« فهرست دروس
درس تفسیر استاد هادی عباسی‌خراسانی

1404/07/08

بسم الله الرحمن الرحیم

تفسیر ترتیبی (سوره مائده)/آیه 52/دوستی اهل کتاب و مصادیق آن

 

 

 

موضوع: تفسیر سوره مائده/تفسیر آیه 51 و 52 /شتاب منافقین و صاحبان دلهای مریض به سمت ارتباط با یهود و نصاری

 

﴿يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُواْ لاَ تَتَّخِذُواْ الْيَهُودَ وَالنَّصَارَى أَوْلِيَاء بَعْضُهُمْ أَوْلِيَاء بَعْضٍ وَمَن يَتَوَلَّهُم مِّنكُمْ فَإِنَّهُ مِنْهُمْ إِنَّ اللّهَ لاَ يَهْدِي الْقَوْمَ الظَّالِمِينَ﴾.[1]

﴿فَتَرَى الَّذِينَ فِي قُلُوبِهِم مَّرَضٌ يُسَارِعُونَ فِيهِمْ يَقُولُونَ نَخْشَى أَن تُصِيبَنَا دَآئِرَةٌ فَعَسَى اللّهُ أَن يَأْتِيَ بِالْفَتْحِ أَوْ أَمْرٍ مِّنْ عِندِهِ فَيُصْبِحُواْ عَلَى مَا أَسَرُّواْ فِي أَنْفُسِهِمْ نَادِمِينَ﴾.[2]

﴿وَيَقُولُ الَّذِينَ آمَنُواْ أَهَؤُلاء الَّذِينَ أَقْسَمُواْ بِاللّهِ جَهْدَ أَيْمَانِهِمْ إِنَّهُمْ لَمَعَكُمْ حَبِطَتْ أَعْمَالُهُمْ فَأَصْبَحُواْ خَاسِرِينَ﴾.[3]

1- گزیده آیات گذشته

خدا را به عدد کلمات و آیاتش شاکریم که در محضر آیات الهی هستیم. ربّ انعمت فزد.

گفتیم:

    1. آیه‌ی شریفه‌ی 51، گرچه خطابش به مؤمنین است، ولی حکم عام است و همه‌ی مکلفین را شامل می‌شود.

    2. بعد، عنوان نهی «لاَ تَتَّخِذُواْ الْيَهُودَ وَالنَّصَارَى أَوْلِيَاء» که حکمش در زمان خاصی صادر شد و به عبارت بهتر، صدور نهی در یک زمان و مقطع زمانی خاصی بود، ولی حکمش، عمومیت دارد.

    3. عرض کردیم که اولیاء، معانی متعددی می‌تواند داشته باشد: کسی که دیگری را کمک کند، ولیّ گفته می‌شود؛ یاری‌کننده و سرپرست دیگری، ولیّ است؛ دوستی در حدی که حرف‌هایش را بپذیرد، ولیّ است.[4] همه‌ی این‌ها، جزء اولیاء هستند. عرض ما این است که در اینجا، ولیّ‌ای که هست، عام است. همه نوع ولایت‌ها را شامل می‌شود؛ از جمله: حکومتی و سرپرستی.

    4. می‌توان این مطلب را گفت: اقسام ولایت و ولیّ، هر یک، مقدمه و بستر برای دیگری است. این «لاَ تَتَّخِذُواْ الْيَهُودَ وَالنَّصَارَى أَوْلِيَاء»، همه‌ی مراتب ولایت را می‌گیرد؛ چه اظهار دوستی باشد و چه کمک و یاری باشد و چه پذیرش حاکمیت‌ آن‌ها باشد. به عبارت بهتر، همه‌ی مراتب از دوستی شروع می‌شود؛ چه در کمالات مطلوب و چه در آسیب‌ها. اینکه حضرت امیرالمؤمنین (علیه‌السلام) فرمودند: «هَلِ الدِّينُ إِلَّا الْحُبُّ»،[5] چیز دیگری به غیر از این نیست؛ یعنی اصلاً دین انسان‌ها با محبّت ترسیم می‌شود.

2- تفسیر آیه 51

2.1- علت اختصاص خطاب آیه به یهود و نصاری، نه اهل کتاب

اینجا نکته‌ای است که یهود و نصاری خطاب قرار گرفتند. گرچه یهود و نصاری، اهل کتاب هستند و وجه مشترک آن‌ها، اهل کتاب است؛ ولی عنوان اهل کتاب نیامد؛ زیرا این‌ها، فرقه‌ای شدند که از کتاب‌های الهی فاصله گرفتند. می‌توان گفت: همان ﴿يُحَرِّفُونَ الْكَلِمَ عَن مَّوَاضِعِهِ﴾.[6] چون آیات الهی را تحریف می‌کردند، دیگر به آن‌ها، «اهل کتاب» خطاب نشد. گویا اهل کتاب برای کسانی است که واقع‌گرای اهل کتاب باشند.

2.2- محبّت بین یهود و نصاری و انواع حالات آن

«بَعْضُهُمْ أَوْلِيَاء بَعْضٍ»؛ یک عدّه از این‌ّها، ولیّ دیگری هستند؛ یعنی بین خود آن‌ها، محبّت است و یاری و پذیرش حکومت دیگری است. حالا می‌دانید که این «بَعْضُهُمْ أَوْلِيَاء بَعْضٍ»، هم یهود نسبت به یهود است و هم نصاری نسبت به نصاری است و هم یهود و نصاری، نسبت به یکدیگر است. گویا در اینجا، سه مرحله‌ی بعضیت و اینکه یک عدّه‌ی آن‌ها، ولی‌ّ دیگری هستند، مطرح می‌شود.

2.3- وحدت یهود و نصاری برای مخالفت با مسلمین و هشدار آیه

جالب اینجاست که از آغاز نزول آیه تا همین الآن که ما آیه را می‌خوانیم، در عین حالی که این‌ها برخی نقطه‌نظرهای تخالفی با هم داشتند؛ ولی در خیلی از مراحل با همدیگر برای مخالفت با اسلام و مسلمین، وحدت نظر می‌یابند. این، نکته‌ی مهمی است که آیه بیان می‌کند و هشداری است برای مؤمنان و مسلمانان که مراقب باشند.

2.4- محسوب شدن از یهود و نصاری در صورت پذیرش ولایت آنان

«وَمَن يَتَوَلَّهُم مِّنكُمْ فَإِنَّهُ مِنْهُمْ»؛ هر کس از شما و مسلمان‌ها، این‌ها را ولیّ بگیرد، -چه ولیّ به معنای حبیب و چه ناصر و چه حاکم و سرپرست- این شخص، از آن‌ها است؛ هرچند مسلمان باشد، سیره و مشی یهود و نصاری را دارد. گویا آیه برای همین زمان ما نازل شده است که متأسفانه، یهود در این زمان هم کشورگشا شده است و هم می‌گوید: از نیل تا فرات، برای من است. امّا این‌ها باید بدانند که «إِنَّ اللّهَ لاَ يَهْدِي الْقَوْمَ الظَّالِمِينَ». دیروز عرض کردیم که وصف به شیء، مشعر به علیت است. خداوند، هادی است؛ ولی هادی انسان‌های ظالم نیست.

2.5- اقسام ظلم

همان‌طور که قبلاً عرض کردیم، ظالم در اینجا، سه نوع ظلم است: ظلم به خدا، ظلم به خودش و ظلم به دیگران.[7] همه‌ی ظلم‌ها از ظلم نفسانی شروع می‌شود.[8] نکته‌ی مهمی است. ظلم نفسانی چیست؟ اینکه انسان، -خدای نخواسته- خودش را نشناسد و حیطه و محدودیت زندگی خانوادگی، اجتماعی، سیاسی و دینی خود را ترسیم نکند. عجیب این است که عرب می‌گوید: «أرض مظلومة‌ و أرض ظالمة»؛ این را به سرزمینی می‌گوید که آباد نیست و در آن آبادی راه ندارد.[9] این، نکته‌ی اصلی ظلمی است که اشتقاق و واژه‌ی آن با سیره‌ی آن همراهی دارد؛ زیرا می‌دانید که الفاظ همیشه، پل معانی هستند.

3- تفسیر آیه‌ی 52

3.1- دلیل ذکر فای تفریع در آیه

حالا که چنین شد، «فَتَرَى الَّذِينَ فِي قُلُوبِهِم مَّرَضٌ». چرا در اینجا فای تفریع آمد؟ فای تفریع و نتیجه آمد، برای اینکه این «لاَ يَهْدِي الْقَوْمَ الظَّالِمِينَ» و این «لاَ تَتَّخِذُواْ الْيَهُودَ وَالنَّصَارَى أَوْلِيَاء»، عنوان و حکمی کلی بود که این آیه‌ی «فَتَرَى الَّذِينَ فِي قُلُوبِهِم مَّرَضٌ»، گویا مصداقی برای پناهندگی عدّه‌ای به یهود و نصاری است. یعنی خداوند، هم حکم و هم نقشه‌ی راه را بیان کردند و هم کسانی را بیان کردند که در این راه رفتند و راه را گم کردند و یهود و نصاری را اولیاء خود قرار داند؛ چون انسان، موظّف است که خدا را ولیّ خود قرار دهد.

3.2- آیات مشابه

اجازه بدهید که بعضی از آیاتی هم که نمونه‌ی این آیه هست را بیان کنیم. همان‌طور که عرض کردم، محبّت اگر خیلی غلیظ و شدید شود، ویران‌گر می‌شود؛ مگر محبّتی که در طریق الهی و برای حقّ باشد. اگر این محبّت باشد، ﴿وَالَّذِينَ آمَنُواْ أَشَدُّ حُبًّا لِّلّهِ﴾؛[10] مؤمنون، اشدّ حبّاً لله هستند. فقط این را مجاز هستیم که تقویت کنیم.

3.2.1- آیه‌ی اوّل

در سوره‌ی توبه، آیه‌ی 23 دارد: ﴿يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُواْ لاَ تَتَّخِذُواْ آبَاءكُمْ وَإِخْوَانَكُمْ أَوْلِيَاء إَنِ اسْتَحَبُّواْ الْكُفْرَ عَلَى الإِيمَانِ وَمَن يَتَوَلَّهُم مِّنكُمْ فَأُوْلَئِكَ هُمُ الظَّالِمُونَ﴾.[11] خوب در اینجا ملاحظه می‌کنید که محبّت پدر و مادر و اخوانی مطرح شد که کفرگرا هستند. به عبارت بهتر، ما نباید محبّت کافر را در دل‌مان بگذاریم که بعد ثمرات عملی داشته باشد که ما را از حقّ جدا کند. لذا محبّت پدر و مادر و اخوان و دیگران، نباید مانع حقّ شود.

3.2.2- آیه‌ی دوم

سوره‌ی آل عمران، آیه‌ی 86 که قبلاً داشتیم: ﴿كَيْفَ يَهْدِي اللّهُ قَوْمًا كَفَرُواْ بَعْدَ إِيمَانِهِمْ وَشَهِدُواْ أَنَّ الرَّسُولَ حَقٌّ وَجَاءهُمُ الْبَيِّنَاتُ وَاللّهُ لاَ يَهْدِي الْقَوْمَ الظَّالِمِينَ﴾.[12] چطور خدا افرادی را که بعد از ایمان‌شان کافر شدند، هدایت کند؟ این بینات در اینجا، هم آیات تورات و انجیل و قرآن است و هم انبیاء و اولیای الهی است؛ اعم از اشخاص و آیات است.

3.2.3- آیه‌ی سوم

سوره‌ی صف، آیه‌ی 7 دارد: ﴿وَمَنْ أَظْلَمُ مِمَّنِ افْتَرَى عَلَى اللَّهِ الْكَذِبَ وَهُوَ يُدْعَى إِلَى الْإِسْلَامِ وَاللَّهُ لَا يَهْدِي الْقَوْمَ الظَّالِمِينَ﴾.[13]

3.2.4- آیه‌ی چهارم

سوره‌ی مائده، آیه‌ی 57 دارد: ﴿يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُواْ لاَ تَتَّخِذُواْ الَّذِينَ اتَّخَذُواْ دِينَكُمْ هُزُوًا وَلَعِبًا مِّنَ الَّذِينَ أُوتُواْ الْكِتَابَ مِن قَبْلِكُمْ وَالْكُفَّارَ أَوْلِيَاء وَاتَّقُواْ اللّهَ إِن كُنتُم مُّؤْمِنِينَ﴾؛[14] کسانی که دین را به استهزاء و بازی می‌گیرند، این‌ها را اولیاء و دوست نگیرید. در همین صفحه‌ای که هستیم، سه خطاب وجود دارد با این عنوان «يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُواْ»: یکی همین آیه‌ی 51 است که داریم می‌خوانیم؛ یکی هم آیه‌ی 54 است: ﴿يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُواْ مَن يَرْتَدَّ مِنكُمْ عَن دِينِهِ﴾[15] که خوانده خواهد شد؛ دیگری هم، همین خطاب آیه‌ی 57 است که خواندیم.

3.3- ارتباط آیه با آیات قبل

«فَتَرَى الَّذِينَ فِي قُلُوبِهِم مَّرَضٌ»؛

در اینجا، گفتیم که فرع بر آیه‌ی قبلی است؛ ارتباط آیه با آیه؛ زیرا مبنایی که داشتیم در ذهن مباک‌تان هست که هر آیه‌ای، مرتبط به قبل و بعد است؛ یعنی آیه‌ی قبلی، پیش‌نیاز آیه بعدی است و آیه‌ی بعدی، تفسیر و مفسّر آیات قبلی است. گویا این «فَتَرَى الَّذِينَ فِي قُلُوبِهِم مَّرَضٌ»، مصداق خطاب «يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُواْ لاَ تَتَّخِذُواْ الْيَهُودَ وَالنَّصَارَى أَوْلِيَاء» است. کسانی که اولیاء می‌گیرند، این‌گونه هستند.

3.4- بیان واژه‌های «مَّرَض» و «زیغ» و «حنیف»

«فَتَرَى الَّذِينَ فِي قُلُوبِهِم مَّرَضٌ»؛ ای پیامبر (صلّی‌الله‌علیه‌وآله‌وسلم)! شما می‌بینی کسانی که در دل‌شان، بیماری است. بیماری، یعنی عدم صحت و عدم اعتدال. مریض قلبی، کسی است که زیغی از حقّ پیدا کرده است. می‌دانید که «زیغ» در قرآن، مقابل «حنیف» است. زیغ، تمایل از حقّ به باطل است[16] و حنیف، تمایل از باطل به حقّ است.[17]

3.5- اختصاص حنیف به دین و حضرت ابراهیم (علیه‌السلام) و زیغ به شیطان

نسبت به جناب ابراهیم (علیه‌السلام) و دین، عبارت «حنیف» داریم؛ امّا نسبت به شیطان که شیطنت می‌کند، «زیغ» داریم. لذا امام صادق (علیه‌السلام) فرمودند: «عن سماعة بن مهران قال: قال أبو عبد الله (علیه‌السلام):‌ أَکْثِرُوا مِنْ أَنْ تَقُولُوا رَبَّنا لا تُزِغْ قُلُوبَنا بَعْدَ إِذْ هَدَیْتَنا وَ لَا تَأْمَنُوا الزَّیْغَ»؛[18] این آیه را زیاد بخوانید: ﴿رَبَّنَا لاَ تُزِغْ قُلُوبَنَا بَعْدَ إِذْ هَدَيْتَنَا﴾؛[19] بعد از هدایت ما، دیگر نگهدار ما باش، نه اینکه -خدای نخواسته- از دین فاصله بگیریم.

3.6- بیان نکته‌ی معرفتی در مورد مسارعه و مسابقه

بنابراین کسانی که در قلوب‌شان، بیماری است، «يُسَارِعُونَ فِيهِمْ»؛ این‌ها، نسبت به یهود و نصاری سرعت می‌گیرند. عنایت دارید که تا سرعتی نباشد، سبقتی نیست. در مسائل معرفتی ما هم، داریم: ﴿وَالسَّابِقُونَ السَّابِقُونَ﴾،[20] ﴿أُوْلَئِكَ الْمُقَرَّبُونَ﴾.[21] لذا داریم: ﴿سَابِقُوا إِلَى مَغْفِرَةٍ مِّن رَّبِّكُمْ﴾[22] و ﴿سَارِعُواْ إِلَى مَغْفِرَةٍ مِّن رَّبِّكُمْ﴾؛[23] هم مسارعه است و هم مسابقه است؛ تا کسی سرعت نگیرد، نمی‌تواند سبقت بگیرد.

3.7- توضیح نکته‌ی «يُسَارِعُونَ فِيهِمْ»

حالا اینجا چه مطرح شده است؟ مسئله‌ی مسارعه و سرعت مطرح شده است. عنایت بفرمایید! نکته‌ی مهمی که در آیه‌ی شریفه دارد، این است که دارد: «يُسَارِعُونَ فِيهِمْ»، نه «يُسَارِعُونَ إِلَيْهِمْ». تعبیر آیه، «يُسَارِعُونَ فِيهِمْ» است. «في» به معنی این است که در میان این‌ها است؛ امّا وقتی که «إِلَيْهِمْ» می‌آید، یعنی به سوی آن‌ها می‌رود. نکته‌ی دقیقی که از این تعبیر آیه استفاده می‌شود، این است: گویا کسانی که در قلوب‌شان، مرض هست، انحرافات یهودیت را دارند. لذا تعبیر دارد که «يُسَارِعُونَ فِيهِمْ»؛‌ نه اینکه این‌ها جدا باشند و به آن‌ها بپیوندند، بلکه رسیده‌اند و سرعت می‌گیرند. بنابراین انسان باید در هر لحظه بخواند: ﴿رَبَّنَا لاَ تُزِغْ قُلُوبَنَا بَعْدَ إِذْ هَدَيْتَنَا﴾.[24] چه بسا مسلمانی که گرایش یهودیت و نصرانیت داشته باشد؛ چه در کشور اسلامی باشد و چه نباشد. این، نکته‌ی مهمی است که آیه به آن اشاره دارد.

3.8- تعلیل افراد یهودگرا و نصاری‌گرا برای سرعت در ولیّ گرفتن یهود و نصاری

«يَقُولُونَ نَخْشَى أَن تُصِيبَنَا دَآئِرَةٌ»؛

وقتی که می‌گوییم: چرا این کار را می‌کنید و در اولیاء گرفتن یهود و نصاری سرعت می‌گیرید؟ می‌گویند: «يَقُولُونَ نَخْشَى أَن تُصِيبَنَا دَآئِرَةٌ»؛ ما نگران این هستیم که به ما، دائره یا مصیبتی برسد. «دَآئِرَةٌ» از دور و دوران، حیران و مصیبتی است که فراگیر باشد.[25] وقتی به این‌ها می‌گوییم: چرا یهودگرا و نصاری‌گرا شدید؟ می‌گویند: ما از قدرت و سلاح و کارهای دیگر یهود و نصاری می‌ترسیم.

3.9- ذکر صفت «فِي قُلُوبِهِم مَّرَضٌ» برای منافقین

نکته‌ی دیگری که در اینجا آمد و مهم است، این است که در اینجا آمد: «فِي قُلُوبِهِم مَّرَضٌ». در سوره‌ی بقره که قبلاً خواندیم، برای منافقین داشتیم: ﴿خَتَمَ اللّهُ عَلَى قُلُوبِهمْ﴾[26] و ﴿فِي قُلُوبِهِم مَّرَضٌ﴾.[27] می‌توان گفت که این «فِي قُلُوبِهِم مَّرَضٌ»، وصف حال دورویان مسلمانی است که یهودگرا و نصاری‌گرا شدند و آن‌ها را ولیّ خودشان گرفتند؛ به عبارت دیگر، برای کسانی است که گرایش به غیر اسلام دارند در ظاهر مسلمان.

3.10- نظر استاد پیرامون «فِي قُلُوبِهِم مَّرَضٌ»

امّا ما یک عرضی داریم که در تمام قرآن هم به آن رسیده‌ایم: این «فِي قُلُوبِهِم مَّرَضٌ»، گرچه که منافق هم، «فِي قُلُوبِهِم مَّرَضٌ» است؛ امّا «فِي قُلُوبِهِم مَّرَضٌ»، وصف و عنوان عام‌تری از منافقان است. اگر شما گفتید که «فِي قُلُوبِهِم مَّرَضٌ»، وصف منافقین است؛ پس باید بگویید که مسلمان‌هایی که یهودی‌گرا شدند، این‌ها منافق شدند و منافق هم، «فِي قُلُوبِهِم مَّرَضٌ» است. بنابراین این‌ها، خودشان و کارشان، مسلمانیت است؛ ولی سیره و ولیّ آن‌ها، یهود و نصاری است. امّا عرض ما این است که این «فِي قُلُوبِهِم مَّرَضٌ»، هر کسی است که دل مریضی داشته باشد و لذا اهل انحراف است و یکی از کسانی که «فِي قُلُوبِهِم مَّرَضٌ» است، منافق می‌باشد. در نتیجه، آیه‌ی شریفه دارد: «فِي قُلُوبِهِم مَّرَضٌ» که یعنی چه منافق باشد و چه غیر منافق باشد، هر دو را شامل می‌شود. عرض ما این است که «فِي قُلُوبِهِم مَّرَضٌ»، حالت عمومیت دارد.

3.11- معنای استفاده از «عَسَی» نسبت به خدواند

«فَعَسَى اللّهُ أَن يَأْتِيَ بِالْفَتْحِ أَوْ أَمْرٍ مِّنْ عِندِهِ فَيُصْبِحُواْ عَلَى مَا أَسَرُّواْ فِي أَنْفُسِهِمْ نَادِمِينَ»؛

آیا «عَسَی» که به معنای «امید بردن» و «آرزوی وقوع یک چیز» است، نسبت به خداوند هم به کار می‌رود یا خیر؟ نکته‌ی کلامی دارد. ان‌شاءالله در جلسه‌ی آینده توضیح خواهیم داد که به‌لحاظ واقعیت و قضیه‌ی خارجیه اشکال ندارد؛ ولی به‌عنوان قضیه‌ی واقعیه‌ای که خدا نمی‌داند و امید دارد، درست نیست؛ چون عنایت دارید که اراده‌ی الهی، فعلیت است. رزقناالله‌ایّاناوایّاکم ان‌شاءالله لطافت و حقیقت آیات الهی را.

 


logo