1403/07/01
بسم الله الرحمن الرحیم
فصل فی النواهی مبانی در مورد مدلول نهی
موضوع: فصل فی النواهی مبانی در مورد مدلول نهی
( الفاظ - مبانی در مورد مدلول نهی - نظر مرحوم آخوند ره و اشکالات آن )
فصل فی النواهی : مرحوم آخوند ره در فصل اول چهار امر را ذکر کرد امر اول درباره مدلول نهی است مثلا مدلول لا تشرب الخمر یا مدلول نهی از زنا چیست ؟ مبانی در اینجا مختلف است
◼️ مبنای اول از مرحوم آخوند ره است که مدلول نهی مثل مدلول امر است اما بین امر و نهی از نظر متعلق فرق است و از نظر مدلول یکی هستند و هر دو به معنای طلب است اما متعلق امر طلب فعل است و متعلق نهی طلب ترک است ، صل یعنی اطلب منک فعل الصلاة و لا تشرب الخمر یعنی اطلب منک ترک شرب الخمر
◼️ اشکالاتی بر این مبنا وارد شده است : ( اشکال اول و دوم از مرحوم آخوند ره که در میان بحث ها جواب داده اما اشکال سوم باقی است )
◼️ اما اشکال اول : ترک عدم است و عدم قابل تعلق تکلیف نیست چون عدم متعلق غرض نیست و تکلیف بر پایه غرض است و هرگز غرض مولا بر ترک و عدم نیست بلکه بر فعل و انجام دادن کاری است
◼️ جواب : عدم سه قسم است یکی عدم مطلق یعنی نیستی و نیستی در مقابل هستی است و دوم عدم ملکه یعنی کسی که ملکه بینایی را باید داشته باشد و الان ندارد و سوم عدم مضاف است و منظور ما از ترک عدم مضاف است مثل عدم شرب خمر یا عدم فعل حرام که این عدم متعلق غرض است و غرض مولا این است که از مفسده فعل حرام دور شود
◼️ اشکال دوم : عدم مضاف در قدرت ما نیست در حالی که یکی از شرایط تکلیف این است که متعلق تکلیف باید مقدور ما باشد و ترک در قدرت ما نیست و وقتی ترک مقدور نبود متعلق تکلیف نیست و آنچه که مقدور ما است فعل است و لذا تحت طلب می رود
◼️ جواب : آن عدمی که مقدور ما نیست عدم ازلی است نه عدم لاحق و بحث ما در عدم لاحق است چون اگر عدم لاحق نباشد وجود سابق نیست لذا گفته اند که عدم لاحق بقاءا مقدور ما است یعنی عدم شرب خمر اگر بخواهد ادامه پیدا کند باید قدرت داشته باشد پس ترک شرب خمربقاءا مقدور ما است به قول فلاسفه عدم لاحق وجود شیی را ضروری می کند یعنی اگر بخواهد وجود شیی ضروری شود در صوررتی است که عدم لاحق نباشد اما اگر عدم لاحق بود وجود شیی ضروری نمی شود مثلا اگر عدم شرب خمر نباشد حتما شارب الخمر است و وجود شرب خمر ضرورت پیدا می کند پس بقاءا عدم لاحق متعلق غرض و مقدور ما است
◼️ اشکال سوم : در مبنای مرحوم آخوند ره هم دلیل اثباتی و هم عقلی بر خلاف او است
◼️ اما اشکال اثباتی: یعنی دلیل لفظی که لفظ لا تشرب الخمر مرکب از ماده و هیأت است که هر دو دلالت بر طلب ندارند چون ماده لا تشرب شرب است و مدلول هیأت آن نهی از شرب است لذا ما لفظی نداریم که کاشف از طلب باشد
◼️ إن قلت : هیأت دلالت بر طلب می کند یعنی هیأت لا تشرب که نهی است یعنی اطلب منک ترک شرب الخمر
◼️ قلت : ترک معنای اسمی است و هیأت معنای حرفی است و هرگز مدلول اسمی مدلول حرفی واقع نمی شود چون بین اسم و حرف فرق است و اسم مستقلا دلالت بر معنا می کند بر خلاف حرف مثلا مِن با الی و بصره و کوفه معنا می دهد اما بدون بصره و کوفه معنا نمی دهد پس از لا تشرب الخمر طلب بدست نمی آيد
◼️ اما اشکال عقلی این است : که طلب و اراده منشأ آن شوق است و باید اشتیاق و میل به یک عملی حاصل شود تا به دنبال آن برود آنچه باعت می شود که ما طلب کنیم برای این است که شوق و اشتیاق این عمل دیده می شود و اشتیاق هم ناشی از مصلحت است و کسی که ببیند فلان عمل به مصلحت و به نفع او است اشتیاق پیدا می کند در حالی که در باب نواهی مصلحتی نیست بلکه مفسده است و مفسده بر فعل شرب خمر است و آنچه مبغوض مولا است فعل شرب خمر است نه ترک لذا مدلول لا تشرب هم طلب نیست