1404/07/20
بسم الله الرحمن الرحیم
تبیین معنای «إنما» از ادات حصر در قرآن - معنای ولیّ و مؤیدات آن/تفسیر آیه 55 /تفسیر سوره مائده
محتويات
1- گزیده نکات گذشته2- تفسیر آیه 55
2.1- حصر ولایت با کلمهی «إِنَّمَا»
2.2- بیان مراحل قرآن و لزوم فهم الفاظ قرآن
2.3- نکتهی بلاغی: حصر صفت در موصوف در آیه
2.4- تقدّم ادبیات قرآن بر ادبیات عرب
2.5- ارادهی معنای سرپرستی از «وَلِيّ» و انحصار آن در الله و رسول و انسان مؤمن
2.6- نقل کلام علّامه حسنزاده (رضواناللهعلیه) و لزوم مراجعه به کتب دقیق لغوی
2.7- مؤیّدات ارادهی معنای سرپرستی از وَلِيّ
2.7.1- مؤیّد اوّل: آیه 44 سوره کهف
2.7.2- مؤیّد دوم: آیة الکرسی
2.8- شکر نعمت ولایت
2.9- مبنای استاد پیرامون آیات قرآن کریم و کلمهی «إِنَّمَا»
2.10- لزوم تقویت ارتباط با وَلِيّ و راههای آن

موضوع: تفسیر سوره مائده/تفسیر آیه 55 /تبیین معنای «إنما» از ادات حصر در قرآن - معنای ولیّ و مؤیدات آن
﴿إِنَّمَا وَلِيُّكُمُ اللّهُ وَرَسُولُهُ وَالَّذِينَ آمَنُواْ الَّذِينَ يُقِيمُونَ الصَّلاَةَ وَيُؤْتُونَ الزَّكَاةَ وَهُمْ رَاكِعُونَ﴾[1]
﴿وَمَن يَتَوَلَّ اللّهَ وَرَسُولَهُ وَالَّذِينَ آمَنُواْ فَإِنَّ حِزْبَ اللّهِ هُمُ الْغَالِبُونَ﴾[2]
1- گزیده نکات گذشته
فله الحمد عدد کلماته. دو خطاب «يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُواْ» که در آیات ﴿يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُواْ لاَ تَتَّخِذُواْ الْيَهُودَ وَالنَّصَارَى أَوْلِيَاء بَعْضُهُمْ أَوْلِيَاء بَعْضٍ وَمَن يَتَوَلَّهُم مِّنكُمْ فَإِنَّهُ مِنْهُمْ إِنَّ اللّهَ لاَ يَهْدِي الْقَوْمَ الظَّالِمِينَ﴾[3] و ﴿يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُواْ مَن يَرْتَدَّ مِنكُمْ عَن دِينِهِ فَسَوْفَ يَأْتِي اللّهُ بِقَوْمٍ يُحِبُّهُمْ وَيُحِبُّونَهُ أَذِلَّةٍ عَلَى الْمُؤْمِنِينَ أَعِزَّةٍ عَلَى الْكَافِرِينَ يُجَاهِدُونَ فِي سَبِيلِ اللّهِ وَلاَ يَخَافُونَ لَوْمَةَ لآئِمٍ ذَلِكَ فَضْلُ اللّهِ يُؤْتِيهِ مَن يَشَاءُ وَاللّهُ وَاسِعٌ عَلِيمٌ﴾[4] بود، حال در اینجا «إِنَّمَا وَلِيُّكُمُ اللّهُ وَرَسُولُهُ» آمد.
2- تفسیر آیه 55
2.1- حصر ولایت با کلمهی «إِنَّمَا»
گفتیم: «إِنَّمَا»، دلیل بر حصر است و حصر ولایت را میرساند. وَلِيّ نیز، به معنای کسی است که فاصلهها را به دوستی، یا به یاری و یا به تولیت و سرپرستی کم میکند.[5] برای همین، وَلِيّ از اسمایی است که هم نسبت به خدا داده میشود و هم نسبت به اولیای الهی. کلمهی إِنَّمَا، از ادات حصر است. در بحث مفاهیم هم معتقدیم: اگر دلیلی بر عدم حصر نداشته باشیم، مفید حصر است. بنابراین، إِنَّمَا حصر را میرساند. در اینجا هم سیاق آیه و هم سباق آیه، حصر را میفهماند. بعد از «إِنَّمَا» در آیه، دو حصر را میرساند.
2.2- بیان مراحل قرآن و لزوم فهم الفاظ قرآن
ما تا ادبیات و الفاظ قرآن را نفهمیم، به مفهوم نمیرسیم. تا به مفهوم نرسیم، به تفسیر نمیرسیم. تا به تفسیر نرسیم، نمیتوانیم راه قرآن را ادامه دهیم و تفکّر و عمل کنیم. برای همین، مراحل قرآن به ترتیب، این است: قرائت، تلاوت، تفکّر، فهمیدن و انشاءالله رسیدن. اینها را ما، مترتّب بر یکدیگر میدانیم.
2.3- نکتهی بلاغی: حصر صفت در موصوف در آیه
بعد از «إِنَّمَا»، حصر موصوف در صفت است. در مثالهای «إِنَّمَا زیدٌ عالمٌ» و «إِنَّمَا زیدٌ وَلِيّ»، موصوفی که زید باشد، در صفتهای عالم و وَلِيّ محصور میشود. مرحلهی دیگر که بالاتر است، حصر صفت در موصوف است. به نظر ما، آیهی شریفه هم از همین قسم است. حصر صفت در موصوف، یعنی آنقدر بعد از إِنَّمَا، حصر هست که حصر صفت در موصوف است. مثلاً میگویید: إِنَّمَا العالمُ زیدٌ، إِنَّمَا الشاعرُ زیدٌ، إِنَّمَا الکاتبُ زیدٌ و إِنَّمَا الوَلِيُّ علیٌّ (علیهالسلام). اینجا بعد از إِنَّمَا، حصر صفت در موصوف است، نه حصر موصوف در صفت. خیلی نکتهی دقیقی است. بعد از إِنَّمَا در آیه، سه قضیهی موجبهی کلیهی منحصره و محصوره استفاده میشود. این نکتهی بسیار قوی ادبی و بلاغی است.
2.4- تقدّم ادبیات قرآن بر ادبیات عرب
اصلاً خود آیات، خودشان را نشان میدهد. عرض ما در تفسیر آیات، این است: آیات، خودش را تفسیر میکند و زبان قرآن، یک زبان مخصوص است. اگر روزی، قانون ادبیات عرب با قانون قرآن منافات داشت، ادبیات قرآن مقدّم است. مانند کلمهی «حَسِبَ یَحسَبُ» که در قرآن مفتوح العین است؛ ولی همهی ادبا میگویند: مفتوح العین نداریم و «حَسِبَ یَحسِبً» است. اینجا جایی است که باید ادبیات را از قرآن گرفت؛ نه اینکه قرآن را بر ادبیات تطبیق کرد.
2.5- ارادهی معنای سرپرستی از «وَلِيّ» و انحصار آن در الله و رسول و انسان مؤمن
موصوف در آیه، الله و رسول و مؤمن است و صفتی که وَلِيّ باشد، در اینها منحصر است. بنابراین اینگونه میشود که تنها وَلِيّ، خدا و رسول و انسان مؤمن است. حال کدام انسان مؤمن؟ مؤمنی که خود آیهی شریفه بیان میفرماید. قبلاً گفتیم که وَلِيّ به معنای ناصر و محبّ هم میآید؛ ولی در اینجا، به معنای سرپرست است. به عبارت دیگر، عوامل ولایت، گاهی محبّت است و گاهی نصرت است و گاهی تولیت و سرپرستی است. ولایت در اینجا، قسم سوم است که به سرپرستی و تولیت است. وَلایت و وِلایت، هر دو آمده است.[6] کتابهای دقیق لغوی را مثل صحاح مرحوم جوهری ملاحظه بفرمایید.
2.6- نقل کلام علّامه حسنزاده (رضواناللهعلیه) و لزوم مراجعه به کتب دقیق لغوی
حضرت علّامه حسنزاده (رضواناللهعلیه) میفرمودند: آقاجان من! صحاح را مرحوم جوهری با سفر به روستاها تهیّه کرد. عاقبت هم، این نویسنده و لغوی قوی، آمد وسیلهای برای سفرهایش اختراع کند و بال درست کرد. وقتی که رفت بالای بلندی که بال را امتحان کند و پرواز کند، در راه هدفش مرحوم شد. مرحوم فیروزآبادی در قاموس[7] و ابن منظور در لسان[8] و ابن اثیر در نهایه[9] ، نظرشان این است که استفادهی وَلِيّ در سرپرست و تولیت، بیشتر است. البتّه اگر قرار باشد که کلمات آقایان اهل ادب را دلیل قرار دهیم.
2.7- مؤیّدات ارادهی معنای سرپرستی از وَلِيّ
2.7.1- مؤیّد اوّل: آیه 44 سوره کهف
علاوهبر این مطالب، سیاق آیه و آیات دیگر مانند ﴿الْوَلَايَةُ لِلَّهِ الْحَقِّ﴾،[10] گواه بر این است که وَلِيّ به معنای سرپرستی است؛ نه اینکه به معنای ناصر و محبوب باشد. ولایت هم در اینجا، اعم از ولایت تکوینی و تشریعی است؛ یعنی هم تصرّفات در امور وجود و هم قانونگذاری از آن حضرت حقّ است. به عبارت بهتر، عرض ما این است که وَلِيّ در اینجا، وَلِيّ مطلق است. اگر دلیلی بر خلاف اطلاق نداشته باشیم، اطلاق از آن فهمیده میشود.
2.7.2- مؤیّد دوم: آیة الکرسی
آیة الکرسی نیز، مؤیّد همین آیهی شریفه است که ﴿اللّهُ وَلِيُّ الَّذِينَ آمَنُواْ يُخْرِجُهُم مِّنَ الظُّلُمَاتِ إِلَى النُّوُرِ﴾.[11] در تفسیر سورهی بقره، محضر شما عرض شد که وَلِيّ، وصف خاص حضرت حقّ است. گفتیم: واجب الوجود، واجب الوجود من جمیع الجهات است. هر صفتی که برای خداوند آورده شود، جزء اوصاف ایجابیه است. إِنَّمَا که حصر موصوف در صفت است، همین را میرساند. الحمدلله ما به این نتیجه رسیدیم که حصر کلمهی «إِنَّمَا»، بحث ولایت را به ضرورت و وجوب ثابت میکند، نه به امکان. چنان که در خارج این گونه است، ما هم باید این گونه باشیم.
2.8- شکر نعمت ولایت
برای همین میگوییم: الحمد لله الذی جعلنا من المتمسّکین بولایة امیرالمؤمنین و اولاده المعصومین (علیهمالسلام). وقتی که این حرف را بزنیم، ما در واقع منافق نمیشویم. منافق، کسی است که حرفش با خارج، مطابق نیست. اگر عقیدهای با خارج مطابق داشت، عین واقعیت میشود. در بحث ولایت، ما قائل به چنین اعتقادی هستیم.
2.9- مبنای استاد پیرامون آیات قرآن کریم و کلمهی «إِنَّمَا»
نظر ما در آیات دیگر و بهخصوص آیات الاحکام، این است که اگر دلیلی بر تخصیص نداشتیم، تمثیل است. این مبنایی است که ما در مباحث فقه و اصول مطرح کردهایم. اینجا، یکی از آیاتی است که دلیل بر حصر و تخصیص است. خود «إِنَّمَا»، تخصیص را میرساند؛ لذا عناوین و مصادیق در آیه، قابل سرایت به دیگران نیست.
2.10- لزوم تقویت ارتباط با وَلِيّ و راههای آن
انشاءالله همانطور که تحت اشراق ولایت هستیم، این اشراق ولایت را به عالم برزخ و قیامت هم بتوانیم برسانیم. وقتی که ملک الموت میرسد، آن دهشت و وحشت ورود ایشان، باعث نشود که قطع ارتباط با وَلِيّ داشته باشیم. «إِلهِي هَبْ لِي كَمال الاِنقطاعِ إِلَيْكَ».[12] اگر بتوانیم با ذکر و سحر و اطاعتمان، نسبت خود را با وَلِيّ قوی کنیم، این نسبت، دیگر قطعشدنی نیست. تقاضا میکنم این نسبت را تقویت کنید. من طلبه میگویم: این نسبت، به عبادت و به اطاعت و به وحدت در شب تقویت میشود؛ زیرا شب و انسان و حقیقت و خدا خدا کردنش است. در فرازی از الهینامه عرض کردم:
الهی! از انسان سر میرود؛ امّا سحر و سهر نمیرود. انشاءالله اهل سحر و سهر باشید و باشیم.