« فهرست دروس
درس اصول فقه استاد علیرضا اعرافی

1404/09/16

بسم الله الرحمن الرحیم

/ حجیت ظهور/اصول


موضوع: اصول / حجیت ظهور/

پیشگفتار

در بحث حجیت ظواهر به مقدماتی پرداختیم که ملاحظه کردید و به این مبحث رسیدیم در مقدمات که این موضوع ظهورات و مراجعه به ظهورات، مبتنی بر یک نگاه خاصی در مباحث هرمنوتیکی است.

دیروز عرض کردیم مجموعه این آراء و انظاری که در دوره‌های متأخر و قرون متأخر در غرب دامنه پیدا کرده است و شخصیت‌های متعددی از قبیل هایدگر و اشلایدر ماخر تا دوره‌های متأخرتر، هرش و بتی و امثال اینها، یک جمعیت معتنابهی از آدم‌های صاحب‌نظر و متفکران در مقوله تفسیر متن و مباحث مربوط به آن ورود پیدا کرده‌اند و دنیاهای جدیدی را به وجود آورده‌اند، طیف‌های جدیدی از آراء و انظار به وجود آمده است در تفسیر متون.

گروه‌های مختلف در تفسیر متن

عرض کردیم که از یک منظر خیلی عام و کلی می‌شود این‌ها را به دو گروه خیلی کلی تقسیم کرد برای اینکه ذیل آن‌ها طیف قرار می‌گیرد و تفاوت‌ها زیاد است، این دو گروه کلی به این ترتیب است؛

گروه اول

گروه از انظار و نظریاتی است که به سمت نسبیت‌گرایی و عدم امکان و دسترسی به یک هسته ثابت سوق دارد، در اینجا از کسانی که هسته ثابت معنایی را قائل نیستند را می‌گیرد تا کسانی که هسته ثابت را قائل هستند اما دسترسی به آن را امکان‌پذیر نمی‌دانند و این گروهی هم که می‌گویند دسترسی امکان‌پذیر نیست، از آن‌ها که علی الاطلاق می‌گویند دسترسی امکان‌پذیر نیست تا آن‌ها که حالت‌های میانه‌ای را تصویر می‌کنند. این طیف از تفاوت آراء و انظار در گروه نسبیت‌گرا به چشم می‌خورد.

همین‌طور در این طیف این رویکردهای متفاوتی که راه‌یابی به هسته معنا را میسر نمی‌داند، هسته منطوی در این لفظ و کلام و نوشتار، تا این که دستیابی به آن مراد و مقصود از ناحیه متکلم یا نویسنده را میسر نمی‌داند.

اینها تفاوت‌های زیادی دارد، انظار و آرایی که ذیل این مقوله کلی و گروه اولی نسبیت‌گرا قرار می‌گیرد و عرض کردیم تعدد قرائات و امثال اینها به این گروه برمی‌گردد. به این شکل که گفته شد.

گروه دوم

از نظریاتی است که به طور عام می‌توان گفت عینیت گرا است، رئالیستی است، می‌گوید می‌توان به هسته‌ای برسیم، هسته ثابتی وجود دارد، امکان دسترسی به آن هسته ثابت هم وجود دارد.

و بالاتر اینکه این هسته ثابت تحت اراده یک گوینده قرار گرفته است و در عالم اراده هم هسته ثابت وجود دارد و می‌توان به آن راه یافت.

اینجا هم طیفی است در همین طیف ممکن است گروه‌هایی پیدا بشوند که بین این دو دسته قرار بگیرند، مثلاً بگوید هسته ثابت در متن وجود دارد و ما با تلاش می‌توانیم به آن راه پیدا بکنیم ولی در اراده مرید و متکلم هسته ثابت نیست یا نمی‌توانیم به آنجا راه پیدا بکنیم.

یک هسته‌ای در این متن می‌توانیم پیدا بکنیم ولی اینکه نسبت بدهیم او هم این را می‌خواهد بگوید، این را نمی‌توانیم.

این حالت‌های میانه اینجا وجود دارد چون این دو مقوله هسته ثابت در متن با هسته ثابت مراد اصلی متکلم، دو مسئله است ممکن است کسی در یکی از اینها عینیت گرا بشود و در یکی نسبیت‌گرا بشود،

حاصل سخن

این است که مجموعه آراء در حوزه تفسیر متن به دو گروه نسبیت‌گرا و عینیت گرا تقسیم می‌شود و نام هم بردیم از خود متفکرین غربی، هر دو گروه صاحب‌نظرانی دارد، گرچه بیشتر به سمت نسبیت‌گرایی است.

از سوی دیگر این که این دو رویکرد عینیت‌گرایی و نسبت گرایی در دو محور قابل طرح است؛

۱- یکی نسبت به هسته ثابت معنا با قطع نظر از گوینده و اراده متکلم

یکی هسته ثابت در اراده او، اراده استعمالی یا جدی.

این نکته را هم عرض کردیم این سلسله تحقیقات و مداقه‌هایی که در باب متون انجام پذیرفته است، نوآوری‌ها و ابتکاراتی را در بر دارد و اگر کسی اصل عینیت‌گرایی را بپذیرد و نسبیت‌گرایی را از منظر فلسفی و تحلیل زبانی کنار بگذارد، در عین حال توجه به اینها چیز مفیدی است. می‌تواند توجهاتی را به وجود بیاورد و احیاناً تأثیراتی را بگذارد نباید گفت هیچ ارزشی ندارد حتی روی انظار عینیت‌گرایی در متن و در راه‌یابی به محیط هم ممکن است از اینها بهره‌هایی برد و یک تعمیقی را در استظهارات و امثال اینها به وجود آورد.

عوامل مانع از دستیابی به اراده متکلم

چیزهایی که گفته می‌شود مانع از عینیت‌گرایی می‌شود و موجب می‌شود ما نتوانیم به حاق یک متن دستیابی پیدا بکنیم و به ویژه نتوانیم به حاق اراده مرید و متکلم راه بیابیم، اینها طیفی از شرایط و عوامل برمی‌شمارند؛

۱- شرایط ذهنی و معرفت‌شناسی شخصی است که مواجه با متن می‌شود. ساختارهای ذهنی و معرفت‌شناسی بشر است.

عوامل روانشناسی شخص است که مواجه می‌شود، این شخص چه گرایشی دارد، چه سوابقی دارد، چه علائقی دارد، غیر از ساختارهای معرفت‌شناسی، ساختارهای شخصیتی و روانشناسی در قلمروهای غیر از معرفت‌شناسی.

که این دو برمی‌گردد به خود شخص مفسر یا مخاطب یک کلام از منظر عوامل منظر معرفت‌شناسی و شخصیتی.

عوامل محیطی و اجتماعی است که البته عوامل محیطی و اجتماعی باید در ذهن شخص بازتاب پیدا بکند که عوامل محیطی و اجتماعی و فرهنگی اثر می‌گذارد.

مجموعه این عوامل یک ساختاری را شکل می‌دهد که هر چه وارد دستگاه ذهن او وارد بشود، در این ساختار قرار می‌گیرد و این همان امتزاج مفسر با متن است، اینها باهم قاطی می‌شود و چون قاطی می‌شود نمی‌تواند حکایت‌گری تام و واقع‌نمایی تام داشته باشد.

آنکه اینجا هست این است که این آقایان نسبیت‌گرا در نظریاتشان می‌گویند، یک بخشی ابعاد فلسفی دارد که آن داستان مستقل خود را دارد، یعنی گاهی چیزهایی گفته می‌شود که شبیه مقولات کانت است، یعنی همان که ذهن یک ساختاری دارد، هر چه بیاید آن را تصرف می‌کند.

یک نوع دیگر مجموعه شرایط و عوامل و مؤثرات در شخصیت در مواجه با متن است که ما اینها را در اصول جز قرائن به شمار می‌آوریم و بزرگانی به آن توجه داشتند، اینکه به زمان صدور نص برویم و شرایط را به دست بیاوریم و موقعیت آن وقت، محیط آن وقت، اینها چیزهایی است که در سنت ما هم بوده است

در روایت لا یقعدن مع الرجال فی الخلاء که در فقه مطرح کردیم، موقعیت آن زمان در فهم ما در اینجا اثر دارد، اگر واقعاً طبق آنچه امروز شواهد دیگری پیدا شد به این نکته رسیدیم که در آن زمان موضع تخلی مستقل محصور به این شکل که الان در خانه‌ها است نبوده است، همین بحث تاریخی، به روایت مفهوم دیگری می‌بخشد، این مفهومش این نیست که راه نداریم، راه هست ولی آن‌ها را باید دقت کرد.

از جمله موقعیت صدور نص است، اگر موقع صدور نص چنین چیزی وجود نداشته است، آن وقت می‌گوییم این لا یقعدن مع الرجال به آن سمت بیشتر معنا دارد ولی اگر وجود داشته است روایت را جور دیگر معنا می‌کنیم.

بخشی از آن چیزهایی که در نظریات جدید به آن تأکید می‌شود به عنوان شواهد برای اینکه ما در تفسیر متن به واقع و واقع اراده نمی‌توانیم راه یابیم، سلسله قرائن محیطی و اجتماعی صدور نص است، حاف به نص است که مدنظر بزرگان ما هم بوده است و بخصوص بعضی از این مشرب‌های اصولی و تفسیری و حدیثی به این سمت گرایش داشته‌اند که مقداری رویکردهایی که مرحوم آیت‌الله بروجردی رضوان الله تعالی علیه داشتند، معطوف به این مسئله بوده است. می‌گوید آن محیط صدور روایت را باید دید و مواجهه شیعه و سنی را در آن موقع باید دید. این مواجهه‌ها و محیط و شرایط کمک می‌کند که ما بتوانیم درست‌تر و دقیق‌تر متن را تفسیر بکنیم.

ما می‌گوییم قدرت ذهنی بشر این است که می‌تواند عین آن را بازسازی بکند و یا آنچه در فهم این تأثیر دارد بازسازی بکند.

اگر کسی نتواند از نظر فلسفی آراء نسبیت‌گرا را در هرمنوتیک پاسخ بدهد و گفت من از نظر فلسفی نمی‌توانم و معذور هم بود. نمی‌توانم جواب بدهم به هایدگر و گادامر و امثال اینها.

گفتیم آیا این موجب می‌شود بگوییم پس کنار بگذار؟ یا اینکه عقل می‌گوید نمی‌شود کنار گذاشت.

ما گفتیم اینجا راه وجود دارد که بگوییم باید توجه کرد و یک انسدادی قائل بشویم و راه‌های اجتهاد جدیدی پایه‌گذاری کرد.

اگر کسی در آراء گادامر و هایدگر یا در معرفت‌شناسی ماند و قائل به نسبیت در فهم شد، ولی این را پذیرفت که یک اراده‌ای وجود دارد، دینی وجود دارد و اینها را از نظر فلسفی پذیرفت که اینها مشکل ندارد ولی وقتی در تفسیر متن می‌خواهد بیاید، در چنبره این نظریات وا‌ماند، گفتیم این یک نوع دستگاه اجتهادی جدید می‌خواهد که همان انسداد می‌شود. انسداد اصولی هم وجود دارد، منتهی انسداد عمیق‌تری می‌شود و باید قواعد خاص خودش را چید. البته ما آن‌ها را قابل پاسخ می‌دانیم.

تا اینجا گزارشی از مجموعه مباحث در محورهایی تقدیم کردیم

گزارشی از فصل پنجم

گزارشی از فصل پنجم در اینجا آمده است، این فصل پنجم را یک وقتی در مدرسه گلپایگانی بحث کردیم. در این محور که نقدهایی بر نظریه گادامر و هایدگر و نسبیت‌گراها توسط متکلمین و صاحب‌نظران ما انجام شده است که بخشی از آن‌ها در آثار کلامی ما، مثل حضرت آیت‌الله سبحانی و دیگران آمده است و یک بخشی از اینها به صورت جسته و گریخته در فرمایشات مرحوم آقای مصباح آمده است، یک قسمت هم در این مباحثاتی که در حوزه نظریه قبض و بسط و قرائت مطرح شده است دیده می‌شود.

همه آن‌ها را در پانزده بند جمع کردیم، پانزده اشکال گفتیم، متوجه این نظریه نسبیت‌گرایی شده است که در فصل پنجم این کتاب یک گزارشی از آن شده است.

اینجا پانزده نقد را از متفکرین آورده‌ایم و در دوازده مورد گفتیم این اشکالات وارد نیست، دفاع کرده‌ایم از گادامر و هایدگر و از موضع آن می‌شود اینها را جواب داد منتهی، سه چهار تا را گفتیم وارد است

بخش زیادی از این اشکالات که برخی از بزرگان متوجه این آراء کرده‌اند، فکر کردیم با دقت در آراء آن‌ها اینها قابل جواب است

نقد نظریه نسبیت‌گرایی

منتهی سه چهار تا را پذیرفتیم که آن دو سه تا پذیرفته را بعضی را عرض می‌کنم.

چند نکته‌ای که در میان آن نقدها اهمیت داشته است به این ترتیب است.

نکته اول

بحثی که یک و دو اینجا مطرح شده است و آن شبهه‌های نقضی است که وارد می‌شود، می‌گوییم این نظریه یک تناقض درونی دارد، این یک بحث خیلی رایج است، با دو سه تقریری که در اینجا آمده است با بعضی از تقاریر آن هم قابل قبول هست و در واقع این یک خودشکنی است که در خیلی از این نظریات مطرح می‌شود و اینجا هم مطرح می‌شود که نظریه‌ای که می‌گوید من قائل به نسبیت تفسیر متون هستم و این رأی را مطرح می‌کند، به آن گفته می‌شود، این نظر که به من می‌دهی، من حق دارم که یک جور دیگر حرف تو را تفسیر کنم، پارادکس خودشکنی است همه حرف‌های من دروغ است.

حق دارد که بگوید این را جوری معنا می‌کنم مثلاً نظریه شما را همان‌طوری که عینیت‌گراهای اصولی خود ما تفسیر می‌کنند تفسیر می‌کنم.

می‌گوییم این نظریه شما معنایش این است که عوامل مؤثر در فهم، زیاد است، پیچیدگی دارد خیلی باید دقت بکند که از این موانع عبور بکند، این را که قبول دارند یعنی قبول دارند که شاید حرف او این نباشد، خودش را می‌شکند. یعنی به من حق می‌دهد این نظریه را تفسیر بکنم به‌گونه‌ای که نسبیت‌گرایی مطلق از آن در نیاید، این امتزاج پیش‌فرض‌ها و ذهنیت‌ها با متن، این امتزاج را این‌جور تفسیر می‌کنم، امتزاجی که می‌شود گره آن را باز کرد. می‌گوییم نمی‌شود شما از من توقع داشته باشید، از جامعه و کسانی که با شما سر و کار دارند توقع داشته باشید که پای نسبیت‌گرایی بایستند. جهت گرایی آن‌ها یک نوع نسبیت‌گرایی است که بعداً اینها بر فضاهای فرهنگی و سیاسی و اجتماعی بازتاب پیدا می‌کند مثل اینکه آزادی است هر کسی هر چه خواست انجام بدهد، این هم می‌گوید نسبیت‌گرایی است، می‌گوییم معنای نسبیت‌گرایی این است که در تفسیر متن، پیش‌فرض‌های شما دخیل می‌شود، می‌گویم خود این نظریه شما که به من ارائه می‌شود، می‌شود جور دیگر تفسیر بکنم.

نکته دوم

این است که ما برای اینکه عینیت‌گرایی را اثبات بکنیم آن مسیری را که آقای مصباح در معرفت‌شناسی طی کردند اینجا در مباحث هرمنوتیکی می‌شود طی کرد و آن مسیر هم مراجعه به علم حضوری است.

ایشان در معرفت‌شناسی روی این تأکید دارند که ما یک آزمایش درونی داریم که در مرتبه علم حضوری است و آن را اینجا هم می‌شود پیاده کرد و آن به این شکل است که من یک دریافت‌های قطعی حضوری پیش خودم دارم.

بعد هم برای حکایت آن‌ها، قضیه می‌سازم، بعد می‌بینیم این قضیه واقعاً انطباق دارد، مثل اینکه می‌گویم من هستم، این یک قضیه است. این من هستم در مرتبه علم حضوری واژگانی درست شده است و این واژگان ترکیب شده است، تصدیقی درست شده است که من هستم بعد هم مفاد و محکی این یک امر معلوم به علم حضوری است

با همین من می‌گویم امکان اینکه یک قضیه‌ای واقع را نشان بدهد، بدون اینکه هیچ خلیطی داشته باشد، این امکان هست، این قضیه آن واقع را نشان می‌دهد، من هستم یک قضیه‌ای است، در مرتبه علم حصولی، مرکب از واژگان و ترکیب و تصدیقی که به آن تعلق گرفته است.

می‌بینم محکی این کجاست؟ محکی آن بیرون نیست که بگویم نمی‌دانم، شاید امتزاجی حاصل شده است و راه ندارم. محکی این در درون من است و معلوم به علم حصولی من است

این نشان‌دهنده این است که ظرفیت کشف از واقع در این واژگان وجود دارد.

این نظریه فلسفی را می‌خواهیم کنار بگذاریم، می‌گوییم شما می‌خواهید بگویید امکان ندارد یک تصور یا یک تصدیق با واقع هو هویت داشته باشد، حکایت‌گری واقع داشته باشد، قائل به اشباح می‌شویم در مفاهیم، اینجا هم در الفاظ قائل به اشباح هستیم می‌گوییم این الفاظ ما یک اشباحی است از آنچه در فهم ما از این الفاظ، فهم تام نیست برای اینکه همه این‌ها اشباحی است از آنچه در متن واقعی است یا در اراده واقعی است

می‌گوییم که شبیه آنچه در مفاهیم در فلسفه گفته می‌شود در معرفت‌شناسی ممکن است اینجا هم بگوید.

پاسخی که آنجا می‌دهیم، چیست؟ در معرفت‌شناسی یکی از بهترین راه‌ها این است که در کلمات پیشینیان هم بوده است و آقای مصباح خیلی روی این تأکید ویژه‌ای دارند.

راه پاسخی که آنجا پیموده شده است این است که قوی‌ترین راه هم این است.

قبل از الفاظ مفاهیمی را ذهن می‌سازد که محکی آن خود من هستم، معلوم به علم حضوری است و آنجا آن مفهوم با آن محکی را که تطبیق می‌دهم می‌بینم هو هویت دارد،

شبیه آن را اینجا مطرح می‌کنیم، ما تجرد و علم حضوری را قبول داریم و روی آن می‌توانیم بحث بکنیم با آن فرض این حاکویت را این‌جور می‌شود درست کرد. این یک نکته اساسی است که آنجا مطرح شده است، خیلی از جواب‌های دیگری که حتی در کلمات بعضی از اعلام و بزرگان آمده است، گفتیم وارد نیست، می‌شود پاسخ داد.

در مکتوبات آقای سبحانی و دیگران و آقای خسروپناه، جواب‌هایی دادند که ما اینها را از موضع گوینده گفتیم می‌شود پاسخ داد، مگر اینکه دو سه مبنا را بپذیریم و این قاعده‌ای که در علم حضوری گفتیم اجرا بکنیم.

این دو نکته اساسی بود؛

۱- خودشکنی درون این است

این است که از میان نقدها، این‌جور استدلال می‌توان بر اساس مبانی که از آن دفاع می‌کنیم آورد و گرنه در غیر این صورت بعضی پاسخ‌ها که داده شده است، قوی نیست.

logo