1404/07/13
بسم الله الرحمن الرحیم
خصوصیات اقوام جانشین مسلمانان بعد از ارتداد جمعی آنان/تفسیر آیه 54 /تفسیر سوره مائده
محتويات
1- گزیده آیات گذشته2- تفسیر آیهی 54
2.1- بیان مفهوم ارتداد
2.2- نظر استاد در مورد ارتداد در آیه و توضیح آن
2.3- بیان کلمات «سَوْفَ» و «يَأْتِي»
2.4- اوصاف ذکرشده در آیه برای قوم
2.4.1- خصلت اوّل: «يُحِبُّهُمْ وَيُحِبُّونَهُ»
2.4.1.1- توضیح مفهوم «قَوم»
2.4.1.2- حقیقت حبّ و منشأ آن
2.4.1.2.1- منشأ اوّل: «حَبُّ النبات»
2.4.1.2.2- منشأ دوم: «حَبُّ القَلب»
2.4.1.2.3- منشأ سوم: «خُم»
2.4.1.2.4- وجه جمع استاد پیرامون اشتقاقات حبّ
2.4.2- خصلت دوم: «أَذِلَّةٍ عَلَى الْمُؤْمِنِينَ»
2.4.2.1- تبیین مفهوم «أَذِلَّة»
2.4.2.2- تفاوت مفهوم ذلّت در قرآن و عرف
2.4.2.3- استکبار و عبادت، دو واژهی نقیض در قرآن
2.4.3- خصلت سوم: «أَعِزَّةٍ عَلَى الْكَافِرِينَ»

موضوع: تفسیر سوره مائده/تفسیر آیه 54 /خصوصیات اقوام جانشین مسلمانان بعد از ارتداد جمعی آنان
﴿يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُواْ مَن يَرْتَدَّ مِنكُمْ عَن دِينِهِ فَسَوْفَ يَأْتِي اللّهُ بِقَوْمٍ يُحِبُّهُمْ وَيُحِبُّونَهُ أَذِلَّةٍ عَلَى الْمُؤْمِنِينَ أَعِزَّةٍ عَلَى الْكَافِرِينَ يُجَاهِدُونَ فِي سَبِيلِ اللّهِ وَلاَ يَخَافُونَ لَوْمَةَ لآئِمٍ ذَلِكَ فَضْلُ اللّهِ يُؤْتِيهِ مَن يَشَاءُ وَاللّهُ وَاسِعٌ عَلِيمٌ﴾[1]
﴿إِنَّمَا وَلِيُّكُمُ اللّهُ وَرَسُولُهُ وَالَّذِينَ آمَنُواْ الَّذِينَ يُقِيمُونَ الصَّلاَةَ وَيُؤْتُونَ الزَّكَاةَ وَهُمْ رَاكِعُونَ﴾[2]
﴿وَمَن يَتَوَلَّ اللّهَ وَرَسُولَهُ وَالَّذِينَ آمَنُواْ فَإِنَّ حِزْبَ اللّهِ هُمُ الْغَالِبُونَ﴾[3]
1- گزیده آیات گذشته
فلک الحمد عدد کلماتک و اسمائک که باز در محضر آیات الهی هستیم. او پس از بیان آیات گذشته که عرض شد یک عدّه از سبکسران و بزدلان و ترسوهایی که به یهود و نصاری پناهنده میشدند و آنها را ولیّ خود قرار میدادند و تمام همّتشان این بود که با آنان باشند، ذات باریتعالی در ارتباط آیه با آیه عرض کردیم که در این آیه کسانی را که از دین الهی برگردند، ترسیم میکند و برگشت اینها ضرری به حضرت حقّ و دین الهی نمیزند و تنها به خودشان ضرر میزند. به عبارت بهتر میتوان گفت که این ﴿حَبِطَتْ أَعْمَالُهُمْ فَأَصْبَحُواْ خَاسِرِينَ﴾،[4] در کسانی است که اینها از دین برگشتند؛ چون در تعبیری که ما داریم و بارها تکرار کردیم، آیات بعدی، بیان آیات قبلی است.
«يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُواْ»؛ ای کسانی که ایمان آوردید، «مَن يَرْتَدَّ مِنكُمْ عَن دِينِهِ»؛ اگر کسی از شما از دینش برگردد، «فَسَوْفَ يَأْتِي اللّهُ بِقَوْمٍ يُحِبُّهُمْ وَيُحِبُّونَهُ»؛ خداوند، یک گروهی را میآورد که اینها، کسانی هستند که خدا، آنان را دوست دارد و آنان هم، خدا را دوست دارند.
2- تفسیر آیهی 54
2.1- بیان مفهوم ارتداد
من، یک نکتهای دیروز عرض کردم که نسبت به مرتدّ ملّی و مرتدّ فطری بود که در فقه است و کسی است که منکر ضروری از ضروریات دین بشود؛ حالا چه قبلش، کافر بوده است و مسلمان شده است و بعد مرتد شده است (مرتدّ ملّی)، و چه اینکه مسلمان بوده است و -خدای نخواسته- یکی از ضروریات دین را منکر شده است. (مرتدّ فطری).[5]
2.2- نظر استاد در مورد ارتداد در آیه و توضیح آن
عنایت داشته باشید که ما، الحمدلله ربّ العالمین در آیهی کریمه به این نتیجه رسیدیم که ارتداد در اینجا، ارتداد عام است. ارتداد عام است، یعنی چه؟ ما دو گونه ارتداد داریم: یک ارتداد داریم که شخص، منکر ضروری دین است و حکم فقهی آن، اعدام و دیگر احکام است. مرتدّ دیگر، این است که انگیزههای دینی او کم میشود و از رفتار و کردارش برمیگردد و به عبارت بهتر، ارتداد اخلاقی است. ما، عرضمان این است که ارتداد در اینجا، اعم از ارتداد اخلاقی و اجتماعی و ارتداد فقهی و اعتقادی است.
این «مَن يَرْتَدَّ مِنكُمْ عَن دِينِهِ» نتیجه میدهد که شاید یک کسی، مرتدّ اصطلاحی فقهی که احکام باید بر او جاری بشود، نباشد؛ ولی مرتدّ رفتاری و کرداری باشد. اگر اینگونه باشد، خیلی از کسانی که یهودگرا و نصاریگرا و دشمنگرا هستند، به تعبیر آیهی شریفه، مرتدّ میشوند.
به عبارت بهتر میتوان گفت: مرتدّ، کسی است که از انگیزهها و اعتقادات دینی خود برگشته است؛ چه اینکه مرتدّ فقهی و اعتقادی باشد، و چه اینکه مرتدّ رفتاری و کرداری باشد. با توجّه به آیات گذشته، این مرتدّ در آیه، مرتدّ اخلاقی و رفتاری میشود. در واقع، اگر کسی به آن مقام لیاقتی که باید برسد، به آن مقام نرسد؛ قطعاً این هم، به عبارت بهتر، از دینش برگشته است. عرض ما با توجّه به آیات گذشته، این است که این ارتداد، ارتداد رفتاری و اخلاقی و کرداری است.
2.3- بیان کلمات «سَوْفَ» و «يَأْتِي»
«فَسَوْفَ يَأْتِي اللّهُ»؛
کلمه «سوف»، مختصّ به آینده است[6] و البتّه آیندهای که به تعبیر خودمان، نه چندان دور است. نکتهی دیگری که در آیهی شریفه است، این «يَأْتِي» است. «يَأْتِي»، آمدن نیست؛ آوردن خدا، قومی را اینگونه است. این یکی از غرر آیات سورهی مبارکهی مائده است که به عبارت بهتر، خصوصیات رادمردان و بزرگان و اولیای الهی را بیان میکند و یا به عبارت بهتر، نقشهی راه افراد موفق بیان میشود. این «يَأْتِي اللّهُ»، یعنی خداوند میآورد و این آوردن هم، گرچه که یک جهت آن، این است که اینها آفریده نشدند و خداوند، شاید یک عدهای را بیافریند؛ امّا نکتهی مهمتر دیگر، این است که بعید نیست که اینها اقوامی هم باشند که آفریده شده باشند و خداوند به اینها، ماموریت این خصوصیات و این پنج خصلتی را که در ادامهی آیات میآید، میدهد.
2.4- اوصاف ذکرشده در آیه برای قوم
2.4.1- خصلت اوّل: «يُحِبُّهُمْ وَيُحِبُّونَهُ»
2.4.1.1- توضیح مفهوم «قَوم»
«فَسَوْفَ يَأْتِي اللّهُ بِقَوْمٍ»؛ خداوند قومی میآورد. در مورد قوم هم گفتیم که افراد گوناگونی است که یک هدف را دنبال کنند و در این یک هدف دنبال کردنشان، همهی آنها هم، پشت سر همدیگر باشند.[7] قوم هم، اعم از زن و مرد است؛ گرچه که بعضیها، نظرشان این است که فقط مردان را شامل میشود؛ زیرا معمولاً در میدان جهاد و ماموریت، مردان حاضر میشوند. این هم، باز منافات ندارد؛ اما قوم، اعم است. پس با تعبیر اولی که میآید برای بیان قوم، نتیجه میشود که کسانی که از دین برگردند، دین خدا ضرر نمیکند؛ اسلام هم ضرر نمیکند؛ مسلمانها هم شاید ضرر نکنند؛ آنچه که ضرر میکند، به عبارت بهتر، خود اینها هستند. در نتیجه، خداوند تبارک و تعالی جبران میکند به آوردن قومی که این خصلتها را دارد که «يُحِبُّهُمْ وَيُحِبُّونَهُ».
2.4.1.2- حقیقت حبّ و منشأ آن
واژهی «حبّ» میتواند چند منشأ داشته باشد:
2.4.1.2.1- منشأ اوّل: «حَبُّ النبات»
1. اولین منشأ آن، این است که از حَبّ النبات باشد. حبّ النبات، یعنی دانهی گیاهان که باعث افزایش و رویش گیاهان دیگر از همان نوع و جنس میشود؛ یعنی دانهی گیاهی که از آن تکثیر میشود. گفت: گندم از گندم بروید، جو ز جو. هر چیزی هم که منشأ نوع خودش است. اگر اینطوری باشد، میتوان گفت که محبّت، باعث رویش و افزایش دیگران و موجودات و جمع کردن موجودات است؛ بهخصوص با این نکته که اوّل، محبت به خدا نسبت داده میشود و بعد به انسان نسبت داده میشود. ما الحمدلله در مبانی معرفتیمان به این نتیجه رسیدیم که ذات باریتعالی، فاعل بِالعشق و فاعل بِالحُبّ است؛ یعنی خداوند تبارک و تعالی، اگر موجودات را آفریده است و میآفریند، به محبّت و حبّ میآفریند. اصلاً ما از این آیهی شریفه هم با همین مبنا، همین را استفاده میکنیم؛ یعنی اوّل، منشأ محبّت، باریتعالی است و مبدأش، باریتعالی است و ظهورش، در انسان است. گفت: ما به او محتاج بودیم و او به ما مشتاق بود. اشتیاق و بهجت ذاتیهی او، باعث آفرینش شد.
2.4.1.2.2- منشأ دوم: «حَبُّ القَلب»
2. یک اشتقاق دیگر، این است که محبّت از حَبّ النبات نباشد؛ بلکه از حَبّ القلب باشد. حَبّ القلب، یعنی از هویدای دل. دیدید که در ضربالمثلهای معروف هم میگویند: از دل دوستش دارد؛ دوستی او، دوستی قلبی است. این عرب گاهی از اوقات، محبّت را از حَبّ القلب میگیرد. محبّتی که از حَبّ القلب باشد، بسیار بسیار ارزشمند است. اگر اینگونه باشد، منشأ محبّت، از دل میشود.
2.4.1.2.3- منشأ سوم: «خُم»
3. منشأ دیگری هم در واژهشناسی کلمهی محبّت اشاره میکنند که محبّت، از حُبّی است که این حُبّ در لغت عرب بر آن ظرفهای آبی که خانواده و مردم جمع میشدند و استفاده میکردند، اطلاق میشود. شاید شنیده باشید که ما در فارسی به آن «خُم» میگوییم. خُم، ظرف سفالی یا گِلی است که بزرگ میساختند و در مجالس و خانهها میگذاشتند که همه، از آن برای خوردن آب استفاده میکردند. اصل فارسی آن، «خُنب» است. عرب به خُم و خُنبی که آب در آن استفاده میکردند، حُبّ میگوید. اگر اینگونه باشد، دیگر حُبّ، معرّب خُم و خُنب است. «خ»، تبدیل به «ح» شد و «ن» افتاد و به «ب» تبدیل شد.
2.4.1.2.4- وجه جمع استاد پیرامون اشتقاقات حبّ
عرض من، این است که وجه جمع تمام این اشتقاقات، آن علاقه و پیوند و ارتباطی است که بین انسانها برقرار است. به عبارت بهتر میتوان گفت که هر چیزی به محبّت برمیگردد؛ «هَلِ الدِّينُ إِلَّا الْحُبُّ».[8] نکتهی دقیق آیه، این است که منشأ حبّ، حضرت حقّ است؛ در محبّت، نشأت و مصدر، اوست؛ امّا رواج و رایج شدن و نشر و پخش محبّت، در انسان است. میتوان گفت که هر محبّتی که در هر جا سر میزند، از اوست. تفاوت کافر با مؤمن هم، در این است که مؤمن میداند که این محبّت، منشأش خداست؛ امّا کافر نمیداند. گفت:
تا که از جانب معشوق نباشد کششی کوشش عاشق بیچاره به جایی نرسد
محبّت از او نشأت میگیرد. این وصف اوّل بود؛ پس اوّلین وصف قوم، این است که اینها محبّتزده هستند و اهل محبّت هستند.
2.4.2- خصلت دوم: «أَذِلَّةٍ عَلَى الْمُؤْمِنِينَ»
2.4.2.1- تبیین مفهوم «أَذِلَّة»
خصلت دوم، این است که «أَذِلَّةٍ عَلَى الْمُؤْمِنِينَ». «أَذِلَّة»، یا جمع ذَلیل است و یا جمع ذَلول است که معمولاً، جمع ذلول است. ذلیل به معنای خواری است.[9] ذَلول، آن زمین نرمی است که قابل کشاورزی و رویش باشد و مزرعهای که به سبب نرمی زمینِ آن برای زارع، قابل استفاده باشد، عرب به آن ذَلول میگوید.[10] اتفاقاً نسبت أرض و ذلول در قرآن این است: ﴿هُوَ الَّذِي جَعَلَ لَكُمُ الْأَرْضَ ذَلُولًا﴾؛[11] ما زمین را برای شما، نرم و وسیلهی رویش قرار دادیم. عنایت دارید که با توجّه به «يُحِبُّهُمْ وَيُحِبُّونَهُ»، اگر از حبّ النبات باشد، سنخیت هم دارد. محبّتی که حبّ النبات باشد و در نتیجه، باعث رویش و افزایش گیاهان است.
«أَذِلَّةٍ عَلَى الْمُؤْمِنِينَ أَعِزَّةٍ عَلَى الْكَافِرِينَ»؛ در جلسهی گذشته هم گفتیم که أَذِلَّة، یا از ذُلّ است که یعنی ذلیل بودن و خوار بودن و یا از ذِلّ است که یعنی همین نرمش و لطافت و فروتنی.[12] خدا رحمت کند جناب طبرسی را. ایشان در مجمع البیان، اصرار بر این مطلب دارد که از ذِلّ است، نه از ذُلّ.[13] حقّ هم، همین است؛ زیرا خواری، ذمّ است؛ امّا نرمی و فروتنی و خاشع بودن، صفت مدح است. این مهم است.
2.4.2.2- تفاوت مفهوم ذلّت در قرآن و عرف
ما جمعش کردیم و وجه جمع به این است که کسانی که در مقابل حضرت حقّ، خاضع و خاشع هستند، اینها همان صفت ذلّت و خواری را هم دارند. باید توجّه داشت که ذلّت و خواری در قرآن، غیر از ذلّت و خواری در عرف است که جلسهی گذشته توضیح دادیم. گویا ذلّت در قرآن، یعنی فروتنی و تواضع و کسی که مولا مولایش بلند است. در مناجات حضرت امیرالمؤمنین (علیهالسلام) آمده است: «مَوْلاَيَ يَا مَوْلاَيَ أَنْتَ اَلْعَزِيزُ وَ أَنَا اَلذَّلِيلُ وَ هَلْ يَرْحَمُ اَلذَّلِيلَ إِلاَّ اَلْعَزِيزُ».[14] «أَذِلَّةٍ عَلَى الْمُؤْمِنِينَ أَعِزَّةٍ عَلَى الْكَافِرِينَ»؛ این قوم، اهل محبّت هستند و این قوم، اهل ذلول و ذلّت هستند. خوار اصطلاحی و عرفی نیستند؛ ولی فروتن هستند.
2.4.2.3- استکبار و عبادت، دو واژهی نقیض در قرآن
میدانید که خدا هر آنچه به انسان میدهد، از تواضع میدهد و هر آنچه خدا از انسان میگیرد، از استکبار است. استکبار هم، در واژههای قرآنی در مقابل عبادت است. این دو واژه در قرآن، دو واژهی نقیض هستند؛ یعنی هیچ موقع، عبادت با استکبار نمیسازد و استکبار و کبر هم با عبادت نمیسازد. واژههای لغوی که در مقابل هم در قرآن هستند. اینجاست که «أَذِلَّةٍ عَلَى الْمُؤْمِنِينَ أَعِزَّةٍ عَلَى الْكَافِرِينَ»؛ اینها نسبت به مؤمنین فروتن و نسبت به کافران، عزیز هستند.
2.4.3- خصلت سوم: «أَعِزَّةٍ عَلَى الْكَافِرِينَ»
وصف دیگر آنها، عزیز بر کافرین است. عزیز چیست؟ عرب میگوید: «أرض العزاز»؛ یعنی سرزمینی که سفت است که یا شخم زده نمیشود یا به سختی شخم زده میشود.[15] این که عزیز را می گوییم، یعنی کسی که مغلوب نمیشود،[16] تفسیر به ملازمه است؛ و گرنه نفوذناپذیری را عزیز میگویند، یعنی کسی که نفوذناپذیر است. اینجاست که گفتهاند، یکی از خصوصیات انسانهای عالم و فرزانه، این است که اینها، شالودهی فکری و هندسهی علمی و عملیشان، اینقدر منظّم و دقیق است که نفوذ ناپذیر و به عبارت بهتر، «صَلِب» است.