1404/07/07
بسم الله الرحمن الرحیم
احتمالات در معنای اولیاء - تبعات ولایت گرفتن یهود و نصاری/تفسیر آیه 51 /تفسیر سوره مائده
محتويات
1- گزیده آیات گذشته2- تفسیر آیه 51
2.1- جاودانی بودن احکام و آیات قرآن
2.2- احتمالات در معنای «أَوْلِيَاء»
2.2.1- معنای اوّل: محبّت و دوستی
2.2.1.1- لزوم مدیریت حبّ و محبّت
2.2.1.2- رابطهی حبّی در نظام آفرینش
2.2.2- معنای دوم: حاکم
2.2.3- معنای سوم: ولایت مطلقه و سرپرست
2.3- نظر استاد در مورد احتمالات در مراد از «أَوْلِيَاء»
2.4- تفاوت محبّت همنوع با ولایت حبّی
2.5- ارادهی نوع خاص از «أَوْلِيَاء» دوم
2.6- تبعات ولایت قرار دادن یهود و نصاری
2.7- هدایت نشدن یهود و نصاری، نتیجهی ظلم آنان
2.8- ظلم یهود و نصاری، سبب حکم به عدم اتخاذ ولایت آنان
3- خلاصهی بحث

موضوع: تفسیر سوره مائده/تفسیر آیه 51 /احتمالات در معنای اولیاء - تبعات ولایت گرفتن یهود و نصاری
﴿يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُواْ لاَ تَتَّخِذُواْ الْيَهُودَ وَالنَّصَارَى أَوْلِيَاء بَعْضُهُمْ أَوْلِيَاء بَعْضٍ وَمَن يَتَوَلَّهُم مِّنكُمْ فَإِنَّهُ مِنْهُمْ إِنَّ اللّهَ لاَ يَهْدِي الْقَوْمَ الظَّالِمِينَ﴾.[1]
1- گزیده آیات گذشته
عرض شد خطاب آیه، گرچه خاص است، ولی حکمش مخصوص مؤمنین نیست؛ خطاب تغلیبی است و شامل همه است.
عرض کردیم که در اینجا نفرمود اهل کتاب، بلکه «لاَ تَتَّخِذُواْ الْيَهُودَ وَالنَّصَارَى أَوْلِيَاء»، یهود و نصاری را فرمود. اتخاذ، گرفتن چیزی با اراده و انتخاب است؛[2] یعنی معنای مادهی «أخذ»، وقتی به باب إفتِعال میرود، این است که با اراده، چیزی را بگیرد و به دست آورد و به عبارت بهتر، به سمتش برود. اینکه عنوان یهود و نصاری آمد، نه عنوان اهل کتاب، از خود خطاب آیه استفاده میشود که اینها، یهود و نصارایی هستند که از کتابشان فاصله گرفتند. به عبارت بهتر، میتوان گفت که یهود و نصاری در اینجا، کسانی هستند که قبلاً گفتیم: ﴿يُحَرِّفُونَ الْكَلِمَ عَن مَّوَاضِعِهِ﴾.[3] آیه خطاب میکند که اینها را اولیاء نگیرید.
2- تفسیر آیه 51
2.1- جاودانی بودن احکام و آیات قرآن
میدانید که آیات شریفهی قرآن، حکمش ابدی است؛ مانند اینکه همین الآن برای زمان ما نازل شده است؛ زیرا آیات الهی منشأ صدور دارند؛ آغاز دارند؛ ولی انجامش، الی یوم القیامة است، بهخصوص قرآنی که ابدی و جاودانی و همیشگی است. برای همین، این نهیای که «لاَ تَتَّخِذُواْ الْيَهُودَ وَالنَّصَارَى أَوْلِيَاء»، برای زمان ما نیز هست.
2.2- احتمالات در معنای «أَوْلِيَاء»
نکتهی بعدی این است که در اینجا، مراد از «أَوْلِيَاء» چیست؟ در جلسهی قبل، تجزیه و تحلیل لغوی مادهی «ولیّ» انجام شد. گفتیم: مادهی «وَلْي» یا «وَلِي»، آن است که فاصلهها را کم میکند.[4] شاید به چند جهت، این فاصلهها کم میشود:
2.2.1- معنای اوّل: محبّت و دوستی
1. عنوان محبت و دوستی؛ چیزی که فاصلهها را بسیار کم میکند، تا جایی که در روایات داریم: «الْمَرْءُ مَعَ مَنْ أَحَبَّ»،[5] یا «الْمَرْءُ عَلى دِينِ خَلِيلِهِ».[6] محبت تا جایی پیش میرود که پیامبر (صلّیاللهعلیهوآلهوسلم) فرمودند: «الْمَرْءُ عَلَى دِينِ خَلِيلِهِ، فَلْيَنْظُرْ أَحَدُكُمْ مَنْ يُخَالِلُ»؛[7] کسی را میخواهید بشناسید، ببینید با چه کسی دوست است و اظهار علاقه میکند. همینجا استفاده کنم که آخرین پیامبر الهی (صلّیاللهعلیهوآلهوسلم)، آخرین وصف خاصش، حبیب الله است. حبیب، کسی است که فاصلهاش را با خدا کم میکند و هم فاصلهی تابعینش را کم میکند. پس اوّلین ولایت، به تعبیر ما، ولایت حبّی و محبّتی است.
2.2.1.1- لزوم مدیریت حبّ و محبّت
این حبّ و محبّت، آنقدر قریب به انسان میشود که «حُبُّكَ للشَّيْء يُعْمي و يُصِمُّ».[8] محبّت اینجا آسیب میشود. آنقدر در محبّت افراط میکند که نسبت به دیگران گوش و چشمش نمیشنود و نمیبیند. این ولایت حبّی و محبّتی باید مدیریت شود. محبّت، هم رسانندهی انسان و وسیلهی انسان و رسیدن انسان است به محبوبش و حضرت حقّ و هم همین محبّت گاهی شیطان میشود. شیطان چه بود؟ در تعریف شیطان آوردهاند: «المُبعِدُ مِن رَحمَةِ اللهِ»؛[9] بنابراین کل مُبْعِد او مُبَعّد عن الله فهو شیطان؛ هر چیزی که ما را آرام آرام از خدا دور کند و یا یک دفعه دور کند، او شیطان میشود. این محبّت، هم وسیلهی رسیدن انسان میتواند باشد و هم وسیلهی نرسیدن انسان باشد. اینجاست که باید مدیریت کند. اگر محبّت اشیاء و فرزندان و بستگان برای خدا باشد، میتواند وسیله باشد.
2.2.1.2- رابطهی حبّی در نظام آفرینش
ما به این نتیجه رسیدیم در مبانی معرفتیمان که خداوند، «فاعل بِالحُبّ» است. بهجت ذاتیهی باریتعالی، باعث آفرینش موجودات است. «مَوْلاىَ يا مَوْلاىَ اَنْتَ الْخالِقُ وَ اَنَا الْمَخْلُوقُ»،[10] بیانگر رابطهی حبّی است. چون رابطهی حبّی است، اوّلین منشأ ولایت را هم، ما محبّت میدانیم. ﴿اللّهُ وَلِيُّ الَّذِينَ آمَنُواْ﴾[11] را هم به همین جهت، ولایت حبّی میدانیم. ولایت حبّی در سراسر هستی، ساری و جاری میدانیم. این به لحاظ مبانی معرفتیمان است که بحمدالله به آن رسیدیم؛ زیرا ذات باریتعالی را فاعل بِالحُبّ میدانیم و وقتی فاعل بِالحُبّ شد، عرض ما این است در اینجا «لاَ تَتَّخِذُواْ الْيَهُودَ وَالنَّصَارَى أَوْلِيَاء»، طبق این ولایت، یعنی به یهود و نصاری محبّت نداشته باشید که آنقدر محبّت شما شدید بشود که ولیّ شما بشوند. این، یک جهت است. چناچه یهودیها نیز بین خود، این ولایت را دارند و نصاری بین خودشان، این ولایت را دارند که «بَعْضُهُمْ أَوْلِيَاء بَعْضٍ» است. اگر اینگونه باشد، گویا اولیاء در اینجا، جانشین محبّت است؛ یعنی اینها را بهعنوان دوستان خودتان انتخاب نکنید. این، یک احتمال است.
2.2.2- معنای دوم: حاکم
2. به معنای حاکم: اولیاء در اینجا به معنای حاکم باشد. انسان وقتی به کسی علاقهی مخصوصی دارد، آنقدر شدّت پیدا میکند که حرفها و کردارهای او را میپسندد و اجرایی و عملیاتی میکند. اگر اینگونه باشد، اولیاء در اینجا به این معنا میشود که اینها را ولیّ و دوست و حاکم خودتان قرار ندهید؛ طوری نباشد که اندیشههای آنها بر اندیشههای شما حاکم باشد. این هم، یک احتمال دیگر.
2.2.3- معنای سوم: ولایت مطلقه و سرپرست
3. به معنای ولایت مطلقه و سرپرست: احتمال دیگری که در اینجا است، این است که به معنای ولایت مطلقه و سرپرست باشد؛ همانطور که ولیّ هم، به معنای سرپرست میآید.[12] اگر اینگونه باشد، یعنی یهود و نصاری را سرپرست خودتان قرار ندهید؛ زیرا آیهی شریفهی دیگر دارد: ﴿وَلَن يَجْعَلَ اللّهُ لِلْكَافِرِينَ عَلَى الْمُؤْمِنِينَ سَبِيلًا﴾؛[13] خداوند برای انسانهای کافر، سرپرستی برای انسانهای مؤمن قرار نداده است.
2.3- نظر استاد در مورد احتمالات در مراد از «أَوْلِيَاء»
با کمال معذرت از تمام کسانی که یکی از این احتمالات یا معانی را در نظر گرفتهاند، عرض ما این است که در آیات الهی و حتّی روایات که از ائمه (علیهمالسلام) صادر شده است، تا دلیلی بر تخصیص نداشته باشیم، آن را نمیپذیریم. اولیای در اینجا همانطور که جمع است، معنایش هم، جمعی است؛ یعنی هم لفظ، جمع است و هم معنایش، جمع است؛ یعنی اولیای در اینجا، دارای مراتب مختلف است که از محبّت شروع میشود، تا پذیرش اندیشهها و تا پذیرش حاکمیت آنها. برخی اولیاء در اینجا را به معنای پذیرش مسائل سیاسی آنها گرفتهاند.
2.4- تفاوت محبّت همنوع با ولایت حبّی
عرض ما این است که یهود و نصاری را نباید مورد محبّت قرار دهیم و دوست قرار دهیم. البتّه محبّت بهعنوان همنوع، چیز دیگری است؛ امّا محبّتی که از آن، ولایت استفاده بشود، هرگز. نباید اینها را سرپرست گرفت و نباید اینها را طوری قرار دهیم که اندیشههای اینها را پذیرفت و نه حاکمیت آنها را قبول کرد. به عبارت بهتر، این ولایت، هم ولایت فکری است و هم ولایت اجرایی است و هم حتّی در بعضی از اوقات ولایت در مسائل اجتماعی و سیاسی است. به طور مطلق است.
2.5- ارادهی نوع خاص از «أَوْلِيَاء» دوم
آیهی شریفه دارد: «بَعْضُهُمْ أَوْلِيَاء بَعْضٍ»؛ عدّهای از اینها، ولیّ دیگری هستند و همینطور هم هست. در اینجا اولیاء، دوباره تکرار شد که تکرار نوع خاص است. در قسمت اوّل و اولیاء اوّل در واقع سه صنف میشوند که یهود و نصاری و مسلمانان باشند و در این سه صنف، توصیه و خطاب میکند به مسلمانان که اینها، اولیاء و دوست قرار داده نشوند. امّا در قسمت بعدی، «بَعْضُهُمْ أَوْلِيَاء بَعْضٍ»، دارد نوع خاص را میگوید که خود اینها، بعضیهایشان اولیای بعضی هستند و یهود و نصاری، خودشان با هم دوست هستند.
2.6- تبعات ولایت قرار دادن یهود و نصاری
«وَمَن يَتَوَلَّهُم مِّنكُمْ فَإِنَّهُ مِنْهُمْ»؛
قسمت چهارم آیه اگر صدر آیه را یک قسمت حساب کنیم و نهی آیه را قسمت دیگر و نهی ولایت را قسمت سوم، قسمت بعدی این است که «وَمَن يَتَوَلَّهُم مِّنكُمْ فَإِنَّهُ مِنْهُمْ». این قضیهی شرطیه، خیلی قضیهی شرطیهی عجیبی است. این، قضیهی شرطیهی متصلهی دائمیه است که همیشگی است. معنایش این است که کسی که از شما، آنها را ولی خود قرار دهد، از آنها میشود.
قضایای شرطیهی متصلهی در حکمت و منطق، مقدّم، علت تالی است. یعنی به عبارت بهتر، این عنوان «وَمَن يَتَوَلَّهُم مِّنكُمْ» که مقدّم است، نتیجهاش «فَإِنَّهُ مِنْهُمْ» است؛ نتیجهی تولّی آنها، جزء آنها بودن است. در جنبهی اثباتی آن، ما روایت داریم از رسول اکرم (صلّیاللهعلیهوآلهوسلم) درباره حضرت امیرالمؤمنین (علیهالسلام) که فرمودند: «عَلِيٌّ مِنِّي وَ أَنَا مِنْهُ»،[14] و همچنین نسبت به امام حسین (علیهالسلام) فرمودند: «حُسَيْنٌّ مِنِّي وَ أَنَا مِنْ حُسَيْنِ».[15] این، کمال حقیقت و معرفت و سیروسلوک و نبوت و ولایت است. لذا «وَمَن يَتَوَلَّهُم مِّنكُمْ فَإِنَّهُ مِنْهُمْ»؛ کسی که از مسلمانان، ولایت یهود و نصاری را قبول کند، از آنها است.
2.7- هدایت نشدن یهود و نصاری، نتیجهی ظلم آنان
«إِنَّ اللّهَ لاَ يَهْدِي الْقَوْمَ الظَّالِمِينَ»؛
تعبیر آخر آیه، خیلی تعبیر دقیقی است. بحمدالله مستحضرید در مسائل اصولی و حکمی میگوییم: وصف به شیء، مشعر به علیّت است. میتوان گفت: «إِنَّ اللّهَ لاَ يَهْدِي الْقَوْمَ الظَّالِمِينَ»، نتیجهی این است که یهود و نصاری، ظالم هستند. اینها را به عنوان ولیّ انتخاب نکنید که اینها نمیتوانند شما را هدایت کنند. این قسمت آخر آیه با تعبیر «لاَ يَهْدِي الْقَوْمَ الظَّالِمِينَ»، مشعر به این جهت است که این ولیّ علاوهبر ولیّ محبّتی و حکومتی و سرپرستی که هست، چیز دیگری که استفاده میشود، این است که ولیّ وقتی به منشأ اصلی ولایت میرسد، به هدایت میرسد؛ یعنی ولیّ هدایتی.
2.8- ظلم یهود و نصاری، سبب حکم به عدم اتخاذ ولایت آنان
به عبارت بهتر میتوان گفت: این «إِنَّ اللّهَ لاَ يَهْدِي الْقَوْمَ الظَّالِمِينَ»، تعلیل نهی نیز هست. به عبارت بهتر میتوان گفت: اینکه نهی شده که «لاَ تَتَّخِذُواْ الْيَهُودَ وَالنَّصَارَى أَوْلِيَاء»، به سبب این است که اینها ظالم هستند؛ یعنی اینها را تبعیت نکنید، چون ظالم هستند. همچنین در آیهی شریفهی دیگر دارد: ﴿لاَ يَنَالُ عَهْدِي الظَّالِمِينَ﴾[16] و در اینجا هم دارد: «لاَ يَهْدِي الْقَوْمَ الظَّالِمِينَ». قوم ظالم نمیتواند هادی و هدایتگر باشد.
3- خلاصهی بحث
پس آیهی شریفه، حکمش عام است؛ گرچه که خطابش خاص است و همهی انسانها و مکلفین را شامل میشود و نهی این است که یهود و نصاری، ولیّ قرار داده نشوند. بالاترین مرتبهی ولایت، ولایت هدایتی است و این نهی شده است و کسی که اینها را اینگونه، ولیّ قرار دهد، جزء اینها میشود. چرا اینگونه ولیّ قرار ندهیم؟ زیرا اینها، قوم ظالم هستند و قوم ظالم نمیتوانند هدایت کنند. میدانید که ظالم، کسی است که حقّ اشیاء و نفوس را ادا نمیکند.[17] بنابراین میتوان گفت: اینها، ظالم هستند و حقّ نفوس را ادا نمیکنند. رزقنااللهایّاناوایّاکم ولایت حقّ و اولیای الهی که در تحت اشراف و اشراق اولیای الهی باشیم.