1404/07/26
بسم الله الرحمن الرحیم
دلیل شیخ انصاری/ اطلاق مادّه و هیئت از نظر شمولى بودن و بدلى بودن/الأوامر
موضوع: الأوامر/ اطلاق مادّه و هیئت از نظر شمولى بودن و بدلى بودن/ دلیل شیخ انصاری
بحث در مقام بیان دلیل اول:
در کلام مرحوم شیخ فرموده بودند اطلاق هیئت شمولی و اطلاق ماده بدلی است.
مطلب و توضیح فرمایش شیخ به اینجا منتهی شد که:
چرا در ما نحن فیه اطلاق هیئت شمولی و اطلاق ماده بدلی است؟
مرحوم شیخ اعظم رحمه الله علیه می فرماید:
در مثال ان جائک زید فاکرمه با قطع نظر اینکه مقتضای قواعد لفظی رجوع قید به هیئت است مجی زید مردد باشد به اینکه این قید به هیئت برمی گردد یا قید ماده؟ اگر مجىء زيد ربطى به هيئت نداشته و هيئت داراى اطلاق باشد، اطلاقش این هیئت همواره شمولى خواهد بود، يعنى وجوب اكرام در تمام حالات و فروض تحقّق دارد خواه مجىء زيد تحقّق پيدا كند يا نه.
امّا اگر مجىء زيد ربطى به مادّه نداشته و مادّه داراى اطلاق باشد، اطلاقش بدلى خواهد بود. مادّه، اكرام بدون قيد است و اطلاق اكرام بدلى است. يعنى اگر مولا بدون هيچ قيد و شرطى مىگفت: «أكرم زيدا» لازم نبود تمام مصاديق اكرام تحقّق پيدا كند، بلكه يك فرد از طبيعت اكرام كه تحقّق پيدا مىكرد در تحقّق موافقت اين امر و عدم عصيان آن كافى بود. حال كه اطلاق مادّه بدلى و اطلاق هيئت شمولى است، در مثل «إن جاءك زيد فأكرمه» اگر ما- با قطعنظر از جهات لفظى- ترديد داشتيم كه آيا مجىء زيد به عنوان قيد براى اكرام است يا قيد براى وجوب است؟
اطلاق شمولی مقدم بر اطلاق بدلی:
با توجه به اينكه اطلاق شمولى اقوى از اطلاق بدلى است، قيد را در ارتباط با اطلاق بدلى دانسته و اطلاق بدلى را از بين مىبريم امّا اطلاق شمولى هيئت- كه معنايش اين است كه وجوب و حكم در همه حالات ثابت است- به قوّت خودش باقى مىماند.
مرحوم شیخ رحمه الله فرموده است: ما علاوه بر اينكه وجود اطلاق شمولى و بدلى را مىپذيريم.
کلام شیخ در واجب تعینی نفسی عینی
يك قسم ديگر براى اطلاق قائليم و آن اين است كه اطلاق نه شمولى باشد و نه بدلى بلكه اطلاق اقتضاى تعيين مىكند. البته ايشان در اين زمينه مثال نمىزنند ولى در بعضى از مباحث گذشتهشان مصداق براى اينجا را تعيين كردند. در گذشته بحثى بود كه اگر واجبى اصل وجوبش مسلّم باشد ولى ندانيم كه آيا به نحو واجب تعيينى است يا به نحو واجب تخييرى؟ واجب نفسی است یا واجب غیری؟ واجب عینی است یا واجب کفایی؟
مقدم بودن واجب تعینی نفسی عینی بر واجب تخییری غیری کفایی:
در دوران امر بین واجب تعیینی و تاخیری اطلاق و مقدمات حکمت اقتضا می کند که واجب تعیینی باشد و در دوران هم بین عینی و کفایی اطلاق و مقدمات حکمت اقتضا می کند که واجب عینی باشد به خاطر اینکه ما وقتی واجب نفسی را در رابطه با واجب غیری ملاحظه می کنیم می بینیم واجب غیری دارای قید است ولی واجب نفسی قید ندارد مثلًا وقتى صلاة را با وضو مىسنجيم بايد بگوييم: وجوب وضو، مقيّد به وجوب صلاة است امّا وجوب صلاة، مقيّد به وجوب وضو نيست. پس صلاة، چون واجب نفسى است، وجوبش اطلاق دارد. ولى وضو چون واجب غيرى است قيد دارد و قيدش اين است كه ذىالمقدّمهاش- يعنى نماز- محكوم به وجوب باشد. بنابراين اگر امر دائر شد بين اينكه واجب نفسى باشد يا غيرى، مقتضاى اطلاق و نبودن تقييد اين است كه واجب را واجب نفسى بدانيم. در واجب تخييرى و تعيينى هم همينطور است. واجب تخييرى قيد دارد، قيدش اين است كه عِدل دوّم، در صورتى واجب است كه عِدل اوّل را نياورده باشيم امّا اگر عِدل اوّل را آورديم ديگر واجب نيست عِدل دوّم را اتيان كنيم. امّا واجب تعيينى قيد ندارد بلكه بايد آن را حتماً اتيان كرد، خواه چيز ديگرى را آورده باشيم يا نه.
فیه تتمة سیاتی ان شالله.