« فهرست دروس
درس اصول فقه استاد علیرضا اعرافی

1404/09/11

بسم الله الرحمن الرحیم

/ حجیت ظهور/اصول


موضوع: اصول / حجیت ظهور/

پیشگفتار

در مقدمات حجیت ظهور مباحثی را طرح کردیم و به این موضوع صراحت و دلالت و اشعار رسیدیم که ملاحظه کردید و نکات مهمی در آنها مطرح شد که جای بسط و ادامه دارد .

نکته تکمیلی

در ادامه این بخش یک نکته دیگر را عرض کنیم و به مقدمه مباحث هرمنوتیکی که قبلاً گفتیم برگردیم.

آن نکته‌ای که در تکمیل این مراتب ارتباط لفظ با معانی یا آن محتواها که عبارت از صراحت و دلالت و اشعار بود، یک مقوله دیگری هم توجه کنیم و آن این است که به عنوان تداعی معانی مطرح می‌شود. الکلام یجر الکلام، تداعی معانی و تعابیری از این قبیل.

این تعابیر اشاره دارد به این که در انتقالات ما از الفاظ، (تداعی در چیزهای دیگری هم هست ولی فعلاً در الفاظ مدنظر است).

تداعی معانی، یعنی لفظ را می‌شنود، معانی را دلالت می‌کند ولی همین‌جور آزاد آدم در ذهنش سیر می‌کند، لفظ می‌گوید باران می‌آید، باران را که می‌فهمد، سراغ ابر و دریا و اقیانوس می‌رود تا ابتدای خلقت و خطبه امیرالمؤمنین راجع به این که خلقت چه بوده است و تا خدا. الکلام یجر الکلام. یک کلمه‌ای را شنیده است، یک معنایی را در ذهنش دریافت کرده است، به شکل مدلول ولی در عالم معانی دنیای به‌هم‌پیوسته است که آنجا وضع و قراری نیست، روابط معانی نیست . مضامین و محتواها است.

یک جور بارش و جهش و انتقالات ذهن از معنایی به معنای دیگر و همین‌جور الکلام یجر الکلام است . مثل مشاعره‌ای که انجام می‌شود.

گاهی مشاعره به این است که اول و آخر را اشاره می‌کنند، گاهی مشاعره به این است که او یک چیزی می‌گوید و دیگری چیزی که با این ربط دارد می‌گوید و همین‌جور این ربط‌ها شبیه وینکنشتاین می‌شود که او یک شعری می‌گوید و آن هم یک مناسبت دیگری دارد چیز دیگری می‌گوید و نهایتاً جلو می‌رود.

این هم یک واقعیتی است که وجود دارد که اینجا نه دلالت این باران می‌آید بر اینکه مسئله دیگری که در سلسله علل و معلولات آن است به ذهن او تداعی کرده است و یا اینکه در سلسله علل و معلولات نیست؛ مثلاً در کودکی باران را که دیده است ، اوایلی که دیده است در منطقه خاصی بوده است، آن منطقه هم به ذهنش می‌آید. این تداعی آزاد است که وجود دارد و این از عظمت روح بشر است که اگر تداعی معانی را از انسان بگیرند خیلی درها به روی او بسته می‌شود

یک نوع حرکت از معلوم به مجهول هست که قدرت ذهن بشر این است که می‌تواند معلومات خود را به آن مجهولات ربط بدهد و قیاس درست بکند، حد وسط درست کند

منتهی خود این ناشی از تداعی معانی است، یعنی اینکه بشر می‌تواند از معلومات خود دستمایه بسازد و به مجهول ربط بدهد و مجهول را کشف بکند، این به نظر ، در اصل تداعی معانی است، یا لااقل تداعی معانی اینجا خیلی نقش دارد.

تداعی معانی ، انتقالات از جایی به جای دیگر است، پرش از جایی به جای دیگر است . تعبیر پرش تعبیر خوبی است، از معنایی به معنای دیگر می‌پرد.

اتفاقاً این قدرت پرش ذهنی و تداعی موجب می‌شود توانایی استدلال او بالا برود و قیاس بچیند و مقدمات تنظیم بکند. این یک واقعیت خیلی مهم ذهن بشر است، یعنی در شناخت واقعیت ذهن بشر ، این امر مهمی است که همین الگوبرداری می‌شود و در هوش مصنوعی می‌آید. در هوش مصنوعی، به الگوهای ذهنی نزدیک می‌کنند.

یکی از الگوهای مهم ذهن بشر ، تداعی معانی است.

این قدرت پرش از یک سکویی به سکوی دیگر، از مفهومی به مفهوم دیگر، از گزاره‌ای به گزاره دیگر، ولو روابط منطقی بر آن حاکم نیست، این قدرت، مهمی است و این زمینه درست می‌کند که پرش‌های منطقی انسان هم قوی بشود. یعنی قبل از اینکه جهش و انتقال منطقی حاصل بشود، غالباً این است که تداعی خوبی دارد، آدمی که خوش تداعی تر باشد، استدلال‌های بهتری می‌تواند پیدا بکند چون ذهن او به چیزهای فراوانی می‌رود، بین آنها می‌بیند این حد وسط است. زمینه تصدیق و زمینه استدلال فراهم می‌شود ، این قدرت بسیار مهمی در ساختار ذهن بشر است .

این همان چیزی است که در هوش مصنوعی ابر داده‌ها می‌گویند و آن منظومه گفته می‌شود، در واقع داده‌ها در مجموعه‌ای می‌آید که می‌تواند به هم دیگر ربط برقرار بکند درحالی‌که ربط علی و معلولی نیست.

یک تحولی هم که در هوش مصنوعی پیدا شده است همین است که در روش سابق بیشتر روی ساختارهای منطقی حرکت می‌کند، هوش مصنوعی از این عبور کرده است و از این ساختار منطقی روی ابر داده آمده و خیلی مقید به ساختار منطقی نیست.

بنابراین ذهن ما یک ساختار منطقی دارد که تولید دانش به شکل قیاس و استدلال و روابط منطقی بین گزاره‌ها است، ولی یک ساختار فراتری دارد که ساختار پرشی است و خیلی منطق ندارد از چیزی به چیز دیگر می‌پرد که ادنی مناسبتی دارد.

در نوع اول از ساختار ذهن، در محدوده منطق حرکت می‌کند ولی در دومی که به آن جهش‌ها و پرش‌ها گفته می‌شود تداعی معانی ، در اینجا در محدوده مضیق روابط منطقی بین مفاهیم یا گزاره‌ها ، حرکت نمی‌کند در محدوده معرف و حجت حرکت نمی‌کند . بلکه در یک دایره و فضای بازی که ادنی مناسبت اینها را می‌فهمد و انتقال پیدا می‌کند . این انتقال به ادنی مناسبت خیلی مهم است .

این مناسباتی که موجب تداعی معانی می‌شود (اگر تداعی معانی را به معنای وسیع بگیریم، ) دایره زیادی پیدا می‌کند.

اقسام تداعی معانی

معنای خاص تداعی معانی

به عبارت دیگر؛ تداعی معانی یک معنای خاص دارد، مقابل آن ترابط منطقی مفاهیم یا تصدیقات است . همان‌طور که تا الان می‌گفتیم، معنای خاص این است، می‌گوییم یک نظام ترابط مفاهیم یا تصدیقات هست که بر قاعده منطق و استدلال و حجت استوار است. این یک قدرت ذهن است.

یک تداعی معانی هست که انتقال از مفاهیم به مفاهیم دیگر، از تصدیقات به تصدیقات دیگر، به مناسباتی غیر از مناسبات منطقی است.

انواع مناسباتی که فراتر از معرف و حجت است به ذهن می‌آید و آدم منتقل می‌شود.

معنای عام تداعی معانی

یعنی انتقالاتی که پیدا می‌کنیم از یک مفهومی یا گزاره‌ای به مفاهیم و گزاره‌های دیگر به شکل زنجیره‌وار، اعم از اینکه این ترابط منطقی باشد یا غیرمنطقی باشد.

در آن روابط منطقی همان رشته علت‌ها و معلول‌ها است. آنها می‌تواند به شکل بین ، بین به معنی الاخص و بین به معنای الاعم و غیر بین باشد.

اینکه لفظ گفته است باران می‌آید، آن را به یاد علت آن می‌اندازد، اینجا رابطه حقیقی است که تداعی معانی به معنای عام این را هم می‌گیرد و آن علت ، او را به یاد علت بالاتر می‌اندازد و آن به علت بالاتر

یا از آن معلول به ملازمات آن پی می‌برد،

این یک نوع است که همان تداعی ترابط به معنای معرف و حجت و روابط منطقی حاکم بر رشته امور ذهنی است که قانون منطق بر آن حاکم است، روابط حجت بر آن حاکم است یعنی روابط علی و معلولی و در تصدیقات آن برهان لم و ان که مبتنی بر روابط واقعی علی و معلولی است.

تلازمات و استلزامات و علیت ، اینها مبنای انتقالات منطقی و استدلالی است که تداعی به معنای عام می‌تواند این را بگیرد.

اما تداعی به معنای خاص،همه انتقالات و پرش‌های ذهنی است که فراتر از دایره علیت و تلازم است .

این انحاء مناسبات است، خود این دومی تداعی معانی آزاد جدای از آن انتقالات علی و معلولی و تلازمی، به مناسبات دیگر به این تقسیم می‌شود که گاهی این تداعی معانی ، تداعی معانی مشترک است، یعنی ذهن نوع آدم‌ها از این موضوع به آن موضوعات منتقل می‌شود . گاهی هم شخصی است، یا مسائلی که در کودکی برای من اتفاق افتاده است، موضوعی من را به موضوع دیگر منتقل می‌کند و هیچ ربط منطقی، علی و تلازم ندارد، نوعی هم نیست که همه از آنجا به آن منتقل بشوند کاملاً شخصی است.

جمع‌بندی مطلب

اینکه تداعی معانی یک قدرت بسیار مهم است که در ذهن بشر وجود دارد و این کمک کار برای استدلالات است.

اینکه تداعی معانی به دو معنا است؛ یک معنای عام است که آن ارتباطات منطقی حجت را می‌گیرد یک معنای خاص دارد که مقابل آن است که اینجا بیشتر مقابل آن برای ما اهمیت دارد.

این است که این تداعی معانی به معنای خاص؛ هم نوعی دارد و هم شخصی و نوعی آن هم مراتب دارد. گاهی یک صنف خاص هستند و گاهی نوع عام بشر است .

این بود که تحولاتی که در پیشرفت هوش مصنوعی وجود دارد، یکی این است که از نظام‌مندی حاکم بر فکر که الگوی برای آن نظریه‌های قدیمی‌تر هوش مصنوعی است ، به الگوهای تداعی معانی و ابر داده‌های آزاد منتقل شده است که انواع روابط بین معانی و مفاهیم و تصدیقات ، یعنی قضایا و ترکیبات برقرار می‌کند.

نکته اول

این است که تداعی معانی روشن است که دلالت نیست. دلالت لفظی و امثال اینها نیست . نه دلالت عقلی است. یعنی نه قراری روی این گذاشته شده است که این لفظ اینها را افاده بکند و نه یک تلازم وجود دارد.

اگر تداعی نوعی آن قدر عمق پیدا بکند ممکن است در یک درجاتی لزوم عرفی و تلازم عرفی بشود.

یک نوع از تلازم عرفی ناشی از تداعی معانی است .مثل وقتی می‌گوید قلم، دوات را هم تداعی می‌کند. نوع خاصی از تداعی نوعی است، تداعی مشترکی که یک عمقی پیدا کرده است که چسبندگی به لفظ پیدا می‌کند و دائمی می‌شود . آن یک نوع خاصی از آن است و انواع دیگر آن طبعاً در دایره دلالت قرار نمی‌گیرد.

نکته دوم

این شد که تداعی دایره‌اش خیلی اوسع از دلالت است ولی در مواردی می‌تواند تولید دلالت عرفی و ملازمه عرفی بکند

نکته سوم

این است که شاید بعضی از انواع معانی بطنی از نوع تداعی باشد که یک نوع تداعی‌هایی به عنوان مبنای برخی از این بطون و معانی بطنی به حساب بیاید.

نکته چهارم

این است که تداعی گاهی همان منظومه اندیشه‌های یک مکتب یا یک متن قرار می‌گیرد که این تداعی نزدیک به معنای روابط علی و تلازمی و ملازمات .

این در جایی پیدا می‌شود که در واقع معانی و مضامین و قضایای یک متن یا یک مطلب یک منظومه درست بکند و آن وقت کسی که با این منظومه آشنا است، یکی از اینها را که توجه بکند، او را زنجیره‌وار منتقل می‌کند به آن شبکه که این دیگر تداعی نیست. این به سمت روابط منظومه‌ای می‌رود که یک نظام است ، در یک منظومه است.

یعنی در اندیشه اسلام از توحید تا معاد شاخ و برگ پیدا می‌کند که منظومه را تشکیل می‌دهد .

آن وقت یک جزء آن ممکن است آدم را به اجزاء دیگر منتقل بکند .این یک نوع تداعی در منظومه است.

نکته پنجم

این است که این وجوهی که موجب پرش می‌شود و در محدوده استدلال نیست، می‌تواند مقارنات شئ باشد، مشابهات شئ باشد، اضداد شئ باشد، آدم سفیدی می‌شنود ذهنش به سمت سیاهی می‌رود، ضد را می‌بیند، نقیض را می‌بیند، مخالف را می‌بیند، مشابه را می‌بیند، مقارنات آن را می‌بیند.

اینها انواع روابطی است که بین موجودات وجود دارد، لفظ که آمد یکی از اینها را آورد ، آن روابط اینجا می‌آید.

به عبارت دیگر این نکته را تأکید می‌کنم که موجودات این عالم، مناسبات غیراستدلالی آنها که معرف حجت است ، دایره وسیعی دارد که واقعیت چیزهایی پشت صحنه آنها است، یکی همین تضاد است، تضایف است، عدم و ملکه است . تناقض است

یا تشابهات است ، دنیای مشابهات و علاقه مشابه که مجاز درست می‌کند و انواع مشابهاتی که وجود دارد، خود یک پشتوانه مهمی است برای تداعی معانی.

نکته ششم

به عبارت دیگر به این نکته می‌خواهم تأکید کنم که پشت سر تداعی معانی غیر از حجت ، یک چیزهایی است که آنها هم واقعیتی در این عالم است، لااقل بخش مهمی از آنها واقعیات است ، چطور پشت سر حجت سازی، استدلال آفرینی ، انتقال از معلومات به مجهولات، آن روابط علی و معلولی و تلازمات است، پشت سر تداعی معانی هم انواع روابط واقعی دیگر است . لااقل در خیلی این‌طور است. برای آنکه تشابه یک واقعیت در این عالم است. تضاد در این عالم یک واقعیت است. تقارن دو چیز باهم یک واقعیت است

می‌خواهیم بگوییم آنها هم یک نسبت‌های واقعی است که تداعی را ایجاد می‌کند . این هم نکته بسیار مهم است

یعنی فکر نکنیم که تداعی معانی یک چیز بی‌حساب و کتابی است، استدلال سازی که رفتن به سمت حد وسط مناسب است، اصغر و اکبر است که تناسب اصغر و اکبر و حد وسط یک تناسب واقعی علی و معلولی و تلازم است بعد بگوییم در تداعی معانی چیزهایی است که گزاف است، می‌خواهیم بگوییم این گزاف نیست، اتفاق به آن معنا هم نیست . بلکه یک مناسبات واقعی است که یک کسی قدرت انتقال را دارد و دیگری ندارد، یا شرایط انتقال را دارد یا ندارد. ولی فی متن واقع یک چیزی است.

واقعیتی دارد، واقعیت آن تضاد این دو است، این واقعیتی در عالم واقع است واقعیت آن تعارض این دو است، واقعیت آن تشابه این دو است، واقعیت آن تقابل این دو است . اینها هم یک امور انتزاعی حقیقی است که مبدأ تداعی می‌شود. منتهی درجا این روابط یک درجه‌ای نیست که استدلال درست بکند. تلازم و علیت و معلولیت نیست که استدلال درست بکند ولی مبتنی بر یک واقعیات است، ارزش برای بشر هم خیلی بالاست و اتفاقاً یک جایی است که آن را منتقل به استدلالات هم می‌کند.

گاهی همین تداعی‌ها منشأ این شده است که مبدل به تلازم عرفی بشود. همه اینها را گفتیم به خاطر این نکته.

اصل بحث ما تداعی معانی بود؛ یعنی از بحث دلالت تداعی کرده که به بحث تداعی وارد شویم.

این است که تداعی گاهی چنان گسترش و عمق پیدا می‌کند که موجب شکل‌گیری یک تلازم عرفی می‌شود، تداعی‌های غیر از تلازم‌هایی عقلی، مدلول التزامی می‌شود

گفتیم مدلول التزامی بین و غیر بین، دارد در غیر بین، گاهی آن لزوم عقلی است و گاهی لزوم عرفی است، این لزوم عرفی خیلی وقت‌ها از گذر تداعی پیدا شده است .

مجاز هم از همین جا پیدا می‌شود .در شکل‌گیری مجازها و مشترکات لفظی خیلی وقت‌ها همین بوده است یعنی تداعی بوده است و این تداعی دامنه‌دار بوده است و موجب شده است معنای مجازی شکل بگیرد یا حتی بالاتر بیاید و معنای حقیقی و مشترک لفظی تولید بشود .

نکته هفتم

در تداعی، تداعی معنایی گفتیم یکی هم تداعی الفاظ وجود دارد، گاهی خود لفظ آدم را به چیزهایی منتقل می‌کند یک لفظی را الان می‌شنود ، کار به معنا نداریم، همین لفظ را ده سال قبل از کسی شنیده است، این لفظ او را به آن آدم منتقل می‌کند بدون اینکه کار به معنا داشته باشد.

قدرت تداعی اگر نبود خیلی چیزها شکل نمی‌گرفت، ارتکازها و مذاق‌ها ، حتماً قدرت تداعی در آن اثر دارد.

logo