1403/06/20
بسم الله الرحمن الرحیم
معرفی سبک تنزیلی، فواید تفسیر تنزیلی/مباحث مقدماتی تفسیر /تفسیر تنزیلی
موضوع: تفسیر تنزیلی/مباحث مقدماتی تفسیر /معرفی سبک تنزیلی، فواید تفسیر تنزیلی
مباحث مقدماتی تفسیر
معرفی سبک تنزیلی در تفسیر
در جلسه قبل گفتیم گاهی سؤالاتی در ذهن مفسر شکل میگیرد که صرفاً در ضمن تفسیر به آن مسئله نمیپردازد بلکه باید سبک تفسیر را هم به خاطر آن عوض کند. سبک تفسیر تنزیلی هم از این دست است، چنانکه سبک تفسیر موضوعی هم از این دست است. یعنی مجموعه موضوعاتی پیش میآید که این موضوعات باعث میشود مفسر برای پاسخ به آنها، آیات را در یک سبک و سیاق جدید بریزد و بررسی کند.
ما در تفسیر تنزیلی یک سری سوالات داریم که مربوط به روشهاست. برای اینکه به سؤالات مربوط به این روشهای تربیت و امثالهم پاسخ بدهیم، سبک کارمان را در این گونه موارد عوض میکنیم. مثلاً مطالعات قرآنی را از آغاز نزول قرآن انجام میدهیم و تفسیر را بر این اساس تنظیم میکنیم. اسم این کار، سبک تفسیری است.
سبک از «سبیکة الذهب» هست. شما اگر طلا را آب کنید، میگویند شما دارید یک ریخت جدید به طلا میدهید؛ یعنی طلا را قالب بندی میکنید. من مجموعه آیاتی را که بررسی میکنم، ریختش را عوض میکنم یعنی شیوه دستهبندی آیات را تغییر میدهم. این تغییر شیوه دسته بندی آیات، به «سبک» تعبیر میشود. بنابراین سبک تفسیر به ترتیب مصحف داریم با یک سری کارآمدی. سبک تفسیر موضوعی داریم با یک سری کارآمدی. سبک تفسیر تنزیلی هم داریم با یک سری کارآمدی. سبک تفسیر تنزیلی موضوعی هم داریم با یک سری کارآمدی. یعنی همه اینها کارآمدیهای مخصوص به خود را دارند و مفسر بر اساس کارآمدیها و جوابی که میخواهد به یک سری سوالات بدهد، رویکردش را عوض میکند و اگر این رویکرد عظیم شد، سبکها را تولید میکند. پس اگر ما در فعالیتهای تفسیری از «سبک» سخن میگوییم، مرادمان ریختی است که به مطالعه آیات میدهیم.
بر این اساس، سبک تفسیر تنزیلی نوعی مطالعه است که یک هدف خاص دارد. یعنی به یک رویکرد عظیم توجه دارد و یک سری سوالات در بیرون دارد که برای پاسخگویی به آنها لازم است قرآن بر اساس همان سیر طبیعی نزول سورهها و نظمی که در نزول آیات داشته، مطالعه شود. اگر مفسری سورهها را از ابتدای نزول قرآن تا انتهای نزول آن بررسی کند و مفاد و مراد آیات را با توجه به فضایی که پیرامون نزول اینها شکل گرفته بررسی کند، کار او تفسیر تنزیلی است.
تفسیر تنزیلی در برابر تفسیر تدوینی است یعنی تفسیر براساس مصحف تدوینی. ما میدانیم که نزول قرآن به گونهای بوده است و تدوین قرآن به گونه دیگری شکل گرفته است. در تدوین قرآن، مکی و مدنی بودن یا تقدم و تاخر نزول سورهها مورد توجه نبوده است. در تدوین قرآن، دستهبندی سورهها بر اساس طول سورهها بوده است. مفسر اگر سورهها را بر اساس مصحف رسمی و تدوین شده بررسی میکند، میشود تفسیر تدوینی، اما اگر بر اساس ترتیب نزول سورهها بررسی کند، میشود تفسیر تنزیلی. مفسر در تفسیر تنزیلی سعی میکند سورهها را بر اساس ترتیب طبیعی نزول آنها بررسی کند.
فواید تفسیر تنزیلی
نکته اساسی در تغییر سبکها به فوایدشان برمیگردد. اگر من سبکم را عوض میکنم، این تغییر سبک باید فواید و ثمراتی برای من داشته باشد. اگه این ثمرات به حدی نرسد که سبک را عوض کنیم، کار ما ارزش و قیمت لازم را پیدا نخواهد کرد. بنابراین کسی که میخواهد سبک تفسیر را عوض کند، باید برای کارش توجیهات مناسبی داشته باشد. اگه این توجیهات وجود نداشته باشه، تغییر سبک در تفسیر، کار غیر حکیمانهای است. اصولاً دلیلی نداریم که بخواهیم ریخت آیات را عوض کنیم؛ مثلاً از مصحف تدوینی به موضوعی و از موضوعی به تنزیلی. باید فوایدی بر اینها مترتب باشد.
اصلیترین فایدهای که ما برای تفسیر تنزیلی بیان میکنیم این است که در تفسیر تنزیلی، ما به دنبال شناخت روشهای تحول هستیم. پیغمبر اکرم (صلی الله علیه و آله) در جامعهای که به شدت جاهل و غافل و مشرک بود و در جهل نادانی و شرک غوطه ور بود و به تعبیر قرآن ﴿فِي ضَلَالٍ مُبِينٍ﴾ بود، به اصلاح آن مشغول شد و میخواست آن جامعه را به پایگاهی برای تشکیل امت اسلامی تبدیل کند. امت اسلامی یک پایگاهی لازم داشت. یک گروه همراهانی لازم داشت که هم در حوزه معارف و هم در حوزه منشها و رفتارها باید به قدر کافی تربیت قرآنی و دینی پیدا کرده باشند. اگر به قدر کافی انسانهای تربیت یافته در جامعه باشد، به هیچ وجه امکان توسعه، گسترش و تثبیت تلاشهایی که صورت میگیرد وجود نخواهد داشت. چرا بعد از حادثه کربلا، امامان معصوم (علیهم السلام) هیچگاه حرکتهای تند نظامی و اجتماعی را اجازه نمیدادند بلکه میفرمودند: «إنّ التقیة دینی و دین آبائی»[1] تقیه دین من و دین آباء من است؟ دلیلش این بود که به قدر کافی عناصری که تحت تاثیر جاذبه اسلام قرار گرفته باشند و گروه شیعه و پیرو از آنها شکل بگیرد وجود نداشت. لذا کار زید بن علی و کسانی که معتقد به مبارزه مسلحانه و امثال آن بودند تایید نمیشد. حتی در مواردی که هنوز آمادگی نبود اما فشار اجتماعی بود که این کار اتفاق بیفتد امام صادق (علیه السلام) میفرمود من اگر مثلاً به اندازه این تعداد گوسفند پیرو داشتم قیام میکردم؛ یعنی پیروی که بتواند در سختیهای روزگار بر اساس ارزشهای اسلامی پایدار بماند. آدمهای پایدار و پای کار کم بودند. یا مثلاً الآن میگوییم برای ظهور حضرت مهدی (عجل الله تعالی فرجه) ۳۱۳ نفر لازم داریم که متزلزل نشوند و به رغم همه سختیها پای کار بمانند. بنابراین آن چیزی که پیغمبر (صلی الله علیه و آله) باید انجام میداد، تربیت یک گروه از همراهان بود که بتوانند بار توسعه اسلام را به عهده بگیرند و امت اسلامی را تشکیل دهند. این تعبیر شهید صدر است و من در اینجا نظریه شهید صدر را عرض میکنم.
در سوره فتح وقتی خدای متعال، پیغمبر و همراهانش را تعریف میکند ویژگیهایی را برای آنها ذکر میکند. میفرماید: ﴿مُحَمَّدٌ رَسُولُ اللَّهِ وَالَّذِينَ مَعَهُ أَشِدَّاءُ عَلَى الْكُفَّارِ رُحَمَاءُ بَيْنَهُمْ﴾ ویژگیهایی که بیان میشود و بر آنها تمرکز میشود، ویژگیهای همراهان پیغمبر است ﴿وَالَّذِينَ مَعَهُ﴾ و دیگر کاری به پیغمبر ندارد. در 112 مین سوره که بر پیغمبر نازل شده میفرماید این همراهان چه ویژگیهایی دارند و قرآن چگونه اینها را تربیت کرده است. بنابراین چیزی که ما در تفسیر تنزیلی به دنبالش هستیم، روشهای شکلگیری جامعه همراه است. جامعهای که بتواند بار تحقق ارادهها و اهداف اسلامی را به دوش بکشد. اگر شما در این بخش دچار سایش و فرسایش شوید، هر چند پیشرفت کرده باشید، همه آنها در زمان اندکی و با کمترین فشار فرو خواهد ریخت. تفسیر تنزیلی میخواهد ببیند چگونه میتوان گروه همراهان و جامعه همراه تشکیل داد. پس اصلیترین رسالت تفسیر تنزیلی، شناخت روشهای تربیت و ساخت جامعه همراهان دین است؛ همراهانی که پای کار بمانند، ﴿أَشِدَّاءُ عَلَى الْكُفَّارِ﴾ باشند، ﴿رُحَمَاءُ بَيْنَهُمْ﴾ باشند، ﴿تَرَاهُمْ رُكَّعًا سُجَّدًا يَبْتَغُونَ فَضْلًا مِنَ اللَّهِ وَرِضْوَانًا﴾ باشند، ﴿سِيمَاهُمْ فِي وُجُوهِهِمْ مِنْ أَثَرِ السُّجُودِ﴾ باشند. این گروه باید شکل بگیرد. ۱۱۴ سوره که نازل میشد، داشت مردم را به این سمت میکشاند.
پیغمبر مدار کار خودش را بر قرآن گذاشت: ﴿هُوَ الَّذِي بَعَثَ فِي الْأُمِّيِّينَ رَسُولًا مِنْهُمْ يَتْلُو عَلَيْهِمْ آيَاتِهِ وَيُزَكِّيهِمْ وَيُعَلِّمُهُمُ الْكِتَابَ وَالْحِكْمَةَ﴾ کار خودش را بر اساس تعلیم کتاب و حکمت بنا کرد. خروج جامعه همراه از ضلالت مبین، در پرتو قرآن اتفاق میافتاد. بنابراین اگر ما این فایدهمندی را به عنوان یک اصل قرار دهیم و به مسئولین جامعه دینی، حوزههای علمیه و مربیان دین بگوییم که چگونه باید جامعهای ساخت که تربیت الهی پیدا کرده باشد و بتواند بار رسالتهای دین و تحقق اهداف دین را به دوش بکشد، چارهای نداریم جز اینکه از همان راهی برویم که پیغمبر عظیمالشأن رفتند. تفسیر تنزیلی تلاشی است برای اینکه این مسیر را کشف کنیم.
کاری که پیغمبر انجام میداد این بود: ﴿كِتَابٌ أَنْزَلْنَاهُ إِلَيْكَ لِتُخْرِجَ النَّاسَ مِنَ الظُّلُمَاتِ إِلَى النُّورِ بِإِذْنِ رَبِّهِمْ إِلَىٰ صِرَاطِ الْعَزِيزِ الْحَمِيدِ﴾ مردم را به راه میآورد؛ به راهی که به دنبالش عزت و ستودگی است چون صاحبش صاحب عزت و ستودگی است. این اصلیترین فایده است و میتوانید آن را به عناوین جزئیتر تقسیم کنید. مثلاً اگر میخواهید مجموعه مفاهیم تحولساز دین را مشخص کنید و نسبت آنها با یکدیگر و همچنین نسبت هر یک را با اهداف دین مشخص کنید، باید ترتیب نزولی باشید؛ یعنی باید ترتیب نزول اینها را بدانید. بدانید این مفهوم دینی اولین بار چه زمانی مطرح شد؟ مفهوم دینی دوم چه زمانی مطرح شد؟ مثلاً نماز کی مطرح میشود؟ روزه کی مطرح میشود؟ امامت کی مطرح میشود؟ جهاد کی مطرح میشود؟ نسبت بین این مفاهیم و ترکیب شبکهای از این مفاهیم چگونه صورت گرفته است؟ شما برای اینکه این مهندسی را به دست بیارید، قاعدتاً باید اینها را بر اساس ۱۱۴ سوره و سیری که نازل شده تعقیب کنید. اگه اینها را در سیر نزولشان تعقیب کنید میتوانید به شبکه عناصر دینی دست پیدا کنید که میزان اهتمام به هر یک از آنها مشخص باشد.
برای اینکه ذهن دوستان فعالتر شود یک مثال میزنم. ربوبیت یعنی کسی صاحب اختیار ما و مدبر امور ماست. وقتی شما به کتابهای کلامی مراجعه میکنید، ربوبیت الهی به عنوان یک مسئله بسیار کوچک ذیل توحید افعالی مطرح میشود. انواع توحید ذکر میشود: توحید ذات، توحید صفات، توحید افعال، توحید عبادت. در توحید افعالی چند ویژگی بیان میشود که یکی از آنها ربوبیت است. مبحث ربوبیت در کتابهای کلامی از سه صفحه تجاوز نمیکند اما وقتی به قرآن مراجعه میکنید میبینید ربوبیت خدا غیر از ضمائر و موضوعات پیرامون آن، بیش از ۹۸۰ بار تکرار شده و به عنوان اصلیترین مفهوم در نظام توحیدی مطرح شده است و توحید الوهی بر اساس آن بناگذاری شده است و توحید ذات و صفات بر اساس آن حل شده است.
اولین کاری که باید انجام دهم این است که بگویم در جامعه، چه کسی باید اختیاردار مردم باشد؟ چه کسی برای مردم تصمیم بگیرد؟ چه کسی برای انسان، راهی نشان دهد و بگوید تو چگونه باش؟ بر همین اساس است که ربوبیت، در قرآن به این گستردگی مطرح میشود و اولین مفهومی است که مطرح میشود: ﴿اقْرَأْ بِاسْمِ رَبِّكَ الَّذِي خَلَقَ﴾. اگر ربوبیت مهم نبود، قرآن از آن شروع نمیکرد. قرار است رابطه بندگی شکل بگیرد ﴿وَمَا خَلَقْتُ الْجِنَّ وَالْإِنْسَ إِلَّا لِيَعْبُدُونِ﴾ و یک طرف رابطه بندگی، ربوبیت است و عبودیت جز در پرتو ربوبیت شکل نمیگیرد. پس اولین مفهومی که سنگ بنای تحول جامعه هست، باید مفهوم ربوبیت باشد. هندسه معارف دین اینگونه است. قرآن، این هندسه را به تدریج مطرح کرد؛ الوهیت کی مطرح شود؟ «لا اله الا هو» کی مطرح شود؟ الوهیت چه نسبتی با ربوبیت دارد؟ توحید ذات ﴿قُلْ هُوَ اللَّهُ أَحَدٌ اللَّهُ الصَّمَدُ﴾ کی مطرح شود؟ بحث شکرگزاری خدا کی مطرح شود؟ بحث جلب رضایت خدا کی مطرح شود؟ من برای اینکه یک جامعه را متحول کنم، باید نسبت اینها را با یکدیگر بدانم. باید بدانم این شبکه چطور ساخته شده. کسی که نداند شبکه دینی چطور ساخته شده، چطور میخواهد آن را بازسازی کند و جامعه را نسل به نسل پیش ببرد؟ پس یکی از فواید تفسیر تنزیلی این است که این شبکه مفهومی و نسبت و تناسبشان با همدیگر را برای ما بیان میکند.
من در کتاب «تفسیر تنزیلی؛ مبانی، اصول، قواعد، فوائد» حدود ۱۴ فایده و اثر تفسیر تنزیلی را توضیح دادم. در اینجا هم دو سه مورد را توضیح میدهم که ذهن دوستان در حد لازم همراه شود.
فایده دیگر تفسیر تنزیلی این است که من به عنوان رهبر جامعه میخواهم جامعه را متحول کنم. برای اینکه به عنوان یک روحانی اثرگذار و یک مصلح دینی، وارد میدان شوم چه ویژگیهایی باید داشته باشم؟ در چالشهای مختلفی که پیش میآید چگونه باید رفتار کنم؟ در برابر فشارهایی که بر من وارد میشود و معضلاتی که پیدا میشود، در برابر هر یک از این معضلات چه ویژگیهایی باید داشته باشم؟ کجا باید صبور باشم؟ کجا باید جواب دهم؟ کجا باید احتجاج کنم؟ کجا باید بیاعتنا باشم؟ کجا باید با عبادت، مشکلات را حل کنم و خودم را تقویت کنم؟ چرا در جایی میفرماید: ﴿فَسَبِّحْ بِاسْمِ رَبِّكَ الْعَظِيمِ﴾ و در جای دیگر میفرماید: ﴿قُمْ فَأَنْذِرْ * وَرَبَّكَ فَكَبِّرْ * وَثِيَابَكَ فَطَهِّرْ * وَالرُّجْزَ فَاهْجُرْ * وَلَا تَمْنُنْ تَسْتَكْثِرُ * وَلِرَبِّكَ فَاصْبِرْ﴾ ؟ چرا در جای دیگر به پیغمبر می فرماید ﴿يَا أَيُّهَا الْمُزَّمِّلُ * قُمِ اللَّيْلَ إِلَّا قَلِيلًا * نِصْفَهُ أَوِ انْقُصْ مِنْهُ قَلِيلًا * أَوْ زِدْ عَلَيْهِ وَرَتِّلِ الْقُرْآنَ تَرْتِيلًا﴾ ؟ هر یک از اینها در یک زمانی نازل شده است. چرا در یک جا به ایشان میفرماید: ﴿قُلْ أَنْزَلَهُ الَّذِي يَعْلَمُ السِّرَّ فِي السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ﴾ به آنها اینطور جوابشان را بده؟ این در چه زمانی بوده؟
وقتی به دنبال برنامه تحول برای جامعه هستم، باید به عنوان یک مصلح و یک رهبر توانا، رفتارم در میدان متناسب با میدان باشد. یک جایی باید عبادت کنم. یک جایی باید به خدا بسپارم. یک جایی باید گوش ندهم. یک جایی باید صبر جمیل کنم. یک جایی باید اعراض کنم. در سیر نزول، من به تناسب تحولی که ایجاد میشود مهارتهای لازم رهبری را هم پیدا میکنم. باید بدانید اگر رهبر شکست بخورد کل نهضت شکست میخورد و تمام زحمات هدر میرود. رهبر اگر بلد نباشد در میدان خاص، موضع مناسبی بگیرد، جامعهاش را در مسیر انحرافی قرار میدهد. اگر در موضع مبارزه، دستور به صبر بدهد، در موضع صبر، دستور مبارزه بدهد، در مواضع تقیه، دستور به ورود به میدان دهد و انرژیها را هدر دهد، کل زحماتش بر باد میرود. رهبر شدن آسان است اما از رهبر ماندن بسیار سخت است. سیر نزول به تناسب موضوعات به من میگوید باید چه کار کنم.
من میخواهم بعضی از مفاهیم را در جامعه وارد کنم. مثلاً شما وقتی دین را تعریف میکنید میگویید دین ۱۰۰ تا عنصر دارد. حالا اگر یکی از آنها به هر دلیل حتی در یک جامعه دینی دچار سستی و رخوت شود مثلاً الآن میگویند جامعه ایران مُسرِف است. در مصرف انرژی صرفهجویی نمیکند. در مصرف غذا و آب صرفهجویی نمیکند. من اگر بخواهم این مفهوم را به نحو شایستهای در جامعه مدیریت کنم و از نقطه نامطلوب به نقطه مطلوب برسانم، چه راهی بهتر از مسیری که خود خدای متعال برای برخورد با چنین آسیبهایی در جامعه دینی پیموده است؟ یا مستقیماً به موضوع پرداخته است یا روشهای مشترکی گفته که من میتوانم از این روشها برای حل این معضل استفاده کنم.
من کتابی در زمینه پوشش اسلامی دارم که در آن، به بررسی روش فرهنگ سازی پوشش اسلامی پرداختم. مثلاً شما خیلی که پیش بروید آیات مربوط به پوشش اسلامی از دو سه تا آیه تجاوز نمیکند اما میبینید امروز بزرگترین معضل اجتماعی که دشمن روی آن سرمایه گذاری میکند بحث پوشش است. قرآن در جامعهای که به شدت گرفتار آسیب اخلاقی و آسیب عفت و پوشش است و انواع فسادهای اجتماعی در آن وجود دارد، وقتی مستقیم به مسئله حجاب ورود میکند، به نظر بنده در ضمن یک آیه بیان میکند یا اگر خیلی میخواهیم زیادتر برویم مثلاً دو یا سه آیه. ﴿يَا أَيُّهَا النَّبِيُّ قُلْ لِأَزْوَاجِكَ وَبَنَاتِكَ وَنِسَاءِ الْمُؤْمِنِينَ يُدْنِينَ عَلَيْهِنَّ مِنْ جَلَابِيبِهِنَّ﴾ این به نظر من اصلیترین آیه است که در سوره احزاب است. و یکی هم آیه مربوط به عفت در سوره نور: ﴿وَقُلْ لِلْمُؤْمِنَاتِ يَغْضُضْنَ مِنْ أَبْصَارِهِنَّ وَيَحْفَظْنَ فُرُوجَهُنَّ وَلَا يُبْدِينَ زِينَتَهُنَّ إِلَّا مَا ظَهَرَ مِنْهَا﴾ اگر گفته شود این آیه مربوط به حجاب است که البته من میگویم مربوط به عفاف است. بیشتر از این دو آیه، مستقیم درباره پوشش نداریم. اما قرآن میتواند مسئله پوشش را با این دو آیه حل کند. چطور؟ من وقتی قرآن را در سیر نزول مطالعه میکنم میبینم این مفهوم اولاً کی مطرح میشود. یعنی چقدر اسلام مدارا میکند تا جامعه را برای بیان این حکم آماده کند و چه زمینهسازیهایی باعث میشود وقتی که به اینجا برسد و توضیح بدهد، همه زنان به خوبی و همه خانوادهها واکنش مثبت نشان بدهند. من برای اینکه به اینجا برسم باید از یک عقبه ۹۰ سورهای شروع کنم. سوره احزاب سوره ۹۰ قرآن است. ۱۷ یا ۱۸ سال کار کرده است که وقتی میفرماید پیغمبر به اینها بگو ﴿يُدْنِينَ عَلَيْهِنَّ مِنْ جَلَابِيبِهِنَّ﴾ گوش بدهند. چه عقبهای پشت این قرار گرفت که وقتی گفت قبول شد؟ من امروز در جامعه دینی شیعی مدام میگویم حجاب را رعایت کنید. امر به معروف و نهی از منکر میکنم اما نتیجه نمیگیرم. چرا؟ باید بررسی کنیم. اینگونه نیست که دین نتیجه ندهد. دین مطابق فطرت است و مردم هم دیندار هستند. اتفاقی که افتاده این است که ما آن عقبه را درست نکردیم یا به عقبه آسیب دیده توجه نکردیم و برای بازسازی آن عقبه فکری نکردیم. ترتیب نزول به ما میگوید آن عقبه چیست و چه کارهایی باید انجام دهیم که پرداختن به این مفهوم دینی، سخت و پرهزینه نباشد.
در حجاب گفتیم یکی دوتا آیه وجود دارد اما در مواردی که قرآن مستقیماً ورود کرده و فراوان آیه آورده، تقدم و تاخرهایی داشته است؛ یعنی به این موضوع مرکب دینی، مستقیماً وارد نشده یا همه مسائلش را یکجا نگفته است. در سیر نزول میتوان فهمید که یک مرکب پیچیده دینی که معادلات چند مجهولی دارد و ساده نیست، چگونه میتوان ابعادش را آرام آرام مطرح کرد تا به نتیجه برسد و کامل شود. شما برای اینکه یک جامعه موحد داشته باشید، باید از کجا شروع کنید؟ روی چه مفاهیمی باید مستقیماً ورود کنید؟ هر یک از این مفاهیم را با چه فرایندی باید مطرح کنید؟ قرآن را به مثابه یک متن یکجا نبینیم بلکه به مثابه یک متن تدریجی النزول ببینیم که ۲۳ سال زمان برده است. قرآن ناظر به حوادث سخن گفته است، پیوستهای اجتماعی و فرهنگی داشته است. اگر قرار است روشها را یاد بگیریم و این روشها هم به ذهن و تجربه ما نباشد بلکه الهی باشد، باید بر اساس ترتیب نزول ورود کنیم.
یک مثال دیگر میزنم چون دربارهاش مقالهای دارم و مشهور هم هست. الان اگر از شما سوال شود که سیر تحدی قرآن چگونه است؟ اولاً آیا اعجاز ضرورت دعوت است یا ضرورت دفاع از دعوت؟ در علم کلام به این مسئله یا نپرداختند یا میگویند هر پیغمبری برای اثبات رسالت خودش باید معجزه بیاورد؛ یعنی ضرورت دعوت است، در حالی که شما در قرآن، معجزه را به عنوان یک ضرورت دفاعی میبینید. شاهدش این است که ۵۰ سوره نازل میشود و از اعجاز قرآن سخنی به میان نمیآید. اگه معجزه پیغمبر به عنوان یک ضرورت دعوت بود، باید از اول که سوره علق نازل شد، میگفت مردم، من پیغمبر خدا هستم و معجزه دارم. یا مثلا در سومین سوره یعنی سوره مزمل که میفرماید: ﴿إِنَّا أَرْسَلْنَا إِلَيْكُمْ رَسُولًا شَاهِدًا عَلَيْكُمْ كَمَا أَرْسَلْنَا إِلَىٰ فِرْعَوْنَ رَسُولًا * فَعَصَىٰ فِرْعَوْنُ الرَّسُولَ فَأَخَذْنَاهُ أَخْذًا وَبِيلًا﴾ که کفار را تهدید میکند، چرا قرآن از همان اول نگفت پیامبر (ص) معجزه دارد و قرآن معجزه اوست؟ چرا وقتی در سوره چهارم یعنی سوره مدثر، ولید میگوید ﴿إِنْ هَٰذَا إِلَّا سِحْرٌ يُؤْثَرُ * إِنْ هَٰذَا إِلَّا قَوْلُ الْبَشَرِ﴾ قرآن نگفت اگر میتوانی مثلش را بیاور؟ تو که در ادبیات، داحیه عرب هستی مثل قرآن را بیاور. حتی در آنجا هم این دفاع را مطرح نکرد. پس معجزه به عنوان ضرورت دفاع اولیه مطرح نیست. گذاشته تا ۵۰ سوره بگذرد و بعد از ۵۰ سوره، در سوره اسراء گفته ﴿قُلْ لَئِنِ اجْتَمَعَتِ الْإِنْسُ وَالْجِنُّ عَلَىٰ أَنْ يَأْتُوا بِمِثْلِ هَٰذَا الْقُرْآنِ لَا يَأْتُونَ بِمِثْلِهِ وَلَوْ كَانَ بَعْضُهُمْ لِبَعْضٍ ظَهِيرًا﴾ در سوره قصص هم که ۴۹مین سوره هست مطلبی درباره تورات و قرآن دارد که چون قدری پیچیدگی دارد ورود نمیکنم. این مطلب اول.
مطلب دوم این است که آیا در تحدی، تحدی به کل قرآن شده سپس به ۱۰ سوره سپس به یک سوره؟ چنین نیست. این مطلب در دانش کلام یا امثالهم مشهور است اما آیا این قابل تأیید است یا آنچه در قرآن اتفاق افتاده چیز دیگری است؟ اگر هم از کل به جزء تحدی کرده چنانکه مشهور است، سؤال بعدی این است که پس چرا دوباره تکرارش کرد؟ اینها مسائلی است که ما باید حل کنیم و تفسیر تنزیلی راهی است اولاً برای سنجش این ادعاها و ثانیاً برای اصلاح برداشتها. من چند مورد را امروز گفتم برای اینکه بدانیم وقتی صحبت از تغییر یک سبک است، این تغییر باید مفید فایده باشد. من در کتاب «تفسیر تنزیلی؛ مبانی، اصول، قواعد، فوائد» حدود ۱۴ فایده ذکر کردم و در کتاب دیگری که درباره قواعد تفسیر تنزیلی موضوعی دارم هم چند فایده دیگر ذکر کردم. مجموعه فوایدی وجود دارد که به ما انگیزه میدهد تا سبک مطالعات قرآنی و تفسیری خود را تغییر بدهیم.
ان شاءالله در نوبت آینده، پیرامون مباحثی مثل مشروعیت این سبک در سیره پیغمبر و اهل بیت (علیهم السلام)، مطالبی را عرض میکنم که ذهن ما برای ورود به مباحث اصل تفسیر تنزیلی آماده شود.