« فهرست دروس
درس فقه استاد علیرضا اعرافی

1404/01/30

بسم الله الرحمن الرحیم

/ استثنائات از عدم جواز نظر به اجنبی/مبحث نگاه


موضوع: مبحث نگاه / استثنائات از عدم جواز نظر به اجنبی/

پیشگفتار

بحث در مسائل مربوط به نگاه غیرمستقیم به نامحرم بود و به آنچه نگاه به آن حرام است، عرض شد اینجا فروعی هست و فرع دوم مربوط به مرآت و ماء و امثال اینها بود.

دلیل اول را از بیان مرحوم آقای خویی را نقل کردیم و مناقشه‌ای در آن بود

دلیل دوم آیه غض بود که دو تقریر داشت و در واقع دو دلیل و استدلال بود.

دلیل سوم عبارت است از آیه شریفه ﴿لَا یُبْدِینَ زِینَتَهُنَّ﴾ [1] که در سوره نور آمده است.

مقدمات استدلال به آیه

مقدمه اول

تقریر به استدلال ابداء هم در جلسات سابق اجمالاً مطرح شد و واضح هم هست استدلال به این آیه، نقطه مرکزی و اصلی آن مفهوم ابداء است که این ممکن از نظر متفاوت باشد؛ آیه می‌فرماید ﴿لَا یُبْدِینَ زِینَتَهُنَّ﴾ و ابداء از نظر عرفی گفته شده است اعم است از اظهار بدن و اعضا به صورت مستقیم در مرئا و منظر دیگران، یا اظهار از طریق آینه و آب و اجسام شفافی که جسم را در خود نشان می‌دهند. این نقطه اصلی استدلال است

مقدمه دوم

البته این استدلال مقدمات دیگری هم دارد که یکی از مهم‌ترین آن‌ها این است که آن ملازمه را به نحو اطلاق باید بپذیریم و این مقدمه هم در استدلال لازم است چرا که اگر کسی بگوید بین حرمت اظهار و وجوب ستر از یک طرف و حرمت نظر ملازمه نیست، دیگر استدلال فرو می‌ریزد و این آیه دیگر ارتباطی با حرمت نظر پیدا نمی‌کند. طبعاً این مقدمه هم لازم است که اینجا مورد قبول قرار بگیرد که اصل ملازمه.

مقدمه سوم

همان‌طور که ملازمه سومی هم به عنوان اصل موضوعی در اینجا لازم است که مقبول باشد و آن اینکه زینت در اینجا اختصاص به زینت‌های ظاهری نداشته باشد بلکه زینت‌های ذاتی را هم بگیرد.

این سه اصل موضوعی و مقدمه در آیه است که باید پذیرفته شود تا استدلال به آن تمام بشود.

منتهی آن دو مسئله اصل آن در موارد دیگر و بحث‌های دیگر کم و بیش مطرح شده است.

تفاوت ابداء و اخفاء

آن نکته اصلی همان مقدمه اول است که ابداء ممکن است گفته شود با نظر فرق می‌کند. ابداء اظهار است، در مقابل اخفاء و معنای اخفاء این است که کاری بکند که اصلا دیده نشود، مستقیم یا غیرمستقیم.

اما ابداء اعم است از این که خود را به شکل مستقیم نشان بدهد یا در آینه خود را نشان بدهد، گفته می‌شود خود را اظهار کرد.

این دلیل دیگری است که در اینجا مطرح شده است و در کلمات آقایان آمده است و در فرمایش‌های مرحوم آقای داماد در کتاب صلاة این را ملاحظه می‌کنید. این تعبیر ایشان در تقریرات صلات این‌طور آمده است، (البته این دو دلیل را ایشان یک جا آورده است)، اول راجع به غض بحث می‌کنند همان تقریر دومی که جلسه قبل بحث کردیم.

بعد می‌فرماید أنّه لو سلّم‌ عدم شمول عنوان النظر له، اگر بگوییم نظر یعنی نگاه مستقیم، می‌گوییم أدلّة حرمته لیست منحصرة بهذا العنوان، فانّ غضّ البصر، آن تقریر دوم هفته قبل واجب و لا یکون إلاّ إذا لم ینظر إلی ما یری منها فی الماء و المرآة کما أنّ إبدائها یصدق بأن تواجه مرآةً أو ماءً یری صورتها فیه، فیکون إبداؤها حتی بهذا الوجه حراماً می‌فرماید اینجا دیگر نظر نیست، ابداء است و با ملازمه نظر را هم می‌گیرد.

این استدلال دیگری است که در اینجا مطرح است، چینش ما سوم بود ولی دو تقریر را جدا بکنیم، دلیل چهارم می‌شود.

مناقشه در استدلال

مناقشه اول

در مقام مناقشه طبعاً یکی از آن سه مقدمه را کسی نفی بکند. اولین راه این است یا بگوید زینت اینجا فقط زینت ظاهری است و کار به اعضاء و زینت ذاتی ندارد. این یک راه است.

پاسخ به مناقشه اول

این راه مقبول نیست برای اینکه از روایات استفاده می‌شود که زینت اینجا اختصاص به زینت‌های ظاهری ندارد و بحث آن مفصل است و سابق مطرح کردیم.

این یک مناقشه است که طبق بیان امروز کسی مقدمه سوم را کنار بگذارد که ظاهراً درست نیست.

مناقشه دوم

این است که کسی ملازمه را نفی بکند.

پاسخ به مناقشه دوم

این است که ملازمه اینجا ملازمه چند فرض دارد و ما به یک بیانی ملازمه را در آیه پذیرفته‌ایم و محل بحث بود، از کسانی که مطلقاً ملازمه را نفی می‌کردند و تا کسانی که ملازمه را می‌پذیرفتند که ما یک راه میانه‌ای داشتیم که ملازمه را قبول داشتیم. این راه مناقشه لااقل بر اساس آنچه سابق گفته شده است بسته است و نمی‌شود مناقشه کرد

مناقشه سوم

این است که کسی مقدمه اول را نفی کند و بگوید ابداء مراتب دارد و ممکن است کسی بگوید اینجا با مناسبات حکم و موضوع، ابداء مقصود ابداء مستقیم است.

با این بیان از این راه مناقشه سوم که نفی مقدمه اول باشد با این بیانی که عرض می‌کنم.

کسی این‌طور بگوید که ابداء وجهه، ابداء صورتَه، ابداء عضوَه، این ابداء دو معنا دارد اگر دو معنا هم ندارد، دو استعمال دارد، یک استعمال یعنی اظهار مقابل خفاء مطلق.

اما یک معنای دیگری هم ممکن گفته شود یا استعمال دیگری دارد که ابداء یعنی اظهار خود آن شئ به طور مستقیم اما اگر با واسطه‌ای آن را نشان می‌دهد، مخصوصاً در عکس که جدی‌تر است، الان اگر کسی خود را به دیگری نشان ندهد، عکس را به او بدهد، آنجا ابداء صدق می‌کند یا خیر؟ محل تردید است.

گفته می‌شود ابداء نفسَه بر او، معلوم نیست. در جایی که عکس باشد.

یا اینکه عکس نباشد، بلکه اگر کسی نقاشی بکند، کسی خود این کار را بکند، آیا گفته می‌شود ابدء؟ معلوم نیست، اینجا راه مناقشه می‌شود باز کرد که آنجایی که تصویر دقیقی از خود بکشد و به دیگری بدهد. یا مجسمه بسازد.

می‌خواهیم بگوییم این‌جور نیست که واضح باشد که ابداء درهرحال مفهوم عامی دارد که غیرمستقیم‌ها، آن هم در همه طیف بگیرد. گاهی استعمال می‌شود و در یک معانی اضیقی به کار می‌رود که بعضی از مراتب غیرمستقیم را نمی‌گیرد. چرا؟ فرمایش ایشان این است، حکمت‌ها و چیزهای مختلفی، مناسبات حکم و موضوع، ارتکازات اثر می‌گذارد.

بحث در این است که در جایی که التذاذ باشد مقصود نیست، خود مرحوم داماد هم اینجا راجع به حکمت هم مطرح کرده‌اند بعد خود مناقشه کرده‌اند.

التذاذ اینجا مقصود نیست، چون فرض آن است که در غیر التذاذ است. اگر گفته شود در مظان التذاذ است، این برای ما محرز نیست که هر چه در مظان التذاذ باشد ممنوع است.

التذاذ بالفعل اگر باشد آن حتماً حرمت هست. اما اگر التذاذ بالفعل نباشد، به شأنیت و در مظان التذاذ باشد برای ما محرز نیست.

اینکه به هیچ نحو او را نبیند، (اینجا عورت را هم نمی‌گوییم، در تبصره‌های بحث خواهیم گفت بحث عورت جداست، ممکن است کسی در عورت بگوید آنجا مناسبات حکم و موضوع است که نمی‌گذارد ابداء این‌جوری جایز است)

در هر صورت این مناقشه سوم است که مقدمه اول را کسی مورد تردید قرار بدهد و بگوید برای من خیلی واضح نیست که شمول أَبداء نسبت به إبداء و اظهار با واسطه. اظهار در آینه و امثال این.

این راه سوم مناقشه است که مقداری فرق دارد با اینکه کسی آن مقدمات دیگر را نفی کند. آن به نظرم قابل نفی نیست.

من جازم به این اشکال نیستم و با تردید این را نقل می‌کنم می‌گویم اینکه در کلمات آقایان گفته شده است که ابداء مفهوم دیگری از نظر هست و با ملازمه و دو مقدمه دیگر، دلالت آیه تمام هست و به این کسی اعتماد بکند به شکل جزم، در این یک تردیدی وجود دارد، فی النفس شئٌ هست.

ما می‌گفتیم عرفاً در حد یک اشعاری است، ولی با قرائن داخلی آیه و تقابل این غض و ابداء می‌گفتیم آن اشعار و اقتضاء به فعلیت می‌رسد و ملازمه می‌شود.

خلاصه بحث

بنابراین استدلال دارای سه مقدمه بود، طبیعی است که مناقشه در آن‌ها به این سه برمی‌گشت، منتهی نفی مقدمه سوم و دوم خیلی واضح نبود اما مناقشه در مقدمه اول که مفهوم ابداء باشد که مناقشه سوم بود، قابل طرح بود، با تردید از آن عبور می‌کنم.

مناقشه چهارم

به مقدمه ملازمه برمی‌گردد ولی با این بیانی که عرض می‌کنم.

ملازمه را اینجا به این شکل می‌گوییم، آیه می‌گوید که، واجب است بر زن که خود را از نامحرم بپوشاند و این وجوب ستر با حرمت نگاه دیگران به او ملازمه دارد. به یکی از آن بیان‌ها که ما بیان حد واسط را اینجا می‌گفتیم و بیان ما این بود که یک اقتضای ملازمه از نظر عرفی در ذهن عرفی وجود دارد.

یک قرینه متمم و مکمل می‌خواهد که این ملازمه به ظهور مبدل بشود و فعلیت پیدا بکند و تمام بشود و آن قرینه در آیه وجود دارد، آن تقابل صدر و ذیل آیه و نکاتی که در آیه می‌گفتیم به این کمک می‌کند که این ابداء و ستر و کشف در اینجا غیر از ابداء و ستر باب صلات است که از مَحرَم هم باید بپوشاند، این چیز دیگری است. چون مقام این است و تقابل وجود دارد، این حرمت کشف از این‌سو، با حرمت نظر از طرف مقابل تلازم پیدا می‌کند. این بیان ما در آنجا بود و عرفی هم هست.

اما در مناقشه چهارم نکته این است که این ملازمه را ما پذیرفتیم و ابداء را هم می‌گوییم مطلق اظهار بدن، ولو اظهار از طریق آینه، ابداء همان معنای عام و استعمال عام دارد.

اما آیا ملازمه را که پذیرفتیم، اطلاق ملازمه هم قبول است؟ چون ملازمه عقلی و تام که قائل نیستیم، می‌گوییم خطاب بدون آن تمام نیست، یعنی این خطاب اقتضای این را داشت که آن طرف، حرمت نظر، حرمت ابداء، حرمت کشف، حرمت نظری را هم به دنبال خود می‌کشاند، اما آیا واقعاً می‌شود این را گفت اطلاق دارد؟

نمی‌گوییم مفاهیم و نفس الامر حرمت کشف و حرمت نظر باهم تلازمی دارد، تلازم عقلی که نیست، یک تلازمی است که این را از خطاب به دست آوردیم آن هم با آن مقدماتی که ما عرض می‌کردیم.

آیا این مستلزم این است که بگوییم این اطلاق ملازمه است؟ در تمام مصادیق ابداء؟ این اطلاق محل تردید است.

در همین جا که ما شک داریم اگر این‌جور می‌گفت، لا تبدی زینتها به شکل غیرمستقیم، می‌گفتیم ملازمه هست.

ولی اینجا از یک اطلاقی بخواهیم به اطلاق ملازمه پی ببریم، این را می‌شود محل مناقشه قرار داد.

بگوییم اصل ملازمه با آن بیان عرفی که از خطاب، استفاده می‌کنیم، این را قبول داریم اما اطلاق ملازمه محل تردید است.

این البته یک بحث اصولی اساسی است، در مواردی که از خطاب یک مدلول التزامی می‌گیریم لازم بین به معنی الاخص و بین به معنی الاعم است که در حد مدلول التزامی قرار می‌گیرد.

آن مدلول التزامی هم به اطلاقی که در خود مدلول مطابقی است، می‌شود پای بند بود و پذیرفت یا خیر؟

اما بحث ما اینجا این است که یک ملازمه‌ای که عرفی است و آن هم ملازمه‌ای که از مقام اثبات خطاب به دست آوردیم به این شکل گفتیم یک اشعاری و اقتضای ملازمه بین این دو حکم هست و با قرائن ثانوی می‌گوییم این اقتضا در این آیه به فعلیت رسیده است.

نمی‌خواهد بگوید بین این حقیقت و آن حقیقت یک تلازم نفس الامری است، اگر این بود فرق می‌کرد، تلازم نفس الامری نیست و تلازم نفس الامری در شریعت هم نیست، در نماز، مقابل شوهر هم باید بدن را بپوشاند، با این که نگاه او جایز است، ولی در نماز باید بپوشاند و اگر اتفاقاً اگر او معذور باشد که نپوشاند، هیچ اشکالی ندارد. شوهر می‌تواند در حین نماز او هم به او نگاه کند.

ملازمه واقعیه نفس الامری در عالم تکوین نیست، در بین عقلا آن ملازمه نفس الامری تام آن شکلی که نیست، در شریعت هم که نیست، با انضمام قرائنی گفتیم این با آن علی الاصول تلازمی دارد.

آیا این انضمام قرائن اقتضا می‌کند که بگوییم تا همه ریزه‌کاری‌ها و به اطلاق‌ها این تلازم است؟ این را مقداری در آن تردید داریم.

این نوع تلازم و مدلول التزامی بتوانیم اطلاقی در آن حکم ثانوی که به ملازمه استفاده کردیم، به آن شکل خطابی ندارد.

انواع ملازمه

یک بحثی در اصول است که ملازمه انحایی هم دارد.

۱- یک وقت ملازمه عقلی است این طبیعی است که اطلاق این، آن را هم می‌گیرد.

۲- یک وقتی هست یک ملازمه تامی است ولو عقلایی، آن را هم شاید پذیرفت با یک تأملی.

۳- این است که ملازمه را این مقدمات و این تمهلات اثبات کردیم، این هم فی نفسه شئٌ، می‌گوییم شاید اطلاق در ملازمه نباشد

یعنی بگوید ابداء نکن، آن ابداء مستقیم، فی‌الجمله، آن طرف هم همراه دارد، یعنی نگاه حرام است، اما مانعی ندارد که ابداء بر او حرام باشد، کشف ولو با واسطه آینه ولی برای او نگاه جایز باشد در جایی که غیرمستقیم است. در این تلازم علی الاطلاق تردید داریم.

اصل ملازمه را به آن شکل قبول داریم، اطلاق آن را قبول نداریم، دلیل آن است که ملازمه اقسامی دارد؛

۱- ملازمه عقلی: همان تلازم عقلی هر جا باشد این هم هست.

۲- ملازمه عرفی تام: ممکن است گفته شود که تلازم آن اطلاق دارد.

۳- تلازمی است که در ابتدا یک اشعاری در آن وجود دارد، یک اقتضایی در آن وجود دارد ولی با قرینه ضمائمی که از آیات استفاده کردیم گفتیم این اقتضاء به فعلیت تبدل پیدا کرد و ملازمه‌ای شد که استفاده می‌شود.

اما این آیه اقتضا می‌کند که اطلاق ملازمه را هم بپذیریم؟ در این تردید داریم.

اطلاق باید یک مقدماتی داشته باشد که تمام بشود، می‌گوییم مولا در اینجا در مقام این نیست که ملازم این را هم به نحو مطلق بگوید، آن که در مقام بیان است، اصل حکم است، ﴿لَا یُبْدِینَ زِینَتَهُنَّ﴾ اما ملازم آن را که عقلی نیست، عرفی تام که ابتدا هم در خود این خطاب باشد نیست، با یک مقدمات دیگری می‌گوییم این ملازمه هست.

می‌گوییم در ملازمه در مقام بیان ملازم به نحو مطلق شاید نباشد. در بیان ملازم، ممکن است بگوییم مقدمات حکمت تمام نیست.

خود واقعیت نفس الامری این ابداء و آن ملازمه‌ای نیست، با یک قرائن خطابی می‌گوییم ملازمه درست است.

اینجا عرض بکنم که اگر کسی بخواهد به دلیلی بخواهد تمسک بکند، قوی‌ترین دلیل همین است، ولی در عین حال این دو تردید در آن وجود دارد.

پس تا اینجا در میان ادله و تقریرهایی که داشت، این تقریر مربوط به آیه ابداء را قوی‌تر می‌دانیم گرچه این دو تردید و تأمل در آن وجود دارد. جالب است که آقای خویی به این توجه نکرده‌اند و از آن عبور کرده‌اند. درحالی‌که این دلیل مهم است.


logo