1404/09/17
بسم الله الرحمن الرحیم
/ حجیت ظهور/اصول
موضوع: اصول / حجیت ظهور/
پیشگفتار
در مقدمات بحث حجیت ظهور بودیم بعضی مقدمات که در اصول طرح نشده بود یا نکات زائدی وجود داشت اینجا به عنوان مقدمات ذکر کردیم.
آخرین آنها به عنوان نظریات هرمنوتیکی بود که در ادوار متأخر در غرب مطرح شده است و عمدتاً نظریاتی است که به عنوان مفسر محور مطرح میشود و به نوعی به نسبیت در فهم میانجامد.
عرض کردیم این نظریات از لحاظ دقائق و ظرایف طیفی دارد که خیلی باهم متفاوت است، از نگاههایی که یک نوع آشفتگی مطلق در فهم متن را قائل میشوند و بههمریختگی مطلق و اینکه قرائتها باهم متفاوت است و اصلاً باهم فرقی ندارد، دوری و نزدیکی به متن و مراد متصور نیست تا نظریات هرمنوتیکی نسبیتگرایی که انضباط بیشتری دارد یعنی قرائتها را ضمن اینکه متعدد میداند میگوید منضبط است، دوری و نزدیکی به متن دارد، این تفاوت هم هست.
نکته تأکیدی
این است که در نظریاتی که قرائتهای منضبطها را میگوید و میگوید میشود نزدیکتر به مراد و معنا شد آنها با مبانی ما قابل قبولتر است، مثل اینکه ما میگوییم ظنیات حجت است و این حجیت گاهی ما را به واقع میرساند و گاهی ما را به واقع نمیرساند.
بنابر این دیدگاهها میگوییم آن چیزهایی برای ما حجت است که نزدیکتر به واقع باشد. تلاش میکند که به واقع نزدیکتر بشود. بر حسب اتفاق اگر انطباق داشت، منجز میشود و الا معذر است
این دیدگاههای منضبطتر که انضباط را میپذیرد و دوری و نزدیکی تفسیر و قرائتها را به. واقع مراد میپذیرد، اینها قابل قبولتر و جمعتر با آن که ما میگوییم هست
در واقع آن انسداد جدیدی که متفاوت از انسداد مطرح در اصول است و ما احتمال آن را دادیم اگر کسی در دام این شبهات افتاد و نتوانست بیرون بیاید، میتواند انسدادی به آن معنا تقریر کرد برای او و این جور نیست که صرف این دام و شبهات موجب بشود بگوییم او حجتی ندارد، دین را کنار بگذرد.
حتی اگر کسی این را بپذیرد، مبادی عقلی به او الزام به تدین میکند با یک مقدماتی، خود یک کلام خاصی دارد که آن را وارد نشدیم. او را به یک انسدادی میرساند و یک حججی دارد.
بخصوص اگر انضباط را بپذیرد و دوری و نزدیکی واقع را بپذیرد.
این یک مطلب بود که در مباحث قبلی عرض کردیم و بخواهیم جامعتر بگوییم در واقع باید حتماً روی این کار بشود چون در مقام احتجاج نیاز به این داریم، یعنی اگر کسی مقابل کسی قرار میگیرد که کانتی فکر میکند، هایدگری فکر میکند. کانت در بحثهای عقلی فلسفی، هایدگری و گادامری در بحثهای زبانی، در عین حال میشود با او بحث کرد که شما باید یک تدینی را بپذیرید، این مستلزم این است که یک کلام انسدادی و یک اصول انسدادی برای او درست کنیم.
کلام انسدادی برای اینکه آن عقاید را الزام کنیم که بپذیرد، بیعقیده نمیتواند باشد ولو اینکه کانتی فکر میکند میگوید ذهن ما ساختاری دارد و همه چیز را در این ساختار میریزد
خود کانت کلام انسدادی ندارد برای اینکه اخلاق عملی میگوید آنجا ما یک راهی داریم (البته به او اشکال وارد میشود نمیتواند در اخلاق عملی آن را درست کند) چون میگوید از منظر عقل نظری نمیتوانیم به خدا برسیم و اعتقادات قدسی و ماورائی را اثبات بکنیم.
ولی از مجرای عقل عملی که حوزه اخلاق باشد با یک تقاریری میتوان به آنجا رسید.
سخن ما این است که بخش دوم حرف او اشکال دارد، اگر کسی عقل نظری را نپذیرد، آنجا هم نمیتواند، چرا؟ در جای خود.
این در مورد وجه ایجابی که میگوید میتوان از مسیر عقل عملی به خدا رسید و آن منظر عقل عملی هم اشکال داریم که آنجا هم میشود حتی با حفظ این مقولات، یک کلام و استدلال عقلی را پذیرفت.
ما پیشنهاد دادهایم و باید کار بشود. دو پیشنهاد؛ یکی فلسفی و کلامی و یکی هم پیشنهاد اصولی دادهایم و میگوییم در هر دو آنها میشود ترتیبهای دیگری هم چید و برای محاجه و مواجهه با آنها که در دام آن اندیشهها هستند، خیلی مؤثر است، یعنی فضا را تغییر میدهد از آن بیدینی و بیتوجهی به مسائل دین تغییر میدهد.
یکی از راههای مواجهه با روشنفکری این است؛ یکی بحثهای مبنایی است که یک دستگاههای دیگر که آن هم تو را ملزم میکند که باید اینجور بشوی،
این یک بحثی است که نیاز به مجالات دیگری دارد.
در آن نقدها دیروز عرض کردیم موارد دیگری میشود پیدا کرد غیر از نقد یک، خودشکنی و تناقض درونی که یک بحث بود
یک نقد دیگر این بود که ما فی الجمله حتماً میتوانیم مواردی پیدا بکنیم که خودمان لااقل حس میکنیم الفاظ و گزارهها واقعنمایی دارد و در دایره دلالت تردید و کش و قوس و ابهام وجود ندارد که یک مصداق آن همان بحث علم حضوری و صورت گیری از علم حضوری بود با یک شبهاتی که تکمله دارد
یا در مورد قضایای ریاضی ولو اینکه تحلیلی بگیریم، قضایای تحلیلیه یک محکی دارد، همان محکی را میبینیم نشان میدهد
یا در بدیهیات اگر کسی بدیهیات را بپذیرد و سفسطه نباشد و ناچار است که بپذیرد، اگر نپذیرد باید نمیتوان بحث کرد.
لذا هم در علم حضوری هم در قضایای ریاضی و هم در قضایای بدیهی، دقت بکنیم میبینیم واقعنمایی وجود دارد و در علم حضوری برای شخص در درون اوست ولی وقتی در قضایای ریاضی یا تحلیلی بیاید، قضایای تحلیلی، قضایای بدیهی، این چند قضیه که بیاید نشان میدهد فراتر از درون من، در مواجهه و محاوره و مبادله فکری چیزهایی هست که میشود روی آن حساب کرد.
اینها مجموعا نشان میدهد که این قابلیت حکایتگری الفاظ از معانی ثابت و مقصود وجود دارد، همانطور که در اثبات وجود ذهنی و معرفتشناسی و حکایتگری وجودهای ذهنی، همینها که میگوییم آنجا مطرح است، هم قضایای ریاضی، هم قضایای تحلیلی و هم قضایای بدیهیات و هم علم حضوری، این چهار گروه از قضایا است که راهگشای حل مسائل معرفتشناسی است و همینطور مسائل زبانشناسی و هرمنوتیکی است و اینکه آدم از آن نسبیت علی الاطلاق بیرون بیاید.
البته ما تأکید کردیم که این مداقههایی که این آقایان انجام دادهاند، برای اینکه آدم سادهاندیشی نکند و واقعاً در کشف معنا و مراد دقت بکند، واقعاً مداقههای خوبی است و قابل توجه است.
خلاصه مطلب
پس مسئله اول آن تناقض درونی بود که چند تقریر دارد که اینجا یکی را گفتیم.
مسئله دوم
نمونههایی که آنجا ما راهی نداریم که بگوییم حکایتگری است و اگر کسی آنجا این را نپذیرد، دیگر سفسطه مطلق است و این راه را باز میکند.
مسئله سوم
این است که مطالبه کنیم که شما دلیل بیاورید بر اینکه فهم ما به تعبیر آنها تاریخمند است، فهم ما اسیر پیشفرضها است، فهم ما در یک چنبره قرار دارد که نمیتواند خالص بفهمد و الفاظ و صور لفظی ما هم در یک چنبرهای است که محیط و شخص آن را گرفته است و نمیتواند یک هسته ثابتی را نشان بدهد یا مراد ثابتی را در متکلم نشان بدهد.
یک سؤال جدی این است که شما دلیل بیاورید. دلیلی وجود ندارد جز این تحلیلهای استقرایی، میگوید این را با آن مقایسه بکن، یکی اینجوری میفهمد و دیگری آنجوری میفهمد. عین آن که میگفت کسی که دستش داغ است میگذارد اینجا، میگوید این سرد است و کسی که دست او سرد است اینجا میگذارد میگوید داغ است، میگوید پس سردی و داغی در این آب جمع شد. این هم سرد است و هم داغ است برای اینکه او دست سرد اینجا گذاشته است و احساس داغی میکند و او دست داغ گذاشته است و احساس سردی میکند. پس سردی و داغی باهم جمع شد.
از این استدلالهایی که یک نوع استقراء است که بعضی همراه با یک مغالطه است، از قبیل همین که گفتیم. این هم اینطور است که آدم هر چه قدر حرفهای اینها را دقت میکند، یک دلیل که بیاید قانونی را افاده بکند، به سادگی پیدا نمیشود.
و حتی در اینکه نوع فهم ما از حیث حواشی مسئله فرق میکند. آنجا مثال زدم که بجه که بودم میرفتم آخر منطقه زندگی خودمان فکر میکردم اینجا آخر دنیا است. آن که من و دیگری از آن تصویر به دست میآورده است امر مشترکی است و درست است، منتهی این را چطور تفسیر فرامتنی بکند، آن پیشفرضها خیلی مهم است
یک وقتی فهم متنی انجام میدهیم یعنی همان مفاد، یک وقتی تفسیر فرامتنی میکنیم، تعابیر آنها هم هست، این دو فرق دارد. تفسیرهای فرامتنی خیلی تحت تأثیر است، الان میگوییم حج، حجی که امروز میگوییم با حجی که آن زمان گفته شده است، یک چیز ثابتی دارد، ولی حجی که الان من میگویم در فرامتن آن هواپیما هست و هتل و کاروان است ولی حج آن زمان این، این است که دو نفر با یک شتر راه میافتادند و میرفتند.
واقعاً آن حجی که او میفهمد با حجی که من میفهمم فرق دارد، تحت تأثیر محیط است، جامعه است، شخصیت اوست، منتهی این در هسته اصلی دخالت ندارد در حواشی پیرامون دخالت دارد این مسئله مهمی است که باید به آن توجه کرد.
طبعاً معلوم است که این مبحث مبحثی است که خود ما در جلسات متعددی این نقدها را بررسی کردیم و نکات کلیدی مسئله را در این جلسات عرض کردم ولی یک مقداری میخواستم این را نشان بدهم که استفراغ وسع در دنیای جدید یک مقولههای دیگری در فقه و اصول دارد که نباید آن را کلاً نادیده گرفت. من از کسانی نیستم که مبالغهای داشته باشم و بگویم اینها خیلی در نظامات اصولی و فقهی ما تأثیر دارد ولی باید احتمال تأثیر آن را باید مهم شمرد و توجه کرد. پایان مقدمات
حجیت ظواهر
چند مقدمه وجود دارد که متعرض نمیشوم
مقدمه اول
اینکه آیا این بحث اصولی هست یا خیر؟ بعضی گفتند این حجیت ظاهر اینقدر روشن است که دیگر این بحث اصولی نیست. آقای خویی ظاهراً این تعبیر را دارند.
پاسخ به مقدمه اول
این که قطعیت مسئله منافات ندارد که اصولی باشد، در هر علمی یک مسائلی وجود دارد که قطعی است و قطعی است یعنی خیلی نیاز به بحث ندارد نه اینکه اصولی نیست.
به نظر میآید حجیت ظاهر اصولی است و اتفاقاً کبرایی است که یقع فی طریق استنباط، آخرین کبریاتی است که ضمیمه میشود و ما را به حکم میرساند.
یعنی اگر حجیت ظاهر را از مباحث اصولی ندانیم این خیلی به مهری به مسئله و دور شدن از واقعیات اصول است.
مقدمه دوم
آن را در رسائل و منتقی میتوان دید در کلامی از مرحوم شیخ اعظم رضوان الله تعالی علیه در رسائل استفاده میشود که ظاهر، امر قطعی است، ظهور را که دقت بکنیم، امر قطعی است. مشروط به احراز عدم قرینه است، اگر عدم قرینه بر خلاف ظاهر را کسی استظهار کرد، این امر قطعی میشود فقط اصل عدم قرینه آن را ظنی میکند.
اگر اصل عدم قرینه را در جایی اصلی اجرا نکند، یقین کند قرینهای در کار نیست، ایشان میگوید آنجا ظهور نیست، نص است، قطعی است.
پاسخهایی هم داده شده است و اجمال این است که حتی اگر عدم قرینه را احراز بکنیم، باز یک چیزهای دیگری هست که اگر احراز نشود باز امر ظنی است. احتمالات متعددی وجود دارد، وقتی میخواهیم به اراده جدیه برسیم، باید چندین مانع را از سر راه برداریم که به آنجا برسیم که در بحثهای قبلی هم نکاتی را گفتم
برای اینکه به دلالات تصوری برسیم چند مانع را باید عبور بکنیم
برای اینکه از تصوریه استعمالی برسیم چند مانع را باید عبور بکنیم
و گام سوم برای اینکه از اراده استعمالی به اراده جدی برسیم چند گام باید برداریم و از موانعی عبور کنیم تا به آنجا برسیم.
این صرف اینکه قرینه را یقین دارم امام اینجا قرار نداده است پس اینجا ظهور نیست و نص قطعی است، این معلوم است که درست نیست. همه هم این را فرمودند.
قطعیت دلالت در هر سه مرحله کار دشواری است؛
دلالت تصوری، اراده استعمالی و اراده جدیه، همه اینها بخواهد قطعی باشد، نص میشود و با صرف قطعیت عدم قرینه نمیتوان اراده جدی را قطعی بدانیم. خیلی چیزهای دیگر است و جمع قطعیت در همه آن ده پانزده احتمال، نفی آنها به این سادگی میسر نیست.
لذا ظهور یک امر شایع و ساری است، حتی اگر عدم قرینه را با اصل احراز نکنیم، با قطع احراز بکنیم باز استنباط اراده جدیه از کلام یک امر ظنی است و ظهور است.
ادله حجیت ظهور
آقای خویی اصلاً وارد این نشدهاند، فقط اشاره کردهاند که عند جمیع عقلا این ظهورات را اعتماد دارند منتهی مرحوم شهید صدر و دیگران مقداری بسط دادهاند.