درس خارج اصول ابوالقاسم علیدوست
1400/03/22
بسم الله الرحمن الرحیم
مسائلی از اجتهاد و تقلید؛ اشتراط حیات در مرجع تقلید آری یا نه؟
موضوع: مسائلی از اجتهاد و تقلید؛ اشتراط حیات در مرجع تقلید آری یا نه؟
گفته شد در مرحله تحقیق باید به نکاتی توجه کرد، نکته اول (ماهیت شناسی تقلید) گذشت. قبل از پرداختن به نکته دوم تذکری را نسبت به درس گذشته میدهیم؛ در جلسه گذشته و در توضیح دوران امر بین تعیین و تخییر مثال هایی ذکر شد و گفته شد که گاهی دوران امر بین حجت قطعی و حجت مشکوک است و گاهی بین اقل و اکثر است مانند یقین به اینکه مسح کل پشت پا کافی است و مسح بخشی از پشت پا مشکوک است پس مسح کل پشت پا دائر است بین تعیین و تخییر. در مواردی که دوران بین اقل و اکثر است گرچه میتوان آن را از تعیین و تخییر دانست ولی اصطلاحاً به آن تعیین و تخییر نمیگویند لذا برخی میگویند ما در دوران امر بین تعیین و تخییر قائل به احتیاط هستیم ولی وقتی به اقل و اکثر و مثال مسح پا میرسند، برائت را جاری میکنند. اگر بخواهیم برای تعیین و تخییر مثال بزنیم و شک در حجت هم نباشد باید مثال متباینین را مطرح کرد مثلاً میدانیم اگر زکات فطره را به فقرای امامی بدهیم کفایت میکند ولی اگر به غیر فقیر بدهیم مانند ساخت پل و راه، یا به فقیر غیر امامی بدهیم، این ها مشکوک هستند پس دادن زکات به فقیر امامی یکی از چند شق تخییر است؛ هرچند به گمان ما این مثال هم نهایتاً به اقل و اکثر میرسد و لذا قائل به برائت هستیم اما وقتی آقایان مثال میزنند این مثال را مطرح میکنند و مثال برای دوران امر بین تعیین و تخییر در حجت هم همین دوران امر بین تعیین تقلید از مجتهد زنده و تخییر بین زنده و مرده است.
نکته دوم در تحقیق مسأله: باید دید تقلید در شرع چه مقدار موقعیت دارد؟ آیا موضوعیت دارد یا تقلید در کنار احتیاط و برای رسیدن به اطمینان است؟ بدین معنا که انسان مطمئن شود حداقل در اکثر موارد درست عمل میکند. اگر نگاه ما به تقلید، موضوعیت داشتن آن باشد این فتوای صاحب عروه که عمل عامی بدون اجتهاد و تقلید باطل است، وجه پیدا میکند ولی اگر کسی بگوید تقلید وسیله خوبی است چون یا اصابت به واقع پیدا میکند یا عذر است اما تقلید در احکام، اصالت ندارد، در این صورت دیگر برای تقلید موضوعیت قائل نشده است.
حال میگوییم اگر رویکرد ما موضوعیت دادن به تقلید باشد در این صورت بیشتر باید طرف اشتراط حیات در مرجع تقلید رفت تا وقتی که تقلید را راهی برای رسیدن به اطمینان بدانیم مانند رجوع به متخصص در سائر علوم و فنون لذا اگر بدانیم دارویی که پزشک مرده در 300 سال قبل تجویز کرده بهتر از داروی پزشک زنده است از همان داروی پزشک مرده استفاده میکنیم. نظر ما هم در حاشیه عروه این است که اگر تقلید از میت ابتدائاً، برای مقلد علم آور شود، میتواند تقلید بکند لکن فتأملوا زیرا باید توجه کرد که اگر علم یا اطمینان بیاید دیگر اسم آن تقلید نیست بلکه به اطمینان خود عمل میکند وگرنه اگر موضوع تقلید محقق شود، نمیتوان از مرده تقلید کرد.
نکته سوم: این نکته، هم تحقیق را پیش میبرد و هم ملاحظه ای جدی بر کلام آقایان مخصوصاً آقای خوئی است. این مسأله تقلید از مجتهد زنده یا مرده، بیشتر عقلی عقلائی است لذا نمیتوان آیه ای مانند «فاسألوا اهل الذکر» را مطرح کرد و گفت برای مقلدی که الان میخواهد تقلید کند باید سراغ اهل الذکر زنده برود ولی کسی که قبلاً تقلید میکرده میتواند باقی بماند و فرقی نمیکند که اهل الذکر او مرده باشد یا نه چون الان میخواهد عمل کند نه اینکه به اهل الذکر رجوع نماید. این روش بحث صحیح نیست خب به این قائل محترم میتوان گفت که تقلید، همان رجوع جاهل به عالم است و قرآن هم غیر از این چیزی نمیگوید خب در این صورت باید دید که اقتضای رجوع جاهل به عالم چیست؟ آیا اقتضا دارد که مرجع زنده باشد یا میتواند مرده باشد یا بین ابتدا و استمرار تفاوت است؟ به نظر ما باید ادله تقلید را در یک نظام حلقوی که یُفسر بعضها بعضاً قرار داد سپس دید آیا اصلاً نوبت به استصحاب میرسد؟ ادله چه اقتضا میکند؟ پس نباید ادله را جدا جدا دید و روی دلالت تصوری آن ها حساب کرد مثلاً گفت اهل الذکر یا فقها به مردگان اطلاق نمیشود. بله ممکن است نتیجه هر دو راه یکی باشد ولی فرآیند دوم صحیح نیست.
نکته چهارم (بیان رأی نهایی): اگر مرجعیت تقلید را صرف مرجعیت علمی ندانستیم و مرجع تقلید را زعیم المسلمین دانستیم آیا میتوان گفت مرده زعیم المسلمین است؟ حرف ما به آقای خوئی این است که شما فرمودید مجنون نمیتواند مرجع باشد چون مرجعیت یک نوع زعامت و امتداد امامت است خب پس چرا تقلید از میت را در بعضی از صور میپذیرید؟ اینکه بگویید مجتهد با موت ارتقا پیدا میکند به درد زعامت نمیخورد. فرض کنید مجتهد میت اعلم العلما باشد خب مگر او میتواند زعیم باشد؟ پس طبق این فرض مرجع تقلید باید زنده باشد مطلقا مطلقا مطلقا [چند بار مطلقا گفتیم در مقابل تفصیل های مختلفی که داده شده بود] اما اگر مرجع تقلید را کسی بدانیم که به او رجوع میشود تا حکم خدا را بفهمیم خب طبق این نگاه واقعاً جا برای چانه زنی است که حتماً لازم نیست زنده باشد. اما بنده باز هم میگویم باید زنده باشد زیرا مرده رأی ندارد و او مانند بچه است، اصلاً بحث شأن مجتهد نیست بلکه حرف ما این است که اصلاً او رأی ندارد؛ نگویید که رأی برای روح است نه جسم تا با مردن از بین برود زیرا ما میگوییم منظور از رأی نداشتن میت این است که برای مقلد خود رأی ندارد چون اگر رأی داشت میتوانست بگوید نظر من در فلان مسأله عوض شد مانند مرجعی که در زندان است و تبدل رأی پیدا کرده و نمیتواند آن را به مقلدان برساند؛ از این چنین مجتهدی هم نمیتوان تقلید کرد.
بله در برخی از مسائل اگر مجتهد، هزار سال هم عمر کند نمیگوید نماز 5 رکعت است یا طواف 8 شوط است و رأی او تغییر پیدا نمیکند ولی چنانکه در عروه آمده و محشین هم قبول کردند در ضروریات و یقینیات تقلید معنا ندارد. پس چون مورد تقلید جایی است که احتمال تغییر رأی مجتهد میرود لذا تشترط فی المقلَد الحیاۀ مطلقاً.