« فهرست دروس
درس تفسیر استاد هادی عباسی‌خراسانی

1404/07/16

بسم الله الرحمن الرحیم

نسبت بین توحید فعلی و توحید نظری - مشیت الهی - تبیین دو اسم واسع و علیم/تفسیر آیه 54 /تفسیر سوره مائده

محتويات

1- ادامه نکات آیه‌ی 54
1.1- ترسیم توحید فعلی
1.2- تبیین توحید فعلی
1.3- رابطه‌ی توحید نظری و توحید فعلی
1.4- اهمیت توحید فعلی
1.5- عمومیت ارتداد در آیه
1.6- لزوم عدم تأثیر اقبال و ادبار دیگران در انسان
1.7- تقسیم فضل به عام و خاص
1.8- تفاوت رحمان و رحیم
1.9- وسعت فضل خاص الهی
1.10- نکات مربوط به مشیّت
1.11- ما شاء الله؛ توحید عملی
1.12- تفاوت مشیّت الهی و مشیّت انسان
1.13- ذو مراتب بودن توحید فعلی
1.14- ترکیب اسمای الهی «واسع» و «علیم»
1.14.1- تفاوت کلیت مفهومی و کلیت سِعی
1.14.2- تفاوت اراده‌ی الهی و اراده‌ی انسان
1.14.3- شباهت و نزدیکی اسم محیط به اسم واسع
1.14.4- علیم، وصف خاص باری‌تعالی
1.14.5- انواع ترکیب اسمای الهی
1.14.6- نظریه‌ی اصولی استاد: جمع موصوف و صفت
1.14.7- الوهیت، نتیجه‌ی اسم واسع
1.14.8- معیّت قیّومیّه‌ی الهی
1.14.9- متألّه، فصل خاص انسان
1.14.10- توضیح وسعت وجودی
1.15- کمال انسان در عبور از مشکلات
1.16- توصیه‌ی استاد به تمرین برای وسعت اخلاقی
1.17- کسب معارف توسط قوم فارس
1.18- رسیدن به جامعیت اسماء و سکوت و صبر در مقابل بلایا
1.19- برتری اراده‌ی الهی

 

 

موضوع: تفسیر سوره مائده/تفسیر آیه 54 /نسبت بین توحید فعلی و توحید نظری - مشیت الهی - تبیین دو اسم واسع و علیم

 

﴿يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُواْ مَن يَرْتَدَّ مِنكُمْ عَن دِينِهِ فَسَوْفَ يَأْتِي اللّهُ بِقَوْمٍ يُحِبُّهُمْ وَيُحِبُّونَهُ أَذِلَّةٍ عَلَى الْمُؤْمِنِينَ أَعِزَّةٍ عَلَى الْكَافِرِينَ يُجَاهِدُونَ فِي سَبِيلِ اللّهِ وَلاَ يَخَافُونَ لَوْمَةَ لآئِمٍ ذَلِكَ فَضْلُ اللّهِ يُؤْتِيهِ مَن يَشَاءُ وَاللّهُ وَاسِعٌ عَلِيمٌ﴾.[1]

﴿إِنَّمَا وَلِيُّكُمُ اللّهُ وَرَسُولُهُ وَالَّذِينَ آمَنُواْ الَّذِينَ يُقِيمُونَ الصَّلاَةَ وَيُؤْتُونَ الزَّكَاةَ وَهُمْ رَاكِعُونَ﴾.[2]

﴿وَمَن يَتَوَلَّ اللّهَ وَرَسُولَهُ وَالَّذِينَ آمَنُواْ فَإِنَّ حِزْبَ اللّهِ هُمُ الْغَالِبُونَ﴾.[3]

1- ادامه نکات آیه‌ی 54

1.1- ترسیم توحید فعلی

فله الحمد عدد کلماته که در محضر کلماتش هستیم. نکته‌ی دیگری که از آیه استفاده می‌شود، ترسیم توحید فعلی است. ما، یک توحید نظری داریم که یعنی اگر از همه‌ی نظام وجود سؤال کنیم که چه کسی شما را آفریده است؟ همان‌طور که در آیه‌ی شریفه است، می‌گویند: ﴿لَيَقُولُنَّ اللَّهُ﴾؛[4] خدا. برهان وجوب و امکان[5] و برهان نظم[6] و برهان[7] تمانع برای وحدت باری‌تعالی بر ذات و وجود باری‌تعالی اقامه می‌شود. این به‌لحاظ توحید نظری است که همه‌ی موجودات، ما را راهنمایی می‌کنند که خدا است که خدایی می‌کند.

1.2- تبیین توحید فعلی

توحید فعلی آن است که انسان، علاوه‌بر اندیشه، در فعل هم موحّد باشد و این مطلب، برای او به باور تبدیل شود. انسان به این مطلب برسد که «لا مؤثّر فی الوجود إلّا الله تبارک‌وتعالی». اگر به این نتیجه برسد که هر گونه اتفاقی بیفتد، -چه به شر باشد و چه به خیر- خیر بودن اتفاقات نظام وجود، بیشتر است. این، توحید فعلی است.

1.3- رابطه‌ی توحید نظری و توحید فعلی

برای همین است که نسبت توحید نظری و فعلی، عموم و خصوص مطلق است؛ هر کجا توحید فعلی باشد، توحید نظری هست؛ زیرا فعل، بالاتر از اندیشه و نظر است. چه بسا مواردی که توحید نظری باشد؛ ولی توحید فعلی نباشد. نسبت توحید نظری و توحید فعلی، مانند نسبت عاقل و عالم است؛ هر کجا عاقل باشد، عالم هست؛ ولی چه بسا عالمی که عاقل نباشد.

1.4- اهمیت توحید فعلی

این آیه‌ی 54، نه تنها در بیان توحید نظری است؛ بلکه آنچه مهم‌تر است که در اینجا مطرح می‌شود، در توحید فعلی است. توحید نظری در هر مجمع علمی و حوزوی و دانشگاهی و در کتاب‌ها بیان می‌شود. توحید فعلی، گام دوم توحید است. ما با کمال معذرت عرض می‌کنیم که عرفان هم، در موحّد به توحید فعلی است. موحّد به توحید فعلی، موحّد به توحید نظری را هم دارد. می‌توان از اینکه خداوند قومی را می‌آورد (نه اینکه می‌آید)، استفاده کرد که همان ارتباط توحید فعلی است. به این صورت که قطعاً اگر کسی موحّد به توحید فعلی باشد، کارایی خاصی دارد.

1.5- عمومیت ارتداد در آیه

در مورد ارتداد مطرح شده در آیه عرض شد: اگر کسی از دین شما و از دین حضرت حقّ برگشت، فقط ارتداد اعتقادی و ملّی و فطری نیست؛[8] بلکه ارتدادی است که بینش و گرایش و منش‌های دینی را نیز نمی‌پذیرد.

1.6- لزوم عدم تأثیر اقبال و ادبار دیگران در انسان

در ادامه، صفت‌های این قوم بیان گشت. صفت پنجم و آخری، مهم است: «لاَ يَخَافُونَ لَوْمَةَ لآئِمٍ». این قوم از هیچ ملامت‌گری هراس ندارند. خداوند حضرت امام (رضوان‌الله‌علیه) را رحمت کند. در سخنرانی‌های اوّل ایشان بعد از ورود به ایران بود و هنوز نظام شاهنشاهی سقوط نکرده بود، ایشان فرمودند: «شما باید به جایی برسید که اگر کسی بر شما درود و یا مرگ گفت، در شما تأثیری نکند». اگر انسان به جایی برسد که اقبال و ادبار دیگران در فکر او و عمل او اثری نکند، مصداق این آیه‌ی شریفه است. این، همان «لاَ يَخَافُونَ لَوْمَةَ لآئِمٍ» است.

1.7- تقسیم فضل به عام و خاص

عنوان مشارٌالیه «ذَلِكَ»، همه‌ی این‌هاست و به عبارت بهتر، قوم است که این، فضل الهی است. پس معلوم می‌شود که تفضّل در مواقع خاص،‌ تجدید و تمدید می‌شود. در جلسه‌ی گذشته گفتیم که دو فضل داریم: یکی، فضل عام که رحمت عامّه است و یکی، فضل خاص که رحمت خاصّه است.

1.8- تفاوت رحمان و رحیم

جالب اینجاست که برخی آقایان در تفاوت رحمان و رحیم گفته‌اند: در عمومیت و خصوصیت است. رحمان، متعلقش عام است، چه مؤمن باشد و چه کافر؛ امّا رحیم، متعلقش خاص است؛[9] ﴿وَكَانَ بِالْمُؤْمِنِينَ رَحِيمًا﴾.[10] این به‌لحاظ نسبت است. حال اگر به‌لحاظ وسعت نگاه کنیم، رحیمیت وسیع‌تر است تا رحمانیت؛ زیرا به رحیمیت که برسد، به تفضّلی می‌رسد که ﴿جَنَّةٍ عَرْضُهَا السَّمَاوَاتُ وَالأَرْضُ﴾[11] است. لذا رحمانیت، بستری برای تحقّق فضل خاص الهی است.

1.9- وسعت فضل خاص الهی

فضل خاص الهی، وسعتی می‌آورد که وسعت جنّت است. وسعت جنّت هم، این است که از اوّل تا انقراض عالم، هرچه موجود است، خوب‌های آن در جنّت، جمع هستند. بنابراین وسیع‌ترین عالم می‌شود. اصلاً می‌توان گفت: جنّت را هم، به‌دلیل پوشش افراد و نعمت‌ها، جنّت می‌گویند.[12] اصلاً خود حضور مؤمنین در جنّت که ازدحام می‌آورد، یک نعمت است؛ همانند اربعین. این کثرت جمعیت در عین حال، بالاترین نعمت است. در بهشت نیز، همین‌طور است. عرض ما این است که این مشارٌالیه «ذَلِكَ»، به این افراد برمی‌گردد که این، «فَضْلُ اللّه» می‌شود. «فَضْلُ اللّه» هم، «يُؤْتِيهِ مَن يَشَاءُ» است؛ به کسانی می‌دهد که خدا می‌خواهد و مشیّت الهی تعلّق بگیرد.

1.10- نکات مربوط به مشیّت

دو مطلب از مشیّت استفاده می‌شود:

    1. مشیّت در اینجا، قدرت مطلقه و عام و مبسوط باری‌تعالی را مطرح می‌کند که ذات باری‌تعالی مبسوط الیدِ مبسوط الید است: ﴿يَدُ اللَّهِ فَوْقَ أَيْدِيهِمْ﴾.[13] هرچه خدا بخواهد، واقع می‌شود. هیچ چیزی، عِدل مشیّت باری‌تعالی قرار نمی‌گیرد. وقتی هم که می‌گوییم: ما شاء الله، به همین معناست.

    2. مشیّت باری‌تعالی هم، بی مشیّت نمی‌شود. این «يُؤْتِيهِ مَن يَشَاءُ»، یک «شاءَ الناس» می‌خواهد. یک «شاءَ الناس» یا «شاءَ الإنسان» باید باشد، تا «شاءَ الله» تعلّق بگیرد. به عبارت بهتر می‌توان گفت: همانند رحمت رحیمیّه است که اوّل باید از کانال و بستر رحمت عامّه بگذرد تا به یک خاص و خاصیتی برسد. بعد، این خاص و خصویت او، نگه‌دار بقیه باشد.

1.11- ما شاء الله؛ توحید عملی

چون صحبت از «مَنْ شاءَ» شد، توصیه‌ای دارم. این «مَنْ شاءَ»، یعنی «ما شاء ‌الله». اگر بخواهیم این «مَنْ شاءَ» را در توحید عملی بیان کنیم، یعنی «ما شاء الله». امام صادق (علیه‌السلام) فرمودند: «من أعجب بشيء من أمواله، و أراد بقاءه فليقل: ما شاء الله لا قوة إلا بالله»؛[14] هر وقت به منظره‌ی جدید و رؤیت جدیدی رسیدید، حتماً کلمه‌ی «ما شاء الله» را قبل از آن بیاورید. «ما شاء الله»، یعنی اراده‌ی خود را در اراده‌ی باری‌تعالی فانی می‌کنید؛ مشیّت شما، مشیّت الهی می‌شود.

1.12- تفاوت مشیّت الهی و مشیّت انسان

وقتی که مشیّت شما، مشیّت الهی شد، تفاوتش در این است: در مشیّت الهی، شیطان راه ندارد. در مشیّت الهی، غیر از مشیّت و اراده‌ی خداوند، اراده‌ی دیگر نمی‌آید. امّا در مشیّت انسان، اراده‌ی شیطان می‌آید. در شرح اسماء ان‌شاءالله به اسم شریف مشیّت می‌رسیم و این مطلب را توضیح خواهیم داد. مشیّت الهی، یک چیز عامی است که هیچ جزئی از جزئیات، از این مشیّت خارج نیست. لذا تعبیر آیه دارد: «ذَلِكَ فَضْلُ اللّهِ يُؤْتِيهِ مَن يَشَاءُ».

1.13- ذو مراتب بودن توحید فعلی

عرض ما این است که کسی می‌تواند در توحید فعلی باشد که جامع این صفات باشد -جالب اینجاست که مجاهد فی سبیل الله، غیر از عزیز و نفوذناپذیری است. ظاهراً هر کدام از این صفت‌ها، صفت خاصی است. این صفت‌ها، مانعة الجمع نیستند، امّا هر کدام با دیگری تفاوت دارد.- و هر چه بیشتر جامع باشد، قدرتمندتر می‌شود. می‌توان گفت: توحید فعلی افراد هم، مانند توحید نظری‌شان، دارای مراتب است. برای همین، در ادامه، آیه‌ی شریفه بیان می‌کند: «وَاللّهُ وَاسِعٌ عَلِيمٌ».

1.14- ترکیب اسمای الهی «واسع» و «علیم»

1.14.1- تفاوت کلیت مفهومی و کلیت سِعی

«وَاللّهُ وَاسِعٌ عَلِيمٌ»؛ اسمِ الله و اسمِ واسع و اسمِ شریف علیم آمده است. اسم واسع، یعنی واسع علم و رحمت.[15] تازه بعد از «ذَلِكَ فَضْلُ اللّهِ يُؤْتِيهِ مَن يَشَاءُ» آمده است؛ وسعت، غیر از کلیت و شمول است. شمولِ مفهومی نیست؛ زیرا دار و جا و محل مفهوم نیست. شمول و کلیت سِعی است. به عبارت بهتر، کلیتی که به خداوند نسبت می‌دهیم، کلی منطقی و مفهومی نیست؛ ولی کلی سِعی هست. رحمت و علمش، گسترده‌ی گسترده است.

1.14.2- تفاوت اراده‌ی الهی و اراده‌ی انسان

وقتی که دست، باز باشد و ﴿يَدُ اللَّهِ فَوْقَ أَيْدِيهِمْ﴾[16] باشد، قطعاً تصرّفاتش، تصرّفات کلی است. دلیل تصرَفات کلی، این است که هر چیزی را اراده کند، تحقق می‌یابد. اراده‌ی انسانی و اراده‌ی ما، اراده‌ی وسیعی نیست و به حیطه‌های مختلف کاری و حکومتی و تصرّفاتی، محدود است؛ لذا وقتی که انسان اراده می‌کند، اراده‌ی او، نسبت به منطقه‌ی اراده‌اش تحقّق دارد. امّا اراده‌ی باری‌تعالی، نسبت به تمام جوانب است، چون خالق است. لذا ﴿كُنْ فَيَكُونُ﴾[17] باری‌تعالی، همیشه اطلاق دارد؛ ولی کُن انسان، محدودیت دارد. این، تفاوت بین اراده‌ی الهی و اراده‌ی انسانی است.

1.14.3- شباهت و نزدیکی اسم محیط به اسم واسع

اگر قرار باشد که تقریباً معادلی برای واسع قرار دهیم، -البتّه در شرح اسماء هم می‌رسیم که واسع با محیط تفاوت دارد- می‌گوییم: ﴿أَحَاطَ بِكُلِّ شَيْءٍ﴾[18] و أحاط علی کلّ شیء. این عمامه، بر سر احاطه دارد. وقتی که أحاط و محیط به ذات باری‌تعالی نسبت داده شود، ﴿إِنَّهُ بِكُلِّ شَيْءٍ مُّحِيطٌ﴾؛[19] محیط بکل شیء است؛ یعنی بر تمام اعماق وجود شیء احاطه دارد. وسعت، این‌گونه است؛ خصوصاً وسعتی که با قید علیم است. واسع از «وسع یسع سعة» است؛[20] مثال واوی است.

1.14.4- علیم، وصف خاص باری‌تعالی

علیم هم، وصف بعد از وصف است. می‌توان گفت: واسع علیم، یعنی دانایی دارد که این دانایی تحقّق دارد و این تحقّق آن، احاطه و سعه دارد و محدودیت ندارد. وصف خاص باری‌تعالی است. وصف خاص، یعنی دیگران اگر علمی دارند، محدود است؛ زیرا سعه به‌لحاظ خارج و حقیقت است، نه به‌لحاظ مفهوم. ذات باری‌تعالی، کلی مفهومی نیست؛ بلکه کلی سِعی است. این کلی سِعی، معنای ﴿أَحَاطَ بِكُلِّ شَيْءٍ﴾[21] است؛ ﴿وَسِعَ كُلَّ شَيْءٍ﴾[22] است؛ یعنی بر همه‌ی موجودات؛ همه‌ی موجودات را هضم کرده است.

1.14.5- انواع ترکیب اسمای الهی

اسماء الهی، گاهی فرد است و گاهی ترکیب. در ترکیب هم، گاهی اسم است و گاهی صفت است و گاهی صفات است و گاهی اسم و صفت یا اسم و صفات است. اینجا، اسم و دو صفت آمده است. ان‌شاءالله در شرح اسماء می‌رسیم که آنجایی که چند اسم با هم بیایند، چگونه است؟

1.14.6- نظریه‌ی اصولی استاد: جمع موصوف و صفت

اتفاقاً در بحث ادبیات و اصول هم داریم که آیا صفت بعد از صفت، قید صفت است یا قید موصوف است؟ ما در آن مسئله‌ی اصولی به این نتیجه رسیدیم که نه قید صفت است و نه قید موصوف خاص؛ بلکه نظریه‌ی اصولی ما این است که موصوف با صفت است؛ یعنی جمع است. به عبارت بهتر، صفت بعد از صفت که می‌آید، موصوف را معیّن و مشخص می‌کند به یک تشخّص قبلی. در اسماء الهی، بسیار بسیار قابل دقت است.

1.14.7- الوهیت، نتیجه‌ی اسم واسع

واسع، یعنی سعه‌ی خارجی، نه مفهومی. سعه‌ی خارجی، یعنی هر موجودی که حرکتی داشته باشد، تحت احاطه‌ی ذات باری‌تعالی است. حال که این چنین شد و از طرف دیگر هم در نظر داشته باشید که وصف، مشعر به علیت است، پس چرا خداوند، الله است و چرا خدا را عبد باشیم؟ چون او واسع است و از او خارج نیستیم.

1.14.8- معیّت قیّومیّه‌ی الهی

معنای اینکه می‌گوییم: خداوند، همه جا هست، این نیست که همه چیز، خدواند است که برخی گمان کرده‌اند. ما از او هستیم، او هم از ما هست؛ امّا این معیّت، معیّت قیّومیّه است؛ ﴿إِنَّ رَحْمَتَ اللّهِ قَرِيبٌ مِّنَ الْمُحْسِنِينَ﴾؛[23] ﴿وَإِنَّ اللَّهَ لَمَعَ الْمُحْسِنِينَ﴾.[24] این عنوان «يُحِبُّهُمْ وَيُحِبُّونَهُ» را داشته باشید. ﴿يُحِبُّ الْمُتَّقِينَ﴾،[25] ﴿يُحِبُّ الْمُحْسِنِينَ﴾،[26] ﴿يُحِبُّ الْمُتَوَكِّلِينَ﴾،[27] ﴿يُحِبُّ الْمُقْسِطِينَ﴾،[28] این «يُحِبُّ»های قرآن را دنبال کنید؛ مصادیق مختلف دارد. تازه، وقتی که به معیّت می‌رسد، مع المؤمنین نداریم؛ ولی ﴿مَعَ الْمُتَّقِينَ﴾[29] و ﴿لَمَعَ الْمُحْسِنِينَ﴾[30] داریم. این‌ها، لطافت‌های قرآن است.

1.14.9- متألّه، فصل خاص انسان

الحمدلله در مبانی معرفتی به این نتیجه رسیدیم که متألّه، فصل خاص انسان است. وقتی این‌گونه باشد، واسع، تعلیل متأله بودن انسان است. حالا چرا واسع است؟ چون علیم است. دیدید وصف به شیء، مشعر به علیت است. حال آن مبنایی که داشتیم که صفت‌های بعد از صفت، هم صفتِ صفت است و هم صفتِ موصوف است که نظر ما، جمع است. حال که چنین باشد، «الله» می‌شود؛ زیرا لأنّه واسع. چرا واسع است؟ لأنّه علیم. چرا متألّه است؟ چون واسع و علیم است. این رموز ترکیبی اسماء الهی، رمزهای خاصی دارد. یکی از آیاتی است که ما باید برای آن برنامه‌ریزی کنیم.

1.14.10- توضیح وسعت وجودی

وسعت وجودی را برای شما توضیح بدهم. وسعت وجودی ما، به گستردگی تخلّق ماست؛ ﴿وَإِنَّكَ لَعَلى خُلُقٍ عَظِيمٍ﴾.[31] اگر گستردگی به الفاظ و مفاهیم بود، تمام کتاب‌داران عالم، از همه، داناتر بودند؛ ولی فرق است بین کتاب‌دار و کتاب‌دان. فرق است بین کسی که اخلاق می‌نویسد و اخلاق می‌گوید و اخلاق می‌داند و بین کسی که متخلّق است. این، سعه‌ی وجودی است. سعه‌ی وجودی، یعنی آنچه که می‌دانیم، در وجودمان پیاده کنیم. صفحه‌ی دل ما، صفحه‌ی باز باز است؛ معنای ﴿رَبِّ اشْرَحْ لِي صَدْرِي﴾[32] هم، همین است. دل باز شود، محل طلوع اسمای الهی است.

1.15- کمال انسان در عبور از مشکلات

اگر رسیدیم که هرچه بخواهد، می‌شود و خیر ما است، آرامش می‌گیریم. در فرازی از الهی‌نامه هم گفتم: الهی! گرچه نقمت بود؛ ولی نعمت بود. انسان در ظاهر می‌بیند که مشکلاتی باید تحمّل کند؛ ولی بعد می‌بیند که نعمت‌های خاصی قرار است بدهد و امتحان می‌کند. این حدیث را ملاحظه و دنبال کنید: مثنى عن ابى بصير عن ابى عبد الله (عليه السلام) قال: «من دخل فى هذا الامر فليتخذ للبلاء جلبابا فو الله لهو الينا و الى شيعتنا اسرع من السيل الى قرار الوادى يتبع بعضه بعضا»؛[33] حضرت فرمودند: اگر می‌خواهید کامل شوید و به کمال برسید، جلباب بلا را به تن کنید. جِلْباب، لباس‌های بلند است که تمام بدن را می‌گیرد.[34] معلوم می‌شود که فراگیر است. بلای فراگیری که تمام وجود مؤمن را بگیرد، باعث کمالات است. بدانید همه چیز، دست خداست. از روزی که همه‌ی من و شما آفریده شده بودیم و از روز ازل، قرار بود که امروز، ما این آیه را اینجا بگوییم و تعبیر «وَاللّهُ وَاسِعٌ عَلِيمٌ» را در محضر شما باشیم و بگوییم و بشویم. الحمدلله ربّ العالمین. فله الحمد عدد کلماته.

1.16- توصیه‌ی استاد به تمرین برای وسعت اخلاقی

بیایید وسعت اخلاقی را تمرین کنیم. وسعت اخلاقی، از جزئیات شروع می‌شود، نه از کلیات. مفسّر شدن به این است که مفاهیم را بدانید و بخوانید و در مفاهیم نمانید و بیایید در جزئیات وجودی خودتان، وجودتان را توسعه دهید و به آن عمل کنید. می‌توان گفت: واسع علیم، بستر فهم قرآن است.

1.17- کسب معارف توسط قوم فارس

سوره‌ی مائده را سوره‌ی ولایت می‌گویند، به‌دلیل آیه‌ی بعدی که آیه‌ی 55 باشد. ان‌شاءالله در جلسه‌ی بعد بیان خواهیم کرد. در روایت دارد: روي أن النبي (صلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم) سئل عن هذه الآية، فضرب بيده على عاتق سلمان، فقال: «هذا وذووه، ثم قال: لو كان الدين معلقا بالثريا لتناوله رجال من أبناء فارس»؛[35] وقتی که از آقا رسول الله (صلّی‌الله‌علیه‌وآله‌وسلم) در مورد این قوم سؤال کردند، آقا، دست‌شان را روی شانه‌ی جناب سلمان گذاشتند و فرمودند: این قوم، همین سلمان و فامیل اوست. بعد، حضرت فرمودند: از میان قوم سلمان، گروهی می‌آیند که اگر معارف در ثریا باشد، دست‌شان به آن می‌رسد. از سرا تا ثریا، دست‌شان مبسوط است. این، معنای همین واسع علیم است. ان‌شاءالله در این وسعت قرار بگیریم.

1.18- رسیدن به جامعیت اسماء و سکوت و صبر در مقابل بلایا

اگر به جامعیت اسماء برسید، به جایی می‌رسید که از دست‌تان، همه کار بر می‌آید؛ ولی هیچ کاری را انجام نمی‌دهید. خیلی سخت است. امیرالمؤمنین (علیه‌السلام)، همه کار از دست‌شان برمی‌آمد؛ ولی صبر می‌کردند. ظهر عاشورا هم، زعفر جنی و فرشته‌های الهی به سراغ حضرت آمدند؛ ولی ایشان اجازه ندادند. دیدید وقتی که سنگی در درون دیگ‌های خالی بیندازید، صدا می‌دهد؛ ولی وقتی که حبوبات، درونش هست و پر باشد، دیگر حتّی با انداختن چند سنگ هم، صدا ندارد. این‌هایی که می‌بینید که حرف می‌زنند، به یک چیزکی رسیده‌اند که آن هم، به صدقه سر بزرگان، چیزهایی به آن‌ها داده شده است و صدای‌شان بلند است.

1.19- برتری اراده‌ی الهی

قدرت‌های جهانی هم، همین است. کسی که به‌ آن‌ها، قدرت ظاهری داده است، ﴿يَدُ اللَّهِ فَوْقَ أَيْدِيهِمْ﴾[36] است. اراده کند، همه‌ی سلاح‌ها از کار می‌افتد. ولی الله الاعظم اراده کند، کافی است. این را ان‌شاءالله تمرین کنید و معتقد باشید و معتقدیم که همین الآن، اولیای الهی هستند؛ بی‌نام و نشان هم هستند؛ کسی هم، جای‌شان را نمی‌داند؛ ولی اگر در عین حال حرفی بزنند، تحقّق می‌یابد. التماس دعا، برای همین است. ان‌شاءالله موفّق و مؤیّد باشید.

 


[5] برهان امکان و وجود بر اساس این تقریر است: الف: هر موجودی که ملاحظه شود، به لحاظ ذاتش یا ممکن الوجود است، یا واجب الوجود. ب: وجود هر ممکن الوجودی از غیرش است. زیرا در ممکن الوجود بالذات، هیچ یک از هستی و نیستی بر دیگری ترجیح ندارد و آن برای وجود یافتن نیازمند علتی غیر از خودش است. ج: آن علت یا واجب الوجود است یا ممکن الوجود. اگر آن علت واجب الوجود باشد، مطلوب (اثبات واجب الوجود) ثابت است؛ اما اگر ممکن الوجود باشد، آن علت، خود برای موجود شدن نیازمند علتی به غیر از خود است. درباره علت دوم مجددا دو گزینه واجب الوجود و ممکن الوجود بودن تکرار می‌شود. بنابراین سلسله ممکن الوجودها یا باید به واجب الوجود منتهی شود، یا به دور یا تسلسل منتهی می‌شود. د: دور و تسلسل هر دو محالند. ه: بنابراین سلسله ممکن الوجودها باید به یک واجب الوجود منتهی شود. (طوسی، خواجه نصیرالدین، شرح اشارات و تنبیهات، ج3، ص18 -20).
[6] برهان نظم به هر صورت که اقامه شود و هر نتيجه‌ای که بدهد، بر دو مقدمه متکی است: مقدّمه اوّل، مطلبی تجربی است که همان وجود افعال هماهنگ در عالم طبيعت است؛ اعم از اينکه نظم به بخشی از آن يا کل آن مربوط باشد. مقدمه دوم اين است که هر نظم به ناظم نياز دارد و اين مقدّمه که کبرای قياس است، بدون اعتماد به قياسی که از حرکت، حدوث يا امکان استفاده کرده باشد، نتيجه نمي دهد، ؛مانند اينکه گفته شود که نظم، واقعيتي حادث يا ممکن است و هر حادث يا ممکن به مبدئي محدث يا واجب نيازمند است؛ پس نظم نيز داراي مبدئي محدث يا واجب است. (جوادی آملی، عبدالله، براهین اثبات خدا، ج1، ص241).
[7] مبنای برهان تمانع، این آیه 22 از سوره انبیاء است: «لَوْ كَانَ فِيهِمَا آلِهَةٌ إِلَّا اللَّهُ لَفَسَدَتَا»؛ اگر در آن‌ها (آسمان و زمین) جز خدا، خدایان دیگری وجود داشت، قطعا (آسمان و زمین) تباه می‌شد. تقریر این برهان به این صورت است: الف: اگر فرض شود که برای این عالم، خدایانی غیر از خدای واحد باشد، پس این خدایان از جهت ذات، مختلف و از جهت حقیقت، متباین هستند. ب: تباین حقیقت و ذات این خدایان، سبب اختلاف در تدبیر آنان است. ج: اگر تدبیر آنان مختلف باشد، (مثلا یک خدا تدبیر کند که باران بیاید و خدای دیگر چنین تدبیری نکند)، سبب فساد در تدبیرات آنان می‌شود. د: فساد در تدبیر، سبب فساد در آسمان و زمین می‌شود. ه: لکن نظام جاری، نظام واحد است که اجزای آن از جهت غایات و اهداف با هم ارتباط دارد. نتیجه: در این عالم آلهه، غیر از اله واحد وجود ندارد. (علامه طباطبایی، المیزان فی تفسیر القرآن، ج14، ص267).
[8] مرتدّ بر دو گونه است: يكى، كسى كه از پدر و مادر مسلمان هر دو يا يكى از آنان متولد شده باشد و پس از بلوغ، آيين اسلام را اظهار كند و آن‌گاه از اسلام برگردد. اين قسم را مرتدّ فطرى گويند و ديگرى، كه مرتدّ ملّى نام دارد، كسى است كه از پدر و مادر غير مسلمان به دنيا آمده باشد و پس از بلوغ، آيين اسلام را برگزيده و سپس از آن برگردد.
logo