1404/07/09
بسم الله الرحمن الرحیم
خصوصیات منافقان: (شتاب در ارتباط با یهود و نصاری - قسم خوردن دروغ)/تفسیر آیه 52 و 53 /تفسیر سوره مائده
محتويات
1- گزیده آیات گذشته1.1- محسوب شدن از یهود و نصاری
1.2- علت هدایت نکردن قوم ظالم یهود و نصاری
1.3- عمومیت وصف «فِي قُلُوبِهِم مَّرَضٌ»
1.4- سرعت گرفتن نسبت به قوم یهود و نصاری، خصوصیت «فِي قُلُوبِهِم مَّرَضٌ»
1.5- دائره و مصیبت فراگیر، علت رجوع به یهود و نصاری
2- تفسیر آیهی 52
2.1- تبیین «فَعَسَى اللّهُ»
2.2- بیان معنای «يُصْبِحُواْ»
2.3- احتمالات در مراد از فتح در آیه و نظر استاد در مورد آن
2.4- انتظار این افراد برای وقوع حادثهای از جانب حضرت حقّ و اعلام پشیمانی
3- تفسیر آیهی 53
3.1- توضیح معنای واژهی «أَقْسَمُواْ»
3.2- احتمالات موجود در مرجع ضمایر جمع و مشارٌالیه «هَؤُلاء»
3.2.1- احتمال اوّل: برگشت به مسلمانان
3.2.2- احتمال دوم: برگشت به یهود و نصاری
3.3- نظر استاد در مورد مرجع ضمایر جمع و مشارٌالیه «هَؤُلاء»
3.4- حبط عمل و خسران در سرمایه
3.5- نکتهی معرفتی در مورد حبط عمل
3.6- حُسن فعلی و حُسن فاعلی در امور
3.7- آیات مشابه
3.7.1- آیهی اوّل
3.7.2- آیهی دوم
3.7.3- آیهی سوم
3.7.4- آیهی چهارم
3.7.5- آیهی پنجم
3.7.6- آیهی ششم
3.7.7- آیهی هفتم
3.7.8- آیهی هشتم

موضوع: تفسیر سوره مائده/تفسیر آیه 52 و 53 /خصوصیات منافقان: (شتاب در ارتباط با یهود و نصاری - قسم خوردن دروغ)
﴿يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُواْ لاَ تَتَّخِذُواْ الْيَهُودَ وَالنَّصَارَى أَوْلِيَاء بَعْضُهُمْ أَوْلِيَاء بَعْضٍ وَمَن يَتَوَلَّهُم مِّنكُمْ فَإِنَّهُ مِنْهُمْ إِنَّ اللّهَ لاَ يَهْدِي الْقَوْمَ الظَّالِمِينَ﴾.[1]
﴿فَتَرَى الَّذِينَ فِي قُلُوبِهِم مَّرَضٌ يُسَارِعُونَ فِيهِمْ يَقُولُونَ نَخْشَى أَن تُصِيبَنَا دَآئِرَةٌ فَعَسَى اللّهُ أَن يَأْتِيَ بِالْفَتْحِ أَوْ أَمْرٍ مِّنْ عِندِهِ فَيُصْبِحُواْ عَلَى مَا أَسَرُّواْ فِي أَنْفُسِهِمْ نَادِمِينَ﴾.[2]
﴿وَيَقُولُ الَّذِينَ آمَنُواْ أَهَؤُلاء الَّذِينَ أَقْسَمُواْ بِاللّهِ جَهْدَ أَيْمَانِهِمْ إِنَّهُمْ لَمَعَكُمْ حَبِطَتْ أَعْمَالُهُمْ فَأَصْبَحُواْ خَاسِرِينَ﴾.[3]
1- گزیده آیات گذشته
1.1- محسوب شدن از یهود و نصاری
1. عرض شد: کسی که گرایش به یک مکتب و مذهب و اشخاص خاص داشته باشد و این گرایش و محبّت او شدت پیدا کند که به مرحلهی ولایت برسد، قطعاً از آنها میشود. میدانید که انسان هم، اهل مرابطه و محبّت به یکدیگر است؛ به عبارت بهتر، انسان، «مدنیٌ بِالطبع» است؛ چون ذاتاً اجتماعی است و اهل انس و ارتباط است. این ارتباطات انسان، کاری میکند که بعضی را بهعنوان ولیّ خود انتخاب کند.
1.2- علت هدایت نکردن قوم ظالم یهود و نصاری
2. مضمون آیهی 51 این بود: یهود و نصاری را اولیاء نگیرید که از آنها خواهید بود و خدا، قوم ظالمین را هدایت نمیکند. گفتیم که وصف به شیء، مشعر به علیت است و حضرت حقّ، اینها را به قوم ظالم خطاب میکند. جلسهی گذشته در ارتباط آیه با آیه عرض کردیم: این «فَتَرَى الَّذِينَ فِي قُلُوبِهِم مَّرَضٌ»، گویا بیان و تبیین «إِنَّ اللّهَ لاَ يَهْدِي الْقَوْمَ الظَّالِمِينَ» است؛ چرا قوم ظالم را حضرت حقّ هدایت نمیکند؟ چون در دلهای اینها، مرض است.
1.3- عمومیت وصف «فِي قُلُوبِهِم مَّرَضٌ»
3. عرض کردیم: این وصف «فِي قُلُوبِهِم مَّرَضٌ» که وصف پیروان یهود و نصاری است، یک قسم آن، منافقان است؛ عرض ما این است که عمومیت دارد و هم منافق و هم غیر منافق را شامل میشود.
1.4- سرعت گرفتن نسبت به قوم یهود و نصاری، خصوصیت «فِي قُلُوبِهِم مَّرَضٌ»
4. خصوصیت این «فِي قُلُوبِهِم مَّرَضٌ» این است که «يُسَارِعُونَ فِيهِمْ»؛ نسبت به این قوم سرعت میگیرند. ببینید تعبیر آیهی شریفه دارد: «يُسَارِعُونَ فِيهِمْ». جلسهی گذشته هم عرض کردیم: «إلَیْهِم» نیست که اینها به آنها نرسیده باشند و سرعت بگیرند که به یهود و نصاری برسند، بلکه اینها هم، جزء همین دسته هستند و به یهود و نصاری ملحق میشوند. این تفاوت «فِيهِمْ» و «إلَیْهِم» است. به تعبیر خودمان، اینها آنقدر انگیزههای قوم یهود را دارند که مانند قوم یهود هستند و باز به همین قوم یهود برمیگردند. تعبیر «فِيهِمْ»، عظمت بیشتری دارد نسبت به «إلَیْهِم» در گرایش به یهود.
1.5- دائره و مصیبت فراگیر، علت رجوع به یهود و نصاری
5. «يَقُولُونَ نَخْشَى أَن تُصِيبَنَا دَآئِرَةٌ»؛ وقتی سؤال میشود که چرا سراغ یهود و نصاری میروید؟ در پاسخ میگویند: میترسیم که دائره یا مصیبت فراگیری ما را بگیرد. دائره در لغت، یعنی چیزی که چیز دیگر را احاطه کند و حال در اینجا به چه معناست؟ یعنی دور انسان را بگیرد و مراد، مصیبت فراگیر است.[4] انگار، همین الآن آیه نازل شده است. الآن هم میبینید که عدّهای، تابع یهود هستند و میگویند: از اینها میترسیم. این حرف قرآن را اکنون هم، عدّهای میگویند. از اینجا معلوم میشود که قرآن، همیشه مطالبش، بکر و تازه است.
2- تفسیر آیهی 52
2.1- تبیین «فَعَسَى اللّهُ»
«فَعَسَى اللّهُ أَن يَأْتِيَ بِالْفَتْحِ أَوْ أَمْرٍ مِّنْ عِندِهِ فَيُصْبِحُواْ عَلَى مَا أَسَرُّواْ فِي أَنْفُسِهِمْ نَادِمِينَ»؛
ما میترسیم که مصیتی بر ما وارد بشود، «فَعَسَى اللّهُ». حالا که چنین است، پس «فَعَسَى اللّهُ»؛ فای تفریع دوم. پس دو فای تفریع داریم: یکی، «فَتَرَى الَّذِينَ» و دیگری، «فَعَسَى اللّهُ». اینها انتظار این میبرند که خداوند، «أَن يَأْتِيَ بِالْفَتْحِ أَوْ أَمْرٍ مِّنْ عِندِهِ»؛ یک پیروزی برسد یا امری از جانب خداوند بیاید که «فَيُصْبِحُواْ عَلَى مَا أَسَرُّواْ فِي أَنْفُسِهِمْ نَادِمِينَ»؛ اینها در یک تغییر و تحوّلی قرار بگیرند.
2.2- بیان معنای «يُصْبِحُواْ»
این «يُصْبِحُواْ» در اینجا، یعنی همان «شدن».[5] اینکه صُبح را صُبح میگوییم، به این معناست که روز از نو است و روزی از نو است که از «صَبَحَ» است؛ یعنی در یک تغییر و تحوّلی قرار گرفته است. اینها در یک مرحلهی جدیدی قرار میگیرند که «فَيُصْبِحُواْ عَلَى مَا أَسَرُّواْ فِي أَنْفُسِهِمْ نَادِمِينَ»؛ آنچه که فکر میکردند نسبت به انفسشان و گرایشهایشان و آنچه که در دل پنهان کردهاند، پشیمانی رخ میدهد. أصْبَحَ، یعنی صبح کردن و در مرحلهی جدیدی قرار گرفتن.[6]
2.3- احتمالات در مراد از فتح در آیه و نظر استاد در مورد آن
مراد به فتح، در اینجا چیست؟ اگر مراد به فتح، آیهی قبل است که قبل از فتح مکّه نازل شده باشد، یعنی فتح مکّه، مراد است؛ یا اینکه بگوییم که فتح قلعههای یهود که اتفاق میافتاد در جنگ خیبر و جنگهای دیگر، مراد باشد. امّا به نظر ما، بعید نیست که اصلاً «بِالْفَتْحِ»، عام باشد و هر زمانی که این خصلت بیاید، فتحی بعد از فتح، در انتظار امت اسلامی است. پس حقَ این است که این «أَن يَأْتِيَ بِالْفَتْحِ»، اگرچه آیه شاید مصداقی داشته باشد که اگر آیه، قبل از فتح مکّه نازل شده باشد، «أَن يَأْتِيَ بِالْفَتْحِ»، همان فتح مکّه باشد و مربوط به ﴿إِنَّا فَتَحْنَا لَكَ فَتْحًا مُّبِينًا﴾[7] باشد؛ یا هم ممکن است ارتباط به جنگهای دیگر و فتح قلعههای خیبر داشته باشد؛ امّا در عین حالی که این مصداقها بیان شده است، انحصار به این مصداقها ندارد و مطلق است. احتمال دیگری هم که میتوان برای آن شمرد، فتح بر امپراطوری ایران و روم است؛ امّا عرض ما این است که اصلاً این فتح ادامه دارد. درست است که در یک زمانی، فتحی اتفاق افتاده است و سخنی آمده است؛ امّا منحصر نیست.
2.4- انتظار این افراد برای وقوع حادثهای از جانب حضرت حقّ و اعلام پشیمانی
«أَن يَأْتِيَ بِالْفَتْحِ أَوْ أَمْرٍ مِّنْ عِندِهِ»؛ این «أَمْرٍ مِّنْ عِندِهِ»، خیلی حرف مهمی است. اینها باید منتظر باشند تا یک پیروزی برسد یا هم، از جانب حضرت حقّ اتفاقی بیفتد و حادثهای واقعهای رخ دهد. «فَيُصْبِحُواْ عَلَى مَا أَسَرُّواْ فِي أَنْفُسِهِمْ نَادِمِينَ»؛ اینها بعد در وضعیتی قرار بگیرند که اعلام پشیمانی بکنند.
3- تفسیر آیهی 53
«وَيَقُولُ الَّذِينَ آمَنُواْ أَهَؤُلاء الَّذِينَ أَقْسَمُواْ بِاللّهِ جَهْدَ أَيْمَانِهِمْ إِنَّهُمْ لَمَعَكُمْ حَبِطَتْ أَعْمَالُهُمْ فَأَصْبَحُواْ خَاسِرِينَ»؛ کسانی که ایمان آوردند، میگویند: «أَهَؤُلاء الَّذِينَ أَقْسَمُواْ بِاللّهِ جَهْدَ أَيْمَانِهِمْ»؛ آیا اینها، همانها هستند که سوگندهای سخت خوردند که ما با شما هستیم. مؤمنین میگویند که آیا همین ترسوها بودند که قسمهای سخت خوردند و گفتند: «ما با شما هستیم»؟
3.1- توضیح معنای واژهی «أَقْسَمُواْ»
عنایت دارید که این تعبیر «أَقْسَمُواْ بِاللّهِ جَهْدَ أَيْمَانِهِمْ»، -اگر ذهنم اشتباه نکند؛ با تکیه بر ذهن صحبت میکنم- پنج مرتبه در قرآن با همین تعبیر آمده است. مادهی «أقْسَمَ» از «قَسْم» است که «قَسَم» هم، همین است و قَسَم را که قَسَم میگویند مانند حقّ قسامه، به دلیل همین است که میآمدند با قسم، مطلبی را ثابت میکردند و کمکم بر سوگندهای مختلف، قسم اطلاق شد.[8] قَسَم را هم، قَسَم میگویند؛ زیرا کسی که سوگند میخورد، میخوهد تا برای خودش سهمطلبی کند؛ قسم میخورد که یک قِسمی را و سهمی را برای خود اختصاص دهد.
3.2- احتمالات موجود در مرجع ضمایر جمع و مشارٌالیه «هَؤُلاء»
در مشارٌالیه «هَؤُلاء» یا مرجع ضمیر «أَيْمَانِهِمْ» یا «إِنَّهُمْ» یا «أَعْمَالُهُمْ» و ضمایر جمعی دیگر، دو احتمال است:
3.2.1- احتمال اوّل: برگشت به مسلمانان
1. یک احتمال این است به همین کسانی برگردد که مسلمان هستند. اگر به مسلمانها برگردد، اینگونه میشود که همینهایی بودند که نهایت قسم میخوردند که ما با شما هستیم که اینها، «حَبِطَتْ أَعْمَالُهُمْ» و در نتیجه، «فَأَصْبَحُواْ خَاسِرِينَ» و در یک خسرانی قرار گرفتند. اگر اینگونه باشد، دیگر قطعاً اینها، منافقانی هستند که مسلمان هستند و گرایش به یهود و نصاری داشتند.
3.2.2- احتمال دوم: برگشت به یهود و نصاری
2. احتمال دیگر، این است که به خود یهود و نصاری بازگردد. در این صورت، معنا اینگونه میشود: همینها (یهود و نصاری) بودند کسانی که، قسم خوردند که ما با شما هستیم و شما با ما هستید. همانطور که عدّهای به یهود و نصاری گرایش پیدا میکنند، یهود و نصاری هم میگویند: ما با شما هستیم. دیدید که چگونه اینها «فَأَصْبَحُواْ خَاسِرِينَ» شدند.
3.3- نظر استاد در مورد مرجع ضمایر جمع و مشارٌالیه «هَؤُلاء»
عرض ما این است که با توجّه به اینکه آیات گذشته مطرح شد که یهود و نصاری را اولیاء نگیرید و بعد هم، حضرت حقّ فرمودند که اینها، قوم ظالم هستند و در آیهی گذشته هم، خداوند ترسیم کردند و نمونهی ظلم را بیان کردند و این گرایش را بیان کردند و اینکه عدّهای سرعت میگیرند به سمت یهود و نصاری؛ عرض ما این است که این «وَيَقُولُ الَّذِينَ آمَنُواْ أَهَؤُلاء»، اصلاً خطاب انسانهای مؤمن و معتقدین به رسالت رسول خدا (صلّیاللهعلیهوآلهوسلم) است به کسانی که به ظاهر میگویند: ما، مؤمن و مسلمان هستیم و حال اینکه نیستند. به عبارت بهتر، نمونههایی از کسانی هستند که در حرف میگویند که مسلمان هستیم؛ ولی در عمل و عقیده نیستند. قطعاً دیگر اینها همان پیروان یهود هستند و همان وحشتزدههای از یهود هستند که در هر زمانی وجود دارند.
3.4- حبط عمل و خسران در سرمایه
«وَيَقُولُ الَّذِينَ آمَنُواْ»؛ اینهایی که ایمان آوردند، به کسانی که به ظاهر ایمان آوردند، میگویند: «أَهَؤُلاء الَّذِينَ أَقْسَمُواْ بِاللّهِ جَهْدَ أَيْمَانِهِمْ إِنَّهُمْ لَمَعَكُمْ»؛ «حَبِطَتْ أَعْمَالُهُمْ»؛ اعمال اینها حبط شد و «فَأَصْبَحُواْ خَاسِرِينَ»؛ در نتیجه، اینها جزء خاسرین قرار گرفتند. این خسران، خسران در سود نیست؛ بلکه خسران در سرمایه است؛ همانند ﴿إِنَّ الْإِنسَانَ لَفِي خُسْرٍ﴾[9] است؛[10] یعنی حتّی سرمایههایشان را نیز از دست دادند.
3.5- نکتهی معرفتی در مورد حبط عمل
نکتهی معرفتی مهمی هم در اینجا اشاره کنم. حبط عمل، یعنی اینکه انسان، گناهی یا کاری از او صادر شود که خوبیهای قبلی را هم از بین ببرد.[11] میتوان گفت: این گرایش به یهود و نصاری و دلبستگی به آنها و ولیّ گرفتن آنها و کمک گرفتن از آنها و سرپرست گرفتن آنها و یا حداقل، رفاقت و محبّت با آنها که همان ولایت حبّی باشد، باعث حبط عمل است. این حرف بسیار مهمی است.
3.6- حُسن فعلی و حُسن فاعلی در امور
در قرآن و روایات داریم که چند عمل است که اعمال را حبط میکند. حبط عمل، یعنی ارزش عملهای گذشته را از بین میبرند. کاری بالا میرود که، هم حُسن فعلی داشته باشد و هم حُسن فاعلی داشته باشد؛ هم انجامدهندهی کار خوب باشد و هم کار، خوب باشد. پس اگر کار خوبی از شخص غیر خوبی صادر شد، این کار بالا نمیرود. در اینجا هم، همین است. اعمال خوب باید از اشخاص خوب صادر شود، تا بالا برود.
3.7- آیات مشابه
عنایت دارید که این گفتگوهای اینها در قرآن، آیات مختلفی دارد. اگر قرار باشد که تقسیر آیه به آیه را ببینید، میتوانید به آیات ذیل مراجعه کنید:
3.7.1- آیهی اوّل
لحن آیهی 49 از سورهی انفال، شبیه همین آیه است. ﴿إِذْ يَقُولُ الْمُنَافِقُونَ وَالَّذِينَ فِي قُلُوبِهِم مَّرَضٌ غَرَّ هَؤُلاء دِينُهُمْ وَمَن يَتَوَكَّلْ عَلَى اللّهِ فَإِنَّ اللّهَ عَزِيزٌ حَكِيمٌ﴾؛[12] در این آیه، موضوع هم مشخص شده است. ببینید یکی از مواردی است که «فِي قُلُوبِهِم مَّرَضٌ»، یک قسم جدا آمده است و عرض کردیم که حالت عمومیت دارد؛ منافقون و کسانی که در قلوبشان، مرض است. «إِذْ يَقُولُ الْمُنَافِقُونَ وَالَّذِينَ فِي قُلُوبِهِم مَّرَضٌ»؛ برخی میگویند که واو تفسیری است و همان منافقانی هستند که در دلشان، بیماری است. امّا منافاتی ندارد که این وصف «فِي قُلُوبِهِم مَّرَضٌ»، برای منافقان هم باشد و یک وصف عام هم باشد. «غَرَّ هَؤُلاء دِينُهُمْ»؛ اینها، دینشان را به حالت نیرنگ قرار دادند و به عبارت بهتر، دینشان را بازیچه قرار دادند. در پایان آیه هم، حضرت حقّ میفرماید: «وَمَن يَتَوَكَّلْ عَلَى اللّهِ فَإِنَّ اللّهَ عَزِيزٌ حَكِيمٌ».
3.7.2- آیهی دوم
سورهی احزاب، آیهی 12 دارد: ﴿وَإِذْ يَقُولُ الْمُنَافِقُونَ وَالَّذِينَ فِي قُلُوبِهِم مَّرَضٌ مَّا وَعَدَنَا اللَّهُ وَرَسُولُهُ إِلَّا غُرُورًا﴾[13]
3.7.3- آیهی سوم
سورهی توبه، آیهی 125 دارد: ﴿وَأَمَّا الَّذِينَ فِي قُلُوبِهِم مَّرَضٌ فَزَادَتْهُمْ رِجْسًا إِلَى رِجْسِهِمْ وَمَاتُواْ وَهُمْ كَافِرُونَ﴾؛[14] این تعبیر، باز یک وصف جدید شد که بر انسانهای منافق، کافر هم اطلاق شد. در این اطلاق باید تأمل کرد.
3.7.4- آیهی چهارم
سورهی بقره، آیهی 10 آمده است: ﴿فِي قُلُوبِهِم مَّرَضٌ فَزَادَهُمُ اللّهُ مَرَضًا وَلَهُم عَذَابٌ أَلِيمٌ بِمَا كَانُوا يَكْذِبُونَ﴾؛[15] حرفهایشان در ظاهر و باطن، فرق داشت.
3.7.5- آیهی پنجم
سورهی ممتحنه، آیهی 7 آمده است: ﴿عَسَى اللَّهُ أَن يَجْعَلَ بَيْنَكُمْ وَبَيْنَ الَّذِينَ عَادَيْتُم مِّنْهُم مَّوَدَّةً وَاللَّهُ قَدِيرٌ وَاللَّهُ غَفُورٌ رَّحِيمٌ﴾؛[16] باز تعبیر «عَسَی الله» مشترک است که در آيه به کار برده شده است. وصف قدیر و غفور و رحیم، تعلیل بر مودّت است. عنایت دارید که موّدت، غیر از محبّت است. محبّتی که در آن اطاعت باشد، مودّت میشود؛[17] برای همین، برای اهل بیت (علیهمالسلام) مودّت به کار برد که مرحلهی بالاتری نسبت به محبّت است.
3.7.6- آیهی ششم
سورهی نساء، آیهی 141 دارد: ﴿الَّذِينَ يَتَرَبَّصُونَ بِكُمْ فَإِن كَانَ لَكُمْ فَتْحٌ مِّنَ اللّهِ قَالُواْ أَلَمْ نَكُن مَّعَكُمْ وَإِن كَانَ لِلْكَافِرِينَ نَصِيبٌ﴾؛[18] کسانی که وقتی فتحی میرسد، میگویند: ما با شما هستیم. به عبارت بهتر، ضربالمثل خودمان که اینها، نان را به نرخ روز میخورند؛ تابع این هستند که ببینند منافعشان در چیست.
3.7.7- آیهی هفتم
سورهی نساء، آيهی 139 هم ملاحظه شود: ﴿الَّذِينَ يَتَّخِذُونَ الْكَافِرِينَ أَوْلِيَاء مِن دُونِ الْمُؤْمِنِينَ أَيَبْتَغُونَ عِندَهُمُ الْعِزَّةَ فَإِنَّ العِزَّةَ لِلّهِ جَمِيعًا﴾؛[19] آنها را انتخاب میکردند و گمان میکردند که عزت نزد آنهاست؛ ولی عزت از ذات باریتعالی است.
3.7.8- آیهی هشتم
سورهی مائده، آیهی 62 هم خواهیم رسید انشاءالله: ﴿وَتَرَى كَثِيرًا مِّنْهُمْ يُسَارِعُونَ فِي الإِثْمِ وَالْعُدْوَانِ وَأَكْلِهِمُ السُّحْتَ لَبِئْسَ مَا كَانُواْ يَعْمَلُونَ﴾؛[20] سرعت اینها به سه تعلّق و ارتباط است. اگر اینها از دین فاصله بگیرند، سه گرایش مییابند: گرایش به گناه، گرایش به دشمنی و گرایش به حرامخواری. حضرت امام حسین (علیهالسلام) هنگام تحلیل در مورد شمشیر کشیدن بنیامیّه و دربارهی کوفیان فرمودند: «فقد مُلِئَت بُطونُكُم مِن الحَرامِ»؛[21] شکمهای شما از حرام پر شده است که ولیّ را میکشید. از تعبیر «يُسَارِعُونَ فِيهِمْ» در آیهی 52، سورهی مائده میتوان استفاده کرد که حالت گناه است.