1404/07/06
بسم الله الرحمن الرحیم
/ لفظ الامر حقيقة في الوجوب/الأوامر
موضوع: الأوامر/ لفظ الامر حقيقة في الوجوب/
بحث ما در اوامر در جملات تعلیقیه است و بحث این بود که در جمله اینجا ان جائک زید فاکرمه این شرط به کجا می خورد؟ آیا این شرط و قید به ماده می خورد؟ یا به هیئت می خورد ؟
از همین جا مسئله واجب و وجوب مطرح می شود و اختلاف بین اصولیین از مرحوم آخوند گرفته تا مرحوم شیخ و حضرت امام و محقق اصفهانی، رضوان الله تعالی علیهم ادامه داشته است.
ما از آن رهگذر که فرمایش محقق اصفهانی هنوز کامل نشده است ناگزیریم فرمایش محقق اصفهانی و اشکالاتی که فرمایش ایشون دارد و جواب هایی در این زمینه که داده شده است عرض مبارکتون برسونیم.
نتیجه کلام محقق اصفهانی دیروز به اینجا رسید که کلام ایشون که می فرمود اراده به جز اخیر علت تامه تعلق می گیرد و به عبارت دیگر فرمایش ایشان در رابطه با اراده تکوینیه که فرمودند؛ اراده تکوینیه در امر استقبالی تعلق نمی گیرد.
استاد: دیروز عرض کردیم این کلام درستی نیست زیرا ایشان فرمودند مولا گاهی اراده می کند فعلی را خودش مباشرتا انجام دهد در این صورت اراده ی تکوینیه تحقق پیدا می کند و به دنبال آن، عمل توسط مولا انجام می شود. مثلا من اراده می کنم لیوان آب رو بردارم و شرب کنم به محض اینکه اراده می کنم دستم می رود و لیوان رو برمیدارم اینجا کن فیکن معنا پیدا می کند یعنی اراده تکوینی یعنی اراده همان لحظه که در انسان بوجود آمد مراد پشت سرش سریع می آید یعنی اراده تکوینیه محقق شده است.
ولی گاهی مولا خودش انجام نمی دهد ولی گاهی مولا اراده می کند دیگری یعنی عبد کاری را از روی اراده و اختیار خود انجام دهد در این صورت مولا می بیند صدور فعل اختیاری از ناحیه عبد در اختیار مولا نیست و فاعلش خود عبد است و کسی صدور فعل اختیاری از ناحیه عبددر اختیار مولا نیست بلکه فاعلش همان عبد است و معقول نیست کسی صدور فعل اختیاری ،از ناحیه شخص دیگر را اراده کند عبد می خواهد آب بخورد مولا اراده کند این معنا ندارد و اگر می خواد مولا اراده بکند باید خودش هم آی بنوشد اما عبد می خواهد اراده بکند و لیوان آب رو بردارد ربطی به آقای مولا ندارد.
وقتی مرحوم محقق اصفهانی با این اشکال مواجه می شود از طریق تسویب وارد می شود به این بیان که در عقد ایجاد داعی و محرک که همان ایجاب و الزام و دستور بلکه بگوییم بعث اعتباری است که اراده تکوینیه مولا به آن تعلق می گیرد و چون اراده جز اخیر علت تام است به نظر محقق اصفهانی می گوید اراده جز اخیر علت تامه است پس اراده ای که از مولا به بعث تعلق می گیرد باید بعث آن فعلی باشد و اگر بخواهد استقبالی شود چه مشکل لازم می آید ؟ جدایی اراده از مراد تفکیک اراده از مراد لازم می آید و در اراده تکوینیه این مسئله تحقق پیدا خواهد کرد وقتی بعث فعلی شد انبعاث هم باید فعلی شود زیرا بعث و انبعاث مانند کسر و انکسار است که اگر الان کسر تحقق پیدا کرد انکسار هم همین الان تحقق پیدا می کند مثل شکستن شیشه است زدن یعنی کسر شکستن یعنی کسر خرد شدن شیشه یعنی انکسار که بعضی ها در جاهای دیگر می گویندکه باید کسی قابلیت داشته باشد بعد مثال می زنند به همین کسر انکسار من وقتی سنگ می زنم به چی بزنم؟ به چیزی بزنم که قابلیت انکسار رو داشته باشد اما چیزی که قابلیت انکسار رو نداره اصلا کسر معنا ندارد و بحث و انبعاث مثلا فرض کنید بعث؛ مولا به دیوار بگوید بلند شو دیوار که قابلیت انبعاث رو ندارد بنابراین بعث هم معنا ندارد.
اگر اراده تکوینیه باشد بعث از انبعاث قابل انفکاک نیست کسر از انحصار قابل انفکاک نیست و چطور می شود که در مسئله اراده، مولا اراده کرده است ذی المقدمه را و حال اینکه ذی المقدمه را کس دیگری انجام می دهد آیا بین اراده مولا و مراد مولا تفکیک حاصل شده یا نشده است ؟ما این رو چجوری حل بکنیم بحث همین جاست لذا مرحوم محقق اصفهانی می گوید اگر از طریق اراده تکوینیه قضیه حل نشد ما باید از راه تسبیب وارد شویم حالا حرف محقق اصفهانی تمام شود بعد جواب های متعددی از فرمایش محقق اصفهانی داده شده است که عرض خواهم کرد.
منظور این است که اینجا بعث و انبعاث می گویند شبیه کسر و انحصار است بعث آمد پشت سرش باید انبعاث بیاد ،کسر آمد پشت سرش باید انکسار بیاید، نمی شود تفکیک بین کسر و انکسار قائل شد بگویید من شیشه را شکستم یا شکست ولی منکسر دو روز دیگر یا پنج روز دیگر اتفاق بیفتد انکسارش پنج روز دیگه باشد اصلا امکان ندارد من الان با اراده تکوینیه مولایم می خواهم شما بلند شوی ولی شما پنج روز دیگر بلند شوید این بین بحث و انبعاث فاصله می شود این تفکیک صحیح نخواهد بود.
اگر الان کسر تحقق پیدا کرد انکسار هم باید همین الان تحقق پیدا بکند و اگر انبعاث بخواهد فعلیت داشته باشد،باید واجب منجز باشد واجب در حال باشد یعنی استقبالی نباشد و الا واجب در استقبال انفعالش و انبعاثش می خواهد در استقبال تحقق پیدا بکند و بین بعث و انبعاث قاعدتا انفکاک پیش می آید.
بنابراین در مورد اراده تشریعیه که واجب معلق در ارتباط آن است یا باید بگوییم بعث فعلی تحقق ندارد چون اگر بعث فعلی باشد باید انبعاث هم فعلی باشد و یا اگر بعث فعلی تحقق دارد باید انبعاث هم فعلی باشد.
در نتیجه واجب معلق که حقیقت آن برگشت می کند به اینکه بعث فعلی و انبعاث استقبالی باشد یعنی فرمایش محقق اصفهانی که بحث فعلی باشد انبعاث استقبالی باشد این یک امر غیر معقولیه و هیچ کس این رو قبول ندارد حالا چرا مرحوم اصفهانی این مطلب رو فرموده است؟ نتیجه این شد که اگر ما فرمایش محقق اصفهانی رو قبول بکنیم تالی تلو فاسد لازم می آید یا انفکاک بعث و انبعاث لازم می آید یا بعث فعلیست. انبعاث چه می شود؟ استقبالی است و این را هیچ یک از عقلای عالم تصور نکردند و قبول ندارد.
تمام این حرف ها در رابطه با این بود که محقق اصفهانی اراده را جز اخیر علت تامه می داند و این حرف ها را مطرح فرمودند.
استاد: از فرمایش محقق اصفهانی یا بگوییم صاحب نهایت الدرایه که مطالعه بفرمایید جواب های متعددی داده شده است یکی از جواب ها که حالا فعلا بدوا ما عرض می کنیم این است که در کلام ایشان، خلطی واقع شده است ایشان می فرماید بعث نمی تواند جدای از انبعاث باشد سوال ما از آقای محقق اصفهانی این است که منظور شما از بعث و انبعاث کدام بعث وانبعاث است؟ زیرا ما دو قسم بعث و انبعاث داریم. یک قسم این است که بعث و انبعاث حقیقی و خارجی و تکوینی است مثل اینکه مولا بیاید با قوه ی قاهره خودش دست عبد را بگیرد و وادار به انجام ماموربه در خارج بنماید مثلا بیاد بگویدرکه این مطلب رو امضا کن عبدبگوید امضا نمی کنم مولا بیاد به زور یا دستش را بگیرد روی کاغذ بزند بگوید امضا کن خب قاعدتا امضا می کند در اینجا هم بعث فعلیست هم انبعاث فعلی است و هر دو در آن واحد در خارج تحقق پیدا کرده است یعنی گفته امضا کن امضا شده ولو به زور ولو به ظلم اگر این باشد در اینجا انفکاکی بین بعث و انبعاث وجود ندارد گفته شد امضا کن عبد هم امضا کرده یا دستش رو گرفته گذاشته فریادکشیده امضا کن دست رو بزن اینم اینجوری امضا کرده است. اینجا بحعث فعلیست انبعاث هم فعلیست بین بعث و انبعاث هیچ انفکاکی تحقق ندارد و آن چه با مسئله کسرو انکسار مشابه است همین بعث و انبعاث تکوینی است زیرا کسر واقعی تکوینی است که همراه با انکسار است گفته شده امضا کن امضا کرده است.
قسم دوم بعث و انبعاث اعتباریست یعنی همان چیزی که در مورد هیئت افعل مطرح شد یادتون می آید در کفایه الاصول اختلاف بین مرحوم شیخ و آخوند خراسانی که این قید برمی گردد به هیئت یا به ماده اگر هیئت برنمی گرددچرا برنمی گردد؟ شیخ استدلال می کرد می گفت که معنای هیئت حرفیست اگر معنای هیئت حرفیست یه قابلیت برگشت قید به او وجود ندارد اگر اسمی باشد برمی گردد . ایشان می فرمایید که حرف دوم ما این که بعث و انبعاث اعتباری یعنی همان چیزی که در مورد هیئت افعل در کفایه الاصول هم مطرح می شد ؛ عقلا وقتی دیدن مولا با شرایط خودش دستور الزامی را صادر کرد می گویند عبد باید در مقابل این دستور پاسخگو باشد و امر مولا را اطاعت کند این طور نیست که در خارج قوه قاهره ای عبد را به سوی ماموربه بکشاند یعنی بعث انبعاث اعتباری را نباید با کسر و انکسار تکوینی و بعث تکوینی مقایسه کرد مسئله بعث وانبعاث اعتباری را حتی در مورد واجب منجز هم نمی توان با کسر و انکسار تکمیلی مقایسه کرد چه رسد به واجب معلق.
نتیجه این شد که اونجایی که می گویند بین بعث و انبعاث نباید انفکاک شود در بعث و انبعاث تکوینی است ممکن است در بعث و انبعاث اعتباری بین بعث و انبعاث انفکاک تحقق پیدا بکند شما اگر بعث و انبعاث اعتباری رو نباید با کسر انکسار مقایسه کرد اگر بخواهید مقایسه کنید باید با کسرو انکسار تکوینی مقایسه کنیم این جواب یک سری توضیحاتی داردکه توضیحاتش ان شاالله فردا عرض می کنم.