهارمین سوره است به اهل جهنم گفته می‌شود: ﴿مَا سَلَكَكُمْ فِي سَقَرَ﴾ چه چیزی باعث شد شما جهنمی شوید؟ می‌گویند: ﴿لَمْ نَكُ مِنَ الْمُصَلِّينَ﴾ ما جزو نمازگزاران نبودیم. اصلا امری وجود ندارد بلکه نماز را مدح می‌کند و تاثیر آن را می‌گوید. همینطور ادامه می‌یابد تا در سوره‌هایی مثل عنکبوت دستور به ﴿أَقِيمُوا الصَّلَاةَ﴾ می‌دهد. مثلاً در سوره اعلی ﴿قَدْ أَفْلَحَ مَنْ تَزَكَّىٰ وَذَكَرَ اسْمَ رَبِّهِ فَصَلَّىٰ﴾ باز امر به نماز نمی‌کند بلکه می‌گوید اگر کسی می‌خواهد رستگار شود، یکی از راه‌هایش نماز است یا از منش اسماعیل (علیه السلام) نقل می‌کند که او صدیق و نبی بود ﴿وَكَانَ يَأْمُرُ أَهْلَهُ بِالصَّلَاةِ وَالزَّكَاةِ﴾ یا از زبان عیسی (علیه السلام) می‌گوید ﴿وَأَوْصَانِي بِالصَّلَاةِ وَالزَّكَاةِ مَا دُمْتُ حَيًّا﴾. ببینید هیچ کدام از این‌ها دلیل بر وجوب نماز نیست، اما زمینه‌ساز وجوب نماز هست. پس یکی از مدل‌هایی که قرآن پیش گرفته این است که زمینه‌سازی کرده است. کاری کرده که وقتی دستور آمد، همه بپذیرند. در زکات هم همین طور است. از اول گفته اگر انسان مالی را می‌دهد برای اینکه نفسش را تزکیه کند، چه خوب است. در سوره لیل می‌فرماید: ﴿الَّذِي يُؤْتِي مَالَهُ يَتَزَكَّىٰ﴾ مالش را می‌دهد تا تزکیه نفس کند، یا توجه ویژه خدا را به خودش جلب کند ﴿وَلَسَوْفَ يَرْضَى﴾ او را راضی می‌کنیم. زکات در سال دوم بعد از هجرت واجب می‌شود اما توصیه به زکات را در دوره مکه هم می‌بینید. این مدل قرآن بوده یعنی قبل از اینکه چیزی را واجب کند، زمینه‌سازی می‌کند؛ بر خلاف روش‌های ما که اول واجب می‌کنیم بعد از فوایدش می‌گوییم. الان در نظام تربیت ما می‌گویند بچه‌هایی را که ممیز هستند، تمرین بدهید. یکی از تمرین‌ها این است که برایشان توضیح بدهیم فوایدش را بگوییم و آنها را آماده کنیم و وقتی که زمان وجوب می‌رسد، امر وجوب را برایشان بخوانیم. در نظام تربیتی قرآن همیشه ابتدا زمینه‌سازی شده و آن موضوع تبدیل به یک ارزش پذیرفته شده، بعد واجب بیان شده است.

بنابراین نسخی که در رابطه با قرآن مطرح است و حضرت امیر (علیه السلام) در این روایت می‌فرمایند، یک مفهوم جامع است که انواع پاک کردن‌های گذشته را شامل می‌شود. یک سری از احکام، قبلا بوده حتی در زمان جاهلیت. بالاخره آنها هم یک قوانینی برای خود داشتند. الان مثلاً شما اگر در آمریکا نظام اسلامی تشکیل دهید و بگویید اینجا باید احکام الهی حاکم شود چه کار می‌کنید؟ روز اول که رسیدید، همه احکام و قوانین گذشته را زیر پا می‌گذارید؟ این کار باعث هرج و مرج می‌شود. بخش قابل توجهی از این احکام را حفظ می‌کنید و بعد به تدریج دستگاه معرفتی و دستوری خودتان را جایگزین می‌کنید.

اینکه مقام معظم رهبری و استاد ما حضرت آیت الله معرفت در پدیده نسخ، قائل به نسخ مشروط بودند ناظر به این است که شما باید شرایط اجتماعی را در نظر بگیرید و متناسب با این شرایط اجتماعی، یک سری دستورات را در جامعه حاکم کنید. دستوراتی را که امروز حاکم می‌کنید متناسب با وضعیت امروز است. بعد از آنکه از این مرحله می‌گذرید، دستور دوم را صادر می‌کنید، اما آیا دستور اول رفت و تمام شد؟ می‌فرمایند نه. دستور اول هنوز هست. اگر بنا بود نباشد در قرآن هم نبود. پس چرا هست؟ برای اینکه اگر شرایط جامعه دوباره به حالت اول برگشت، حکم منسوخ دوباره فعلی می‌شود. نسخ مشروط یعنی نسخ، مشروط می‌شود به اینکه ما از این شرایط عبور کرده باشیم. اما اگر دوباره به آن شرایط برگشتیم، حکم منسوخ دوباره فعلیت پیدا می‌کند.

در نگاه ما در سیر تنزیلی هم احکام گذشته باقی می‌ماند مگر آن مقداری که حرام است و با منش ما مخالف است و آن را اعلام می‌کنیم. در بقیه موارد، نظامات را به هم نمی‌زنیم بلکه آرام آرام نظام خودمان را جایگزین آن می‌کنیم. این مدل مدیریت درست جامعه است. ما نباید از اول، کل قوانین پذیرفته شده اجتماعی را یک ضربدر بزنیم. وگرنه سنگ روی سنگ بند نمی‌شود. یا مثلا یک لیست شامل 500 دستور بدهیم و به مردم هند، مردم چین یا مثلاً مردم مسیحی عالم که اسلام را پذیرفتند، بگوییم از الان باید همه مطابق آن عمل کنید.

در اصول کافی بابی است درباره مدارج ایمان. در آنجا روایتی هست از امام صادق (علیه السلام) که شاید شنیده باشید. یک مسیحی تازه مسلمان شد. کسی که او را مسلمان کرده بود، به او گفت بیا به مسجد برویم. باهم رفتند. بعد از نماز ظهر به او گفت حالا که نماز ظهر خواندی صبر کن و تعقیبات بخوان تا وقت نماز عصر برسد. نماز عصر را که خواندند گفت حالا تعقیبات بخوان تا وقت مغرب و همینطور تا وقت عشاء او را به عبادت‌ها مشغول کرد. الآن ما در مفاتیح برای ۲۴ ساعت دعا داریم. همیشه امکان کار عبادی هست. آیا مفهومش این است که ما ۲۴ ساعته بشینیم و به این کارها مشغول شویم؟ نه، هر زمان حال عبادت پیدا کردی بخوان و زمانی که حال عبادت نداشتی نخوان. به هر حال اینقدر این بنده خدا را خسته کرد. فردا صبح دوباره رفت در خانه تازه مسلمان را زد که بلند شو برویم نماز شب بخوانیم. او هم گفت این دین برای آدم‌های بیکار است و برای این کار، فرد دیگری پیدا کن. سپس امام صادق (علیه السلام) فرمود: از همان راهی که او را وارد دین کرد، از همان راه هم او را از دین خارج کرد. باید خیلی دقیق باشیم. وصل کردن به شرایع دین باید حکیمانه باشد. اگر دستورات را بر سر مردم و اجتماع آوار کنیم، همه فرصت‌ها را از دست خواهیم داد.

روایت عیاشی از امیرمومنان (علیه السلام) را داشتیم عرض می‌کردیم. «کان القرآن ینسخ بعضه بعضا و انما کان یؤخذ من أمر رسول الله بآخره» وقتی دستورات پیغمبر را می‌گیریم، آخرش را باید بگیریم؛ باید ببینیم آخرین دستور و نظری که نهایتاً از پیامبر (صلّی الله علیه و آله) صادر شده چه بوده است. قوانین جامعه در دوره حضرت امیر اینگونه بودند. «فکان من آخر ما نزل علیه سورة المائدة» از آخرین چیزهایی که بر پیغمبر نازل شد، سوره مائده بود. «نسخت ما قبلها» نظام نسخهای قرآنی اینگونه است. سوره مائده ماقبلش را نسخ می‌کند یعنی اگر چیزی در قرآن با سوره مائده منافات داشت معیار چیزی است که در سوره مائده است. ببینید می‌گوید در نظام نسخ، آخر را بگیرید. سوره مائده آخر است و معیار برای ماقبلش هست و همینطور بروید عقب‌ها. باید آخرین وضعیت را نسبت به گذشته بگیرید.

توضیح دیگری هم در رابطه با نسخ عرض کنم. نسخ در اصطلاح صدر اسلام، هم شامل تقیید و هم تخصیص و هم نسخ کلی می‌شد. یعنی هر نوع نظارت یک حکم نسبت به حکم دیگر و تفسیر یک آیه نسبت به آیه دیگر را شامل می‌شد. می‌گویند باید آخرین پرده‌برداری‌ها را بگیرید. اگر می‌خواهید بدانید این حکم بالاخره تقیید خورد یا نخورد، تخصیص خورد یا نخورد، نسخ شد یا نشد، باید یک نظام بر اساس سیر نزول برای آنها بگذارید.

در ادامه روایت می‌فرماید: «ولم ینسخها شیء» دیگر هیچ چیزی سوره مائده را نسخ نکرد «فلقد نزلت علیه وهو علی بغلته الشهباء» سوره مائده بر پیغمبر نازل شد، در حالی که او بر قاطرش - که شهباء نام داشت - سوار بود «وثقل علیه الوحی» وحی بر او سنگین شد «حتی وقف» تا اینکه متوقف شد یعنی قاطر نتونست حرکت کند «و تدلی بطنها حتی رأیت سرّتها تکاد تمس الارض» اینقدر فشار وحی بر این قاطر زیاد شد که شکمش پایین اومد تا اینکه من دیدم آن کمربندی که زین قاطر را می‌بندند نزدیک بود زمین را لمس کند. «تکاد تمس الارض و اُغمی علی رسول الله» خود پیغمبر هم از فشاری که هنگام وحی تحمل می‌کرد، حالت غشوه به ایشان دست داد «حتی وضع یده علی ذؤابة شیبة بن وهب الجمحی» و دستش را بر سر شیبة گذاشت تا خودش را نگه دارد «ثم رفع ذلک عن رسول الله» بعد هم این حالت از پیغمبر کنار رفت. «فقرأ عینا سورة المائدة». من می‌خواستم این را بگویم. بعد از اینکه این حالت تمام شد، پیامبر(صلّی الله علیه و آله) سوره مائده را بر ما خواند، یعنی پیغمبر تابع قرائت خدا بر او بود و آیات را بر مردم می‌خواند «فعمل رسول الله و عملنا»[1] همانجا دستورات عملی مربوط به سوره را بر ما گفت. خود رسول خدا عمل کرد و ما عمل هم کردیم.

پس مدلی که اتفاق می‌افتاد چه بود؟ نزول وحی، سپس بیان آن بر مردم. این سیره پیغمبر است و وقتی صحبت از سیره رسول خدا می‌کنیم مرادمان همین است. ﴿فَإِذَا قَرَأْنَاهُ فَاتَّبِعْ قُرْآنَهُ﴾ یعنی همینطور که نازل می‌شد، ایشان بر مردم می‌خواند. و خداوند فرمود این خواندنِ تدریجی برای تحول مردم لازم است. من قرآن را جدا جدا کردم ﴿لِتَقْرَأَهُ عَلَى النَّاسِ عَلَىٰ مُكْثٍ﴾ که تو با درنگ بر مردم بخوانی. ما باید از همین درنگ‌خوانی‌ها و تفرقه‌های متناسب با آن، برنامه تحول اجتماعی را استفاده کنیم.

روایت دیگری را شیخ طوسی در امالی به نقل از هند بن ابی هاله و ابو رافع و عمار بن یاسر نقل می‌کند که جریان هجرت را گزارش می‌کند که چطور اتفاق افتاد. این روایاتی که عرض می‌کنم چند نمونه است و شما اگر در روایات تاریخ و روایات ذیل آیات و سبب نزول آیات بگردید، از این دست روایات زیاد است. من چند نمونه را عرض می‌کنم تا معلوم شود سیره پیغمبر چگونه بوده است. در این روایت آمده: «فلما أخبره جبرئیل به» زمانی که جبرئیل مسئله هجرت را به پیغمبر خبر داد که تو باید هجرت کنی «و بامر الله فی ذلک و وحیه و ما عزم له من الهجرة» و اینکه خداوند دستور داده که باید هجرت کنی و این چیزی است که خداوند درباره او اراده کرده است «دعا رسول الله - صلی الله علیه و آله و سلم - علی بن ابیطالب» پیغمبر علی علیه السلام را خواند «فقال له یا علی ان الروح هبط علیّ هذه الایه آنفاً» یا علی جبرئیل این آیه را همین الآن بر من خواند و دستور به هجرت داد ﴿وَإِذْ يَمْكُرُ بِكَ الَّذِينَ كَفَرُوا لِيُثْبِتُوكَ أَوْ يَقْتُلُوكَ أَوْ يُخْرِجُوكَ ۚ وَيَمْكُرُونَ وَيَمْكُرُ اللَّهُ ۖ وَاللَّهُ خَيْرُ الْمَاكِرِينَ﴾ این را خواند. «یخبرنی ان قریش اجتمعت علی المکر بی و قتلی» خبر داد که قریش اجتماع کرده‌اند که بر من، مکر و توطئه کنند و مرا بکشند «و أنه اوحی إلیّ عن ربی عزوجل أن أهجر دار قومی» از طرف خدا بر من وحی شد که شهر قوم خودم یعنی قریش را ترک کنم و هجرت کنم «و أنطلق إلی غار ثور تحت لیلتی» من امشب به سمت غار ثور بروم «و أنه أمرنی عن آمرک بالمبیت علی ضجاعی» خداوند دستور داد که من تو را به جای خودم در رختخوابم بخوابانم (ضجاعی یا مضجعی) «لتُخفی بمبیتک علیه اثری»[2] تا اینکه با خوابیدن تو اثر من، جای پای من و رفتن من مخفی بماند. پس آیه نازل می‌شود و به دنبال آیه چنین توصیه‌ای می‌شود و چنین اقدامی انجام می‌گیرد.

بنده چهار پنج مورد از این موارد را در کتاب خود آوردم و مابقی را اگر دوستان مایل بودند از کتاب مطالعه کنند. هدفم این است که بگویم در سیره پیغمبر، نزول آیات متناسب با ضرورت‌های تحولی بود و بعد هر مقدار که نازل می‌شد پیغمبر آن را می‌خوند و پیرامونش دستورات لازم را بیان می‌کرد. ترتیب نزول تلاشی است برای اینکه ما به آن فضا نزدیک شویم. من نمی‌گویم صد در صد به آن می‌رسیم. ای کاش ما در محضر پیغمبر بودیم و این گزارش‌ها به نحو شایسته و کاملی در اختیار ما قرار می‌گرفت اما داریم تلاش می‌کنیم تا جایی که برای ما ممکن هست، به آن فضا و آن شرایط نزدیک شویم و با تحلیل آن شرایط، به روش‌هایی که امروز در تحول اجتماعی لازم داریم نزدیک شویم.

اگر ما به دنبال یک سبک تفسیری باشیم که در قرآن و در سیره پیغمبر نمونه دارد، با توجه به این آیات و روایاتی که عرض شد، ظاهرا تفسیر به ترتیب نزول و بلکه بالاتر حتی قرائت به ترتیب نزول نباید مانعی داشته باشد. پیغمبر این کار را انجام دادند. اتفاقاً به نظر می‌رسد تدوین پیغمبر هم به همین شکل انجام شده یعنی مصحفی که پشت سر پیغمبر بوده، به ترتیب نزول بوده است. حضرت علی علیه السلام هم مامور شد آن را جمع کند. از امام صادق (علیه السلام) روایت است که حضرت، آن را هم آورد اما متاسفانه پذیرفته نشد. ان شاءالله اگر فرصت کردم در همین بحث مشروعیت، به مصحف حضرت امیر هم اشاره خواهم کرد و مسائل مرتبط با این بخش را هم خدمت شما عرض می‌کنم. فعلاً همین مقدار را خواستم عرض کنم.

ممکن است نگرانی‌هایی مطرح شود که تفسیر به ترتیب نزول، یک چیز عجیب و غریب و مثلاً غیرمشروع باشد یا در مشروعیتش تردیدی شود. خواستم بگویم هم آیات قرآن و هم سیره پیغمبر، شاهد بر مناسب بودن این سبک برای مطالعه در قرآن است. تازه این مطالب، راجع به قرائت قرآن بر ترتیب نزول بود. من از قرائت فعلاً گذشتم و الآن دارم می‌گویم تفسیر بر اساس ترتیب نزول یعنی فهم قرآن بر اساس حوادث.

ببینید محور فهم آیات و تفسیر قرآن، قرینه است و بخش عمده قرائن مرتبط با فهم آیات، مربوط به خارج از متن قرآن است زیرا این آیات در یک بستر اجتماعی نازل می‌شد. مفسر باید سعی کند بیشترین قرینه را برای فهم آیات به دست بیاورد. اگر مفسر می‌خواهد در فهم مراد خداوند موفق باشد، باید بیشترین ارتباط را با قرائن برقرار کند. تفسیر به ترتیب نزول تلاشی است برای اینکه این قرائن را کامل‌تر کند. شما هرچه در آن فضای نزول قرار بگیرید قرینه بیشتری در اختیارتان خواهد بود. مفسری که این قرائن را تا حدود قابل توجهی به دست بیاورد، مثلاً الان بحث مکی و مدنی مطرح می‌شود و می‌گویند این بحث در تفسیر دخالت دارد، بحث اسباب نزول هر آیه اگر وجود داشته باشد دخالت دارد. اگر ما فضای نزول را بدانیم و تعاقب نزول‌ها دستمان باشد، قرائن را به خوبی می‌توانیم بازسازی کنیم. باز هم تأکید می‌کنم اینها یک عمل اجتهادی است. ممکن است کسی بپرسد آیا صد درصد قرائن حاصل می‌شود؟ می‌گوییم نه. مگر الآن که ما تفسیر مصحفی می‌کنیم، صددرصد قرائن دستمان است؟ اما در تفسیر تنزیلی، قدرت بازسازی صحنه بالاتر می‌رود. قدرت دیدن قرائن مقامی و حالی و بیرونی بیشتر می‌شود. این کمترین فایده تفسیر بر اساس ترتیب نزول سوره‌هاست. ان شاءالله هنگامی که وارد تفسیر شدیم، تا حدود زیادی با این بخش، ارتباط برقرار خواهیم کرد.

 


logo