« فهرست دروس
درس تفسیر استاد هادی عباسی‌خراسانی

1404/02/13

بسم الله الرحمن الرحیم

حد شرعی سرقت در قرآن - کیفیت نسبت بدی‌ها به خداوند‌/تفسیر آیه 38 /تفسیر سوره مائده

 

 

موضوع: تفسیر سوره مائده/تفسیر آیه 38 /حد شرعی سرقت در قرآن - کیفیت نسبت بدی‌ها به خداوند‌

 

﴿إِنَّ الَّذِينَ كَفَرُواْ لَوْ أَنَّ لَهُم مَّا فِي الأَرْضِ جَمِيعًا وَمِثْلَهُ مَعَهُ لِيَفْتَدُواْ بِهِ مِنْ عَذَابِ يَوْمِ الْقِيَامَةِ مَا تُقُبِّلَ مِنْهُمْ وَلَهُمْ عَذَابٌ أَلِيمٌ﴾.[1]

﴿يُرِيدُونَ أَن يَخْرُجُواْ مِنَ النَّارِ وَمَا هُم بِخَارِجِينَ مِنْهَا وَلَهُمْ عَذَابٌ مُّقِيمٌ﴾.[2]

﴿وَالسَّارِقُ وَالسَّارِقَةُ فَاقْطَعُواْ أَيْدِيَهُمَا جَزَاء بِمَا كَسَبَا نَكَالًا مِّنَ اللّهِ وَاللّهُ عَزِيزٌ حَكِيمٌ﴾.[3]

1- خلاصه جلسه گذشته

«إِنَّ الَّذِينَ كَفَرُواْ»؛

نتیجه‌ی عمر کفار جز حسرت و زیان چیزی دیگری نیست؛ چنان‌که در دنیا گنه‌کاران و عاصیان گاهی با پول، مقام و ابزارهای دیگر خود را بریء می‌کردند، در عالم آخرت هم گمان چنین چیزی داشتند؛ ولی آیه شریفه می‌گوید: «لَوْ أَنَّ لَهُم مَّا فِي الأَرْضِ جَمِيعًا وَمِثْلَهُ مَعَهُ»؛ اگر آنچه در زمین است، هدیه بدهند، «لِيَفْتَدُواْ بِهِ مِنْ عَذَابِ يَوْمِ الْقِيَامَةِ»؛ تا از عذاب قیامت مصون بمانند، «مَا تُقُبِّلَ مِنْهُمْ»؛ از آنان قبول نمی‌شود؛ چرا که در عالم قیامت، تمام انساب قطع می‌شود و جز یک نسبت موجودات با حضرت حق نسبت دیگری باقی نمی‌ماند. این‌ها با کفرشان نسبتی با حضرت حق باقی نگذاشتندکه در آنجا آثار آن را ببینند؛ برای همین برای آن‌ها عذاب الیم است؛ «وَلَهُمْ عَذَابٌ أَلِيمٌ».

چندین آیه برای عذاب قیامت که عذاب مقیم است، بیان کردیم. «عذاب مقیم» به معنای عذاب ادامه‌دار و مستمر است؛[4] همانند عذاب خالد، عذاب همیشگی است.

2- تفسیر آیه 38

2.1- واژگان آیه

«السَّارِقُ»، از «سرق»، یعنی برداشتن چیزی از مکانی در خفا و پنهانی که در عرف به آن دزدی می‌گویند. دزدی، یعنی چیزی را پنهانی بردارد که مجاز به برداشتن آن نیست.[5] «فَاقْطَعُواْ»، از «قطع» به معنای بریدن و جدا کردن است.[6] «جَزَاء»، در لغت به معنی بی‌نیازی و کفایت کردن است.[7] اما از آنجا که انسان کاری که انجام می‌دهد، در مقابل آن چیزی را به تمامه می‌دهد، «جزاء» به آن اطلاق می‌شود. جزاء در اصل به معنای اتمام و اکمال رساندن است؛ منتها وقتی در مقابل کاری قرار می‌گیرد و نتیجه‌ی کاری را به اتمام می رسانند، عرب به آن «جزاء» اطلاق می‌کند.[8] گاهی در آیات قرآن جزاء با وصف دیگر، یعنی: ﴿جَزَاء وِفَاقًا﴾[9] بیان شده است. «وِفاق»، مصدر دوم باب مفاعله (مُوافَقَة) است؛ یعنی جزاء، نفس عمل است؛ چون این‌ها عقیده‌شان بر این بود که گمان می‌کردند که نظام هستی پیوسته نیست؛ بلکه گسسته است و بعد از مرگ عالم دیگری وجود ندارد؛ لذا قرآن در مورد این‌ها می‌فرماید: ﴿إِنَّهُمْ كَانُوا لَا يَرْجُونَ حِسَابًا﴾.[10] برای همین مراقب کارهای‌شان نبودند؛ به همین جهت به «جَزَاء وِفَاقًا» رسیدند؛ چرا که «إِنَّهُمْ كَانُوا لَا يَرْجُونَ حِسَابًا»؛ گمان نمی‌کردند حساب و کتابی باشد.

«نَكَالًا»، از «نَکل» به معنای عقوبتی است که همراه با فضیحت و رسوایی است. عرب به هر عقوبتی نکال نمی‌گوید؛ بلکه جزائی را نکال می‌گوید که در آن، فضیحت و رسوایی و این‌ها باشد.[11] در آیه‌ی دیگری خداوند می‌فرماید: ﴿فَجَعَلْنَاهَا نَكَالًا لِّمَا بَيْنَ يَدَيْهَا وَمَا خَلْفَهَا وَمَوْعِظَةً لِّلْمُتَّقِينَ﴾.[12]

2.2- برخی از شرایط قطع دست دزد در فقه اسلامی

«وَالسَّارِقُ وَالسَّارِقَةُ فَاقْطَعُواْ أَيْدِيَهُمَا»؛ دست مرد و زن دزد را را قطع کنید؛ البته هر دزدی دستش قطع نمی‌شود. در فقه قطع دست دزد، احکام و شرایطی دارد که بعضی از آن‌ها عبارت از این است: مال دزدی از ضروریات زندگی‌اش نباشد، مضطر نباشد و شرط بعدی اینکه مال در ظاهر نباشد و مخفی باشد.

2.3- وجه تقدم مرد بر زن در گناه سرقت

قبل از اسلام برای دزدی زن جزایی قرار داده نشده بود. این عدم جزاء برای دزدی زن، نه از باب احترام باشد؛ بلکه چون به زن اصلا اهمیتی نمی‌دادند، تا قانونی برای آن وضع کنند. در آیه سارق مقدم بر سارقه است؛ وجه این تقدم این است که معمولا در کارهای این‌گونه مردان دست بیشتری دارند، تا زنان؛ بر خلاف گناه زنا – نعوذ بالله - که زن‌ها مقدم شده‌اند؛ چرا که در آن گناه شاید زن‌ها پیش‌قدم هستند؛ لذا در آنجا خداوند می‌فرماید: ﴿الزَّانِيَةُ وَالزَّانِي فَاجْلِدُوا كُلَّ وَاحِدٍ مِّنْهُمَا﴾.[13]

2.4- کیفیت نسبت بدی‌ها به خداوند

«جَزَاء بِمَا كَسَبَا»؛ به عنوان جزائی که خودشان کسب کردند، «نَكَالًا مِّنَ اللّهِ»؛ این فضیحتی است از جانب حضرت حق که رعایت حقوق دیگران را نکردند. «بِمَا كَسَبَا نَكَالًا مِّنَ اللّهِ»؛ این رسوایی این‌ها از جانب حضرت حق است. هیچ گاه بدی‌ها بلاواسطه منتسب به ذات حضرت حق نمی‌شود؛ چرا که از ذات باری‌تعالی جز خوبی چیز دیگری صادر نمی‌شود و اگر زشتی‌ هست، از نفس انسان صادر می‌شود و با واسطه به خداوند نسبت داده می‌شود و برای ذات باری‌تعالی رسوایی منتسب نمی‌شود.

2.5- معنای «عزیز» و «حکیم»

«وَاللّهُ عَزِيزٌ حَكِيمٌ»؛ خداوند عزیز و حکیم است. «عزیز»، وصفی است که مغلوب واقع نمی‌شود.[14] و «حکیم»، کسی است که کارهایش بر اساس حکمت و مصلحت است.[15] در اینجا وصف به شیء، مشعر به علیت است؛ یعنی چون صحبت سارق و سارقه شده، هم نیاز به مغلوب واقع نشدن است و هم نیاز به این است که این عمل، حکمت و مصلحت داشته باشد.

2.6- برخی از آیات مربوط به «عزیز» و «حکیم» در قرآن

در آیه‌ی دیگری خداوند در مورد وصف «عزیز» و «حکیم» می‌فرماید: ﴿فَإِن زَلَلْتُمْ مِّن بَعْدِ مَا جَاءتْكُمُ الْبَيِّنَاتُ فَاعْلَمُواْ أَنَّ اللّهَ عَزِيزٌ حَكِيمٌ﴾.[16] «زَلَلْتُمْ»، یعنی لغزش‌ها. بعد از اینکه آیاتی الهی آمدند، شما دچار لغزش شدید. بدانید که خداوند عزیز و حکیم است. این عنوان عزیز و حکیم در خیلی از موارد برای ضلالت‌ها و زَلَل و ذلّت‌ها آمده است؛ همانند آیه‌ی: ﴿إِذْ يَقُولُ الْمُنَافِقُونَ وَالَّذِينَ فِي قُلُوبِهِم مَّرَضٌ غَرَّ هَؤُلاء دِينُهُمْ وَمَن يَتَوَكَّلْ عَلَى اللّهِ فَإِنَّ اللّهَ عَزِيزٌ حَكِيمٌ﴾.[17] که خداوند برای منافقینی که در قلب‌های آن‌ها مرض است، صفت «عزیز» و «حکیم» را بیان می‌کند. در آیه شریفه‌ی: ﴿وَلِلَّهِ جُنُودُ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ وَكَانَ اللَّهُ عَزِيزًا حَكِيمًا﴾،[18] صفت کمالی خداوند برای فرشتگانی آمده است که یاوران حضرت حق هستند؛ چرا که وصف عزیر و حکیم برای پیروزی و مصلحت خداوند آمده است؛ همان‌گونه که در آیه‌ی: ﴿يَا مُوسَى إِنَّهُ أَنَا اللَّهُ الْعَزِيزُ الْحَكِيمُ﴾،[19] برای پیروزی و مصلحت حضرت موسی (علیه‌السلام) است. عزیز، وقتی است که تنها بیاید، وصف جداگانه‌ی قدرت را می‌رساند و هنگامی که با حکیم است، قدرت همراه با مصلحت را می‌رساند و در اجرای حدود و قصاص، قدرت همراه با مصلحت است.

 


logo