« فهرست دروس
درس تفسیر استاد هادی عباسی‌خراسانی

1404/02/09

بسم الله الرحمن الرحیم

عدم تأثیر ثروت در قیامت - انقطاع نسبت‌ها در قیامت - عدم امکان خروج از عذاب برای کفار در قیامت/تفسیر آیه 36 و 37 /تفسیر سوره مائده

 

 

موضوع: تفسیر سوره مائده/تفسیر آیه 36 و 37 /عدم تأثیر ثروت در قیامت - انقطاع نسبت‌ها در قیامت - عدم امکان خروج از عذاب برای کفار در قیامت

 

﴿يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُواْ اتَّقُواْ اللّهَ وَابْتَغُواْ إِلَيهِ الْوَسِيلَةَ وَجَاهِدُواْ فِي سَبِيلِهِ لَعَلَّكُمْ تُفْلِحُونَ﴾.[1]

﴿إِنَّ الَّذِينَ كَفَرُواْ لَوْ أَنَّ لَهُم مَّا فِي الأَرْضِ جَمِيعًا وَمِثْلَهُ مَعَهُ لِيَفْتَدُواْ بِهِ مِنْ عَذَابِ يَوْمِ الْقِيَامَةِ مَا تُقُبِّلَ مِنْهُمْ وَلَهُمْ عَذَابٌ أَلِيمٌ﴾.[2]

﴿يُرِيدُونَ أَن يَخْرُجُواْ مِنَ النَّارِ وَمَا هُم بِخَارِجِينَ مِنْهَا وَلَهُمْ عَذَابٌ مُّقِيمٌ﴾.[3]

1- خلاصه جلسات گذشته

در آیه سی و پنجم، شرایط فلاح و کمال انسان، جمع و بیان شده است. فلاح در این آیه و آیات دیگر همان کمال انسان کمال‌طلب است که با عنوان «لعلّ» آمده است؛ چرا که مؤمن هرچند منتسب به وصف ایمان است و ایمان و تقوا دارد و وسیله انتخاب کرده و جهاد در راه حضرت حق - چه جهاد درونی و جهاد بیرونی - دارد؛ ولی نیاز به مراقبت دارد. «لَعَلَّكُمْ تُفْلِحُونَ». شما اگر این وسایل و شرایط را به عنوان ابزار کمال انتخاب کنید، «لعلّ» تبدیل به باید می‌شود؛ یعنی در نظام رسیدن به اهداف در سیر ملکوتی و صعودی انسان همیشه باید و شایدی مطرح شود که تبدیل به باید شود. تا در سیر و سلوک، «کَأَنَّ» (به معنای شاید) تبدیل به «إنّ» (به معنای قطعا) نشود، نتیجه نمی‌دهد.

2- تفسیر آیه 36

2.1- تناسب آیات

تناسب این آیه با آیه‌ی گذشته این است که شما گویا در مرحله‌ای از فلاح قرار می‌گیرید که باید مراقب «إِنَّ الَّذِينَ كَفَرُواْ»، یعنی اهل کفر باشید. کفر این است که انسان، نعمت‌های الهی را انکار می‌کند و نعمت‌های الهی را نمی‌بیند.

2.2- کفر در قرآن

در آیات شریفه‌ی قرآن، گاهی واژه‌ی کفر در مقابل واژه‌ی شکر است، نه مقابل ایمان. ﴿إِمَّا شَاكِرًا وَإِمَّا كَفُورًا﴾.[4] این آیه، یک قضیه‌ی منفصله‌ی حقیقیه است که نقطه‌ی مقابل شاکر را کافر قرار می‌دهد؛ لذا کفر، انکار نعمت‌ها و آلاء الهی است؛ لذا در سوره الرحمن، بارها می‌فرماید: ﴿فَبِأَيِّ آلَاء رَبِّكُمَا تُكَذِّبَانِ﴾.[5] این سؤال و جوابی که در سوره مبارکه الرحمن که سوره مبارکه رحمت است می‌آید، به همین جهت است که انسان مؤمن، نعمات الهی را تکذیب نمی‌کند.

2.3- کفر به معنای ناسپاسی، مقدمه برای کفر اعتقادی

کسانی که شکرگزار نباشند، به مرحله‌ی کفر اعتقادی می‌رسند؛ پس یکی از وظایف انسان، توجه به نعمـت‌های الهی است. اگر انسان شکر نعمت‌های الهی را به جا آورد، سبب مزید نعمت می‌شود؛ ﴿لَئِن شَكَرْتُمْ لأَزِيدَنَّكُمْ﴾.[6]

2.4- بی‌تأثیر بودن مال و ثروت در روز قیامت

«إِنَّ الَّذِينَ كَفَرُواْ»؛ کسانی که توحید نظری و توحید فعلی را نادیده گرفتند و در مراحل بعدی نعمت‌های الهی را نادیده گرفتند و حتی خودشان را هم نادیده می‌گیرند - چون کسی که نعمت‌های الهی را نمی‌بیند، خودش را هم که نعمتی از نعمت‌های الهی است، نمی‌بیند و وجود خود را هم منکر می‌شود؛ اگرچه خودش خبر ندارد و این بزرگ‌ترین گناه است - «لَوْ أَنَّ لَهُم مَّا فِي الأَرْضِ جَمِيعًا وَمِثْلَهُ مَعَهُ»؛ اگر این‌ها بدانند که اگر تمام آنچه در زمین است و مثل آنچه در زمین است، همگام این کافر باشد، «لِيَفْتَدُواْ بِهِ مِنْ عَذَابِ يَوْمِ الْقِيَامَةِ مَا تُقُبِّلَ مِنْهُمْ»؛ تا فدا و عوض بدهد که از عذاب روز قیامت رها شوند، از این‌ها قبول نمی‌شود.

2.5- ارتباط این آیه با آیات قبل

در سیر آیات، قبلا آیات حکم مفسد و محارب بیان شد و بعد راهکارهای برون‌رفت از محاربه با حضرت حق و افساد در زمین - که ایمان و تقوا و انتخاب وسیله و جهاد است - بیان شد و بعد در این آیه، جزای کسانی که کافر شدند، بیان شده است. از مصادیق این کافر، مفسد و محارب است؛ چرا که محارب و مفسد، کافر اصطلاحی نیست؛ ولی کافر قرآنی است و شاکر نعمت‌های الهی نیست. اگر هزاران مَلَک و ملکوت را همراه خود کند، از عذاب الهی نجات نمی‌یابد.

2.6- نقش عمل و عامل در عذاب الیم

امید این‌ها این است که فدیه بدهند. «وَلَهُمْ عَذَابٌ أَلِيمٌ»؛ ولی عذاب دردناکی دارند. عذاب دردناک در روایات، عذابی است که آن‌چنان نفس عمل است که ﴿جَزَاء وِفَاقًا﴾[7] است. نتیجه‌ی عمل آن‌ها که طبق شاکله‌ی آن‌ها است؛ ﴿قُلْ كُلٌّ يَعْمَلُ عَلَى شَاكِلَتِهِ﴾.[8] [این شاکله]، یک جزاء وفاق می‌شود. «وِفَاقًا» هم مصدر دوم باب مفاعله است؛ یعنی جزاء، عین عمل است و خارج از عمل نیست؛ چنانچه عمل خارج از نفس عامل نیست و چنانچه نفس عمل و عامل و جزاء هم خارج از علم انسان نیست؛

2.7- تأثیر افکار در رفتار و سپس شخصیت

لذا اگر انسان از اندیشه‌ها مراقبت داشته باشد، انگیزه‌ها و اعمالش درست می‌شود و اگر از اعمالش مراقبت داشته باشد، رفتار و کردارش درست می‌شود و اگر از رفتار و کردارش مراقبت داشته باشد، عاداتش درست می‌شود و اگر عادت هم خوب شد، منجر به شخصیت درست می‌شود. پس شخصیت ما چند گام قبلی عادت، رفتار و کردار، اعمال و گام افکار را پشت سر گذاشته می‌گذارد و اگر ما از سرچشمه آب را گل‌آلود نکنیم، در مراحل بعدی آب گل‌آلود نخواهد شد و اگر آب از سرچشمه گل آلود شود، تا هر کجا که ادامه پیدا بکند، این آب آلوده است. اولین منشأ کفر هم از چون و چراهای اعتقادی شروع می‌شود؛ لذا اگر انسان اعتقاداتش را مدیریت بکند، اعمالش خواه و ناخواه مدیریت می‌شود.

2.8- انقطاع نسبت‌ها در قیامت

«إِنَّ الَّذِينَ كَفَرُواْ لَوْ أَنَّ لَهُم مَّا فِي الأَرْضِ جَمِيعًا وَمِثْلَهُ مَعَهُ لِيَفْتَدُواْ بِهِ مِنْ عَذَابِ يَوْمِ الْقِيَامَةِ مَا تُقُبِّلَ مِنْهُمْ»؛ کسانی که کافر شدند و فاصله گرفتند، دنبال فدا و فدیه گرفتن هستند و دنبال این هستند که بخواهند با ثروت و قدرت از نتیجه‌ی اعمال‌شان نجات یابند، ولی از آن‌ها پذیرفته نمی‌شود؛ «لَوْ أَنَّ لَهُم مَّا فِي الأَرْضِ جَمِيعًا وَمِثْلَهُ مَعَهُ لِيَفْتَدُواْ بِهِ مِنْ عَذَابِ يَوْمِ الْقِيَامَةِ مَا تُقُبِّلَ مِنْهُمْ»؛ اما اگر قرار باشد که آنچه که در زمین است و همانند آنچه که در زمین است، همراه و همگام با خود بکنند، قبول نمی شود؛ چرا که قیامت، روز انقطاع انسان با نسبت‌های خودش است. ﴿فَلَا أَنسَابَ بَيْنَهُمْ يَوْمَئِذٍ وَلَا يَتَسَاءلُونَ﴾؛[9] آن روز دیگر نسبتی نیست و فقط یک نسبت باقی می‌ماند. قرآن، تعبیر «فَلَا أَنسَابَ» دارد که نسبت‌های جمعی و عمومی را نفی می‌کند؛ اما نسبت واحد که انتساب انسان به خدا است را نفی نمی‌کند. آن روز، ﴿يَوْمَ تُبْلَى السَّرَائِرُ﴾[10] است که همه‌ی اسباب و علت‌های دیگر جز علت و وابستگی به حضرت حق قطع می‌شود و دیگر پذیرفته نمی‌شود؛ چنان‌چه ما از مبدأ، به علت واحده وابسته هستیم و جز خدا نداریم، در نسبت حقیقی و قیامت هم جز خدا چیز دیگری نداریم؛ برای همین، [کسانی که می‌خواهند با اموال در قیامت فدیه بدهند،] «مَا تُقُبِّلَ مِنْهُمْ»؛ از آن‌ها قبول نمی‌شود. علت اینکه چیزی قبول نمی‌شود، این است که چیزی باقی نمی‌ماند که قبول شود و همه‌ی نسبت‌ها از بین می‌رود. روز قیامت، روز «تُبْلَى السَّرَائِرُ» و روز ﴿تُبَدَّلُ الأَرْضُ﴾[11] است و آنچه که در زمین و آسمان است، همه تغییر و تبدل پیدا می‌کند. در قیامت، ﴿إِذَا الشَّمْسُ كُوِّرَتْ، وَإِذَا النُّجُومُ انكَدَرَتْ، وَإِذَا الْجِبَالُ سُيِّرَتْ﴾[12] می‌شود. کوه‌هایی که ﴿وَالْجِبَالَ أَوْتَادًا﴾[13] است و برای تمام زمین و زمان به عنوان میخ‌های اصطلاحی هستند؛ یعنی کوه‌ها میخ‌های الهی برای نگهداری موجودات هستند. چگونه یک میز و ابزارآلات با ابزارهای دیگر به هم پیوسته و یکی شده‌اند، عالم هم به وسیله‌ی میخ‌های الهی به هم پیوسته شده است. فردای قیامت همه‌ی این‌ها از هم گسسته می‌شود. وقتی که گسسته شد، «مَا تُقُبِّلَ مِنْهُمْ» می‌شود و اگر کسی که هدیه و فدایی بدهد، قبول نمی‌شود؛ چرا که آن روز آنچه که در مسیر الهی باشد، مورد قبول است.

2.9- عینیت فعل با فاعل در قیامت

فعل انسان در قیامت ظهور پیدا می‌کند و فعل، عین فاعل و عاملش می‌شود؛ لذا موضوع فقه، فعل انسان است. همه‌ی علومی که برای فعل انسان است، به موضوع واجب تعبدی برمی‌گردد و اِعمال و ظهور واجب تعبدی در فقه و فقاهت است. اصول فقه هم مباحثش به واجب تعبدی برمی‌گردد و واجب تعبدی هم راهکار فقه و فقاهت است؛ لذا این فعل انسان است که در فردای قیامت ظهور پیدا می‌کند و فعل، عین عامل و فاعل می‌شود، عامل هم مدیون و مرهون علم و آنچه که بر اساس آن حرکت کرده است می‌شود و آن عملکرد او می‌شود؛ لذا علم انسان، روح‌ساز است و بدن انسان، تن‌ساز است. بدن به وسیله‌ی اعمال و روح به وسیله‌ی علوم رشد می‌کنند و این‌ها دو بال پرواز و دو سرمایه‌ی مهم اخروی برای انسان می‌شود. «وَلَهُمْ عَذَابٌ أَلِيمٌ»؛ برای این‌ها عذاب الیم و دردناک است. عذاب دردناک برای ﴿يَوْمَ الْحَسْرَةِ﴾[14] است. و می‌بینید که انسان در زمان بوده، ولی از زمان استفاده نکرده است.

2.10- ماهیت زمان

زمان، مُنصَرِم (گذرا) است و لحظه‌ی اول با لحظه‌ی دوم همدیگر را درک نمی‌کند؛ اما اگر شما در سررشته‌ی زمان قرار بگیرید، همانند نخ تسبیح، زمان شما را نگه می‌دارد و تشبیه به نخ تسبیح برای این است که این دانه‌های این تسبیح، ثانیه‌ها و ساعت‌ها و روزها و دهرها و زمان‌های مختلف است.

2.11- راهکار رسیدن به دهر و احاطه بر زمان

عالم دهر آن چیزی است که زمان را برای شما نگه می‌دارد. زمانی می‌توانیم به عالم دهر برسیم که به تعبیر صحیح، امام زمانی (علیه‌السلام) بشویم، اینکه به امام دوازدهم، امام زمان می‌گویند، یعنی روح زمان و فوق زمان ایشان است و زمان به ایشان اقتدا کرده و ایشان حافظ زمان است. «لَوْ خَلَتِ الْأَرْضُ طَرْفَةَ عَيْنٍ مِنْ حُجَّةٍ لَسَاخَتْ بِأَهْلِهَا».[15]

2.12- عذاب الیم به سبب عدم استفاده از زمان و عدم ارتباط با مُنعِم

برای همین عذاب ألیم برای کسی است که ارتباط‌شان با زمان و حقیقت آن قطع شده است و حقیقت زمان را نگه نداشتند و الان هیچ چیزی ندارند؛ لذا «وَلَهُمْ عَذَابٌ أَلِيمٌ»، یعنی عذاب دردناک است. کسانی که شکرگزاری نکنند و نعمت‌نشناس باشند و متصل به مُنعِم نباشند و مراقب مُنعِم نباشند، هرچه زمان بر آن‌ها بگذرد، فاصله می‌گیرند و به حقیقت نزدیک نمی‌شوند و تا جایی فاصله می‌گیرند که می بیینند دست‌شان خالی است و وقتی که دستشان خالی است، دنبال فدایی و فدیه‌اند؛ اما اگر تمام زمین و همه ملکوت را بدهند، از آن‌ها قبول نمی‌شود.

3- تفسیر آیه 37

3.1- معنای عذاب مقیم

«يُرِيدُونَ أَن يَخْرُجُواْ مِنَ النَّارِ»؛ می‌خواهند از آتش خارج شوند، ولی نمی‌توانند؛ «وَمَا هُم بِخَارِجِينَ مِنْهَا»؛ چرا که آتش از نفس خودشان است. «وَلَهُمْ عَذَابٌ مُّقِيمٌ»؛ و برای آن‌ها عذاب مقیم است. عذاب مقیم، عذاب با تداوم و مستمر است. تداوم آن به خاطر این است که فرصت‌هایی که می‌توانست تبدیل به روح زمان بشود را از دست داده‌اند و اگر تبدیل به روح زمان می‌شد، آن‌ها را محافظت می‌کرد؛ چون به روح زمان تبدیل نشده است. ﴿هَلْ أَتَى عَلَى الْإِنسَانِ حِينٌ مِّنَ الدَّهْرِ لَمْ يَكُن شَيْئًا مَّذْكُورًا﴾.[16] این‌ها این آفت برا‌ی‌شان پیدا می‌شود.

3.2- بیانات استاد به مناسبت اربعین کلیمی

3.3- التزام به اربعینیات، یکی از راهکارهای مدیریت زمان

هرچند زمان می‌گذرد و از دست می‌رود، ولی حقیقت آن را باید نگه داشت و اربعینیات به خصوص اربعین کلیمی از زمان‌هایی است که نباید از دست داد. اربعین، یعنی توجه به اینکه کارها برای خدا باشد.

3.4- لزوم ارتباط با خداوند در ایام اربعین کلیمی

در اربعین کلیمی که از اول ماه ذی القعده تا دهم ماه ذی الحجه است، باید بگوییم خدایا آنچه داریم و نداریم از آن توست، باید بگویم خدایا آنچه می‌دانیم و نمی‌دانیم را برای خودت قرار بده؛ چون عقل و فکر ما ناقص است و اصلا فکر ما در میدان وصف تو متحیر است، خودت نگهدار ما باش.

3.5- مقام خاص حیرت نسبت به خداوند

پیامبر (صلی‌الله‌علیه‌وآله) می‌فرمایند: «ربّ زدني تحيُّرا منك».[17] این حیران، مقام خاص است و باید در مقام حیران به او پناهنده شویم. «اللَّهُمَّ إِنِّي أَعُوذُ بِكَ مِنْكَ»، بچه را که می‌خواهیم تنبیه کنیم، اگر راه فراری نداشته باشد، خودش را در دامن پدر می‌اندازد و پناهی جز پدر ندارد و ما هم اطفالی هستیم که اگر به حضرت حق پناهنده بشویم، پناهگاه داریم.

 


logo