« فهرست دروس
درس اصول فقه استاد علیرضا اعرافی

1404/09/10

بسم الله الرحمن الرحیم

/ حجیت ظهور/اصول


موضوع: اصول / حجیت ظهور/

پیشگفتار

در مقدماتی از مباحث ظهور به نکاتی اشاره کردیم که در جاهای دیگر شاید اشاره نشده است یا کمتر به آن پرداخته شده است و الا مباحث زیادی در صغریات ظهور است که بحث شده است و آن‌ها را بحث نمی‌کردیم.

از جمله این مباحث این بود که این نسبت دلیل لفظی با آن اموری که به عنوان محتوا و مدلولات آن‌ها است، در سطوح مختلف متصور است و تشکیکی است.

حالت اول

گاهی است که لفظ نسبت به معنایی صراحت دارد، نص است، این یک نوع بود که در قله و قمّه قرار می‌گرفت و البته در این نوع اینکه مصداقی برای این هست یا نیست و کمی و زیادی مصداق برای نص، مباحث صغروی وجود دارد که در جای خود.

حالت دوم

رتبه بعد از آن، همان چیزی است که ما آن را به عنوان ظهور، مطرح می‌کنیم که مقابل نص است، اصطلاح خاص ظهور، در درجه بعد قرار می‌گرفت، قبلا اشاره کردیم. البته راجع به هم کلمه و واژه نص، هم ظاهر و اصطلاحات نص و ظاهر معانی متعددی اشاره کردیم ولی اینجا به همین معنا است.

نص آن دلالت قطعیه است و ظاهر دلالت ظنیه است اطمینان یا ظن است، موارد اطمینانی دارد و موارد ظنی هم دارد. هر دو اینها را ظهور می‌گویند.

حالت سوم

این بود که اشعار باشد این کلام، مضمونی را اشعار دارد و یک امر ظنی ضعیف یا احتمالی را افاده می‌کند و این در درجه پایین‌تر از ظهور است.

وقتی بحث از حجیت ظهور می‌کنیم، نه اولی را مقصود داریم برای اینکه جایی که قطع باشد، روشن است، حجت از باب حجیت قطع است و نه این اشعارات را وارد در آن بحث می‌دانیم و اشعار هم البته مراتب دارد، اینکه ظن ضعیفی است، احتمالی است، یا حتی احتمال پایین است ولی یک گوشه چشمی ممکن است به یک مسئله داشته باشد

غیر از اینها یک بحث اجمال بود که قبلا اشاره شد.

دیروز چند مطلب را بیان کردیم؛

۱- اینکه این اشعار و ظهور و تفاوت اینها به نحو کبروی روشن است ولی وقتی می‌خواهد تطبیق پیدا بکند یک عواملی در اینکه این امر ظهور بشود یا اشعار بشود، مؤثر است این عوامل از این قرار است؛

۱- تفاوت حال متکلمین.

متکلم بسیط متعارف معمولی، کلام او بار اندازه خود او دارد، بار معمولی دارد تا متکلمی که حکیم است و ابعاد و جوانب مسئله را می‌بیند و می‌سنجد تا متکلمی در سطوح خیلی راقی و عالی‌تر. این احوال متکلم در این که رابطه این لفظ با این معانی و دقائق و ظرایف چگونه بشود، مؤثر است. ممکن است این حال طوری باشد بعضی چیزهایی که ظهور است درباره او اشعاراتی است. چون احتمال داده نمی‌شود که او توجهی داشته باشد.

به عکس ممکن است حال او یک حال بالایی باشد و وضع برجسته‌ای داشته باشد و عرف حتی اشعارات او را ظهور می‌داند، مثل اینکه ما در قرآن کریم، یک کلمه فاء، یک تقدیم، یک تأخیر، را حساب برای آن باز می‌کنیم و نکات و دقائقی استفاده می‌کنیم درحالی‌که همین در متن سخنرانی عادی یک شخص و حتی شخصیت باشد مورد توجه نیست.

لذا این وضع متکلم خیل مؤثر است که چیزی در دایره ظهور بیاید یا در دایره ظهور قرار نگیرد و در اشعارات بیاید.

تفاوت متکلمین، احوال متکلمین، احوال صدور آن، یعنی احوال زمانی و مکانی و اجتماعی، احوال مخاطبین، اینکه در یک جمع تخصصی سخن می‌گوید یا در یک جمع عمومی سخن می‌گوید، خود شما تدریس می‌کنید یک جوری است ولی اگر یک خطابه و سخنرانی ایراد بکنید، برد این کلمات و الفاظ شما و کارکرد‌های سخنرانی و زبان متفاوت می‌شود. نوع خود متن، شرایط صدور، شرایط زمانی و مکانی و مخاطبی در این مسئله تأثیرگذار است.

این یک مبحث بود که گفتیم اینجا این موضوع باید مدنظر باشد.

غیر از این نکاتی که گفتیم اینکه این متنی که به دست ما رسیده است در معرض تغییر چقدر بوده است، همان نقل به معنا چقدر در این روایات منعکس شده است و تحت تأثیر آن تغییر پیدا شده است این اثرگذار است، به همین دلیل می‌گفتیم قرآن با روایات فرق می‌کند.

این یک مسئله است که در مباحث استظهارات فقها از روایات و اخبار و قرآن مصداق هم دارد و همه اینها تأثیرگذار است، خیلی از اینها را ممکن است کسی به شکل مصرحی در جایی بحث نکرده باشد، ولی حتماً وجود دارد.

این یک مسئله ذیل مباحث صراحت و ظهور و اشعار بود که اینها تا حدی می‌تواند نسبی باشد. یعنی عین یک جمله‌ای که از او بشنوی ظهور است ولی از دیگری اشعار است، یا این جمله نسبت به آن معنای لازم ظهور دارد در کلام او ولی در کلام دیگری ظهور ندارد. این متصور است واقعاً

البته ما نسبت به مولا و خطابات مولوی و شرع، سطح را راقی و بالا می‌بینیم، ولی با حفظ این مراتبی پیدا می‌شود و ممکن است تأثیرگذار باشد.

در جایی یک کسی فتوا می‌دهد، به دقائق آن بیشتر می‌شود توجه کرد تا اینکه یک بحثی می‌کند، اینها مقام متفاوتی است که در تولید ظهور و اشعار و دامنه ظهور تأثیرگذار است.

بنابر این، این امور خارجی در ارتباط با وضع متکلم، مخاطب، نوع متن و سایر احوال، اینها در تعیین اینکه این اشعار است، ظهور است، یا نص است، تأثیر دارد. این‌طور نیست که بدون اینها بتوان گفت علی الاطلاق این ظهور است یا نص است یا اشعار است.

یک جاهایی واقعا کلام از یک وضعی برخوردار است که از هر کسی هر جا صادر بشود، این نص است، ولی یک جاهایی عوامل بیرونی در تعیین درجه دلالت و پیوند بین الفاظ و معانی تأثیر دارد.

در هر صورت عوامل خارجی روی تعیین درجه ارتباط معانی با لفظ تأثیر دارد، فقط یک امر درون‌متنی خود جمله نیست، چیزهای دیگر در این تأثیر دارد به نحوی در بحث هرمنوتیکی به این توجه می‌کنند، منتهی آن‌ها به مسیری می‌روند که ما آن را قبول نداریم ولی این را قبول داریم که احوال و اوضاع و شرایط پیرامونی یک گزاره و نص صادر شده، در تعیین درجه دلالت اثرگذار است و این را باید در استنباطات و استکشافات از الفاظ و متون مدنظر قرار بدهیم.

تکمله مطلبی دیگر

این بود که در علم معانی بیان و بدیع، به خصوص در بدیع نکات و ظرایف کلامی فراوانی ذکر می‌شود، مثلا تقدیم ما حقه التاخیر، تأخیر ما حقه التقدیم و از این قبیل ده‌ها و صدها نکته ادبی در همه زبان‌ها ذکر می‌شود که در زبان عربی، علم معانی و بیان و بدیع است با تفاوت‌هایی که دارد و در علوم دیگر هم هست، آرایه‌هایی که کلام از آن برخوردار است، ظرایف و دقائق در چینش کلام و تنظیم سخن، در همه زبان‌ها وجود دارد، اینها طبق بحثی که گفتیم و الگوی بحثی که ارائه کردیم، در سه رتبه قبل قرار می‌گیرد.

بعضی از نکات چنان استحکامی دارد که آن دقائق و ظرایفی که از چینش کلام استفاده می‌شود در حد صراحت قرار می‌گیرد که این البته کم است و بعضی در حد ظهور است، بعضی هم اشعارات است.

پس این علم معانی وبیان و بدیع که وجود دارد، اینها گاهی موجب تنصیص می‌شود، گاهی در حد ظهور ساز است و گاهی که آن هم کم نیست موجب تولید اشعاراتی است، ظرایف و دقائقی است که اگر بخواهیم نسبت قطعی بدهیم یا ترتیب اثر قطعی بدهیم نمی‌توانیم، برای اینکه این ظهور نیست، ولی در عین حال لطایف و ظرایفی است که نمی‌توان از آن گذشت.

بخشی از قواعد معانی و بیان، ذکر می‌شود، تولید نص می‌کند، بعضی تولید ظهور می‌کند و کثیری از آن‌ها تولید اشعاراتی در حد سه می‌کند.

موضوع سوم

بر همین اساس موضوع سومی را که مطرح کردیم، اشارات و کنایاتی است که در کلمات عرفا یا مفسرینی که گرایشات تأویلی دارند پیدا می‌شود، آن‌ها هم از این قبیل است، خیلی از آن‌ها ذوقیات و استحساناتی است که در سطح اشعار، قرار دارند و نمی‌شود آن‌ها را به عنوان ظهور به شمار دارد، ولی اشعارات و احتمالات این شکلی را تولید می‌کند و همان‌طور که دیروز عرض کردم به عنوان احتمال می‌شود مطرح کرد، چنان‌که شرایط کلی دیگر را داشته باشد.

ولی به عنوان اینکه این را ظهور می‌دانیم، نه، در این کلمات تفسیر عرفا هست و یا بعضی تفسیر‌های اصلی که برداشت می‌کنند.

این اشعاری که ما می‌گوییم به نحوی عبارت است از آن چیزی که گفته می‌شود برداشت می‌کنند، برداشت آزادی که انجام می‌شود. همین کسانی که در تفسیر کار کرده‌اند، از پرتوی از قرآن تا تفسیرهایی مثل نور، بخشی از این برداشت‌ها و استشعارات است و از یک نظر شبیه آن ظرایف و دقائقی است که عرفا می‌گفتند. منتهی عرفا مبتنی است بر یک منظومه فکری عرفانی که از یک پیچیدگی برخوردار است.

یک نوع برداشت‌هایی است که آن‌جور پیچیدگی فنی عرفانی ندارد ولی یک ذوق‌های عرفی قشنگ است که بعضی آقایان در یک صد سال اخیر هم در جهان عرب و هم در کشور ما، این نوع استشعارات و استظهارات از قرآن و برداشت‌های آزاد داشته‌اند که این تا به ظهور نرسد نمی‌توان اسناد داد و اگر یک مسئله فقهی باشد نمی‌شود گفت این حکم است. نمی‌شود فتوا داد و نمی‌شود اسناد داد ولی به عنوان احتمال نمی‌شود منع کرد مشروط به اینکه یک امر ضروری و قواعد ثابت شده تضاد و تنافی نداشته باشد.

اشکال ندارد، کسی قرآن را تفسیر می‌کند، برداشت‌هایی می‌کند، به عنوان احتمال مطرح می‌کند، مشروط به اینکه اسناد جزمی ندهد، ترتیب اثر فقهی و سلوکی و رفتاری بر آن انجام ندهد و مخالف یک قواعد روشن و ثابت شده نباشد، حرفی خلاف آن‌ها نگوید.

بعضی از برداشت‌ها با این قیود قابل قبول است اگر این قیود نباشد، کنار می‌رود، اصل بیان آن شاید شبهه داشته باشد. شبیه بعضی از برداشت‌هایی که منافقین در کتاب‌ها و جزواتشان داشتند یک گروه‌هایی از این قبیل برداشت‌هایی که ربطی به متن ندارد و خلاف بعضی قواعد است. آن دیگر ارزشی ندارد.

نکته دیگر

این است که این نوع چیزی که ما می‌گوییم استشعار در کلام، یا در تعابیر فارسی می‌گوییم برداشت، این نوع از امور دو قسم است؛

قسم اول

برداشت و استشعاری است که نوعی است یعنی این معلومات و مقدمات دست هر کسی باشد این امر ذوقی در ذهن او منقدح می‌شود، آدمی که صاحب ذوق باشد این اطلاعات به او داده شود می‌گوید این استفاده را از این کلام می‌کنم.

قسم دوم

استشعار و برداشت شخصی است و اینکه الان می‌گوییم بیشتر آن است که نوعی باشد و الا امور شخصی که فردی ده ذوق شخصی اوست، اگر دست نوع داده شود، این استشعار را نمی‌کند. آن خیلی ضعیف‌تر است و ارزش خاصی ندارد.

اینکه ارزشی دارد و مشروط به اینکه اسناد ندهد و ترتیب اثر عملی ندهد و خلاف آن قواعد نباشد، استشعارات هم خود چیزی است که مانعی هم ندارد و در تفاسیر هم هست، این در صورتی است که استشعار یک امر نوعی باشد یعنی وقتی به نوع داده می‌شود می‌گوید چنین چیزی می‌شود استشمام کرد. استشعار کرد، برداشت و استحسان کرد.

اما اگر یک امر کاملاً فردی باشد خیلی ارزشی ندارد.

گاهی در این برداشت‌ها امر خیلی شخصی می‌شود.

مسئله تفسیر به رأی

تفسیر به رأی به چه معنا؟ این نوع اخیر که می‌گوییم قطعاً تفسیر به رأی است، آن نوع قبل اگر نسبت بدهد، بعید نیست که تفسیر به رأی باشد.

دایره تفسیر به رأی البته بحث‌های دیگری دارد.

مطلب بعد

بطون است، تا وقتی که ظهور داشته باشیم، بطون را می‌توانیم بپذیرم ولی اگر ظهور نباشد ممکن است واقعا بطن باشد ولی ما نمی‌توانیم اسناد بدهیم مگر اینکه معصوم آن را تصحیح بکند. اینها چند مسئله است که در این زمینه وجود دارد.

طبق آنچه از روایات مستفاد است، برد و دامنه قرآن، یا معانی مقصوده در قرآن خیلی موسع است از کلام‌های عادی و بر اساس آن ما به استناد روایت معتبر می‌گفتیم همه حقایق تشریعی در قرآن است، همه دین در قرآن است بلکه می‌گفتیم همه معارف تکوینی در دنیا است، حاوی همه علوم هم وحیانی و هم بشری است. منتهی تا وقتی که به ظهور نرسد، نمی‌توان اسناد جزمی و اسناد در مقام فتوا انجام بدهیم ولی به عنوان احتمال مطرح است.

به شکل علی الاطلاق هم معتقد به این دو قاعده هستیم یعنی می‌گوییم قرآن حاوی همه حقایق تشریعی و همین‌طور حاوی همه حقایق تکوینی است

اما روش فهم آن دست ما نیست، مگر اینکه معصوم برای ما بیان بکند، البته می‌دانیم طبق روایات همه آنچه معصومین گفته‌اند در بیان و بطن قرآن وجود دارد ولو اسناد نداده‌اند، یک جاهایی در روایات اسناد داده‌اند که این مطلبی که ما می‌گوییم در قرآن است. بقیه را اسناد نداده‌اند ولی طبق قاعده کلی همه آن‌ها در قرآن است، منتهی نه به شکل استظهاری که برای ما معتبر باشد.

نکته‌ای ظریف

این است با توجه به آن قاعده کلی که گفتیم شرایط متکلم و مخاطب و احوال صدور در تعیین درجه نسبت این لفظ با معانی مؤثر است، این که این صراحت بشود یا ظهور بشود یا اشعار بشود، این قاعده کلی را می‌توان در مورد پیغمبر و ائمه جاری کرد.

ممکن است کسی این‌طور بگوید؛ آن بطون قرآن، برای ما احتمالات است، استشعارات است، استحسانات است، بخشی از آن، بخشی هم اصلاً به ذهن ما نمی‌آید، بخشی هم که به ذهن می‌آید استشعارات است، اما همین معانی بطنی، ممکن است برای پیغمبر یا امام ظهور باشد یعنی به خاطر اینکه او از یک آگاهی‌هایی برخوردار است، این کلام را ظاهر در هفتاد بطن می‌داند.

به‌گونه‌ای که اگر همان اطلاعات، (نوعی هم هست، چون ما می‌گفتیم نوعی شأنی برای ما خیلی مهم است) به‌گونه‌ای که اگر آن اطلاعات و آگاهی‌ها را به یک فرد دیگر بدهیم و او تمکن و استطاعت از فهم آن قرائن و شواهد پیرامونی داشت، او هم می‌گفت می‌شود این را استظهار کرد و لذا اینکه می‌گوییم که بطون قرآن، یعنی همان اشعاراتی که ظهور ندارد منتهی معصوم به یک دلیلی می‌تواند آن را اسناد بدهد. به دلیلی غیر از ظهور، به خاطر اینکه اتصال به آن عالم دارد، می‌فهمد حق و باطل را.

یا اینکه برای معصوم این بطون مترتبه که تا سبعین بطن در پاره‌ای از روایات هست، برای او ظهور است، حتی ظهور نوعی است، منتهی نوعی شأنی است که او به دلیل احاطه و سعه معلومات و شخصیتی که دارد، این کلمه را از خدا، (خدایی که محیط بر همه حقایق هست) و می‌تواند به صد واسطه ملازمات بین و غیر بین را ببیند و آن‌ها را اراده بکند. او هم می‌تواند بفهمد. این ظهور نوعی شأنی است که فعلاً مصداق آن منحصر در فرد است یا افراد خیلی معدود است مثل نوع منحصر در شخص است،

ولی واقعا نوع است یعنی نوعی است اگر این اطلاعات را آن‌ها داشتند آن هم استظهار می‌کرد یا آن را نص می‌دید.

پس اینکه می‌گوییم بطون سبعه و سبعین قرآن در دست ائمه است و برای آن‌ها اعتبار دارد؛ دو وجه دارد؛

وجه اول

اینکه این بطون، همان استشعارات است تا آخر قصه منتهی او از حیث اینکه محیط بر عالم واقع و حقایق خارج را می‌داند، معتبر برای اوست.

وجه دوم

این است که با قطع نظر این، این متنی که از خداست و پیامبر و امام محیط بر مسائل شواهد و قرائن، برای او ظهور این خیلی وسیع است دامنه ظهورات این خیلی گسترده‌تر از ظهوراتی است که برای ما منعقد است. کما اینکه دیدید خود ما در دو حال مختلف، یک وقت آیه می‌خوانیم می‌گوییم معنای آن این است و می‌گذریم، ولی بعد که دقت می‌کنیم می‌بینیم چند مسئله از آن در آوردیم. واقعا هم می‌گوییم اینها ظهورات است، منتهی ظهوراتی است که دقتی می‌خواهد. وقتی آن دقت را بیاورید، می‌گویید اینها واقعا معنای قرآن است و می‌دانید این دقت‌ها را به هر کسی بدهید همین استظهارات را می‌کند.

بیان دوم مهم‌تر است، در واقع بطون این جور نیست که یک حقایقی است با یک وجهی نیم‌بند با این قرآن ارتباط دارد، می‌گوییم واقعا مدالیل تنصیصی یا ظهوری اینها است. مدالیل این است، این خیلی فرق می‌کند

یک وقت می‌گوییم قرآن بطون دارد، یعنی حقایقی وجود دارد می‌توان با چسب به اینها ربطی داد.

یک وقتی می‌گوییم آن‌ها واقعا جزء ظهورات قرآن است منتهی این ظهور و نصی است که هر کسی نمی‌تواند ولی مقدمات را به هر کسی بدهید او هم می‌پذیرد.

یک بحث دیگر

این است که در حروف مقطعه صحبت کردیم، این بود که ممکن است بین خدا و پیامبر یک وضع دیگری در الفاظ باشد، یک نظامات دیگری باشد، آن باشد، آن وقت آن می‌تواند ظهور باشد منتهی ظهور شخصی است و معتبر هم هست.

این وضع‌های خاص که غیر از وضع عام است ممکن است وضع نوعی تلقی شود، یعنی هر کس از این رمزها مطلع شود او هم همین معنا را استفاده می‌کند. کما اینکه در زبان کامپیوتر و برنامه‌نویسی زبان خاص دارند، یعنی کدهای مخصوص و معانی مخصوص افاده می‌کند و آن مانعی ندارد، کدگذاری، رمزگذاری، رمز غیر از آن امر عام عرفی، این ممکن است و البته آن‌ها همه به شکل نوعی شأنی درمی‌آیند، یعنی دیگران هم مطلع بشوند می‌توانند استفاده بکنند. مگر اینکه بگوید فقط این را برای او قبول دارم و برای دیگری قبول ندارم.

logo