« فهرست دروس
درس خارج فقه استاد ابوالفضل عادلی‌نیا

1403/08/13

بسم الله الرحمن الرحیم

/ فسق بعد از شهادت و قبل از حکم/لواحقشهادت

 

موضوع: لواحق شهادت/ فسق بعد از شهادت و قبل از حکم/

موضوع بحث اعتبار شهادت شاهد بعد از فسق بود.

مرحوم صاحب جواهر بعد از اینکه فرمایش صاحب مسالک را رد کردن، خودشان برای اینکه این حکم حاکم جایز نیست، استدلال به روش خود دارد، گفته است بله به نظر من صاحب جواهر حکم حاکم جایز نیست، یعنی بعد از شهادت شاهد، شاهد فاسق شده است و هنوز حاکم حکم نکرده است، آیا حکم حاکم طبق شهادت سابق این فرد جایز است یا خیر؟

صاحب جواهر می فرماید به دو دلیل جایز نیست:

دلیل اول: آن نصوصی که گفته است شهادت فاسق را رد کنید و این شاهد هم در حال حکم فاسق است، اطلاق این ادله اینجا را شامل می شود، در نتیجه حاکم نمی تواند الان شهادت این شاهد را حجت قرار بدهد و طبق آن حکم کند.

اشکال: ما می گوئیم آیا شهادتی که در روز قبل حاصل شده بود، شهادت عادل بود یا شهادت فاسق؟ باید گفت شهادت عادل بوده است و طبق آن گفته می شود حاکم طبق شهادت عادل حکم کرده است نه فاسق، فسق بعد از شهادت آمده است. پس حاکم طبق شهادت عادل می کند و مستند حاکم، شاهد عادل است.

بله اگر شخصی که فاسق شده است، الان در حال فسق می خواهد شهادت بدهد، شهادتش معتبر نیست. پس باید به سراغ دلیلی باید برویم که بگوید عدالت در حین حکم رجوع کنیم که این دلیل هم وجود ندارد، همچنین از حاکم اگر بپرسیم طبق چه شهادتی حکم می کنید؟ می گوید طبق شهادت عادل نه فاسق.

دلیل دوم: مقتضای اصل این است که شهادت این فرد قبول نمی شود و چون شما احتمال معتدّ به را نمی توانید رد کنید، چون ادله حجیت بینه منصرف است به جایی که بعد از ادای شاهد، فاسق نشود. وجه انصراف این است که عرف واقعا نمی فهمد که شهادت عادل حجت است و لو بعد از شهادت بلا فاصله فاسق شده است، عرف این شهادت را قبول نمی کند، زیرا احتمال دارد قبل از شهادت هم فسق است. این در ارتکاز عرف است.

پس ادله حجیت شهادت بینه، منصرف از بینه ای است که بعد از اداء شهادت و قبل از حکم حاکم فاسق شده است. پس حداقل شک می کنیم و مقتضای اصل این است که این شهادت حجیت ندارد و حاکم شرع نمی تواند طبق این شهادت حکم کند.

اشکال: به نظر ما این استدلال هم قابل قبول نمی باشد، زیرا:

اولا: در نصوص باب شهادت، روایاتی است که ظهور در عدالت در حال ادای شهادت است، من جمله این روایت: «مُحَمَّدُ بْنُ عَلِيِّ بْنِ الْحُسَيْنِ بِإِسْنَادِهِ عَنْ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ أَبِي يَعْفُورٍ قَالَ: قُلْتُ لِأَبِي عَبْدِ اللَّهِ ع بِمَ تُعْرَفُ عَدَالَةُ الرَّجُلِ بَيْنَ الْمُسْلِمِينَ حَتَّى تُقْبَلَ شَهَادَتُهُ لَهُمْ وَ عَلَيْهِمْ فَقَالَ أَنْ تَعْرِفُوهُ بِالسَّتْرِ وَ الْعَفَافِ (وَ كَفِّ الْبَطْنِ) وَ الْفَرْجِ وَ الْيَدِ وَ اللِّسَانِ...».[1]

یعنی همینکه در حال اداء شهادت به فسق شناخته نشود، کافی است، یعنی شاهدی که می خواهد شهادت بدهد، حال اداء باید عادل باشد.

می فرماید شاهدی که شهادتش حجت است، شاهدی است که در حال اداء شهادت عادل باشد. ظاهر عبارت بم تعرف عدالة الرجل، منظور این است من یرد لحاکم ان یتخذ شاهدا ممن یکون شهاته حجة.

پس صاحب جواهر دلیلی ندارد که حین الحکم هم باید شاهد عادل باشد، خیر اگر حین الاداء شاهد عادل بود، کافی است.


logo