« فهرست دروس
درس خارج اصول استاد احمد عابدی

1404/01/18

بسم الله الرحمن الرحیم

ادله عقلی بر حجیت مطلق ظن/دلائل حجية الظن /الأمارات

 

موضوع: الأمارات/دلائل حجية الظن /ادله عقلی بر حجیت مطلق ظن

 

ادله عقلی بر حجیت مطلق ظن

حسن و قبح عقلی

بحث درباره این بود که آخوند خراسانی فرمود استدلالی که برای حجیت مطلق ظن ذکر شده است، مربوط به این است که آیا احکام تابع مصالح و مفاسد هستند یا نیستند. که ربط آن را بعد خواهیم گفت؛ فعلاً خود این مطلب که احکام تابع مصالح و مفاسد هست یا نیست، مطرح است.

گفتیم که اشاعره مخالف حسن و قبح عقلی هستند و شیعه و معتزله طرفدار حسن و قبح عقلی هستند.

معانی چهارگانه حسن و قبح

1. استحقاق مدح و ذم: گاهی حسن و قبح به معنای مدح و ذم فاعل است؛ یعنی آن کسی که این کار را کرد، مستحق مدح است یا مستحق ذم است. مثلاً کسی به یک بچه سیلی زد، مستحق ذم است و کسی که به یک نفر محبت کرد، مستحق مدح است.

2. ملایمت و منافرت با طبع: معنای دیگر حسن و قبح عقلی این است که اگر چیزی با طبع انسان سازگار و ملایم است حسن است و اگر منافر و منافی با طبع انسان است، قبیح است. بنده خدایی بود که معتاد به بنزین بود یعنی دستمال در بنزین می‌کرد بعد جلوی بینی‌اش می‌گرفت و بو می‌کرد. برای این شخص اکنون این بنزین می‌شود حسن، عدم بنزین می‌شود قبیح.

3. کمال و نقص: حسن یعنی کمال، قبیح یعنی نقص. چیزی که حسن عقلی است، یعنی کمال است یا قبیح عقلی یعنی چیزی که نقص دارد.

4. مصلحت و مفسده: حسن و قبح یعنی مصلحت و مفسده. هر چیزی که مصلحت دارد حسن است، هر چیزی که مفسده دارد قبیح است.

محل بحث ما معنای اول است؛ چون اشاعره هم معنای دوم و سوم و چهارم را قبول دارند و آنچه اختلافی است معنای اول است که آیا می‌توان گفت بعضی اعمال حسن دارند یعنی مدح، یا قبح دارند یعنی ذم؟

توضیحی داده شد درباره اینکه ما یک حواس ظاهری داریم و یک حواس باطنی و این حواس ظاهری و باطنی چیزهایی را درک می‌کنند. حواس ظاهری چیزهایی را حسن می‌شمارند و چیزهایی را قبیح. چهره یک انسان را یکی با چشمش نگاه می‌کند و می‌گوید زشت است و دیگری هم می‌گوید زیباست.

گستره علم ائمه (علیهم‌السلام) و معنای «کتاب» در روایات

شخصی کتابی نوشت که در آن کتاب بسیاری از روایات مربوط به علم ائمه (علیهم‌السلام) را انکار کرد. مثلاً روایتی داریم که می‌فرماید پیش ما صحیفه‌ای هست که اسم تمام شیعیان الی یوم القیامة و اسم تمام دشمنان اهل‌بیت هم الی یوم القیامة در این صحیفه هست. آن شخص در کتابش نوشته است که اگر کتابی است که اسم کل شیعه در آن باشد، صدها میلیون اسم باید باشد و اسم دشمنان اهل‌بیت هم مثلاً صدها میلیون است. این کتاب حجمش باید چقدر باید باشد؟ بعد گفته حداقل باید این کتاب ۵۰۰۰ کیلو وزنش باشد و کتاب ۵۰۰۰ کیلویی را چه کسی می‌تواند بلند بکند.

جوابش این است که اگر کسی بگوید حسن و قبح عقلی را قبول داریم طبق توضیحی که دیروز دادیم، نتیجه‌اش این می‌شود که پس همه‌چیز یا حسن دارد یا قبح دارد؛ پس چرا شما می‌گویید حسن و قبح عقلی به‌صورت موجبه جزئیه است؟ یعنی چرا می‌گویید بعضی چیزها حسن هستند و بعضی چیزها قبیح؟ چرا نمی‌گویید همه‌چیز یا حسن دارد یا قبح دارد؟

پاسخ این است که یک‌وقت عقل من و شما را بحث می‌کنند و یک‌وقت خدا و عقل پیامبر و ائمه (علیهم‌السلام) را. عقل ما احاطه به همه‌چیز ندارد یعنی چیزهایی را می‌فهمیم و بسیاری از چیزها را نمی‌فهمیم؛ و لذا نمی‌توانیم بگوییم چه چیزی حسن است و چه چیزی قبیح است؛ اما اگر آن کسی که عقل کل است، مثل رسول خدا (صلی‌الله‌علیه‌وآله) و ائمه اطهار، هیچ اشکالی ندارد که بگوییم تمامی اشیا را می‌دانند که حسن هستند یا قبیح هستند.

این واضح است و استدلال نمی‌خواهد. اینکه در روایات می‌گوید ما صحیفه‌ای داریم که همه‌چیز، حتی ارش خدش هم در آن هست و پیش امام زمان (ارواحنا فداه) است تا وقتی‌که ظهور بکنند؛ این صحیفه یعنی همان عقل ائمه علیهم‌السلام؛ یعنی کاغذی نیست، کتابی نیست که بگویید که اسم شیعیان در آن نوشته شده است. آن کسی که عقل کل است، به هرکسی نگاه بکند می‌فهمد این شیعه است یا سنی، محب اهل‌بیت است یا دشمن اهل‌بیت.

کما اینکه جفر جامع که امیرالمؤمنین (علیه‌السلام) داشته است و در این جفر جامع امیرالمؤمنین همه‌چیز بوده است. چطور می‌شود در یک کتاب همه‌چیز باشد؟ این کتاب یعنی همان عقل امیرالمؤمنین، بعد امیرالمؤمنین این عقل را می‌دهد به امام مجتبی می‌دهد و امام مجتبی به سیدالشهدا می‌دهد و همین‌طور به ائمه (علیهم‌السلام) می‌رسد و این عقل است که همه‌چیز را دارد.

این کتاب به معنای عقل است. «مرا حوالت به کتابی دگر مکن / که من حقیقت خود را کتاب می‌بینم.» قرآن می‌فرماید: ﴿اقْرَأْ كِتَابَكَ كَفَى بِنَفْسِكَ الْيَوْمَ عَلَيْكَ حَسِيبًا﴾[1] ؛ قرآن نفس انسان را کتاب نامیده است. این کتابی که می‌گوییم دست امیرالمؤمنین است یعنی همان روح مطهر امیرالمؤمنین که همه‌چیز در آن هست.

امیرالمؤمنین (علیه‌السلام) با یک نفر می‌رفتند، رسیدند به لانه مورچه. آن شخص گفت سبحان‌الله! غیر از خدا احدی نمی‌داند که چقدر مورچه اینجا هست. امیرالمؤمنین فرمود این حرف را نزن، مگر قرآن نخواندی؟ گفت چرا قرآن خواندم. فرمود مگر در سوره انعام نمی‌فرماید ﴿وَلَا رَطْبٍ وَلَا يَابِسٍ إِلَّا فِي كِتَابٍ مُّبِينٍ﴾[2] ؟ آن کتاب مبین هم من هستم؛ یعنی من می‌دانم چند مورچه اینجا هست. امیرالمؤمنین خودش را کتاب می‌گوید.

این کتاب و این عقل، حسن و قبح اشیا را به‌صورت موجبه کلیه درک می‌کند؛ اما اگر عقل ناقص و قاصر دیگران باشد، به‌صورت موجبه جزئیه است.

دلایل اشاعره در انکار حسن و قبح عقلی

حال اشاعره چرا حسن و قبح عقلی را قبول ندارند؟ اشاعره که منکر حسن و قبح هستند، گاهی نسبت به افعال خدای متعال منکر حسن و قبح هستند، یعنی می‌گویند در کارهای خدا حسن و قبح معنا ندارد و گاهی نسبت به افعال انسان منکر حسن و قبح هستند

می‌گویند حسن و قبح عقلی در فعل خدا نیست، بلکه حسن و قبح شرعی است؛ الحسن ما حسنه الشارع و القبیح ما قبحه الشارع. اشاعره وقتی این حرف را می‌زنند می‌خواهند بگویند قرآن فرموده است: ﴿لَا يُسْأَلُ عَمَّا يَفْعَلُ وَهُمْ يُسْأَلُونَ﴾[3] . اصلاً معنا ندارد کسی بگوید خدا برای چه فلان کار را کرد؟ بلکه هر کاری که خدا می‌کند آن خوب می‌شود. دیگر بحثی ندارد که سؤال شود چرا خدا این کار را کرد؟

اگر کسی بگوید خدا چرا این کار را کرد، مثلاً خدا برای چه مرا آفرید؟ این درواقع معنایش این است که نعوذبالله خدا، خدا نیست. یعنی می‌گوید خدا واجب‌الوجود نیست، خدا ممکن‌الوجود است؛ چون در مورد ممکن‌الوجود را باید بگویید که چرا این کار را کرد یا چرا آن کار را نکرد.

اشاعره راجع به کارهای انسان می‌گویند: افعال به وصف زائد حسن دارند یا قبح دارند؛ یعنی هر عملی، نه ذات عمل، با یک وصف زائدی که آن وصف اختیار است حسن هستند یا قبیح. هر عملی را که شما انجام بدهید و مختار باشید، آن موقع می‌توان گفت که این کار خوب بود یا بد؛ اما اگر کاری را شما انجام دادید و مختار نبودید، دیگر نمی‌توان گفت خوب است یا بد یا تحسین و تقبیح کرد. مدح و ذم روی فعلی می‌رود که از روی اختیار باشد و این اختیار، وصف زائد است.

چون اشاعره طرفدار جبر هستند لذا می‌گویند که انسان آن وصف زائد را که وصف اختیار است ندارد و هر چیزی که وصف اختیار را نداشت مدح و ذم ندارد.

نقد و بررسی دیدگاه اشاعره

پاسخ در مورد افعال الهی: به‌عبارت‌دیگر در قرآن کریم آیات شریفه‌ای که «لام» برای فعل خدا آورده است، لام عاقبت معنا می‌شود نه لام غایت. ﴿وَمَا خَلَقْتُ الْجِنَّ وَالْإِنسَ إِلَّا لِيَعْبُدُونِ﴾[4] ، این لام «لیعبدون» به چه معناست؟ نیافریدم جن و انس را مگر اینکه نتیجه‌اش عبادت می‌شود؛ نه اینکه نیافریدم جن و انس را مگر اینکه عبادت بکنند؛ یعنی عاقبت آفریدن، عبادت می‌شود. نه اینکه آفریدم تا اینکه این بشود. کما اینکه در آیه شریفه ﴿فَالْتَقَطَهُ آلُ فِرْعَوْنَ لِيَكُونَ لَهُمْ عَدُوًّا وَحَزَنًا﴾[5] . «لام» در لیکون لام غرض نیست بلکه لام عاقبت است.

خدای متعال در فعلش غرض ندارد و لذا نباید هم سؤال بکنید ولکن جواب اشاعره این است که خدای متعال علم مطلق است، خداوند حکمت مطلق است. درست است که خدا کاری را به خاطر فلان علت نمی‌کند، اما هر کاری که خدا بکند عین واقعیت و عین حقیقت همان کاری است که خدا می‌کند. نه به خاطر اینکه «الحسن ما حسنه الشارع» بلکه به خاطر اینکه خدا علم مطلق است. چون علم مطلق است هر کاری که انجام می‌دهد خوب است. نه اینکه خدا به خاطر خوبی‌اش انجام بدهد.

پاسخ در مورد افعال انسان: اشاعره می‌گویند انسان‌ها مجبورند و کسی که مجبور باشد فعلش نه حسن است و نه قبیح. پاسخ این است که ما قبول نداریم انسان مجبور است بلکه ما معتقدیم انسان مختار است. آن دلیلی که ثابت می‌کند «لا جبر و لا تفویض بل امر بین الامرین»، جواب اشاعره می‌شود.

 


logo