1403/06/20
بسم الله الرحمن الرحیم
/نعمت انعام /تفسیر طبی سوره نحل
موضوع: تفسیر طبی سوره نحل/نعمت انعام /
﴿خَلَقَ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضَ بِالْحَقِّ ۚ تَعَالَىٰ عَمَّا يُشْرِكُونَ﴾[1]
﴿خَلَقَ الْإِنْسَانَ مِنْ نُطْفَةٍ فَإِذَا هُوَ خَصِيمٌ مُبِينٌ﴾[2]
﴿وَالْأَنْعَامَ خَلَقَهَا ۗ لَكُمْ فِيهَا دِفْءٌ وَمَنَافِعُ وَمِنْهَا تَأْكُلُونَ﴾[3]
﴿وَلَكُمْ فِيهَا جَمَالٌ حِينَ تُرِيحُونَ وَحِينَ تَسْرَحُونَ﴾[4]
﴿وَتَحْمِلُ أَثْقَالَكُمْ إِلَىٰ بَلَدٍ لَمْ تَكُونُوا بَالِغِيهِ إِلَّا بِشِقِّ الْأَنْفُسِ ۚ إِنَّ رَبَّكُمْ لَرَءُوفٌ رَحِيمٌ﴾[5]
﴿وَالْخَيْلَ وَالْبِغَالَ وَالْحَمِيرَ لِتَرْكَبُوهَا وَزِينَةً ۚ وَيَخْلُقُ مَا لَا تَعْلَمُونَ﴾[6]
در جلسه قبل اشاره کردیم که خدای متعال به همه پیامبران الهام کرده که به گوش مردم برسانند تنها او شایسته عبادت است و توحید در عبادت را به مردم آموزش دهند.
ما توحید در خالقیت داریم به این معنا که فقط خداوند خالق جهان و موجودات است؛ ﴿اللَّهُ خَالِقُ كُلِّ شَيْءٍ﴾[7]
، توحید در ربوبیت داریم؛ ﴿وَهُوَ رَبُّ كُلِّ شَيْءٍ﴾[8]
، خداوند رب همه موجودات است.
همچنین توحید در عبادت داریم. بعد از اینکه ثابت شد خداوند تنها خالق است و اوست که تدبیر امور موجودات را به عهده گرفته است، پس باید تنها او را عبادت کنیم؛ یعنی باید حرف او را شنید و بنده او بود و بایدها و نبایدهای زندگی را از او گرفت. باید همانطور که دوست دارد و به شکلی که میخواهد، او را عبادت کرد نه آنچنان که خود تشخیص میدهیم. اصل کلی این است: ﴿أَنَّهُ لَا إِلَٰهَ إِلَّا أَنَا﴾[9]
هیچ خدایی جز من نیست؛ ﴿فَاتَّقُونِ﴾ پس امر و نهی من را امتثال کنید.
از آیه سوم به بعد خداوند استدلال میآورد و برهان اقامه میکند بر اینکه چرا باید تنها او را عبادت کرد و امر و نهیهای زندگی را فقط از او گرفت. چند دلیل وجود دارد: چون خالق آسمانها و زمین فقط خداست و او آسمانها و زمین و آنچه بین آنهاست را به حق آفرید. گفتیم که حقانیت آفرینش آسمان و زمین به معنای هدفمند بودن آفرینش است. خدا بازیگر نیست و بازیگری نمیکند و برای سرگرمی جهان را نیافریده است؛ بلکه هدفی دارد که به تعبیر مرحوم علامه طباطبایی، در قیامت ظهور پیدا میکند. یعنی آسمانها و زمین محرکی میخواهند که سیر حرکت آنهاست. سیر حرکت آنها در کجا قرار پیدا میکند؟ در قیامت. خداوند متعال طوری نظام عالم را آفریده که هدف متوسطش این است که در نظام دنیا به نفع انسان است یعنی نحوه آفرینش آسمانها و زمین و موجودات بین آسمانها و زمین طوری است که به نفع شما انسانها باشد: ﴿خَلَقَ لَكُم﴾[10]
. این پدیدهها در تسخیر انسانها هستند که میتوانند حداکثر استفاده را از آنها ببرند ولی هدف نهایی قیامت است. عدهای از پیامبران و از جمله رسول الله (ص) سوال میکردند که ﴿أَيَّانَ مُرْسَاهَا﴾[11]
، کی این کشتی دنیا لنگر میاندازد و به دار القرار میرسد؛ دنیا الان بی قرار و در حال حرکت است و همه موجودات مادی در حال حرکت هستند؛ منتها به تعبیر فیلسوفان هر کدام در مدار خودشان در حال حرکت هستند. خداوند به هر موجود بهرهای از وجود داده است و در مدار خودش حرکت میکند تا از قوه به فعلیت برسد؛ قابلیت نهاییاش به فعلیت برسد و به دار القرار که ملاقات با خداست، برسد یعنی همه موجودات خدا را ملاقات میکنند. در کجا؟ در قیامت. خدا در قرآن میفرماید: منتها خداست و پایان مصیر یا صیرورتها خداست یعنی همه گردیدنها و گرداندنهایی که خدا در موجودات انجام میدهد نهایتا به جایی میرسد که این حرکت، آنچه قابلیت دارد به فعلیت میرساند و آن، قیامت است. به این نکته توجه کنید که اگر تعبیر «خَلَقَ لَكُمْ» در قرآن آمده است، نمیخواهد آن را هدف نهایی انسان معرفی کند. بلکه هدف نهایی خداست. ﴿وَأَنَّ إِلَىٰ رَبِّكَ الْمُنْتَهَىٰ﴾[12]
منتها و اول و آخر خداست یعنی پایان حرکتها خداست.
هدف متوسط چیست؟ این است که خداوند موجودات را به شکلی قرار داده است که از نور آسمان، هدایت ستارگان، نحوه قرار گرفتن ماه و حرکتهایی که صورت میگیرد، بتوانند استفادهی مادی و معنوی کنند مثلا برای امور معنوی از هلال ماه استفاده کنند تا زمان انجام عبادات را تشخیص دهند. اینها نعمتهای خداوند است.
پاک و منزه است خداوند از اینکه مورد شرک قرار گیرد و در عبادت برای او شریک قائل شد.
﴿خَلَقَ الْإِنْسَانَ مِنْ نُطْفَةٍ فَإِذَا هُوَ خَصِيمٌ مُبِينٌ﴾[13]
در ادامه خدای متعال برهانهای دیگری را اقامه میکند تا فطرت انسانی، عقل و وجدان انسان را بیدار و متذکر کند که دچار غفلت نشود چرا که او همه اینها را فطرتا آموزش داده است. ما همه با سرمایهای به دنیا آمدیم؛ با سرمایه علمی خداشناسی، گرایش به خدا، مبانی علمی و تحقیقی و احساسی. بنابراین خداشناسی در وجود و روح ما عجین شده است. لذا خداوند به انسان تذکر میدهد و اینها برهان است یعنی مقدمات بدیهی؛ ابتدا و انتهای قضیه صغری و کبری میآورد و از آن نتیجه میگیرد. نتیجهای که خدا میخواهد بگیرد این است که تنها او را عبادت کنید. چرا؟ چون اوست که انسان را آفرید. بعد میخواهد قدرت خود را نشان دهد، میفرماید: ما آن را از آب گندیده و نازل آفریدیم. ببینید چه عظمتی در انسان هست. خودش عالمی بزرگتر از عالم بیرون است. ما انسان را از آب گندیده آفریدیم که ﴿لَمْ يَكُنْ شَيْئًا مَذْكُورًا﴾[14] ؛ چیزی قابل ذکر نبود ولی گل سر سبد هستی قرار میگیرد. خداوند متعال از دل همین انسانها خلیفه خودش را انتخاب کرد و همه ملائکه را ساجد او قرار داد. آیا نباید خدا به خودش بارک الله بگوید؟ چون احسن المخلوقین را آفرید، پس احسن الخالقین است و باید به خود بارک الله بگوید. تنوین کلمه «نُطْفَةٍ» تنوین تنقیص است یعنی آبی ناچیز و گندیده. خدا انسان اولی یعنی حضرت آدم و حوا را از خاک آفرید و حکمت او بر این بود که انسانها بعدی را از نطفه خلق کند و آب وجودشان را تکمیل دهد. در روایت آمده است اولین مرحله خلقت نطفه است.
﴿فَإِذَا هُوَ خَصِيمٌ مُبِينٌ﴾[15] ؛ مفسران میفرمایند: یک معنای «خَصِيمٌ مُبِين» این است که قوه نطق و زبان گویایی به انسان داده است که میتواند از خودش و حقش دفاع کند. معنای دیگرش این است که خدا در دل تعریفی که از خودش میکند، توجه میدهد که انسانِ آفریده شده از آبی گندیده، در برابر خدا جدال و بگو مگو میکند. اگر سازمانهای جهانی بگویند ماسک بزنید، بدون چون و چرا ماسک میزند اما اگر خدا بگوید حجابت را رعایت کن، میگوید: چرا؟ در حالی که خدا نباید مورد بازخواست قرار گیرد؛ ﴿لَا يُسْأَلُ عَمَّا يَفْعَلُ وَهُمْ يُسْأَلُونَ﴾[16] اصل کلی این است که خداوند مورد بازخواست قرار نمیگیرد. میگوید: چرا خدا این کار را کرد؟ در حالی که برای ما مسلم و محرز است، هر چیزی که خدا از ما خواسته براساس حکمت است. اگر امری کرده منفعت و اگر نهی کرده ضرری برای انسان داشته است. خب حالا میفرماید: انسان در برابر خداوندی که او را از آبی گندیده خلق کرده، مجادلهگر شده است. اگر انسان به گذشته خود مراجعه کند، میبیند که چه گذشتهی ناچیزی داشته و بدنش آب گندیدهای بوده است که خودش از بوی تعفن آن فرار میکند ولی خدا همان آب گندیده را انسانی کرد که هفت میلیارد رابطه الکتریکی در مغزش وجود دارد، انواع استعدادها در وجودش قرار داد و عالم هستی را در خدمت او قرار داد. خدا یک انسان با این عظمت آفریده ولی او در برابر خالق خود چون و چرا میکند و معاذالله میخواهد خدا را بازخواست کند.
خدای متعال در ادامه برای بیدار کردن فطرت انسان و تشویق به اینکه فقط خدا را بندگی کند، میفرماید:
﴿وَالْأَنْعَامَ خَلَقَهَا ۗ لَكُمْ فِيهَا دِفْءٌ وَمَنَافِعُ وَمِنْهَا تَأْكُلُونَ﴾[17]
دیگر چه نعمتهایی به انسان رسید؟ خداوند روی آفرینش انعام (گاو، گوسفند، بز و شتر) دست میگذارد و میفرماید: فلسفه و حکمت وجودی برخی حیوانات این است که از شیر، گوشت، پوست، مو و پشم آنها استفاده شود؛ از پوست، پشم و موی آنها برای ساخت مسکن، لباس، کفش و چادر استفاده میشود. از شیر انواع محصولات لبنی تولید میشود و از گوشت برای خوراک استفاده میشود. حکمت وجودی برخی از حیوانات برای باربری و سواری است. این انسان چیست که این قدر خداوند به او پر و بال میدهد و در حقیقت وجود او را پر اهمیت جلوه میدهد؟ چقدر خدای متعال برای انسان سرمایهگذاری کرده است. ﴿وَالْأَنْعَامَ خَلَقَهَا ۗ لَكُمْ ﴾[18]
؛ این تعبیر چقدر دلنشین است. خداوند با عطوفت با انسان سخن میگوید و میفرماید: ما انعام (گاو، گوسفند و شتر) را خلق کردیم برای این که به نفع شما باشد. سپس مصادیق آن را ذکر میکند و میفرماید: «فِيهَا دِفْءٌ» از آنها لباس تولید میکنید که گرمابخش بدن شماست؛ اینها از باب مصداق است و منظور این نیست که تنها فایده آن گرمابخشی است. ممکن است شما از موی حیوانی، لباسی تهیه کنید که مایه خنکی شما باشد؛ پس از پوست، کرک و پشم انعام استفاده میکنید و لباس زبر تولید میکنید که مایه لاغری شماست و نیز لباس نرم تولید میکنید که مایه چاقی شماست. در روایات و نیز طب جناب بوعلی نیز به آن اشاره شده است که لباس زبر لاغرکننده و لباس نرم و لَیِّن چاق کننده است؛ لباس پنبهای چاقکننده است. بنابراین صرفا منظور آیه این نیست که برای گرما منفعت دارد بلکه برای خنکی، گرما و برای پوشش نیز مفید است.
«وَمَنَافِعُ»؛ منفعتهای زیادی دارد که باید در آن تأمل و تفکر کرد. ما موضوع برای تفکر و تأمل به شما معرفی میکنیم که بروید فکر کنید و ببینید چه خواص و منافعی دارد. بحث پسماندها در توحید مفضل امام صادق (ع) مطرح شده است. زمانی انسانها نمیدانستند فضولات حیوانات چه استفادههایی دارد. اینکه از فضولات این حیوانات چه استفادههایی میشود در پایان کتاب توحید مفضل امام صادق (ع) مطرح شده است و ریشه کلمات آن در قرآن است؛ به عنوان مثال کود برای رشد گیاهان و از عنبر نسارا برای عفونتزدایی استفاده میشود.
از جمله منافع انعام میتوان به این موارد نیز اشاره کرد: شیر شتر درمان آسم، گرفتگی عروق ریه، عروق کبد و عروق قلب است و هر گونه گرفتگی را برطرف میکند و نیز درمان بلغم است و خلط و آبریزشهای دهان را برطرف میکند. در روایت آمده است:
«شِفَاءٌ مِنْ كُلِّ دَاءٍ وَ عَاهَةٍ فِي اَلْجَسَدِ وَ هُوَ يُنَقِّي اَلْبَدَنَ وَ يُخْرِجُ دَرَنَهُ وَ يَغْسِلُهُ غَسْلاً»[19]
شیر شتران ماده درمان هر درد و بیماری در بدن است و بدن را پاکسازی میکند و چرک را خارج میکند و بدن را میشوید شستنی.
وقتی طبعت گرم است، باید گوشت گوساله بخوری و اگر طبعت سرد است، باید گوشت شتر بخوری. اگر میخواهی مزاجت معتدل باشد، باید گوشت گوسفند نر بخوری.
﴿وَمِنْهَا تَأْكُلُونَ﴾[20]
از آنها میخورید.
از گوشت و شیر آنها استفاده میکنید؛ از شیر آن محصولات لبنی از جمله خامه، کشک، قارا، سرشیر، کره، روغن حیوانی و ... درست میکنید. از گوشت آنها غذاهایی مانند کباب و غذای گوشت و شیر درست میکنید. در روایتی آمده است که حضرت نوح (ع) از ضعف محضر پروردگارش شکایت کرد. خداوند فرمود:
«أَنِ اطْبُخِ اللَّحْمَ بِاللَّبَنِ فَكُلْهَا»[21]
گوشت را در شیر بپز و بخور که عامل قوت بدن میشود.
حضرت امیرالمؤمنین (ع) در روایتی فرمودند:
«إِذَا ضَعُفَ الْمُسْلِمُ فَلْيَأْكُلِ اللَّحْمَ وَ اللَّبَنَ»[22]
زمانی که مسلمانی ضعیف شد، گوشت با شیر بخورد.
امام صادق (ع) در روایتی دیگر فرمودند:
«مَنْ أَصَابَهُ ضَعْفٌ فِي قَلْبِهِ أَوْ بَدَنِهِ فَلْيَأْكُلْ لَحْمَ الضَّأْنِ بِاللَّبَنِ»[23]
هر كس به ضعفى در قلب يا بدن خويش گرفتار آمد، گوشت گوسفند همراه با شير بخورد.
خداوند برکت را در شیر و گوشت و این دو را عامل قوتبخشی بدن قرار داد. آیا جای شکر و سپاسگذاری ندارد؟ آیا شما دستگاهی سراغ دارید که در آن علف بریزند و از طرف دیگر شیر بیرون بدهد؟ گاو علف میخورد و شیر میدهد؛ این چه دستگاهی است؟ اوج قدرت خداوند است.
در کتاب «علل الشرایع» علت اینکه گاو بالا را نگاه نمیکند، این طور آمده است: زمانی که قوم لوط دست به همجنس بازی زدند، گاو شرم کرد بالا را نگاه کند. لذا جلو یا پایین را نگاه میکند. بنابراین استفادههای معنوی اینچنینی نیز میتوان داشت؛ به عنوان مثال انسان میتواند از وقار اسب و حیای دیگر حیوانات درس بگیرد.
به تعبیر برخی از مفسرین، اینکه عبارت «وَمِنْهَا تَأْكُلُونَ» جدای از «وَمَنَافِعُ» آورده شده است، ناظر به این مسئله است که اسلام گوشتخواری را زیاد مناسب نمیداند. این حرف، اشتباه است. اتفاقا آیه در مقام بیان همین فضیلت است که غیر از بحثهای لبنی، گوشت منفعت ویژهای است و این اهمیت گوشت را نشان میدهد؛ از این جهت در تعبیری جداگانه آورده شده است. بنابراین نمیخواهد بگوید گوشتخواری مناسب نیست و ضرر دارد. اتفاقا حضرت پیامبر (ص) فرمودند:
«نَحْنُ مَعَاشِرَ اَلْأَنْبِيَاءِ قَوْمٌ لَحْمِيُّونَ»[24]
ما انبیاء قوم گوشتی هستیم.
لذا در فرهنگ دینی ما استفاده از گوشت توصیه شده است. شخصی هنگام افطار خدمت امام صادق (ع) آمد در حالی که با نان خشک افطار کرده بود. حضرت به غلامشان فرمودند که برای آن مرد افطاری بیاورد. آن مرد گفت: من افطار کردم. حضرت فرمودند:
«إِذَا أَرَدْتَ اَلْقُوَّةَ فَكُلِ اَللَّحْمَ فَإِنَّ اَلْكَعَكَ لاَ قُوَّةَ فِيهِ»[25]
زمانی که خواستی قوت پیدا کنی، گوشت بخور؛ چرا که در نان خشک قوتی نیست.
لذا این برداشت مفسرین ناصحیح است. اتفاقا خداوند متعال برای اینکه اهمیت گوشت را نشان دهد، تعبیر و «وَمِنْهَا تَأْكُلُونَ» را به صورت جداگانه آورده است.
در رتبهبندی گوشتها، گوشت کبوتر در رتبه اعلی قرار دارد. این گوشت لطیف و با بهترین بخش بدن انسان یعنی کبد متناسب است؛ کبد لطیف است، از این رو امام صادق (ع) فرمودند: غذای فردی که داروی مرکب یک (برای درمان مشکلات کبد) مصرف میکند، زیرباجه باشد؛ زیرباجه غذایی است که محور آن گوشت کبوتر است. قرآن وقتی میخواهد از غذای بهشتیان تعبیر کند، میفرماید: ﴿وَلَحْمِ طَيْرٍ مِمَّا يَشْتَهُونَ﴾[26] و گوشت پرنده از هرگونه كه مايل باشند.
در میان گوشتهای قرمز، در اولویت اول گوشت گوسفند نر قرار دارد که خداوند تعبیر فرموده است: ﴿وَ مِنَ الْمَعْزِ اثْنَيْنِ﴾ [27]
و بز نر در رتبهی دوم قرار دارد. گوشت گوسفند ماده در رتبه سوم، گوشت بز ماده در رتبه چهارم، گوشت شتر در رتبه بعدی و گوشت گوساله در پایینترین مرتبه قرار دارد.
در رتبهی انتهایی گوشت خروس و مرغ قرار دارد. لذا حواسمان باشد روایتی را ناقص نکنیم و حلال خدا را حرام نکنیم. برخی میگویند در روایت آمده است که:
«لَحْمُ اَلْبَقَرِ دَاءٌ»[28]
گوشت گاو بیماری میآورد.
گوشت گاو سودا را زیاد و مزاج را سرد و خشک میکند؛ از این رو نحوه برخوردشان با گوشت گاو به گونهای است که انگار حرام است. در حالی که نه جایز هستیم عملا حلال خدا را بر خودمان حرام کنیم و نه اینکه تشریعا چیزی که خدا حلال کرده را حرام معرفی کنیم؛ مذمتی است که خدا به بنی اسرائیل در سوره انعام دارد. لذا اگر در جایی گفته شده گوشت گاو بیماری است در مقام مقایسه با شیر گاو یا روغن گاو که «سمن» است یا در مقام مقایسه با برخی گوشتها اینطور تعبیر شده است؛ به عنوان مثال در مقام مصرف، خوردن گوشت گاو یا گوساله در یک فصل خاص مانند پاییز مناسب نیست. اما در فصل تابستان حضرت امام رضا (ع) فرمودند: غذای سکباج مناسب است که محور آن گوشت گاو است. این غذا، غذای دوستداشتنی آقا امیرالمؤمنین (ع) بوده است. پس نباید بگوییم حضرت امیرالمؤمنین (ع) فرمودند: «مرغ، خوک پرندگان است» و نتیجه بگیریم چون خوک حرام است پس مرغ هم حرام است؛ این یک مغالطه است. خلیفه دوم علیه ما علیه در جلسهای بود و آقا امیرالمؤمنین (ع) و برخی دیگر از صحابه هم حضور داشتند. گفتگویی در مورد اینکه کدام گوشت بهترین گوشت است، صورت گرفت. او گفت: بهترین گوشت، گوشت مرغ است. حضرت امیرالمؤمنین (ع) فرمودند: گوشت جوجه کبوتر از همه گوشتها بهتر است و گوشت مرغ خوک پرندگان است؛ حضرت در مقام مقایسه چنین سخنی فرمودند. در روایتی آمده است که امام صادق (ع) دچار ضعف شدند و به همسرشان فرمودند: گوشت مرغ کباب کن. حضرت از آن میل کردند و ضعفشان برطرف شد. وقتی فرشتگان برای عذاب قوم لوط خدمت حضرت ابراهیم (ع) رسیدند، آن حضرت برای آنان گوشت گوساله کباب کرد. اگر گوشت گوساله حرام بود، اینجا هم باید حرام میشد. اگر گوشت مرغ حرام بود، نباید امام صادق (ع) از آن استفاده میکردند. پس حواسمان باشد چنین سخنی در مقام مقایسه با دیگر فرآوردههای حیوان یا فصلی که انسان در آن به سر میبرد یا با دیگران حیوانات و گوشتها است.
﴿وَلَكُمْ فِيهَا جَمَالٌ حِينَ تُرِيحُونَ وَحِينَ تَسْرَحُونَ﴾[29]
برای شما انسانها زینتی قرار داده است (یعنی مایه نشاط و شادابی شما میشود و از دیدن این صحنه لذت میبرید) زمانی که گوسفندان از چرا و دشت و دمن برمیگردند و به سمت استراحتگاه و آغل میروند و صبح هنگام زمانی که گرسنه به سمت دشت و دمن حرکت میکنند تا از علوفهها و گیاهان مختلف استفاده کنند.
کلمه «جمال» در قرآن تنها یکجا بکار رفته است و آن هم این آیه است.
گوسفندان صبح هنگام پر جنب و جوش هستند ولی عصر، هنگام بازگشت آرامشی در چهرهشان دیده میشود. همگی آرام هستند و سینه گوسفندان ماده پر شیر است؛ لذا برخی مفسران فرمودند منظور از جمال، حالت استغنای از مصرفگرایی است یعنی آن جامعه خودکفا خواهد بود یعنی خودش تولید و مصرف میکند و این مایه جمال اوست؛ فقیر نیست که بخواهد گوشت یا شیر یا محصولات لبنی وارد کند. همه اینها را خودشان تولید میکنند چون زراعت و دامداری دارند.
پس «جمال» دو معنا دارد:
1- دیدن این صحنه به انسان نشاط و شادابی میدهد؛ در واقع هم همینطور است. اگر در حال رانندگی گلهای گوسفند ببینید، دوست دارید توقف کنید و آنها را نگاه کنید. زیرا از این صحنه لذت میبرید و مایه نشاط است.
2- جمال معنوی و استغنا به انسان میدهد و جامعه را نسبت به برخی محصولات خودکفا میکند. محصولاتی که برخواسته از دامداری است.
﴿وَتَحْمِلُ أَثْقَالَكُمْ إِلَىٰ بَلَدٍ لَمْ تَكُونُوا بَالِغِيهِ إِلَّا بِشِقِّ الْأَنْفُسِ ۚ إِنَّ رَبَّكُمْ لَرَءُوفٌ رَحِيمٌ﴾[30]
گفتیم حکمت اولیه وجودی برخی حیوانات بیشتر منافع غذایی و تأمین پوشاک است. حکمت اولیه وجود برخی دیگر از حیوانات برای باربری و سواری است مانند اسب، الاغ و قاطر. گوشت این حیوانات مکروه است و حرام نیست و انسان میتواند از گوشت اسب، گوشت الاغ یا حتی از شیر آنان استفاده کند. اما حکمت وجودی آنان این نبوده است. حکمت اولیه آنان برای باربری یا سواری بوده است. این آیه ناظر به باربری است و منظور این است که انسان از برخی حیوانات برای باربری استفاده میکند مانند الاغ که بر آن سوار میشود یا بارش را با آن حمل میکند.
فایده سوار کاری در آیه بعد بیان شده است:
﴿وَالْخَيْلَ وَالْبِغَالَ وَالْحَمِيرَ لِتَرْكَبُوهَا وَزِينَةً ۚ وَيَخْلُقُ مَا لَا تَعْلَمُونَ﴾[31]
و اسب و استر و الاغ برای سواری شما و زینت آفرید و چیزهایی را که نمیدانید، خلق میکند.
«الخَيْل»، انواع اسبها منظور است.
«البِغَال»، منظور استر و قاطر است که محصول جفت شدن اسب و الاغ است.
سواری میتواند جنبه تفریحی، طبی، معیشتی و اقتصادی داشته باشد. از باب اینکه در شرح سوره نحل تأکید بر طب شده است، امام صادق (ع) فرمودند: ده چیز مایه نشاط است:
«اَلنُّشْرَةُ فِي عَشَرَةِ أَشْيَاءَ فِي ... وَ اَلرُّكُوبِ وَ...»[32]
شادابی در ده چیز است: در ... و سوارکاری و ...
یکی از این ده چیز، «اَلرُّكُوب» به معنای سوارکاری است.
حضرت فرمودند: کلمات ما اهل بیت منشأ قرآنی دارد. از کجا امام صادق (ع) فرمودند سوارکاری نشاط میآورد؟ از همین آیه، «لِتَرْكَبُوهَا» سواری عامل رفع افسردگی و غم و غصه است. لذا بایستی باشگاه اسبسواری در خدمت مؤمنین، فقرا و کسانی قرار گیرد که قصد دارند بندگی خدا را کنند، نه برای افراد مترفی که بیدرد هستند و برای لذتجویی صرف سوار بر آن میشوند. سواری با اسب موجب جا انداختن دیسک، آزادسازی عصب سیاتیک، رفع تنگی کانال نخاع و خونرسانی به کل بدن میشود. همچنین میتواند گرفتگیهای عضلات باسن و بیماریهای دیگری را هم برطرف کند.
«وَزِينَةً»؛ اسب، استر و الاغ عامل نشاط هستند. اگر فرد نگاه تحقیقی نداشته باشد، میتواند نگاه شادیبخشی داشته باشد که نگاه طبی آنچنانی مدنظرش نباشد. سوارشدن بر اسب یا دیدن اسبها و حیوانات خودش عامل زیبایی مادی است. واژهی «زینة» مانند واژه «جمال» است؛ از این جهت این حیوانات میتوانند نماد استقلال اقتصادی یک کشور و خودکفایی باشند و از این زاویه هم میتوان به بحث زینت نگاه کرد؛ منتها برخی در ذهنشان میآید که معاذالله دستپروردههای انسانی روی دست دستپروردههای خدایی را آورده است. الان ما ماشینی تولید میکنیم که توان باربری آن بیشتر از اسب و الاغ است. این آیه جواب چنین تصوری غلطی را میدهد: ﴿وَيَخْلُقُ مَا لَا تَعْلَمُونَ﴾ و چیزهایی را که نمیدانید، خلق میکند.
خدای متعال قوه تفکری به انسان میدهد که قواعد عالم را کشف کند. قواعد مرموز بسیاری در این عالم وجود دارد که باید آنها را استخراج کرد و بیرون کشید. کسی این قواعد را خلق نمیکند. قواعد مربوط به موبایل صد سال پیش بوده است منتها کشف نشده بود. کسی آن را خلق نکرده است بلکه مخترع فقط قانونها را کشف میکند. جالب است جناب بوعلی در کتاب «نجات» میفرماید: دانشمند زمینهها را فراهم میکند و خداوند است که به ذهنش القا میکند. همه دانشمندان چه دینی و چه تجربی، مقدمات را فراهم میکنند و آن که بارقه را ایجاد میکند و جرقه را در ذهنش میزند، خدای متعال است و اوست که الهام میکند. لذا ایشان باب الهام را مطرح میکند اینکه خداوند به بشر در رتبههای پایین الهام میکند. اصلا خدا علم را هدایت میکند و جرقهی علمهای گوناگون را در ذهن دانشمندان میزند، منتها بشر فکر میکند اینها مربوط به خودش است. عرفا بحث زیبایی تحت عنوان حجابهای نوری دارند که میگوید علم خود حجاب است؛ زیرا موجب میشود دست خدا را پشت صحنه نبینیم. اسباب را ببینیم اما سبب اصلی را نبینیم که چه کسی در عالم همه کاره است. علم جزو حجابهای نورانی و گناه و معصیت جزو حجابهای ظلمانی است. وقتی پردهها کنار رفت، به تعبیر آیهی ﴿يَعْلَمُونَ أَنَّ اللَّهَ هُوَ الْحَقُّ الْمُبِينُ﴾[33] همه میفهمند که خداوند حق مبین است و چشم ما کور بوده و او را نمیدیدیم.
منظور آیه این است که خدا موجودات و حیوانات جدیدی را بعدا خلق و جدیدتر میکند یا منظور صنایع گوناگون است که خدا همه مقدماتش را از جمله هوش، توان و قابلیت های فیزیکی را در عالم قرار داده تا انسان بتواند اختراعی به دست بیاورد. اگر چه اینها به نام انسان تمام میشود اما حقیقتش این است: لَا حَوْلَ وَ لَا قُوَّةَ إِلَّا بِاللَّهِ الْعَلِیِّ الْعَظِیمِ.