1404/09/23
بسم الله الرحمن الرحیم
/ حجیت ظهور/اصول
موضوع: اصول / حجیت ظهور/
پیشگفتار
در حجیت ظهور اولین دلیل عبارت بود از سیره عقلا و عرض کردیم که عمدتاً همین اشارهای به سیره عقلا کردهاند و در ادله غور و توقفی نداشتند و ندارد الا بعضی و در اینجا کسی که بیشتری غور را کرده و توقف در مسئله کرده است، مرحوم شهید صدر در بحوث در تقریراتشان و سایر تقریراتی که از ایشان هست ما بحوث را بیشتر میبینیم به مباحث جدی و اساسی در این استدلال پرداختهاند.
در سیره مبحث اول، ما یک تحلیلی داشتیم راجع به اصالة التطابق و نسبت آن با اصول دیگر که کدام اصل است و کدام فرع است
مبحث دوم؛ سه تقریر برای سیره عقلا داشتیم که ما همان تقریر عام و اول را ترجیح دادیم به ترتیب که ملاحظه کردید.
مبحث سوم در سیره
این است که سیره عقلا آنگاه حجت میشود که امضا شده باشد و احراز امضای اینجا محل سؤال است و چگونه میشود امضای شارع را احراز کرد؟
خیلی واضح است که صرف اینکه عقلا مشی دارند و بهگونهای عمل میکنند این برای ما اعتبار و حجیت ندارد مگر اینکه شارع با آن همراهی نشان بدهد آن را منع نکند و صرف عدم منع هم کافی نیست، باید احراز بکنیم که شارع امضا کرده است این را، بهعنوان شارع این را امضا کرده است. با مسائل فنی و پیچیده که در جای خود دارد.
احراز امضا در اینجا هم نیاز داریم، عقلا و جامعه عقلایی در مراوداتشان و محاورات و تفهیم و تفهمشان بر ظهور اعتماد میکنند و ظهور برای آنها حجت است.
طرح سؤال
منتهی سؤال این است که شارع هم همینطور است؟ این را قبول کرده است که در گفتگو و محاورات خود بر اساس ظهورات عمل بکند و ظهورات را ملاک و مبنای برای احتجاج قرار بدهد، آیا شارع چنین همراهی را نشان داده است؟
روش متداول عند العقلا
در اینجا یک نکته ظریف و دقیقی است که آن را حتماً عنایت بفرمایید و آن این است که امضا شارع نسبت به سیرهها و روشهای متداول عند العقلا دو جور است
روش اول
این است که شارع خود آن سیره را در مراودات خود بپذیرد، بگوید این تعاملی که میکنید از نظر من هم مورد قبول است مثلاً قول ذوالید را حجت قرار میدهند یا در مراودات خود فلان شکل عمل میکنند و شارع هم آن را در منظومه شرعی میگوید کاری که طبق این میکنید مورد قبول است که نتیجه آن قول ذوالید میشود.
این یک شکل از امضا است در اینجا فقط این شکل نیست، یک چیز فراتر از امضا میخواهیم استفاده بکنیم و آن این است که شارع امضا کرده است، یعنی من هم مثل آن عمل میکنم. من هم مثل شما بر ظهورات اعتماد کردم،
آن معنا و شکل اول از امضا این است که میگوید اینکه شما خودتان به ظهورات عمل میکنیم مورد قبول من است، مثلاً وصیت نوشته است به ظهور وصیت عمل میکنند، او هم میگوید در نظام شرعی اینکه به ظهور عمل میکنید عیبی ندارد من هم قبول دارم. وصیت کرده است و این وصیت یک ظهوری دارد و عقلا به آن ظهور وصیت عمل میکنند و شارع میگوید من قبول دارم.
یا کسی شهادتی داده است، ظهوری دارد، عقلا به این ظهور عمل میکنند شارع میگوید من هم قبول دارم.
این همراهی شارع در تنفیذ همان ترتیب آثاری است که بر ظهور در میان عقلا انجام میشود و میگوید من هم قبول کردم و طبق آن احکام را مترتب کنید.
روش دوم
این است که من هم در کار خودم در سخن و رفتار خودم قاعده شما را قبول دارم. این چیزی بالاتر از آن است.
این نوع مجعول بحث است، یعنی دایره امضا بحث است امضای کار شما از منظر شرعی، معنای اول است.
دومی این است که سیره شما را در کار خودم پذیرفتم، پذیرش و همراهی با عقلا در همان مراودات میان خودشان، این وجه اول است
معنای دوم که فراتر از آن است این است که من قاعده اعتماد بر ظهور را پذیرفتهام و خودم هم طبق آن عمل میکنم.
امضای اینجا یک چیزی فراتر از امضایی است که در سیره متعارف میگوییم.
آنکه ما اینجا دنبال آن هستیم، اولی نیست، مصداق هم عرض کردم؛
آن اولی این است که در مراوداتشان به ظهورات اعتماد میکنند، یعنی کسی که وصیت کرده است و میخواهند به وصیت عمل بکنند میگویند طبق ظاهر نوشته است. کسی شهادت میدهد میگویند طبق ظاهر شهادت ترتیب اثر داده میشود.
این نوع اول از امضا این است که امضا میکند آنچه آنها در عمل میان خود مبنا قرار دادهاند. از جمله این ظهورات است. اینکه ترتیب اثر میدهند به ظهورات در عقودشان، ایقاعاتشان، شهاداتشان، معاملاتشان و وصیت و وقف و سایر مسائل، اینها خود ظهورات را در این دایره وسیع معاملات و عقود و عبادات ملاک عمل قرار میدهند. شارع هم میگوید این ترتیب اثری که میدهید از نظر من درست است که در اثبات وقف یا وصیت یا عقد یا معامله به ظهور این انشائات به ظهور این قبالهها عمل میکنید.
این امضا، امضای کار خود آنها و عمل خود آنها است.
اما در باب حجیت ظهور، وقتی به سیره عقلا تمسک میکنیم، این را نمیخواهیم بگوییم، میخواهیم بگوییم شارع امضا کرده است به معنای این که تعهد داده است که من هم أسیر بسیرتکم، در کلمات خودم، من هم طبق همین در کار خودم عمل میکنم
در معنای اول امضا به معنای آن است که من روش شما را در منطق دینی و شرعی قبول دارم، شما ترتیب اثر میدهید، ترتیب اثر شما را قبول دارم. در مخاصمات، دعاوی، انشائات و معاملات این ترتیب اثر بر ظاهر میدهید، مورد قبول من است.
اینجا میگوید علاوه بر این، خودم در عمل و گفتارم مطابق همین ظهور عمل خواهم کرد، یعنی من یک مطالبی را با ظهورات در قرآن و روایات بیان کردهام، همان را ملاک معامله خودم با شما قرار میدهم و البته همان را شما هم میتوانید ملاک معامله با من قرا بدهید. یعنی احتجاج بکنید.
من بر شما بر اساس همین ظواهر احتجاج میکنم، نمیتوانید بگویید که این ظاهری بود و من احتمال اینجور دادم لذا عمل نکردم؛ احتمال دادم کتب علیکم الصیام یعنی یک نوع ریاضتی آنجوری مقصود است، ظاهر آن را عمل نکردم، میگوید حق ندارید که احتجاج به غیر ظاهر بکنید. باید به ظاهر عمل بکنید.
بحث اینجا این است که شارع در کار خود پایبند این سیره و روش عقلایی در میان آنها هست یا نیست؟ این خیلی فرق کرد، امضای اینجا غیر از امضای سیرهای عقلاییه است به معنای متعارف. سیرههای عقلاییه که میگوییم امضا شده است یعنی رابطی که باهم دارند و عمل میکنند میگوید من هم همینطور که عمل کردید قبول دارم.
اما اینجا میخواهد بگوید من مثل شما عمل میکنم در اعتماد به ظهور. این خیلی متفاوت با آن هست
لذا بحث امضا و ردع و سیره در اینجا امری فراتر از امر ردع و امضایی است که راجع به آن، آن همه بحث کردیم که عدم ردع و امضا چگونه است؟ اما همه آنها، قدر متیقن و محط و مصب اصلی عبارت بود از تأیید کار خودشان در میان خودشان. منتهی از نظر شرعی میگوید من آثار بر آن را قبول دارم.
اما در اینجا میخواهیم بگوییم عدم ردع و امضا این است که شارع در گفتار خود در قالب آیات و روایات به همین شکل عمل میکند و آن را مبنای رابطه خود او با مخاطبین و مکلفین قرار میدهد، این نکته خیلی فرق میکند و ادق از آن بحث اول است.
ممکن است شارع یا قانونگذار در نوع بیان خود یک قواعد ویژهای داشته باشد، کما اینکه ظاهر و بطن است، این بطون چیزی نیست که خیلی در محاورات عرفی و عقلایی به آن شکل وجود داشته باشد، شارع برای خود یک نظم خاص و منطق ویژهای در بطون و تأویلات دارد که در محاورات عادی نیست یا حتی در محاورات قانونگذارهای آنجوری نیست آنها که کتاب مینویسند و امثال آن.
اینجا سؤال ما این است که بطون را کنار بگذارید، ظواهر حجت است یا خیر؟ امضای شارع در اینجا معنایش این است که من در عمل مثل شما در کار خودم اقدام میکنم، نه اینکه عمل شما را تأیید میکنم. این تأیید مضاعف است، عمل شما را تأیید میکنم و خودم هم بر طبق آن عمل میکنم.
این یک نکته دقیق و جدی است که در اینجا وجود دارد و ممکن است در خبر واحد و سایر حجج هم این مطرح بشود که امضای نسبت به اینها دو جور متصور است و امضای اینها در روابط خودشان غیر از امضای اینها در عمل و اقدام خود شارع است و ما این دومی را میخواهیم. تا حجج را درست کنیم در منطق شرعی و الا میتواند اینها حجج شرعی بشود ولی در روابط خودشان در همان موضوعات و بیش از آن در نیاید. اما اینکه اینها حجت بشود در بیان احکام و در احتجاج بین مولا و عبد، این یک مقداری متفاوت است.
خلاصه
پس مستحضر باشید که امضا اینجا، یک امضای خاصی است، امضای عادی نیست، سیرههایی که در قول ذوالید است و اقداماتی که عقلا انجام میدهند و ما بر اساس امضای شرع میگوییم شارع اینها را قبول کرده است. اینجا یک قبول کرده مضاعف است. قبول کرده است که من هم با شما بر همین مدار رفتار میکنم و پل ارتباطی من و شما ظهورات است.
راههای احراز امضای شارع
ما امضا میخواهیم به معنای خاصی که اینجا اشاره کردیم، این امضا را چگونه میشود احراز کرد؛ چند راه دارد؛
روش اول
بهترین راه و قویترین راه در امضا این است که بگوییم امضای لفظی انجام شده است یعنی خود شارع جایی گفته باشد یا به صراحت و مدلول مطابقی یا التزامی که من بر ظهورات اعتماد میکنم. این بهترین راه است به صراحت به دلالت مطابقی یا التزامی بگوید که در میان من و شما، ملاک ظهورات است.
برای این راه ممکن است شواهدی از کتاب و سنت بیاوریم که امضا را افاده بکند. از قبیل این شواهدی که عرض میکنم
یکی این است که در قرآن گفته شده است این کتاب مبین است، این تبیان است و از این تعابیری که در مورد قرآن و امثال این آمده است و نسبت به روایات هم شاید از این تعابیر باشد که اینها سخنان ما و سخنان راهگشا و واضح است و هدایتگر است و روشن است، تعابیر متعددی در قرآن و روایات درباره قرآن و روایات آمده است که به مدلول مطابقی و لااقل به مدالیل التزامیه، نشانگر اعتماد بر این ظهورات است.
به این بیان که قرآن میگوید این بیان للناس، تبیان است، یا با یک فاصله بیشتری هادی است و راهنما است، این را که میفرماید میخواهد بگوید یک چیزهای مخفی، بطون و تأویلات را میگویم و یک ادبیات متفاوتی از عرف و استنتاجات و استظهارات عرفی میخواهد بگوید؟ این مقصود است در این تعابیری که در قرآن و روایات آمده است؟
اگر این مقصود باشد این نقض غرض است برای اینکه یک ادبیات ویژهای قرآن را به شکل دیگری غیر از این ظاهر تفسیر بکند که دست ما نیست، پراکنده چیزهایی هست که غیر ظاهر را اشاره کرده است ولی کل آن که اینطور نیست، پس حتماً این مقصود نیست
پس منحصر میشود در این بیان دوم که بیان و تبیان که میگوید یعنی بیان و تبیان در این چارچوب و منطق عرفی و عقلایی که میان بشر وجود دارد در نظام وضع و قرائن و امثال اینها.
شبههای در بحوث هم آمده است و آن شبهه این است که اعتماد بر قرائن منفصله و مجموعه ادله، مانع میشود که بر ظهور اعتماد کرد و آنجا هم جواب داده شده است که به ظهور اعتماد میکند برای آنکه تفاوت آن با عرف عقلا این است که مجموعه را باید دید. بین عقلا این قدر اینجور نیست، اینجا یک قیدی خواست. تفاوتی در نگاه مجموعی دارد که اینقدر در عرف اینطور نیست
ولی نه اینکه اصل ظهور را کنار بگذارد بگوید این تبیان نیست، بیان نیست، هادی نیست، بیان و تبیان با یک قیودی هست.
خلاصه بحث
تا اینجا ممکن است کسی بگوید در حجیت ظهورات در امضای به معنای دوم، ما اینجا عدم ردع را نمیگوییم، میگوییم امضا شده است و با بیان لفظی امضا شده است. چگونه؟ با این تقریری که عرض کردیم
میگوییم اینکه میگوید قرآن تبیان است، هدایت است و اصلاً مجموعه کتاب و سنت نجاتبخش شما هستند، هدایتگر هستند، دستگیر شما هستند، این هدایتگری و تبیان بودن اینها با یک ادبیات متفاوت از مردم است یا با همین ادبیات؟
با ادبیات متفاوت اگر بخواهد باشد به طور کلی، این اگر بود باید واضح آن منطق خود را بیان کند، چیزی نیست که بگوید الفاظ من وضع جدا دارند، قرائن من متفاوت است. از آنچه در عصر نزول و صدور بوده است. این را نمیبینیم.
بنابراین همین منطق عادی را بیان میکند. هادی است، تبیان است.
این یک بیان است که ما در امضای به معنای دوم به همین بیانات لفظی خود قرآن اعتماد بکنیم. این یک بیان.
این بیانی که عرض کردیم برای استفاده از آیات و روایاتی که میگوید تبیان و هادی است، وجه اول برای امضای لفظی سیره است
مناقشات وجه اول
این وجه مواجه با مناقشاتی است.
مناقشه اول
این است که در این مصادره به مطلوب است و دور است، برای اینکه ما به ظهورات این روایات و آیات که میگوید تبیان و هادی است اعتماد میکنیم تا حجیت ظهور را اثبات بکنیم. بگوییم شارع اینجوری عمل میکند و این اول الکلام است.
به ظهوری استشهاد میکنید برای اثبات حجیت ظهور. این اول کلام است و دور است.
پاسخ اول مناقشه اول
این است که ما اگر اینجا به یک ظهور ظنی یکی دو دلیل میخواستیم اعتماد بکنیم، البته این دور و مصادره بود، ما میگوییم اینجا یک اطمینان یا قطع وجود دارد و اطمینان و قطع حجیتش مفروض است و آن مستند به ظهور نیست، مستند به حجیت اطمینان است یا قطع است.
ما میگوییم مجموعه ادله و آیات و روایاتی که میگوید بیان و تبیان، اینها را کنار هم بگذاریم، نه یک آیه، صدتا آیه، بلکه همه قرآن به یک معنا، لااقل آنجا که میگوید بیانٌ، هدی للمتقین، تبیانٌ و کذا و کذا، این یکی دو تا نیست، در روایات هم همینطور الیماشاءالله آیات و روایاتی هست که شأن بیان و تبیین را ذکر میکند. اگر اینها جدا بود ظهورش در مدلول التزامی و مطابقی که من بر این ظهورات اعتماد کردهام، ظنی بود و دور و مصادره بود.
اما وقتی اینها را کنار هم بگذاریم آدم مطمئن میشود، قطع پیدا میکند که بیان و تبیان یعنی همین ظهورات را بگیرید شما را به جایی میرساند.
به نظرم این پاسخ، پاسخی نیست که به سادگی بشود از آن گذشت، پاسخ قوی است یعنی وقتی مجموعه آیات و روایات را آدم میبیند و آن شأنی که اینها برای خود قائل هستند که در قالب بیان، تبیانٌ، هدی و امثال این ذکر میکنند این متوقف بر این است که ظهورات را پذیرفته است. یعنی او بر مدار عقلا عمل میکند یعنی در همان نظام و ادبیات رایج و متداول سخن میگوید. آیات متعدد است
پاسخ دوم
و به عبارت و پاسخ ادقی هم بخواهیم بگوییم که مسئله را ارتقا میدهد آن این است که فلسفه انزال کتب و ارسال رسل، متوقف بر این است که به ظهورات اعتماد بکند اگر نخواهد به ظهورات اعتماد بکند، لغو است برای اینکه یک ادبیات دیگری داشت باید آن را به شکل قطعی به ما برساند
و آن نباشد و ظهورات هم بخواهد اعتماد نشود، (علی الاطلاق میگوییم) معنایش این است که ارسال رسل و انزال کتب لغو است.
اگر این تبیان و بیان و هدی را نگفته بود، مجموعه از عقاید و احکام را در این ظهورات ریخته بود و قالب الفاظ و به ما ابلاغ کرده بود، میگوییم اگر چیز رمزی میخواهد بگوید باید به ما میگفت که نگفته است
ظهور هم اگر قبول ندارد، این هم کنار گذاشته میشود پس انزال کتب و ارسال رسل لغو بود.
ما دو جواب میدهیم برای اینکه بگوییم این قطعی است.
۱- یک جواب این است که مجموعه ادله میگوید هدی و بیان و تبیان و مدلول مطابقی یا التزامی اینها این است که من به ظهورات اعتماد کردهام، اگر تک تک بود ارزش نداشت ولی جمع اینها اطمینان میآورد.
این است که کاری به کلمات و مجموعه ادلهای که میگوید بیان و هدی و تبیان و کذا و کذا را کنار میگذاریم، ما میگوییم قرآن نازل شده است و روایات صادر شده است ارسال رسل انجام شده است، اینها برای چیست؟ یا این است که میگوییم اینها یک رمزی دارد، این رمز باید گفته بشود، نگفته است و نشانی از آن نداریم
یا باید گفته شود میخواسته است یک احتمالاتی در ذهن بیاید، این هم خلاف آنها که قائل هستند ادله عقلی هست بر ارسال رسل و دین، خلاف آن ادله است
اگر این دو را قبول نکنیم باید بگوییم فلسفه بعثت و انزال کتب و ارسال رسل گره خورده است با این که شارع در مدار عقلا سخن بگوید و تفهیم و تفهم بکند. علی الاصول و کلی مسئله.
یک سؤال
اگر کسی بگوید ما تنصیصاتی داریم در یک حد معتنابهی و آن تنصیصات لغویت را بیرون میآورد، این یک سؤال است و سؤال جدی است.
پاسخ سؤال
این است که در اعتقادات ممکن است مواردی تنصیصات وجود داشته باشد ولی در احکام این طور نیست یعنی ما یقین داریم فراتر از تنصیصات چیزهایی وجود دارد.