1404/08/11
بسم الله الرحمن الرحیم
/اخـتـلاط/مبحث نگاه
موضوع: مبحث نگاه /اخـتـلاط/
پیشگفتار
بحث در طایفه دیگری از روایات بود که در باب اختلاط به آنها میشود تمسک کرد و ارتباط آنها با بحث اختلاط قویتر است تا آنجا که مرحوم حر عاملی یکی دو تا از اینها را در باب ۱۳۲ تحت همین عنوان آورده است.
بقیه روایات و آیاتی که استشهاد کردیم در این باب نیامده است ولو اینکه یک ارجاعی در ذیل به آنها داده شده است.
پس این روایات به طور مستقیم با بحث اختلاط ارتباط دارد؛
روایت اول
معتبره یا صحیحه غیاث بن ابراهیم بود که امام صادق علیهالسلام این را نقل کردند که قَالَ أَمِیرُ اَلْمُؤْمِنِینَ علیهالسلام: «یَا أَهْلَ اَلْعِرَاقِ نُبِّئْتُ أَنَّ نِسَاءَکُمْ یُدَافِعْنَ اَلرِّجَالَ فِی اَلطَّرِیقِ أَ مَا تَسْتَحُونَ»[1] .
در این روایت شریفه جهاتی از بحث وجود دارد که در جهت چهارم بحث ما نیمهتمام باقی ماند.
بحث چهارم
این بود که در میان این نقلها و نسخی که در کافی و محاسن آمده است همان نسخه یدافعن مرجح و مقبول است و آن نسخههای یوافین و یوافقن را خیلی نمیشود مورد اعتماد قرار داد. آن که مورد اعتماد است این نسخه یدافعن است.
در مدافعه چهار احتمال گفتیم وجود دارد که احتمال سه و چهار این بود که اینها کنایه از معانی دیگری باشد که خلاف ضابطه بود، عمده تردد بین معنای اول و دوم بود و تعیین تکلیف در آن اهمیت دارد.
معنای یدافعن
تردد به این شکل بود که بنابر احتمال اول؛
معنای اول
یدافعن یعنی تنه به تنه زدن واقعی، رفتن زن در جایی که ازدحام وجود دارد و درآمیختگی به معنای عام وجود دارد و همراه با تنه به تنه زدن فیزیکی و حقیقی است. این معنای اول و مضیق است.
معنای دوم
این بود که رفتن به جایی که در آن زحام و مزاحمت وجود دارد به معنای عرفی و اعم. این معنای دوم بود که دیگر با تنه به تنه زدن فیزیکی خارجی واقعی ملازم نیست. هم آن را میگیرد و هم یک دایره وسیعتری میگیرد
تفاوت معنای اول و دوم
اگر معنای اول باشد که معنای اخص و مضیق است در موضوع این حرمت یا کراهت، آن التصاق و اصطدام و برخورد مأخوذ است این جزء موضوع و قید موضوع است آن وقت این با حرمت هم سازگار است. ممکن است بگوییم اگر دلالتی بر حرمت باقی باشد و ظهوری در حرمت در روایت استفاده بکنیم، با این سازگار است.
منع از ملامسه، لمس و اصطدام بدنها ولو من وراء لباس باشد، جایی است که میشود قبول کرد اگر حرمتی هم در آن باشد. در ظهور روایت حرمت هم باشد این قابل قبول است.
اما اگر معنای دوم و همان مزاحمت و ازدحام به معنای عرفی و عام باشد، آن اصطدام بدنها و لمس بدن دیگر مأخوذ نیست و انطباق آن با بحث یک مقدار بیشتر خواهد شد. یعنی رفتن زن در جایی که در معرض اصطدام است، ممکن است به اصطدام بیانجامد، بالقوه در این موضوع مأخوذ است، یعنی معرضیت اصطدام مأخوذ است و موضوع اصلی همان ازدحام و زحام و درهمآمیختگی در یک مکانی است که موجب مزاحمت برای یکدیگر میشود.
این تمایز وجه اول و دوم است. وجه سوم و چهارم معلوم بود که قابل قبول نیست.
وجه معنای اول
گفتیم اگر بخواهیم معنای دقیق و پایبندی به مفهوم ثلاثی مجرد این مدافعه را حفظ کنیم، نتیجه همان احتمال اول میشود چون دفع یعنی طرد و کنار زدن و طرد و کنار زدن در قالب باب مفاعله آمده است و مدافعه؛ یعنی دو طرف یکدیگر را کنار میزند و طرد میکند، تحقق طرد عینی خارجی به این است که زحام آنقدر قوی باشد که به هم میخورند.
در بعضی از لغت طرد به قوه هم آمده است، این مستلزم آن برخورد فیزیکی است، از این دفع که به مدافعه درمیآید آن برخورد فیزیکی قابل استفاده است.
این وجه برای پایبندی به آن معنای اول و استظهار معنای اول است.
وجه معنای دوم
این بود که در بعضی از لغتها آمده بود، دافعَه یعنی زاحمَه و بگوییم زحام هم معنای اعم از دفع است، ازدحام درست است که اجتماع در مکان مضیق است و ممکن است در آن دفع فیزیکی و برخورد فیزیکی هم محقق باشد شاید در آن مأخوذ نباشد که در واقع در زحام، همان تنگ بودن فضا به گونهای که به راحتی افراد در آن فضای واحد نمیگنجند، مأخوذ باشد، ولا اکثر
البته در این دومی بعضی لغت هست که وقتی زاحمه را میبینیم یک جوری معنای دفع در آن میآید؛ در بعضی جاها شاید در المنجد این طور باشد؛ زاحمَه یعنی دافعَه. خیلی جاها دورهای این شکلی وجود دارد.
اگر آن باشد، باز به معنای اول نزدیک میشود به نظر میآید زحام و ازدحام مستلزم برخورد و اصطدام فیزیکی نباشد.
تعیین یکی از این دو وجه کار دشواری است؛ اینکه کسی اطمینان پیدا بکند به این که مدافعه فیزیکی یا مصادمه بدنها در موضوع این مفهوم مأخوذ است یا خیر؟
به سادگی نمیشود اعتماد پیدا کرد، یک مقداری ترجیح احتمال دوم در ذهن میآید که وقتی میگوییم مدافعه و مزاحمه، به معنای الزاماً برخورد مستمر فیزیکی نیست، به معنای اجتماع در یک جای پر رفت و آمد و پر ازدحام است.
شاید این احتمال دوم اظهر باشد.
اگر کسی این احتمال دوم را اظهر دانست، علی ذمته، اما اگر اظهر ندانست، آن وقت احتمالاً باید گفت دو معنا اینجا وجود دارد؛ یعنی؛
۱- یک معنای خاص که مضیق است
۲- یک معنای اعم که موسع است
در این مواردی که بارها گفتهایم، اشتراک لفظی به معنای عام و خاص پیدا میشود اینجا آن معنای اخص را میتوانیم اخذ بکنیم، اگر به این اجمال میان معنای اعم و اخص بیانجامد آن معنای اول مرجح است ولی بعید نیست بگوییم معنای دوم مراد است یعنی در تبادر عرفی، همان زحام است و زحام هم یعنی اجتماع در یک مکانی که در معرض اصطدام است.
شاهد آن این است که در روایات بعدی که میخوانیم، آمده است که زنها وسط راه نروند، در وسط راه و مسیرهای رفت و آمد، زنها رفت و آمد نداشته باشند.
اینها قرائن خارجی است که نشان میدهد احتمالاً زحام اینجا به معنای عام است و نه معنای خاص.
بعید نیست معنای دوم را ترجیح بدهیم هم با تبادری که در ذهن ما از این ماده است، از ماده زحام است و هم با آن قرائن خارجیهای که روایات دیگر باشد. به عنوان قرینه و مؤید، اینها هیچ کدام دلیل نیست، اصل آن است که آن تبادر را باید کسی اطمینان پیدا بکند.
اگر کسی به اطمینانی در این احتمال دوم رسید، احتمال دوم انتخاب میشود که بعید نیست و اگر کسی نه به اطمینان نرسید باید بگوید مردد بین المعنیینی است که اعم و اخص است و آن معنای اخص، قدر متیقن است و مازاد آن را نمیشود در دلیل اخذ کرد.
ملاحظه کردید این دو معنا خیلی با هم فاصله دارد، اینکه آن که منع میشود چه به نحو تحریم یا تنزیه چیزی است که در آن مصادمه ابدان است، یا اینکه صرف حضور در جای شلوغ که در معرض مصادمه است، این خیلی با هم تفاوت دارد.
بعید نیست که معنای دوم مراد باشد و اگر کسی معنای دوم را استظهار نکرد، چه بگوید ظاهر اولی است بر اساس همان معنایی که در مفهوم ثلاثی مجرد آن مأخوذ است، یا اینکه بگوید مردد است، هر دو یک نتیجه را میدهد، همان معنای اول را نتیجه میدهد.
در مقام تطبیق مصداقی واقعاً موارد مشکوک زیاد است برای آنکه زحام یک مفهوم عرفی است که از زحامها و ازدحامهای خیلی سنگین را میگیرد تا ازدحامهایی که آدم مشکوک است و شک دارد که اینجا زحام صدق میکند یا خیر؟! موضوع ازدحام میشود. حضور در جای شلوغ.
بعضی کتب لغت دافعه دارد که اگر دافعه باشد همان دوری است که در لغات خیلی وجود دارد در المنجد خیلی جاها این را به آن ارجاع داد است و آن را به این ارجاع داده است این معلوم است که نمیتواند خیلی با یک بیان منقحی آنچه متبادر به ذهن از این لغت است تصویر کند. مفهوم عرفی است.
اینجا زاحمَه هم اینجور است؛ ازدحام به معنای شلوغی است که در فارسی میگوییم شلوغی است.
به هوش مصنوعی که مراجعه کردم، مطالبی از منابع عامه ارائه میدهد که در آنجا در کتب تفاسیر حدیثی میگوید مدافعه در روایات نیست (منظور روایات اهل سنت است).
در منابع عامه روایتی نقل میکند از صحابه، آنجا میگوید گاهی با تبرج یک ربطی دارد.
اگر معنای دوم باشد، یک جوری تبرج است، یعنی حضور در جامعه به شکل برجسته، آن روایاتی که میگوید در حاشیه مسیر راه بروند، نه وسط مسیر، آنجا هم دارد و میگوید این با تبرجی که در قرآن هست ربط دارد؛ ﴿لَا تَبَرَّجْنَ تَبَرُّجَ الْجَاهِلِیَّةِ الْأُولَیٰ﴾. منتهی تعمیمی در تبرج وجود دارد برای اینکه در تبرج آن که نهی به آن تعلق گرفته بود، آن است که در معرض التذاذات است.
فعلاً در اینجا زحام است، یعنی جای شلوغ، جایی که در معرض مصادمه است، الان کسی میخواهد به حرم امام رضا علیهالسلام بود، چند مسیر است، بعضی مسیرها فشرده میشود در معرض مصادمه و اصطکاک است، گفته میشود اینجا یا حرام است یا کراهت دارد. (آخر کراهت میشود)
اینها مجموعه قرائنی است که با تبرج هم نسبت بدهیم که در کلمات اهل سنت بنا بر آنچه در هوش مصنوعی آمده است، ربط داده شده است.
این یک بحث که به نظرم از میان این چهار معنا، معنای دوم ارجح هست.
اما اگر کسی معنای اول را که تناسب با آن دقت لغوی ماده ثلاثی مجرد دارد، انتخاب بکند یا اینکه تردید را انتخاب بکند، هر دو به یک معنا میرسد، یعنی آن معنای اخص و مضیق را باید بگیرد.
دیگر با بحث اختلاط خیلی ربط مستقیم و واضحی پیدا نمیکند، آن دیگر مطلق اختلاط نیست، اختلاط خیلی خاص الخاص است که ملامسه و اصطدام و التصاق در آن وجود دارد.
اما معنای دوم که تا حدی ترجیح داده شد با اختلاط تناسب بیشتری دارد، البته منطبق بر مطلق اختلاط نمیشود ولی نسبت آن خیلی نزدیک میشود.
جهت پنجم در روایت
این است که این روایت دو مدلول دارد؛
۱- مدلول مطابقی
۲- مدلول التزامی
مدلول مطابقی که مدلول اول است این است که خطاب به مرد است، مردهای کوفه را مذمت میکند به خاطر آنکه زنان آنها یدافعن فی الطریق میفرماید أ ما تستحون حیا نمیکنید که اجازه دادهاید زنهای شما در این ازدحام و شلوغهایی که در معرض تصادم هست حضور پیدا بکنند.
این مدلول مطابقی است که مردها را منع میکند از اجازه حضور زن در این شلوغیها و خطاب در این مدلول مطابقی متوجه مردها است، میگوید شما چرا اینطور هستید، مواظبت ندارید، نسبت به رفتوآمدها در جاهای شلوغ و در مظان مصادمه. این مدلول مطابقی است
و مدلول التزامی و بالملازمه آن، عبارت است از منع خود زن که به نحو مدلول التزامی مخاطب است
مخاطب غیرمستقیم خود زنها هستند که نباید در جایی که ازدحام هست، حضور پیدا بکنند، نباید یدافعن الرجال بر آنها صدق بکند. این مدلول التزامی است.
آن هم که دیروز عرض کردیم، با این تکمیل میشود؛ دیروز عرض کردیم مرحوم کلینی در کافی این روایت را در عداد روایات غیرت آورده است، هفت هشت ده روایت در آن باب که عنوان آن غیرت الرجال است آورده است که یکی هم این است و در وسائل این روایت در باب ۱۳۲ آمده است که عنوان آن اختلاط النساء است، حرمت یا کراهة اختلاط النساء باشد، عنوان اختلاط در بیان و متن باب وسائل آمده است.
این کاری که صاحب وسائل کرده است کار خوب و درستی است برای اینکه این یک مدل التزامی مهمی دارد که مستقلاً ارزش دارد و در بحث اختلاط باید توجه کرد.
منتهی با توجه به آنچه امروز عرض کردیم این عنوان دهی در کافی با عنوان دهی در وسائل، هر دو درست است. در کافی مدلول مطابقی میبیند در وظائف مرد میبرد که مرد باید غیرت داشته باشد و در روایاتی خود واژه غیرت آمده است در اینجا در متن واژه غیرت نیامده است ولی مفهوم غیرت در این مأخوذ است. نقل دومی هم که میکند میگوید و فی المحاسن زاد و لا تغار.
اما در وسائل این روایت را در عنوانی قرار داده است که عبارت باشد اختلاط النساء که نگاه به مدلول التزامی است و هر دو درست است.
مستقیم حضرت میفرماید شما مردها، غیرت داشته باشید، مراقبت داشته باشید، رفت و آمد زنها را توجه کنید که در زحام و شلوغی در معرض اصطدام بنابر احتمال دوم قرار نگیرند و بنابر احتمال دوم در مدافعه حقیقی هم قرار نگیرند و نوعی آنها را مواخذه میکند که چرا این اتفاق افتاده است.
معلوم میشود که اینها هم یک وظائفی در خانه نسبت به این مراقبت و برنامهریزی نسبت به این مسئله ورود آنها و عدم ورود آنها در شلوغیها و مزاحمتها دارند.
در ضمن این بالملازمه اشاره دارد که اصل این مسئله مذمومیت دارد که مردها به خاطر آن مذمت میشوند، معلوم است که مذمومیت حتماً وجود دارد.
پس در اینجا دو حکم استفاده میشود؛ یکی از مدلول مطابقی و یکی از مدلول التزامی.
مناقشه
ممکن است کسی اینجا ان قلتی وارد کند که این ملازمه ثابت نیست، برای اینکه عقلا قابل تفکیک است، ممکن است بگوییم یک چیزی برای خود آن شخص فاعل قبحی ندارد ولی اینکه دیگری به آن کمک کند یا منع نکند، این مذمومیتی دارد.
جواب مناقشه
این است که اگر کسی ملازمه عقلیه را اینجا ادعا کند پاسخ همان است که گفته شد؛ هرگز تلازم عقلی ندارد، به اینکه او مأمور به بازدارندگی ولی بر خود او حرام یا کراهتی نداشته باشد. کما اینکه در بچههای غیر ممیز یا بچه ممیز یک چیزی حرام نیست، مثلاً یک خمری را بخورد، در غیر ممیز اینطور است ممکن است در ممیز هم اینطور باشد، میگوییم حرام نیست، ولی بر پدر و مادر ممکن است لازم باشد که ممانعت کنند، بازدارندگی داشته باشند. معلوم میشود ملازمه عقلیه اینجا وجود ندارد.
اما در جایی که کسی مکلف است، این ملازمه وجود دارد؛ مثل امر به معروف و نهی از منکر، اگر میگوید او را نهی کن از این کار، یا میگوید او را به این امر کن؛ ﴿وَأْمُرْ أَهْلَكَ بِالصَّلَاةِ﴾[2] ، این در صورتی که او مکلف باشد، این ملازمه عرفی دارد که امر به امر است، ملازمه دارد با اینکه برای او هم این امر ممدوح است یا مذموم است.
بنابراین ملازمه مدلول التزامی علی قسمین است؛
۱- مدلول التزامی که تلازم عقلی است
۲- یا مدلول التزامی که برآمده از تلازم عرفی است.
این دلالتهای التزامی بین و بین به معنی الاخص و اعم و غیر بین در کل دلالتهای التزامیه، توجه داشته باشید که دو قسم است؛
۱- دلالتهای التزامیه که ناشی از ملازمه عقلی است.
۲- و نوع دیگر، دلالتهای التزامی ناشی از ملازمههای عرفی.
عرفی هم در لسان شرع الی ماشاءالله وجود دارد؛ ﴿قُلْ لِلْمُؤْمِنِینَ یَغُضُّوا مِنْ أَبْصَارِهِمْ﴾، میگوییم ملازمه عرفی دارد با اینکه او باید خود را بپوشاند، در ستر و نگاه قائل به یک اشعار بودیم ولی با قرائن عرفی درست میشد.
این نکتهای که اینجا وجود دارد، این است که حضرت معاتبه میکنند مردها را از اینکه جلوی این کار را نمیگیرند. این دو وجه دارد، اینکه در حد همان امر به معروف و نهی از منکر عرفی است، مستقل هم میشود مطرح کرد که این معاتبه اینکه چرا جلوی این حضور آنان در شلوغی و ازدحام را نمیگیرید؛ لأحد الامرین؛
۱- اینکه از باب امر به معروف و نهی از منکر حضرت عتاب میکند که چرا امر به معروف نمیکنید، یا نهی از منکر نمیکنید؟!
۲- یا اینکه یک نوعی ولایت را میخواهند بگوید. اینها در آن نیست.
مصداق خاص نهی از منکر هست از باب اینکه این نهی منکر از چیزهایی است که او بیشتر درگیر مسئله است و بیشتر در معرض تمامیت ادله و شرایط نهی از منکر است.
شاید بیش از این نشود استفاده کرد مگر اینکه قرائن دیگر را ضمیمه کنیم مثلاً اذن در خروج را مطلق بگیریم و بگوییم این به آن برمیگردد.
این که برگردد به جهت ولایی که در حد اذن در خروج است، آن هم مطلق نیست محدود به قیودی است. آن را میگوید؟ یا از باب نهی از منکر میگوید؟ بعید نیست که از باب خاص باشد
بحث ششم
این است که این نسائکم یدافعن الرجال، از حیث این که نساء و رجال را چگونه تفسیر کنیم دو احتمال دارد؛
احتمال اول
این است که معنای آن زوجیت است، نساء و رجال یعنی زن و شوهر که با همان اذن خروج یک ارتباطی برقرار میکند.
احتمال دوم
کار به خصوص زن و شوهر ندارد، عموم رجال را مطلق میگوید و نساء را به طور مطلق مقصود کرده است و این شمول بیشتری میکند، یعنی یک نگاه عام اجتماعی دارد؛ میگوید چرا فرهنگ شما به اینجا رسیده است که مردها اینجور غیرت نمیورزند که زنان آنها در معرض اصطدام و اختلاط در جامعه قرار میگیرند.
آن وقت این هم شامل مرد در خانه میشود نسبت به دخترش، مادرش و اقربایی که در آنجا هستند و هم مقداری اعم میشود نسبت به این یعنی جامعه اینجور است که مردها آن غیرت را ندارند، کار به آن ارتباط هم ندارند. این دو قسم را هم جدا بکنیم در واقع سه احتمال میشود
خلاصه
احتمال اول
این است که به مردها نسبت به زنانشان میگوید چرا غیرت ندارید.
احتمال دوم
این است که به مردها نسبت به اقربا و زنان مرتبط با آنها میگوید چرا نسبت به آنها غیرت ندارید؟! که شامل زن و خواهر و همسر و فرزند و محارم و آن که با او ارتباطی دارد.
احتمال سوم
این است که یک بحث اجتماعی عام را میگوید که جامعه مردان، باید نسبت به زنها غیرت داشته باشند حتی شامل دیگران هم میشود، یعنی جامعهای که غیرت دارد نسبت به اینکه زن، ولو کسی که با او ربط ندارد، در معرض تزاحمات و ازدحامهایی قرار میگیرد که موجب میشود آن مصادمه و ازدحام و تهییج شهوانی و امثال آنها، در آن مظان قرار میگیرد.