« فهرست دروس
درس خارج اصول استاد مهدی احدی‌

1404/02/03

بسم الله الرحمن الرحیم

مفاهیم - مفهوم شرط - مراد از شرط و اشکالات

 

موضوع: مفاهیم - مفهوم شرط - مراد از شرط و اشکالات

مقدمه اول این بود که آیا بین جزاء و شرط بنابر ثبوت مفهوم نسبت لزومیه باید باشد یا نه ؟ مرحوم آخوند ره قائل به نسبت لزومیه در شرط شد و مرحوم محقق ره اشکال کردند و حق با مرحوم آخوند ره است

اشکال استاد بر محقق اصفهانی ره :

اشکال اول : ایشان فرمودند ادات شرط برای فرض و تقدیر وضع شده اند چون قضیه دو قسم است تارة قضیه منجز است و اخری قضیه معلق است إن جائک زید فاکرمه قضیه معلقه است و ما اگر حرف إن شرطیه را فرض و تقدیر بدانیم وجوب اکرام که مستفاد از فاکرمه است منجز می شود در حالی که وجوب اکرام معلق است بر آمدن زید است

اشکال دوم : ایشان می فرماید که فاء دلالت بر ترتیب می کند اما از این ترتیب نسبت لزومیه فهیمده نمی شود د جواب می گوییم که نسبت لزومیه از تالی و مقدم فهمیده می شود نه از فاء چون بطلان تالی دلیل بر بطلان مقدم است و چنانچه اثبات تالی دلیل بر ثبوت مقدم است بله باید بحث شود که این نسبت لزومیه یا بالوضع یا به اطلاق یا اعتبار عقلی است که نظر مرحوم اصفهانی ره این است که به اعتبار عقلی است اما به نظر ما به اطلاق است و به نظر مرحوم نائینی ره بالوضع است

اشکال سوم : تبادر علامت حقیقت است و از قضیه شرطیه نسبت لزومیه تبادر می شود و شما می گویید لازمه اش این است که در قضیه اتفاقیه مثل إن کان الانسان ناطق فالحمار ناهقا مجاز باشد در حالی که منطق تقسیم کرده قضیه را به دو قسم یکی قضیه حقیقیه و دوم اتفاقیه و تقسیم علامت حقیقت است نه مجاز و جواب ما این است که منطقی دنبال حقیقت و مجاز نیست بلکه دنبال تقسیم قضایای شرطیه به مقدم و تالی است و منظور منطقی ار قضیه اتفاقیه این است که در آنجا هم مقدم و تالی هست و دنبال حقیقت و مجاز نیست لذا در جایی که تعلیق حقیقی نباشد و مجازی باشد در آنجا نسبت لزومیه نیست اما در جایی که تعلیق باشد نسبت لزومیه هست مثلا در باب نماز قصر می گوییم که اذا خفی الاذان فقصر یا اذا خفی الجدران فقصر که نسبت لزومیه است که اگر آن نسبت نباشد حکمی بنام قصر درست نمی شود و در قضایای اتفاقیه نسبت لزومیه نیست اما در قضایای حقیقی نسبت لزومیه هست پس به نظر ما نسبت لزومیه بین مقدم و تالی در قضایای شرطیه وجود دارد

اما مقدمه دوم این بود که نسبت لزومیه باید به نحو ترتب باشد یعنی مقدم علت و تالی معلول باشد تا مستلزم انتفاء عند الانتفاء شود و هرگز مقدم معلول و تالی علت نمی شود برای اثبات این مقدمه دو دلیل می باشد

دلیل اول : مرحوم آخوند قائل است که دلالت جمله شرطیه بر ترتب جزاء بر شرط دلالت وضعیه است لذا باید نسبت لزومیه بر اساس ترتب باشد چون وضعی است

اشکال استاد : حقیقت وضعیه نشانه هایی دارد یکی از آن عدم صحت سلب است در حالی که ما دربسیار ی از جمله های شرطیه می بینیم ترتب نیست و اگر وضفی بود باید ترتب باشد مثلا اذا کانت الشمس طالعة فالنهار موجودة یا ان کانت النهار موجود فالشمس طالعة ، اگر ترتب بود نباید دو قضیه می شد و هر دو هم درست است لذا ترتب به اطلاق است

دلیل دوم : از مرحوم نائینی ره که ایشان از راه اصالة التطابق وارد شده اند و می گویند اصل این است که مقام اثبات فرع بر مقام ثبوت است و این تطابق است ، درمقام ثبوت مقدم علت است و تالی معلول است پس در مقام اثبات هم باید تالی از مقدم متاخر باشد لذا ترتب حاکم است از همین عبارت إن جائک زید فاکرمه کشف می شود که واقع و ثبوت هم وجوب اکرام بر آمدن زید است و اصل اولی در کلام متکلم این است که طوری بگوید که مطابق با مقام ثبوت باشد لذا اگر خلاف مقام ثبوت حرفی بزند متوجه نمی شوند که چه چیزی می گوید دلیل مرحوم نائینی ره از یک جهت خوب است اما از چند جهت مشکل دارد اما از اینکه فرمود که مقام اثبات فرع بر مقام ثبوت است حرف درستی است اما این قاعده اینجا جاری نمی شود چون نقض زیادی دارد

نقض اول : در مقام اخبار است که متکلم در مقام خبر دادن است و به دنبال اثبات چیزی نیست مثلا می کوبد إن جئتنی اکرمک که خبر می دهد و در خبر اصالة التطابق جاری نمی شود

نقض دوم : مقام انشاء است إن جائک زید فاکرمه که از شما طلب می کند اکرام زید را که یا اکرام می کند یا نمی کند

نقض سوم : در تمنی است که بسیاری از آرزوها محقق نمی شود و ترتبی بین مقام ثبوت و اثبات شکل نمی گیرد

نظر استاد : بهترین راه این است که ما دلالت جمله شرطیه بر ترتب را از اطلاق جمله بفهمیم که از اطلاق کلام می فهمیم که جزاء را مترتب بر شرط می کند

logo