1404/08/24
بسم الله الرحمن الرحیم
اشکال سوم بر کلام آخوند/ واجب نفسى و واجب غيرى/الأوامر
موضوع: الأوامر/ واجب نفسى و واجب غيرى/ اشکال سوم بر کلام آخوند
بحثمان در مقام بیان اشکال سوم بر مرحوم آخوند خراسانی بود.
مطلب به اینجا رسید که اگر ایشان در جواب سوال ما بفرماید « مراد از عنوان حسن، عنوانى است كه حُسنش از محدوده عنوانش تجاوز نمىكند » مىگوييم: در اين صورت اگرچه- با قطعنظر از دو اشكال اوّل- اشكالى بر مرحوم آخوند وارد نمىشود ولى چنين عنوان حسنى فقط در «معرفت خداوند متعال» وجود دارد و در ساير واجبات يك چنين حسن ذاتى مطرح نيست. پس ايشان بايد بفرمايد: حُسن عنوان حسن هم به جهت آثار و خواص آن مىباشد. همانطور كه حُسن عبادت به جهت آثار و خواصى است كه بر آنها ترتّب پيدا مىكند. حتّى حُسن عناوينى كه از نظر عقل محكوم به حُسن هستند به جهت آثار و خواص آنهاست حسن عدل به جهت اين است كه حقوق مردم ضايع نشود و مردم در آرامش زندگى كنند و ... نه اينكه به جهت نفس عنوان عدل باشد. وقتى حُسن عنوان حسن به جهت آثار و خواص مترتّب برآن بود، ما به مرحوم آخوند مىگوييم: «چرا شما پاى «عنوان حسن» را بهميان مىآوريد؟ از همان اوّل بگوييد: «وجوب صلاة به جهت آثار و خواص آن است». و اگر مرحوم آخوند چنين چيزى بگويد، دوباره اشكال برمىگردد. اشكال اين بود كه اگر وجوب صلاة به جهت آثار و خواص آن است، بايد در درجه اوّل گفته شود: «آثار و خواص، وجوب دارد» و در اين صورت صلاة وجوبش غيرى مىشود. پس فرقى بين وضو و صلاة وجود ندارد و هر دو واجب غيرى هستند. وضو، وجوبش براى صلاة و صلاة هم وجوبش براى معراجيت و نهى از فحشاء و منكر است.در نتيجه كلام مرحوم آخوند نتوانست اشكال را حل كند. در واقع ايشان اين مطلب را فرمود تا از اين اشكال تخلّص پيدا كند. ايشان خواست بين نماز و وضو فرق قائل شود و بگويد: « نماز، ايجابش به جهت آن آثار نيست بلكه به جهت اين است كه خودش معنون به يك عنوان حسن است، امّا وضو به عنوان مقدّمه براى صلاة است و خودش عنوان حسنى ندارد.»
تحقيق در مورد واجب نفسى و واجب غيرى
حال كه ما راه حلّ مرحوم آخوند- و مطرح كردن عنوان حسن در فرق بين واجب نفسى و واجب غيرى- را نپذيرفتيم مىگوييم: همانطور كه قبلًا اشاره كرديم، تقسيماتى كه در اينجا براى واجب مطرح مىكنيم، اگرچه عنوان آنها «تقسيمات واجب» است ولى درحقيقت، اين تقسيمات در ارتباط با وجوب است. در تقسيم واجب به مطلق و مشروط، مقسم واقعى، وجوب است نه واجب. واجب مطلق، واجبى است كه وجوب آن مطلق باشد، واجب مشروط واجبى است كه وجوب آن مشروط و مقيّد باشد. در تقسيم واجب به معلّق و منجّز هم همينطور است. واجب منجّز واجبى است كه وجوبش معلّق بر چيز نيست ولى واجب معلّق واجبى است كه وجوب آن معلّق بر چيز ديگر باشد. هرچند ما تقسيم واجب به معلّق و منجّز را بهعنوان تقسيمات واجب نپذيرفتيم. در مورد تقسيم واجب به نفسى و غيرى هم همين مطلب جريان دارد، به اين معنا كه نفسيت و غيريت در ارتباط با وجوب است نه در ارتباط با واجب. يعنى كيفيت ايجاب در واجب نفسى با كيفيت آن در واجب غيرى تفاوت دارد. بنابراين بحث ما در اينجا مبتنى بر بحثى است كه قبلًا بهطور مبسوط مطرح كرديم و آن اين است كه «آيا حقيقت وجوب چيست»؟