1404/08/10
بسم الله الرحمن الرحیم
الأوامر/ رجوع قید به مادّه و یا هیئت / دلیل دوم شیخ انصاری/اشکال به آن
موضوع: الأوامر/ رجوع قید به مادّه و یا هیئت / دلیل دوم شیخ انصاری/اشکال به آن
در مقام جواب از دلیل دوم شیخ اعظم انصاری بودیم که در نهایت مطلب به اینجا منتهی شد که دو تا مثال زدند « ان جائک زید فاکرمه » مورد بحث ما بود دوم « أعتق رقبة مؤمنة » که جلسه قبل مورد بررسی قرار گرفت.
نتیجه اش این شد که هیچ فرقی بین ما نفی و مثال « أعتق رقبة مؤمنة » شما هر فرضی که هر مطلبی که در رابطه با « ان جائک زید فاکرمه» تصور بکنید و ملاحظه بفرمایید « أعتق رقبة مؤمنة » ایضا مطرح است.
بیان علمی تر
می خواهیم با یک بیان علمی تر اشکال و جواب آن را بدهیم:
در «أعتق رقبة مؤمنة» چيزى به نام اطلاق و تقييد- كه تقييد برخلاف اصل باشد- وجود ندارد، زيرا مولا از اوّل رقبه را مقيّد به ايمان كرده و هيچ احتمال نمىدهيم كه ايمان در ارتباط با وجوب عتق باشد بلكه در ارتباط با واجب است. امّا در «إن جاءك زيد فأكرمه» ما مىدانيم كه يكى از دو اطلاق ( اطلاق هیئت و اطلاق ماده) ضربه خورده است چون با قطعنظر از «إن جاءك» دو اطلاق وجود دارد. يعنى اگر مولا مىگفت: «أكرم زيداً» و قيدى نمىآورد، دو اطلاق وجود داشت. يك اطلاق مربوط به هيئت بود كه هيچگونه قيدى نداشت و يك اطلاق هم مربوط به مادّه بود كه آنهم هيچ قيدى نداشت. امّا اكنون كه پاى قيد به ميان آمده است ما مىدانيم كه يكى از اين دو اطلاق ضربه خورده است اگر اطلاق مادّه ضربه خورده باشد يعنى تقييد و اطلاق اصطلاحى در كار نباشد، مشكلى وجود ندارد. مجىء، قيد براى اكرام است همانطور كه «مؤمنة» قيد براى رقبه است. پس رجوع قيد به مادّه، موضوع تقييد و اطلاق در مادّه را از بين مىبرد ولى اطلاق هيئت به قوّت خودش باقى است. امّا اگر قيد به هيئت برگشت، درست است كه در ارتباط با هيئت، هيچگونه تقييد و اطلاق موافق و مخالف اصل وجود ندارد، امّا اين تقييد اطلاق هيئت، به اطلاق مادّه ضربه مىزند و موقعيتى براى اطلاق مادّه باقى نمىگذارد.
سوال:
در اين صورت آيا مىتوان ما نحن فيه را با مثال «أعتق رقبة مؤمنة» مقايسه كرد؟
پاسخ اشكال:
ما نيز آنچه را كه شما در ارتباط با فرق بين رجوع قيد به هيئت و رجوع آن به مادّه مطرح كرديد قبول داريم ولى در صورت رجوع قيد به هيئت، چه چيزى زمينه ضربه خوردن به اطلاق مادّه را فراهم كرده است؟ رجوع قيد به هيئت، قرينه بر اين است كه در مادّه اطلاق وجود ندارد، براى اينكه نمىتوان جمع كرد بين اينكه وجوب اكرام، بعد از مجىء باشد امّا خود اكرام- كه واجب است- بعد از مجىء نباشد. اگر قرينه بر عدم اطلاق پيدا شد، معنايش اين است كه ديگر اطلاق در مادّه وجود نداشته براى اينكه شرط اطلاق وجود مقدّمات حكمت است و يكى از مقدّمات حكمت عبارت از عدم قرينه است و اينجا قرينه وجود دارد. شاهدش اين است كه اگر مولا مىگفت: «قيد مجىء به هيئت رجوع مىكند نه به مادّه» آيا مىگفتيد: «در ارتباط با اطلاق مادّه، خلاف ظاهرى تحقّق يافته است»؟ خير، بلكه با توجه به اينكه رجوع قيد به هيئت، زمينه اطلاق مادّه را از بين مىبرد، مىگفتيد: وقتى خود مولا مىگويد: «قيد به هيئت برمىگردد»، همين بيان مولا قرينه بر تقييد مادّه هم هست. و اگر خود مولا قرينه بر تقييد مادّه اقامه كند، ديگر اطلاقى در مادّه وجود ندارد، زيرا اطلاق مادّه فرع بر اين است كه مولا در مقام بيان باشد و قرينهاى بر تقييد اقامه نكرده باشد در حالىكه رجوع قيد به هيئت قرينه بر تقييد مادّه است و اين قرينه را خود مولا بيان كرده است. و با وجود قرينهاى كه خود مولا بيان كرده، ما نمىتوانيم ادّعا كنيم كه در اينجا خلاف اصلى واقع شده است.
خلاصه بحث
پس خلاصه این شد که در موارد شک بین اینکه قید رجوع به ماده می کند و یا هیئت؟
اولا: مرحوم شیخ « ان جائک زید فاکرمه » به «أعتق رقبة مؤمنة» قیاس کرد.
ما در جواب دادیم این قیاس مع الفارق است.
ثانیا: تقیید ماده را خلاف اصل دانستند
جواب دادیم که اگر قید به ماده برگردد و خود مولا این قید به ماده برگردانده است وقتی خود مولا این کار کرده است چه خلاف اصلی است و اصلا اطلاقی و تقییدی وجود ندارد و آنهم با خود بیان مولا دلالت دارد.
ولی اگر قید به هیئت برگردد نه تنها هیئت تقیید می شود بیان است برای تقید ماده و از آن رهگذر که این قرینه را خود مولا بیان کرده است خلاف اصل هم نخواهد بود و در نتیجه یک بیان دیگری وجود دارد که هم خلاصه و فشرده این بحث خواهد بود ان شالله بیان خواهد شد.