« فهرست دروس
درس اصول فقه استاد علیرضا اعرافی

1404/09/22

بسم الله الرحمن الرحیم

/ حجیت ظهور/اصول


موضوع: اصول / حجیت ظهور/

پیشگفتار

بحث در حجیت ظهور بود به عنوان بحث کبروی در اصول بعد از فراق تعیین صغریات ظهورات و در ابتدا حدود هشت مقدمه ذکر شد و بعد وارد بحث شدیم و اولین دلیل برای حجیت ظهورات کلام عبارت است از سیره عقلاییه و این دلیلی است که در غالب کلمات آمده است و به عنوان یک امر مسلم پنداشته شده است و در اینجا حتی آقایانی هم که خیلی وارد بحث نشده‌اند مثل آقای خویی و کثیری از آقایان دیگر که اصل موضوع حجیت ظهور را خیلی مفروض دانسته‌اند و وارد دو سه مبحث فرعی دیگر شده‌اند، در عین حال اشاره به این سیره دارند. حتی آن‌هایی که به سرعت از اینجا عبور کرده‌اند اشاره به سیره دارند که ممشای عقلا است در مراودات و محاوراتشان که به ظواهر کلمات اعتماد می‌کنند ولو اینکه اطمینان هم ندارند، قطع ندارد، اطمینان ندارد یک امر ظنی است اما اعتماد می‌کنند. شاید این از اوضح مصادیق ظنون خاصه‌ای باشد که گفته می‌شود سیره عقلا و بعد در دلایل بعدی سیره متشرعین و اعتماد بر این ظن خاص است

دلیل این است که نظام محاوره بر این ابتنا دارد و اگر بخواهند حجیت را محدود به موارد علم و اطمینان بکنند به شکلی نظام محاوره اختلال پیدا می‌کند.

لذا سیره عقلا بر اعتماد به ظواهر هست یا به تعبیری سیره بر تطابق بین ظاهر و اراده جدیه متکلم استوار است چنین سیهر و ارتکازی وجود دارد که آنچه از این ظاهر ما می‌فهمیم به هر دلیلی، این الان ظاهر است، همین مراد جدی است.

این سیره استقرار دارد بر تساوی ظاهر با اراده جدیه.

در اینجا چند نکته باید مد نظر قرار بگیرد،

مبحث اول

همان بود که در جلسه سابق به آن پرداختیم و آن این بود که عدم انطباق اراده جدی بر این ظاهر، دلایلی داشت، هفت هشت احتمال بود که اینها مقابل انطباق ظاهر بر اراده جدیه بود. اینکه این خواب باشد، غافل باشد، ناسی باشد، در مقام فقط ترکیز بر لفظ باشد، امتحان باشد، شوخی باشد، توریه باشد، کذب باشد، تقیه باشد و از این قبیل، هفت هشت ده تا احتمالی که اینجا دارد.

احتمال اول

ما وقتی می‌گوییم اصل تطابق اراده جدیه با آن مراحل قبل، اراده استعمالی و دلالات تصوری و ظهورات است، در واقع حدود پانزده احتمال را با یک تیر می‌زنیم؛ می‌گوییم اصالة تطابق بین الارادة الجدیه و الاستعمالیه و التصوریه با این اصل آن احتمالات را می‌زنیم.

مبحثی که در جلسه قبل ملاحظه کردید این بود که این را متناظر با یک مبحث دیگری دانستیم که حضرت امام و بزرگان دیگری در همان مباحث صغروی احراز ظهور بیان کردند، گفتیم آنجا ما وقتی می‌گوییم این ظاهر است، اصالة الظهور اصل است یا اصل عدم قرینه و کذا و کذا؟

احتمال دوم

اینجا هم در این بحث آن جلسه این سؤال مطرح بود که یک اصلی هست و آن جاری می‌شود، آن احتمالات کذا و کذا به واسطه این نفی می‌شوند؟

یا اینکه در واقع حدود ده اصل است که آن مبنا می‌باشد و آن‌ها این اصالة التطابق را افاده می‌کند، در واقع وقتی اصالة التطابق می‌گوییم، این یک تعبیر کلی انتزاعی است از جریان چند اصل که همه باید باشد. همه آن‌ها اگر جمع شد می‌گوییم اینجا اصالة التطباق هست. این احتمال دوم بود

خلاصه مطلب

پس این یک سؤال جدی بود و احتمالاتی هم که وجود داشت به این ترتیب بود؛

۱- اینکه بگوییم اصالة التطابق اصل است و در شعاع آن، آن احتمالات دفع می‌شود.

این بود که آن اصول پایه است و در شعاع آن‌ها و منتَزَع از آن‌ها یک تعبیر اصالة التطابق مطرح می‌شد.

این بود که بگوییم هر دو هست ولی به نحو اجمال و تفصیل و با آن توضیحاتی که آن روز عرض کردیم.

این یک بحث بود که جلسه قبل مطرح شد ولی واقع مسئله این است که آن احتمالات متعدد را نمی‌شود نادیده گرفت و اینکه هر احتمالی آنجا از نظر عقلایی یک اصل دارد، این را نمی‌شود نادیده گرفت و شاهد آن این است که یک جاهایی می‌گوییم اینجا اراده جدی با آن ظاهر منطبق نیست، به خاطر اینکه اینجا این گیر است. یک جای دیگر می‌گوییم منطبق نیست، به خاطر یک گیر دیگر، می‌گوییم اینجا احتمال شوخی قوی بود و نتوانستم کاری کنم. آنجا احتمال اینکه روی همین صوت عنایت دارد، آنجا احتمال توریه می‌دادم. واقعا اینها چیزهای متعددی است، در متن واقع از هم جدا می‌شود از این روست که به هیچ نحو نباید آن را کم گرفت.

شبیه این را امام در بحث دیگر ظهورات فرمودند که ما در دوره‌های قبل می‌گفتیم یک اصالة الظهور وجود دارد که همه آن‌ها متفرعات و زائیده از این اصل هستند بعد می‌فرمایند در مداقه‌های دوره‌های بعد به این رسیدیم که ما اصالة الظهور واحد اینجا نداریم، آنچه داریم چیزهای متعدد دیگری است که اصالة الظهور تعبیری از آن‌ها است.

ما در احتمال سوم تلاش کردیم اینها را باهم جمع کنیم، یک مقدار دقت‌های بیشتری را بطلبد.

اما الان بیشتر ترجیح ما این است که آن اصول پایه باید مهم شمرده شود و ارزش و اعتبار دارد و بدون آن‌ها اصالة التطابق یا اصالة الظهوری وجود ندارد.

می‌گوییم انتخاب اینکه ظاهر مراد است، اگر اطمینانی باشد، این اطمینان منحل به همان‌ها می‌شود در ارتکاز یعنی آن ده اطمینان را دارم که این اطمینان پیدا شده است.

اگر اطمینانی نیست بلکه تردیدی وجود دارد، عقلاییاً می‌خواهیم بگوییم این ظن معتبر است، بازهم تحلیل بکنیم، می‌بینیم در آن پایه‌ها اصل عقلایی جاری می‌کنم، در هر دو می‌گویم ابتدا به ذهن آدم یک اصل می‌آید ولی وقتی که تحلیل بکنید می‌بینید ریشه‌هایی دارد که آن اصل است.

ممکن است جایی آدم توجه به این جدایی و تفصیل نداشته باشد ولی واقعا در ارتکازش هست.

واقع مسئله این است که در گوشه‌ای انسان بنشیند درون خود تأمل بکند می‌بیند، اصالة التطابق که جاری می‌کند، چرا اصالة التطابق جاری می‌کند؟ برای اینکه حدود هشت احتمال مخالف را کنار گذاشته است به اینجا رسیده است.

آنجایی هم که اطمینان دارد، آنجا که دقیق بشود می‌بیند اطمینان او ناشی از آن است که به مبادی اطمینان دارد و الا اگر در یکی از آن‌ها اطمینان او بلنگد اینجا اطمینان او می‌لنگد.

علم او به تطابق، اطمینان به تطابق، یا اصل عقلایی در موارد ظنی، همه اینها برآمده از احتمالات پایه است؛

۱- اگر آن‌ها را نفی می‌کند، علی نحو القطع، اینجا هم قطع حاصل می‌شود.

اگر آن احتمال شوخی و تقیه و توریه و کذا را به نحو اطمینان نفی می‌کند اینجا هم اطمینان پیدا می‌شود.

اگر آن‌ها ظنی است، اصل عقلایی بود که آن‌ها را با آن اصول دفع بکند، این هم می‌گوید یک اصل عقلایی اینجا داریم.

ظاهرش بیشتر این است که آن پایه است و بحث ظهورات هم دقت مستقلی راجع به آن بحث دیگری که امام فرمودند نکردند، آنجا هم بعید نیست همان چیزی که متاخراً فرمودند درست باشد نه آنکه در ادوار قبل فرمودند. (ظاهراً دو دور اصول بیشتر نگفتند در نجف اصول نمی‌فرمودند)

مبحث دوم در سیره عقلاییه

این است که این سیره تقریرهای متعددی دارد که متناظر با این در خبر واحد گفتیم و میان آقایان هم بیشتر شهید صدر است که این تعدد تقریرها را آورده است، (اصولاً یکی از ویژگی‌های شهید صدر، تعدد تقاریر است)

در اینجا هم چند تقریر برای سیره عقلاییه وجود دارد؛

تقریر اول

این است که در یک دایره وسیعی بگوییم عقلا در محاورات خود بر ظهورات کلام و کشف آن‌ها از اراده جدیه اعتماد می‌کنند در هر گفتگویی و محاوره‌ای، محاوره مولا و عبد باشد، شارع و غیر شارع باشد، یا هر جای دیگری به آن تطابق اراده جدی با ارادات استعمالیه و تصوریه اعتماد می‌کنند و این مطلق محاورات عرفی و عقلایی مشمول این سیره و روش رفتاری و سبک رفتاری عقلا است. در کوچه و بازار می‌بینیم گفتگوهایی که بین آن‌ها جریان پیدا می‌کند، ترتیب اراده جدیه می‌دهند چه در مطب باشد، در خرید و فروش باشد، در بازار باشد، در سخنرانی باشد، در بحث باشد، هر جایی باشد فرق نمی‌کند، متوقف بر این نیستند که اطمینان به تطابق اراده جدیه و ظهور داشته باشند بلکه تردید هم داشته باشند، اصل را بر این می‌گذارند، خلاف آن باید احراز کنند تا خلاف آن احراز نشود می‌گویند همین است. در مراودات عرفی هم ترتیب آثار بر همین ظهور می‌دهند.

این تقریر اول است که اوسع الدوائر را در این سیره قائل بشویم.

تقریر دوم

این است که ممکن است کسی بگوید در محاورات عادی تابع اطمینان است، در روابط موالی و عبید که جای تکلیف است و طاعت و عصیانی ولو عرفی متصور است، آنجا می‌گویند ظاهر، ولو ظنی باشد، کاشف از اراده جدیه است. این ظاهر کشف از اراده جدیه می‌کند ولو اینکه در غیر روابط عبید این را نداشته باشند، یعنی دایره این سیره در تقریر دوم اضیق از تقریر اول است و در جایی ادعا می‌شود که سیره عقلاییه وجود دارد که یک نوع رابطه بالا و پایینی و مولا و عبد باشد از قبیل مولا و عبید که در سابق بوده است یا در جایی که مثلا کسی را اجیر کرده است که حرف‌های او را انجام بدهد که به نحوی باید اطاعت بکند. یک رابطه عالی و دانی و موردی که ضرورت فرمانپذیری باشد و آنجا حجیت و معذریت و منجزیت باشد آنجا جای ترتیب آثار بر ظاهر است و حمل بر اراده جدیه است که مصداق بارز آن قانون و شرع است. باید یک نوعی طاعت و عصیانی متصور باشد. جایی که طاعت و عصیانی متصور است و منجزیت و معذریت در کار است، آنجا می‌گوید ظاهر کلام تو همین است که می‌گویی ولو اینکه اطمینان ندارم، ظنی باشد کافی است، طبق این عبد می‌تواند احتجاج بکند به مولای او به هر شکل از این مولویت‌هایی که هست، مولویت عرفی است یا مولویت قانونی است یا مولویت شرعی است، می‌تواند احتجاج بکند و به عکس اگر او عمل به این ظاهر نکرده است آن مولا أیّ مولی الکان، می‌تواند احتجاج بکند که بگوید چرا عمل نکردی؟!

پس اختصاص دارد حجیت ظهور و حجیت اصالة التطابق بر مواردی که این احتجاج در کار است، اما آنجا که احتجاج در کار نیست و می‌خواهد مطلبی را بفهمد این‌جور نیست که بگوییم این کاشفیتی دارد. ممکن است در بحث‌های شخصی بگوییم باید عقلا اطمینان پیدا بکنند معلوم نیست که حتماً به ظهور اعتماد بکنند و لو کان ظنیاً.

فضای طاعت و عصیان یک فضایی است که نمی‌تواند حالت سیال باشد و نمی‌توان گفت همه جا احتیاط بکن و نمی‌توان گفت همه جا اطمینان حاصل می‌شود.

احتمال دوم که دایره سیره اضیق می‌شود و در غیر این موارد ممکن است گفته شود سیره‌ای وجود ندارد.

اعتماد به ظهور در مواردی که طاعت و عصیان مطرح بشود و در دایره مولا و عبد قرار بگیرد، سیره بر آن وجود دارد.

تقریر سوم

این است که از این هم اضیق بگیریم، همان‌طور که سابق می‌گفتیم یک سیره عقلاییه‌ای مثلا در خبر واحد هم وجود داشت، یا در امور ظنیه دیگر از جمله بحث اینجا می‌شود ادعا کرد که عقلا می‌گویند به ظواهر، برای کشف مراد جدی گوینده اعتماد کن، فقط در دایره دین، رابطه انسان با ادیان.

این طیف‌هایی دارد که من دیگر جدا نمی‌کنم، اینکه کسی بگوید، کل ادیان، یا ادیان خاص یا در خصوص اسلام یا در خصوص تشی

این تقریر سوم است که عقلا در دایره ویژه‌ای خبر واحد را حجت می‌دانند یا ظهور ظنی را کاشف از اراده جدی می‌دانند، آن دایره، دایره دین است، با این طیف‌هایی که اشاره کردیم که فرقی نمی‌کند و این غیر از سیره متشرعه است، عقلا در این دایره این‌جور عمل می‌کنند، نه اینکه متشرعه بما هم متشرعه این‌جور رفتاری داشته باشند، کاملاً با آن فرق دارد و آثار آن متفاوت است و خبر واحد هم آن وقت توضیح می‌دادیم که سیره عقلا در یک دایره خاص غیر از سیره متشرعه است از جمله فرق‌ها این است که بنابر اینکه فقط سیره بگوییم، از عقلا سؤال کنیم، می‌گوید در اینجا هم مثل بقیه جاها، ارزشی برای این قائل نیستم.

اما متشرعه به خاطر یک وجوه خاص خود، قائل به این است. این است که عقلا را بما هم عقلا، آن فضای خاص قانع بکند که بگوییم به این شکل عمل بکنند، اگر آن‌ها را قانع بکند، این سیره عقلاییه می‌شود و اگر آن‌ها را قانع نکند، این فقط سیره متشرعه می‌شود.

روی ترتیباتی که ما تا حالا سیر کردیم، از جمله این که ما در امارات می‌گفتیم قائل به همان مبنای مرحوم نائینی هستیم، یعنی کاشفیت، اینجا هم شبیه آن امارات، یعنی در اصالة التطابق و آن اصول عقلاییه دیگر که می‌گفتیم اصل این است که این بیدار است، هوشیار است، تمرین صدا نمی‌کند، امتحان نمی‌کند، شوخی نمی‌کند، توریه نمی‌کند، تقیه نمی‌کند، این اصول، همه اصول عقلایی است و ما آن‌ها را کاشفی می‌دانیم که در سیره عقلا این کاشف‌های ظنی را کاشف تام می‌دانند. ما به قائل طریقیت هستیم از یک سو و کاشفیت به همان شکل که مرحوم نائینی می‌فرمودند. البته تقریر ما یک مقدار متفاوت بود و به زعم خودمان ادق بود. به آن تقریری که می‌گفتیم قائل به طریقیت و کاشفیت در این امارات هستیم از جمله در همین اماراتی که پایه اصالة التطابق است

بر اساس این در ارتکاز فکر می‌کنیم واقعا فرقی ندارد، یعنی عقلا ممشای زندگی‌شان ولو در فضای شرع نباشد، ولو در فضای حتی موالی و عبید نباشد، در فضاهای عادی مراودات خودشان باشد، ممشای آن‌ها این است که ظهور را حجت می‌دانند و اگر کسی بر اساس ظهور و گفتار طبیب یا نوشتار طبیب یا هر متخصص دیگری عمل بکند، می‌گویند کار او عقلایی است. نرود احتیاط کند، دنبال اطمینان نرود، طبق یک ظهور اقدامی بکند حتی در جاهای مهم، کسی کار او را غیر عقلایی نمی‌داند می‌گویند کار او درست است.

البته ممکن است یک جاهایی که امر خیلی مهم باشد، یک اهمیت ویژه‌ای داشته باشد، ممکن است چنین سیره‌ای به مطلق ظهور ولو ظنی منعقد نباشد.

لذا سیره عقلا را ما علی الاطلاق به همان تقریر اول قائل هستیم البته با یک تبصره، (شبیه این در خبر واحد هم گفتیم) و آن تبصره این است که اگر یک امری فوق‌العاده مهم باشد، اهمیت آن امر را خود عقلا بفهمند یا اینکه شرع بگوید این فوق‌العاده مهم است، آن البته ممکن است بگوییم اصالة التطابق جریان ندارد. این تبصره دارد ولی نه اینکه دایره آن در تقریر دوم بیاید و فقط روابط موالی و عبید باشد یا فقط شرع باشد، دین باشد. مطلق است و در مطلق محاورات این‌طور است.

۱- همان تقریر اول درست است اما یک استثناء دارد، واقعا به یک نقاطی و جاهایی می‌رسد که چیز نمی‌شود

اینکه ما حجیت امارات را بعید نمی‌دانستیم مشروط به‌ عدم ظن به خلاف باشد. آن هم اینجا هست که اگر ظهور است ولی ظن به خلاف در مورد دارد، ممکن است بگوییم آن هم حجت نیست ولی دایره وسیع است، همان تقریر اول است.

بنابر این تقریر اول را با یکی دو ملاحظه ضمیمه می‌پذیریم.

logo