1404/08/18
بسم الله الرحمن الرحیم
نفی اندیشههای توبیخی یهود و لعن آنان توسط خداوند - طغیان و کفر یهود - عداوت و بغضاء دائمی بین یهودیان/تفسیر آیه 64 /تفسیر سوره مائده
محتويات
1- تفسیر آیه 641.1- گزیده آیات گذشته
1.2- تمسخر مسلمین توسط یهود
1.3- نفی اندیشههای توبیخی یهود و لعنت آنها
1.4- ناسازگاری قوم یهود با توحید فعلی
1.5- طغیان و کفر قوم یهود
1.6- غضب الهی به دنبال طغیان انسانها
1.7- طغیان در مقابل تقوا
1.8- نتیجهی طغیان و کفر قوم یهود، عداوت و بغضاء آنها
1.9- نظر استاد در مورد آیه
1.10- همیشگی بودن طغیان و کفر یهود
1.11- پیشگویی واقعی قرآن از خصلت دائمی یهود
1.12- خاموشی آتش یهود؛ قانون الهی
1.13- یک قاعدهی منطقی در این آیه

موضوع: تفسیر سوره مائده/تفسیر آیه 64 /نفی اندیشههای توبیخی یهود و لعن آنان توسط خداوند - طغیان و کفر یهود - عداوت و بغضاء دائمی بین یهودیان
1- تفسیر آیه 64
﴿وَقَالَتِ الْيَهُودُ يَدُ اللّهِ مَغْلُولَةٌ غُلَّتْ أَيْدِيهِمْ وَلُعِنُواْ بِمَا قَالُواْ بَلْ يَدَاهُ مَبْسُوطَتَانِ يُنفِقُ كَيْفَ يَشَاءُ وَلَيَزِيدَنَّ كَثِيرًا مِّنْهُم مَّا أُنزِلَ إِلَيْكَ مِن رَّبِّكَ طُغْيَانًا وَكُفْرًا وَأَلْقَيْنَا بَيْنَهُمُ الْعَدَاوَةَ وَالْبَغْضَاء إِلَى يَوْمِ الْقِيَامَةِ كُلَّمَا أَوْقَدُواْ نَارًا لِّلْحَرْبِ أَطْفَأَهَا اللّهُ وَيَسْعَوْنَ فِي الأَرْضِ فَسَادًا وَاللّهُ لاَ يُحِبُّ الْمُفْسِدِينَ﴾.[1]
1.1- گزیده آیات گذشته
باز در محضر آیات الهی هستیم و حضرت حقّ را سپاسگزاریم. ربّ انعمت فزد. عرض شد: این آیات در تحلیل و تبیین اندیشهها و انگیزههای اهل کتاب، بهخصوص یهود است. یهود از قدیمالایام و قبل از بعثت رسول خدا (صلّیاللهعلیهوآلهوسلم)، هم حاکمیت و هم ثروت داشتند. اینها، اندیشهها و انگیزههایی داشتند. آنها در اندیشه، بداء و نسخ را قبول نداشتند. «يَدُ اللّهِ مَغْلُولَةٌ»، بهدلیل همین اندیشه بود. نسخ شرایع، بهخصوص شریعت یهود را نیز قبول نداشتند. بداء و نسخ بر اساس حکمت باریتعالی است. حکیم بودن باریتعالی اقتضا دارد که حکمی به ضرورت زمان جعل شود و به نیاز زمانهای دیگر به تکامل برسد.
1.2- تمسخر مسلمین توسط یهود
یهود، اهل ثروت بودند و نظرشان این بود که هنگام نزول آیات انفاق، شروع به تمسخر اسلام و مسلمین کردند و گفتند که عجب دینی دارید که خود حضرت حقّ میگوید: قرض بدهید. معلوم است او توانایی ندارد و دستش بسته است؛ «يَدُ اللّهِ مَغْلُولَةٌ». این هم احتمال دیگر است.
1.3- نفی اندیشههای توبیخی یهود و لعنت آنها
با توجّه به اینکه آیه دارد: «بَلْ يَدَاهُ مَبْسُوطَتَانِ يُنفِقُ كَيْفَ يَشَاءُ»، معلوم است که اینها، اندیشههای توبیخی داشتند و خدا دارد اندیشههای آنان را نفی میکند. «وَقَالَتِ الْيَهُودُ يَدُ اللّهِ مَغْلُولَةٌ»؛ ید، نماد نعمت و عزّت و قدرت و نصرت است. به برهانهایی که به خصوصیات انسان تشبیه شده است، برای ذات باریتعالی ید اصطلاحی نیست؛ این ید به معنای قدرت است.[2] «غُلَّتْ أَيْدِيهِمْ وَلُعِنُواْ بِمَا قَالُواْ»؛ این اِخبار در مقام انشاء است. به عبارت بهتر، تا قیام قیامت، دستانشان بسته باد. اینها به سبب آنچه که میگویند، مورد دوری از رحمت الهی قرار گرفتند، یا قرار بگیرند. این حرفها، آنها را گرفتار کرده و گرفتار میکند.
1.4- ناسازگاری قوم یهود با توحید فعلی
نکتهی بسیار لطیفی در این آیه است. وقتی که صحبت یهود است، آنها گفتند: «يَدُ اللّهِ مَغْلُولَةٌ» که جنبهی نفی دارد؛ در حالی که خداوند، جنبهی اثباتی میفرماید: «بَلْ يَدَاهُ مَبْسُوطَتَانِ»؛ دو دست باریتعالی، مبسوط است. این نماد قدرت و جلال و جمال و عزّت باریتعالی است. «يُنفِقُ كَيْفَ يَشَاءُ»؛ هر طور بخواهد انفاق میکند؛ زیرا که استهزاء، نسبت به قرض الحسنه بوده است. این، مؤیّد همین تفسیر است. در عین حال، یهود، قدرتطلب و انحصارطلب بودند. یهود، قائل به عدم نسخ و بداء بودند. در نتیجه میگفتند که هر چه هست، برای ماست. این با توحید فعلی نمیسازد. توحید فعلی، یعنی بگوییم: هر چه هست، مربوط به حضرت حقّ است.
1.5- طغیان و کفر قوم یهود
«وَلَيَزِيدَنَّ كَثِيرًا مِّنْهُم مَّا أُنزِلَ إِلَيْكَ مِن رَّبِّكَ طُغْيَانًا وَكُفْرًا»؛ قوم یهود آنچه بر تو رسول خدا (صلّیاللهعلیهوآلهوسلم) نازل میشود، بر آنها طغیان و کفر افزوده میشود. آیات بر آقا رسول الله (صلّیاللهعلیهوآلهوسلم) نازل میشود و آنها دچار طغیان و کفر میشوند.
1.6- غضب الهی به دنبال طغیان انسانها
عنایت دارید که غضب الهی، هیچ گاه ابتدایی نیست؛ بلکه پاداشی است. خداوند انتقام ابتدایی ندارد، مسبوق به کار مخلوق است. تا زمانی که مخلوقی دچار طغیان و کفر نشود، عذاب و غضب نیست.
1.7- طغیان در مقابل تقوا
عنوان طغیان از استکبار است: ﴿فَأَمَّا مَن طَغَى﴾،[3] ﴿وَآثَرَ الْحَيَاةَ الدُّنْيَا﴾،[4] ﴿فَإِنَّ الْجَحِيمَ هِيَ الْمَأْوَى﴾.[5] اصلاً عنایت دارید که مبدأ کمال و سقوط، تقوا و طغوا است.مبدأ سقوط، طغیان است و مبدأ صعود، تقوا است؛ ﴿وَأَمَّا مَنْ خَافَ مَقَامَ رَبِّهِ وَنَهَى النَّفْسَ عَنِ الْهَوَى﴾.[6] طغیان، انسان را به کفر میرساند و کفر در مقابل شکر است. کفر، از شاکر نبودن شروع میشود، تا به کفر اعتقادی و اصلی میرسد؛ ﴿إِمَّا شَاكِرًا وَإِمَّا كَفُورًا﴾.[7]
1.8- نتیجهی طغیان و کفر قوم یهود، عداوت و بغضاء آنها
«وَأَلْقَيْنَا بَيْنَهُمُ الْعَدَاوَةَ وَالْبَغْضَاء إِلَى يَوْمِ الْقِيَامَةِ»؛
حال که یهود با نزول آیات دچار کفر شدند، ما دشمنی و کینه را در آنها انداختیم. عداوت، یعنی دشمنی با یکدیگر که حتّی یکدیگر را هم تحمّل نکنند و بغضاء، دشمنی است. به عبارت بهتر، هم عداوت را در بین آنها رشد دادیم که بهلحاظ اندیشه و انگیزه در بین خودشان جنگ کردند و هم بغضاء را در بین آنها انداختیم که دچار جنگهای منطقهای در بین خودشان شدند. عداوت، اندیشهای و بغضاء، انگیزهای است. میتوان در آیهی شریفه گفت که [از جهت بلاغتی،] لفّ و نشر مرتب است. لفّ و نشر مرتب آن بود که کلمهی اوّل برای مطلب اوّل باشد و کلمهی دوم هم برای مطلب دوم باشد. آیات الهی که نازل میشد، آنها دچار طغیان و کفر میشدند. طغیان، سرپیچی و کفر، عدم اطاعت بود. طغیان، عامل عداوت و کفر، عامل بغضاء در آنها است. این یک احتمال است.
1.9- نظر استاد در مورد آیه
احتمال دیگر، این است که نتیجهی هر دو است. به نظر ما کل جمله، عامل جملهی دیگر است. یعنی هر طغیانی، عداوت و بغضائی دارد و هر کفری، عداوت و بغضاء دیگری دارد. اینکه ﴿خَتَمَ اللّهُ عَلَى قُلُوبِهمْ﴾[8] است، یعنی تا ابد در کفر باقی میمانند.
1.10- همیشگی بودن طغیان و کفر یهود
نکتهی دیگر در مورد آغاز و پایان عداوت و بغضاء است. آغاز طغیان و کفر آنها از زمان رسول خدا (صلّیاللهعلیهوآلهوسلم) است؛ ولی پایانش، آن زمان نیست و ادامه دارد. میتوان گفت: اینها، تحمّل اندیشههای کمالی را ندارند و بهدلیل همان اندیشهی عدم بداء و عدم نسخ داشتند. مسیحیّت را هم نپذیرفتند. میتوان گفت: اینها قوم لجوجی بودند که در اندیشه و انگیزه، انحراف داشتند. حال که چنین شد، عداوت و بغضاء تا قیام قیامت در بین یهود است. سنت الهی و وعدهی الهی در قرآن است که ﴿لاَ يُخْلِفُ الْمِيعَادَ﴾.[9] اینها تا روز قیامت در کفر و طغیان هستند.
1.11- پیشگویی واقعی قرآن از خصلت دائمی یهود
میدانید که قرآن میفرماید: ﴿وَلاَ رَطْبٍ وَلاَ يَابِسٍ إِلاَّ فِي كِتَابٍ مُّبِينٍ﴾.[10] قرآن، کتاب علمی نیست؛ امّا قرآن از مطالب علمی که به واقعیت میرسد، استفاده میکند؛ یعنی قرآن، عین واقعیت است. از نظر جامعهشناسی میتوان گفت: خصلت قوم یهود تا قیامت، بغضاء و دشمنی است. به عبارت بهتر، این تحلیل جامعهشناسی نیست که بگوییم: علم است و ممکن است که باشد یا نباشد. این، اِخبار از واقعیت است و با یک تحلیل سیاسی، اجتماعی و علمی فرق دارد. اینکه خصلت قوم یهود این است که تا روز قیامت، عداوت و بغضاء را همراه خود دارند؛ «وَأَلْقَيْنَا بَيْنَهُمُ الْعَدَاوَةَ وَالْبَغْضَاء إِلَى يَوْمِ الْقِيَامَةِ».
1.12- خاموشی آتش یهود؛ قانون الهی
«كُلَّمَا أَوْقَدُواْ نَارًا لِّلْحَرْبِ أَطْفَأَهَا اللّهُ»؛ هر موقع، آتشی برای جنگ روشن کنند، خدا خاموش میکند. این، قانون کلی است. یکی از نوشـتههای ما راجعبه قرآن، بالای هزار مورد است و موضوع آن، قوانین کلی قرآن است. یکی از آن ضوابط کلی قرآن، این است؛ «كُلَّمَا أَوْقَدُواْ نَارًا لِّلْحَرْبِ أَطْفَأَهَا اللّهُ». برای جنگ 12 روزه مقابل ایران اسلامی اتفاق افتاد. گویا آیه برای همین زمان، نازل شده است. هر زمان، یهود آتشی شعلهور کند، خدا آن را خاموش میکند. این، یک قانون الهی است.
1.13- یک قاعدهی منطقی در این آیه
ما میتوانیم حالات سیاسی-الهی و اندیشهای خود را بر اساس قرآن تنظیم کنیم. این، موجبهی کلیه از چیست؟ عنایت دارید که هر موجبهی کلیهای، عاقبت به علت و معلول تام منتهی میشود. لذا قضایای شرطیهی متصلهی لزومیه، بیان علت تامه است؛ یعنی واسطه در اثبات، به واسطه در ثبوت و حقیقت برسد، در این صورت هیچ تخلّف ندارد. معمولاً هم، همینطوری است. برای همین، برهانها، هم لِمّی و هم اِنّی است.
مرحوم علّامه طباطبایی (رحمهالله) در برخی برهانها، قائل به این هستند که ساری و جاری نیست. با کمال معذرت با تحشیه و تعلیقهای که بر کلام ایشان داشتیم، گفتیم: «يَا مَنْ دَلَّ عَلَى ذَاتِهِ بِذَاتِهِ وَ تَنَزَّهَ عَنْ مُجَانَسَةِ مَخْلُوقَاتِهِ».[11] ما وقتی که سَیر میکنیم، اگر به علت و معلول برسیم، تخلّفناپذیر است. عرض ما این است که این «أَطْفَأَهَا اللّهُ»، یک موجبهی کلیهی شرطیهی لزومیه است. در شرطیهی لزومیه، بین مقدم و تالی، نسبت علیت است؛ نه نسبت علیت زمانی و اعتباری و ذهنی؛ بلکه علت تامه است که معلول تخلف ندارد.