1403/12/08
بسم الله الرحمن الرحیم
امتحان فرزندان آدم (علیهالسلام) - قتل هابیل توسط قابیل - اضطراب قابیل بعد از قتل هابیل /تفسیر آیات 27 - 30 /تفسیر سوره مائده
محتويات
1- عصاره جلسه گذشته2- تفسیر آیه 27
2.1- معنای «نبأ» و منظور از آن در این آیه
2.2- عدم جواز سهو النبی و جواز ترک اولی برای انبیا (علیهمالسلام)
2.3- منظور از قربانی
2.4- شرایط قبولی عمل صالح
3- تفسیر آیه 28
3.1- عالم بودن هابیل
4- تفسیر آیه 30
4.1- سیاست گامبهگام شیطان در وسوسهی انسان
4.2- وجود فاصلهی زمانی بین تمایل نفسانی قابیل تا قتل هابیل
5- تفسیر آیه 30
5.1- کلاغ، معلم قابیل
5.2- دو احتمال در معنای «لِیُرِیَهُ» و نظر مختار
5.3- تشخیص آیات قرآن توسط کربلایی کاظم ساروقی با نورانیت آیات
5.4- منظور از «سَوءَة»
5.5- ارتباط روح با بدن
5.6- نظر استاد در مورد بدن برزخی
5.7- علت سالمماندن برخی از اجساد در قبر
5.8- اهداف استعمال کلمهی «یا ویلتی» در قرآن
5.9- امکان عقلی تولد فرزند بدون علت فاعلی
5.10- اضطراب، یکی از آثار منفی گناه
5.11- علت پشیمانی قابیل
6- نکاتی در مورد استفاده از ماه شعبان
6.1- لزوم دعا برای طلب آمرزش گناهان در روزهای پایانی ماه شعبان
6.2- اقسام معیّت خداوند
6.3- روز قیامت، روز حسرت
6.4- فرازهایی از مناجات شعبانیه و دعای عرفه و دعای کمیل
موضوع: تفسیر سوره مائده/تفسیر آیات 27 - 30 /امتحان فرزندان آدم (علیهالسلام) - قتل هابیل توسط قابیل - اضطراب قابیل بعد از قتل هابیل
﴿وَاتْلُ عَلَيْهِمْ نَبَأَ ابْنَيْ آدَمَ بِالْحَقِّ إِذْ قَرَّبَا قُرْبَانًا فَتُقُبِّلَ مِن أَحَدِهِمَا وَلَمْ يُتَقَبَّلْ مِنَ الآخَرِ قَالَ لَأَقْتُلَنَّكَ قَالَ إِنَّمَا يَتَقَبَّلُ اللّهُ مِنَ الْمُتَّقِينَ﴾.[1]
﴿لَئِن بَسَطتَ إِلَيَّ يَدَكَ لِتَقْتُلَنِي مَا أَنَاْ بِبَاسِطٍ يَدِيَ إِلَيْكَ لَأَقْتُلَكَ إِنِّي أَخَافُ اللّهَ رَبَّ الْعَالَمِينَ﴾.[2]
﴿إِنِّي أُرِيدُ أَن تَبُوءَ بِإِثْمِي وَإِثْمِكَ فَتَكُونَ مِنْ أَصْحَابِ النَّارِ وَذَلِكَ جَزَاء الظَّالِمِينَ﴾.[3]
﴿فَطَوَّعَتْ لَهُ نَفْسُهُ قَتْلَ أَخِيهِ فَقَتَلَهُ فَأَصْبَحَ مِنَ الْخَاسِرِينَ﴾.[4]
﴿فَبَعَثَ اللّهُ غُرَابًا يَبْحَثُ فِي الأَرْضِ لِيُرِيَهُ كَيْفَ يُوَارِي سَوْءةَ أَخِيهِ قَالَ يَا وَيْلَتَا أَعَجَزْتُ أَنْ أَكُونَ مِثْلَ هَذَا الْغُرَابِ فَأُوَارِيَ سَوْءةَ أَخِي فَأَصْبَحَ مِنَ النَّادِمِينَ﴾.[5]
خدا را شاکریم که در محضر آیات و کلمات الهی هستیم. رب انعمت فزد. فله الحمد عدد کلماته.
1- عصاره جلسه گذشته
عرض شد مهمترین خبر آفرینش، خبر آدم و بنیآدم است. از آنجا که اولین شرط هدایت، این است که آسیبهای هدایت بیان شود، در آیات گذشته عرض کردیم وجود آقا رسول الله (صلیاللهعلیهوآله) مأمور به امر تلاوت شدند. تلاوت غیر از قرائت است. تلاوت، یعنی انسان حقایقی میبیند و به دنبال آن حرکت میکند و از آن عبرتها میگیرد.[6]
2- تفسیر آیه 27
2.1- معنای «نبأ» و منظور از آن در این آیه
حضرت حق امر فرمودند: «وَاتل علیهم نبأ ابنی آدم»؛ بر تمام موحدین و مردمی که میخواهند هدایت شوند، خبر دو فرزند آدم را تلاوت کن؛ یعنی نماد عینی نشان بده. «نبأ»، خبر مهم است، نه هر خبری.[7] ﴿إِن جَاءكُمْ فَاسِقٌ بِنَبَأٍ فَتَبَيَّنُوا﴾[8] هم هر خبری نیست؛ بلکه خبر مهم است. در مبانی اصولی هم گفتیم.
2.2- عدم جواز سهو النبی و جواز ترک اولی برای انبیا (علیهمالسلام)
گفتیم حسادت باعث به وجود آمدن خبر مهم فرزندان آدم شد. برخی گفتند: «در زمان حضرت آدم (علیهالسلام) این که پیش آمد، حوّا مقصر نبود». ما سهو النبی را جایز نمیدانیم. خطای حضرت آدم (علیهالسلام) در خوردن شجره، ترک اولی بود.
2.3- منظور از قربانی
«فتقبل من أحدهم و لم یتقبل من الآخر»؛ قربانی جناب هابیل قبول شد، ولی قربانی قابیل قبول نشد. «قُربان»، «ما یُتَقَرَّبُ بِهِ إلی الله» است. از قدیم الایام هم بود. اینکه چیزی برای خدا و بتها ببرند، از قدیم الایام رسم بود. قربانی، در گوسفند و ذبح انعام عَلَم نبود. گوسفند و گندم و آذوقه بود.
2.4- شرایط قبولی عمل صالح
قربانی از یکی قبول شد؛ بر خلاف دیگری. قبولیِ کار، دو شرط باید داشته باشد: یکی اینکه در فعل خوب باشد و فعل حسن باشد و دیگری اینکه فاعل هم دارای حُسن باشد. اینجا فعل حسن نبود و از فاعل حسن نبود؛ از همین رو قبول نشد. «انما یتقبل الله من المتقین». شرط قبولی فعل و فاعل تقوا است.
3- تفسیر آیه 28
3.1- عالم بودن هابیل
ما هابیل را از علما میدانیم؛ چرا که در آیهی شریفه دارد: «إنّی أخاف الله رب العالمین». من از خدای عالمیان میترسم. ﴿إِنَّمَا يَخْشَى اللَّهَ مِنْ عِبَادِهِ الْعُلَمَاء﴾.[9] از این جمله میتوان فهمید که او عالم بود و علم او باعث حسادت قابیل شد. در روایات آمده است: «إستعينوا على قضاء حوائجكم بالكتمان، فإن كل ذي نعمة محسود»؛[10] رشد اقتصادی و رشد علمی باعث حسادت است.
4- تفسیر آیه 30
4.1- سیاست گامبهگام شیطان در وسوسهی انسان
«فطوّعت له نفسه قتل أخیه فقتله».
اولین آموزگار جسمانی بشر شیطان بود. شیطان، اولین مدرّسی است که کارش را با وسوسه شروع کرد. ﴿الَّذِي يُوَسْوِسُ فِي صُدُورِ النَّاسِ﴾.[11] سیاست شیطان، گام به گام است. در کلام حضرت امیرالمؤمنین (علیهالسلام) آمده است: «إِنَّ الشَّيْطَانَ يُسَنِّي لَكُمْ طُرُقَهُ، وَ يُرِيدُ أَنْ يَحُلَّ دِينَكُمْ عُقْدَةً عُقْدَةً»؛[12] همانا شیطان راههای خود را برای شما آسان و هموار میگرداند و میخواهد گرههای دین شما را یکییکی بگشاید. این گرهها را باز میکند. انسانی که در بند فطرت و حقیقت و خدایی است، گرهگشایی میکند. این غیر از گرهگشایی مصطلح است. در واقع شیطان، گره ایجاد میکند. گرهِ عقاید را باز میکند. اولین چیزی که انسان دچارش میشود، ارتباط انسان با مستحبات است. شیطان میگوید مستحب که مستحب است؛ انجام نده. استحباب، مورد محبت انسان است. بعد میگوید مکروهات را انجام بده. «کُلُّ مَکروهٍ جایز»؛ توجیه میکند که هر مکروهی جایز است. بعد کمکم انسان را وارد انجام محرّمات و ترک واجبات میکند. کارهای زشت را زیبا جلوه میدهد. انسان را وارد در آن کار میکند. نفس لوّامه را که ملامتگر است، تبدیل به نفس امّاره میکند. ﴿إِنَّ النَّفْسَ لأَمَّارَةٌ بِالسُّوءِ﴾.[13] «تطویع»، باب تفعیل است که معنای تدریج دارد. آنقدر نفسش را رام کرد که برادرکشی برای او با میلش انجام شد.
4.2- وجود فاصلهی زمانی بین تمایل نفسانی قابیل تا قتل هابیل
«فأصبح من الخاسرین». «فأصبح»، یعنی «فَصارَ». در مرحلهی جدید دید که خسران در سود و سرمایه کرده است. «فا»ی تفریع در هر یک از «فطوّعت»، «فقتله» و «فأصبح» زمان برده است. تا الآن مورخین نگفتند که با وجود طولانی بودن عمرهای آن زمان چقدر بین این مراحل فاصله شد. اولین آموزگار بشر، شیطان بود. اولین معلم و آموزگار انسان قبل دنیا، فرشتگان بودند.
5- تفسیر آیه 30
5.1- کلاغ، معلم قابیل
قابیل گوش نکرد و سقوط و هبوط کرد و حالا یک کلاغ، معلم او میشود. «فبعث الله غرابا یبحث فی الارض»؛ کلاغی در زمین جستجو میکرد.
تفسیر جامع به این است که به کلمات قرآن دقت کنیم. نظر علامه حسنزاده (رحمهالله) این است که در تبیین آیات الهی به آیات، عقل، هم کار چراغ را میکند و هم کار مسمار را. خدمتشان عرض کردم که فانوس عقل سوسو میزند و نور کمی دارد؛ چون در پناه آیات نوری ندارد. ستارهها الآن در روز هستند؛ ولی خورشید که طلوع کرده است، ستارهها دیده نمیشوند؛ مگر با ابزار. فانوس عقل، چراغش خاموش نیست؛ ولی چراغی دارد که در یک مرحله راهنمایی میکند و خوب است. ما ادلهی استنباط را سه دلیل میدانیم: کتاب، سنت و عقل. اجماع را دلیل مستقل نمیدانیم.
5.2- دو احتمال در معنای «لِیُرِیَهُ» و نظر مختار
در «لِیُرِیَهُ»، دو احتمال است؛ احتمال اول این است که یعنی خدا خواست به او نشان دهد.
احتمال دیگر این است که آن کلاغ خواست به او نشان دهد.
احتمال دوم بهتر است. تا مرجع قریب، ضمیر باشد، سراغ مرجع دورتر نمیرویم؛ مگر اینکه ضرورت اقتضا کند. کلاغ فاعل قریب است، ولی فاعل بعید را هم دارد که خدا است.
برخی حیوانات غذاهای خود را زیر خاک دفن میکند. یا غذا بود و یا کلاغ دیگری بود.
در رسالهی «التّصادُف فی عدم التّرادُف»، حدود 70 دلیل آوردیم که ترادف در زبان عربی نداریم. در ادبیات عرب، «یَحسِبُ» داریم، ولی در قرآن، «یَحسَبُ» داریم.
5.3- تشخیص آیات قرآن توسط کربلایی کاظم ساروقی با نورانیت آیات
زبان فطری قرآن، یک زبان بیشتر نیست که زبان جهانی است. آیات شریفهی قرآن، دلپذیری خاصی دارد. حضرت آیتالله سیدمصطفی خوانساری (رحمهالله) - که یکی از اجازات ما از ایشان است – فرمودند: «کربلایی کاظم ساروقی (رحمهالله) را نزد آقای بروجردی (رحمهالله) آوردند. گفت: مدرسه نرفتهام؛ ولی قرآن را تشخیص میدهم. کتاب «مسالک» را باز کردند که چاپ قدیمی بود. من آنجا بودم. آیات را نشان داد. ایشان از کتاب چند سطر خواندند و گفت: اینجا آیه است. گفتیم: چطور تشخیص میدهی؟ گفت: آیات قرآن نورانیت خاصی دارد». سامعه باید باز شود. ﴿وَهُوَ السَّمِيعُ البَصِيرُ﴾.[14] اگر به سمیع و بصیر رسیدید، به آیات الهی میرسید.
5.4- منظور از «سَوءَة»
برخی گفتند که « سَوءَة»، عورت او بود که پیدا بود.[15] قرآن، اسماء «ما یَقبَحُ ذِکرُه» که ذکر آن قبیح است را نمیآورد و با کنایه میآورد. به نظر ما این «سوءة»، بدن هابیل است.
5.5- ارتباط روح با بدن
تا روح است، این بدن در حسنه است. حسنات ما از اشراقات روح است. این غلط مشهور است که میگویند بدن، حامل روح است؛ برعکس روح، حامل بدن است. اطبّاء میگویند که نقاط حساس بدن بعد از مرگ زودتر گندیده میشود؛ مانند: چشم و حتی همان عورت.
این چند روز در مدینه و اُحد سیل آمد. اَبدان شهداء نمایان شد. بدنها سالم بود. بدن جناب حمزه نیز حتی دریدگی شکم ایشان، خون تازه آمد.
5.6- نظر استاد در مورد بدن برزخی
تمام انسانها در عمر دنیوی، مشغول پرداختن بدن اخرویشان هستند. ما به تکامل برزخی قائل هستیم. حشر روحانی و جسمانی را با هم قائلیم. روح به آن بدن ساخته و پرداخته تعلق میگیرد. ما در حال پرداختن بدنها اخروی هستیم. بخشی از این بدن با همین حرف ما تکمیل میشود. از حضرت حق میخواهیم بدن ما طوری ترسیم شود که سالم باشد.
5.7- علت سالمماندن برخی از اجساد در قبر
چرا بدن برخی سالم میماند؟ چون در دنیا متعلِّق بودند، ولی متعلَّق نبودند. تعلقات ضروری به بدن داشتند، ولی تعلقات غیر ضروری نداشتند. به برکت کارهای فوقالعادهی اینها، امتیاز خاصی به آنها داده میشود. تکامل برزخی باعث میشود که بر بدن در عالم دنیای خود اِشراف دارند؛ مانند اینکه در خواب هستیم و بدن دنیوی ماندگار است و بدن دیگر را هم داریم.
نماز شب و غسل جمعه و طهارت برای سالم ماندن جسم اثر دارد.
کاریکاتوریستها همان فرد را با حالات زشت و گاهی خوب میکشند.
5.8- اهداف استعمال کلمهی «یا ویلتی» در قرآن
«قال یا ویلتی أعجزت أن أکون مثل هذا الغراب».
کلمهی «یا ویلتی» در قرآن، گاهی مانند این آیه برای افسوس و آه و گاهی برای مسائل عجیب و غریب بیان میشود؛ مانند این آیه: ﴿قَالَتْ يَا وَيْلَتَى أَأَلِدُ وَأَنَاْ عَجُوزٌ وَهَذَا بَعْلِي شَيْخًا إِنَّ هَذَا لَشَيْءٌ عَجِيبٌ﴾.[16]
5.9- امکان عقلی تولد فرزند بدون علت فاعلی
ساره همسر حضرت ابراهیم (علیهالسلام) گفت که من پیرزن هستم و وقت تولد فرزندم نیست. ولی اگر خدا اراده کند، میشود؛ چون عالَم و رَحِم، رحمِ آدم و بنیآدم است. آیا میشود تولدی بدون فاعل رخ دهد؟ ماما که به او قابله میگویند، اولین کسی است که صورت بچه را قبول میکند. ما این تولد فرزند بدون فاعل را محال عقلی نمیدانیم؛ هرچند محال عرفی است. قرآن در مورد حضرت مریم (سلاماللهعلیها) میفرماید: ﴿فَتَمَثَّلَ لَهَا بَشَرًا سَوِيًّا﴾.[17] حضرت مریم (سلاماللهعلیها) به همین جهت متهم شدند.
5.10- اضطراب، یکی از آثار منفی گناه
قابیل زمانی بعد از قتل نگران شد. گناه، اضطراب میآورد. گاهی یک گناهی در یک زمانی انجام میشود، ولی اضطرابش زمانها طول میکشد تا بگذرد. یک عالم دینی موفق و یک مفسر مرتبط با آیات، بزرگترین هنرش این است که رافع اضطراب باشد. وقتی به علل آن برسیم، میتوانیم رفع کنیم.
5.11- علت پشیمانی قابیل
«فاء» در این آیه، سه مرتبه تکرار شده است. «فأصبح». «أَصبَحَ» از افعال مقاربه است و به معنای صبح کردن نیست؛ بلکه به معنای پشیمان شد است. خودش را با کلاغ مقایسه کرد و دید از او کمتر است و پشیمان شد.
6- نکاتی در مورد استفاده از ماه شعبان
6.1- لزوم دعا برای طلب آمرزش گناهان در روزهای پایانی ماه شعبان
در آستانهی ماه مبارک رمضان و آخرین روزهای ماه شعبان هستیم. «اللّهمّ إن لَم تَکُن غَفَرتَ لَنا فیما مَضَی مِن شَعبانَ فَاغفِر لَنا فیما بَقِیَ مِنهُ»؛[18] خدایا اگر در روزهای گذشته از ماه شعبان ما را نیامرزیدی، در روزهای باقیمانده از آن ما را بیامرز.
6.2- اقسام معیّت خداوند
بارها گفتیم که ماه شعبان، ماه تقسیم رزق است؛[19] نه رزق عام؛ بلکه رزق خاص را به نسبت میدهند. ما تا «مع الله» نشویم، خدا «مَعَنا» نمیشود. معیت قیّومیه همهجا هست؛ همانطور که در قرآن میفرماید: ﴿وَهُوَ مَعَكُمْ أَيْنَ مَا كُنتُمْ﴾؛[20] ولی بر اساس آیهی: ﴿وَاعْلَمُواْ أَنَّ اللّهَ مَعَ الْمُتَّقِينَ﴾،[21] این معیّت خداوند، با تقوا است.
6.3- روز قیامت، روز حسرت
تقوا جز در مرحلهی قبولی، جای دیگری نیست؛ همانطور که در آیات قبل آمد: «إنما یتقبل الله من المتقین». برای این برنامهریزی کنید، تا روز قیامت، «یا حسرتی»ی ما بلند نشود.[22] اولین «یا ویلتی»ی بشر برای این بود که چرا شیطان را به حریمش راه داد و حسنه تبدیل به سَوءَة شد و روی دستش ماند. من که آدمیزاد بودم و تحت تعلیم فرشتگان، کارم به کجا رسید.
6.4- فرازهایی از مناجات شعبانیه و دعای عرفه و دعای کمیل
خدایا ما آدمیزاده هستیم و از گناه مصون نیستیم. در فرازی از الهینامه عرض کردم: «الهی! هادی آدمزاده است و از گناه دوری میکند؛ ولی ذاتش بیگناه نیست». در بخشی از مناجات شعبانیه میخوانیم: «وَ إِنْ أَدْخَلْتَنِي اَلنَّارَ أَعْلَمْتُ أَهْلَهَا أَنِّي أُحِبُّكَ»؛[23] خدایا اگر مرا جهنم ببری، جهنمیان را جمع میکنم و میگویم دوستت دارم. در فراز دیگری از الهینامه گفتم: «الهی! آنقدر کلمهی دوستت دارم برای غیر تو به کار رفته شده که شرمم میآید بگویم دوستت دارم؛ خدایا به عظمتت باز هم میگویم دوستت دارم» - این کلمهی دوستت دارم، مشترک لفظی است و برای غیر خدا هم به کار میرود. - «خدایا تو را میخوانم به نام کسانی که دوستت دارند».
در بخش دیگری از مناجات شعبانیه آمده است: «إِلَهِي إِنْ أَخَذْتَنِي بِجُرْمِي أَخَذْتُكَ بِعَفْوِكَ»؛[24] اگر جرم مرا بگیری، من عفو تو را میگیرم. عفو تو کجا و جرم ما کجا؟ نسبت جرم ما با عفو تو قابل نسبت نیست. در بخشی از مناجات امیرالمؤمنین (علیهالسلام) آمده است: «إِلَهِي كَفَى بِي عِزّاً أَنْ أَكُونَ لَكَ عَبْداً وَ كَفَى بِي فَخْراً أَنْ تَكُونَ لِي رَبّاً»؛[25] با اشتیاق دادمان بلند میشود که در عظمت ما همین بس که ما تو را داریم. امام حسین (علیهالسلام) در دعای عرفه جملهی زیبایی دارند: « مَا ذَا وَجَدَ مَنْ فَقَدَكَ وَ مَا اَلَّذِي فَقَدَ مَنْ وَجَدَكَ»؛[26] الهی آنکه تو را دارد، چه ندارد و آنکه تو ندارد، چه دارد؟
«إِلَهِي وَ رَبِّي مَنْ لِي غَيْرُكَ»؛[27] الهی داراتر از من نیست؛ من تو را دارم.انشاءالله به آنجا برسیم که ظهور انفسی آیات است. انشاءالله عبد صالح بشویم که عبد صالح هم، منتظر عبد صالحِ دیگر است؛ البته این کجا و آن کجا!