« فهرست دروس
درس تفسیر استاد هادی عباسی‌خراسانی

1403/11/30

بسم الله الرحمن الرحیم

تأثیر گناه یا اعمال صالح بر فطرت - علم هابیل، سبب حسادت قابیل /فطرت - حسادت /تفسیر سوره مائده (آیه 27 و 28)

 

 

موضوع: تفسیر سوره مائده (آیه 27 و 28)/فطرت - حسادت /تأثیر گناه یا اعمال صالح بر فطرت - علم هابیل، سبب حسادت قابیل

 

1- تفسیر آیه 27

﴿وَاتْلُ عَلَيْهِمْ نَبَأَ ابْنَيْ آدَمَ بِالْحَقِّ إِذْ قَرَّبَا قُرْبَانًا فَتُقُبِّلَ مِن أَحَدِهِمَا وَلَمْ يُتَقَبَّلْ مِنَ الآخَرِ قَالَ لَأَقْتُلَنَّكَ قَالَ إِنَّمَا يَتَقَبَّلُ اللّهُ مِنَ الْمُتَّقِينَ﴾.[1]

﴿لَئِن بَسَطتَ إِلَيَّ يَدَكَ لِتَقْتُلَنِي مَا أَنَاْ بِبَاسِطٍ يَدِيَ إِلَيْكَ لَأَقْتُلَكَ إِنِّي أَخَافُ اللّهَ رَبَّ الْعَالَمِينَ﴾.[2]

خدا را شاکریم که در محضر آیات الهی هستیم. ربّ انعمت فزد.

1.1- عصاره جلسه گذشته

عرض شد این آیه‌ی شریفه‌ی 27 سوره‌ی مائده در مقام بزرگ‌ترین حکایت واقعی فرزندان آدم است. حکایات و داستان‌های قرآن حقیقت است. «بِالحَقّ» است. هم عین واقعیت است و خبرش و هم مُخبِرش صادق است. ﴿وَمَا يَنطِقُ عَنِ الْهَوَى﴾.[3] «بِالحَقّ»، یا متعلق به تلاوت است و یا نبأ. گفتیم که هر دو می‌تواند باشد.

بارها گفتیم وصف به شیء، مُشعِر به علیّت است. صفت متقین که در این آیه می‌فرماید: «إنّما یتقبل الله من المتقین»، تنها تقوا باعث پذیرش اعمال است و جز این چیز دیگری باعث پذیرش اعمال نیست. تقوا، هم شرط فعل است و هم شرط فاعل. افعالی پذیرفته هستند که هم حُسن فعلی داشته باشند و هم حسن فاعلی. هم کار شایسته باشد و هم کارگردان شایسته باشد. اگر فردی کار خوبی انجام دهد که خودش خوب نیست، پذیرفته نیست. شرط صحت داریم که از آنِ ظاهر کار است. فقه و اصول برای شرط صحت اعمال است. شرط قبول، از آنِ فاعل است. این مرتبط به فاعل علی الاطلاق است که تا او نپذیرد، بی‌فایده است. قابل باید کارش را انجام دهد تا فاعل بپذیرد.

﴿فَتَقَبَّلَهَا رَبُّهَا بِقَبُولٍ حَسَنٍ﴾.[4] «تَقَبُّل»، قبول با حسن و خوبی و زیبایی و برکت است.[5] تقبل، هر پذیرشی نیست. آن چیزی که انسان‌ها را به درک الأسفل می‌رساند، رعایت نکردن شرط صحت است. در گام‌های اول پذیرفته نشدند، تا در گام‌های بعدی مورد پذیرش قرار بگیرند.

1.2- نشانه‌ی قبولی قربانی و نظر استاد در مورد آن

قربانی از یکی قبول شد و از دیگری قبول نشد و بستر حسادت فراهم شد. چه شد که فهمیدند یکی قبول شد و دیگری نشد. در روایات هست که اگر آتشی می‌آمد و قربانی - اعم از گوسفند و این‌ها هرچه برای خدا کنار می‌گذاشتند - را می‌برد، قربانی قبول می‌شد.[6] این خیلی مورد پذیرش ما نیست. درست این است که ذات باری‌تعالی انسان را آفرید و به او قدرت تشخیص و عقل باطنی و فطرت همگانی داد که خودش قاضی خودش است. ﴿فَأَلْهَمَهَا فُجُورَهَا وَتَقْوَاهَا﴾.[7] خدا مُلهَم است و الهام می‌کند و مورد آن، نفس انسان است. «فُجورَها و تقواها». این نعمت الهی است. از گناهکاران روی زمین سؤال کنید، نفس لوامه‌ی آن‌ها به جوشش می‌آید. ملامت‌گری، نتیجه‌ی آن قدرت عقلانی و تشخیص است.

1.3- فطرت انسانی، بستر نزول آیات الهی

نکته‌ی مهم معرفتی دیگر اینکه بستر نزول آیات الهی بر فطرت انسانی است. بر زبان و خصوصیات طایفه‌ای تعلق نمی‌گیرد. ﴿فِطْرَةَ اللَّهِ الَّتِي فَطَرَ النَّاسَ عَلَيْهَا﴾.[8] این قابل تشخیص و تشخص است.

1.4- تأثیر گناه یا اعمال صالح بر فطرت

تمام گناهانی که می‌آید، این فطرت را کمرنگ می‌کند؛ چنان‌که کارهای خوب، این فطرت را جلا می‌دهد و نگه می‌دارد. این فطرتی که بستر همه‌ی آیات است و همه‌ی انسان‌ها دارند گامی برای فطرت بعدی است.

1.5- تفاوت فطرت متقین با فطرت دیگران

هدایت و تقوا دارای مراتب است. ایمان و وجود و وجوب هم دارای مراتب است؛ گاهی ﴿هُدًى لِّلنَّاسِ﴾[9] است و گاهی ﴿هُدًى لِّلْمُتَّقِينَ﴾[10] است. فطرت، خصوصیات دیگری دارد. «إنّما یتقبل الله من المتقین». فطرت متقین غیر از فطرت دیگران است. تخصصی دارد. فصل مقوّم انسانِ باتقوا این است که چون مراقبت کرد، بستر دیگری پیدا می‌کند. ماده، صورت می‌آورد و صورت، ماده. ماده‌ای داریم که کل صور بر او می‌نشیند و ماده‌ای داریم که صورت خاصی دارد. متقین، صورت و سیمای خاصی دارند که نتیجه‌ی مراقبت و مواظبت آن‌ها است.

1.6- علم هابیل

هابیل گفت که من از خدای عالم می‌ترسم. از این می‌فهمیم که هابیل، عالم بوده است؛ چرا که خداوند فرمود: ﴿إِنَّمَا يَخْشَى اللَّهَ مِنْ عِبَادِهِ الْعُلَمَاء﴾.[11] قابیل، آن مرتبه‌ی علم را نداشت. حسادت، باعثِ این کار، یعنی قتل برادر شد. کار یکی قبول شد و دیگری قبول نشد و زمینه‌ی حسادت ایجاد شد.

1.7- شیطان بیرونی و شیطان درونی، سبب حسادت و شقاوت قابیل

قبولی و عدم قبولی را با مراجعه به فطرت خود فهمیدند. شیطان هم شیطنت کرد. ﴿الَّذِي يُوَسْوِسُ فِي صُدُورِ النَّاسِ﴾،[12] شیطان درونی است. درون ما شیطان‌پرور می‌شود.

1.8- علم هابیل، سبب حسادت قابیل

اولین صفت مذمومی که تحقق یافت، حسادت است. عالِم بودن هابیل باعث حسادت قابیل شد.

1.9- توجه به مُنعِم و نعمت، راهکار درمان حسادت

حسود کارش این است که همیشه با نعمت متنعم درگیر است. این به منعم نمی‌رسد. «مَن لَم یَشکُرِ المُنعِمَ مِنَ المَخلوقینَ لَم یَشکُرِ الله عزّ و جلّ».[13] اگر چیزی می‌خواهیم، از او بخواهیم.

1.10- عوامل تکریم جناب سلمان (علیه‌السلام)، توسط امام صادق (علیه‌السلام)

عَنْ مَنْصُورٍ بُزُرْجَ، قَالَ: «قُلْتُ لِأَبِي عَبْدِ اللَّهِ الصَّادِقِ (عَلَيْهِ‌السَّلَامُ): مَا أَكْثَرَ مَا أَسْمَعُ مِنْكَ يَا سَيِّدِي ذِكْرَ سَلْمَانَ الْفَارِسِيِّ! فَقَالَ: لَا تَقُلِ الْفَارِسِيَّ، وَ لَكِنْ قُلْ سَلْمَانَ الْمُحَمَّدِيَّ، أَ تَدْرِي مَا كَثْرَةُ ذِكْرِي لَهُ قُلْتُ: لَا. قَالَ: لِثَلَاثِ خِلَالٍ: أَحَدُهَا: إِيثَارُهُ هَوَى أَمِيرِ الْمُؤْمِنِينَ (عَلَيْهِ السَّلَامُ) عَلَى هَوَى نَفْسِهِ، وَ الثَّانِيَةُ: حُبُّهُ لِلْفُقَرَاءِ وَ اخْتِيَارُهُ إِيَّاهُمْ عَلَى أَهْلِ الثَّرْوَةِ وَ الْعَدَدِ، وَ الثَّالِثَةُ: حُبُّهُ لِلْعِلْمِ وَ الْعُلَمَاءِ. إِنَّ سَلْمَانَ كَانَ عَبْداً صَالِحاً حَنِيفاً مُسْلِماً وَ ما كانَ مِنَ الْمُشْرِكِينَ‌».[14]

به امام صادق (علیه‌السلام) گفتند: «چرا اینقدر از سلمان فارسی یاد می‌کنید»؟! حضرت فرمودند: «نگو سلمان فارسی؛ بلکه بگو سلمان محمدی (صلی‌الله‌علیه‌وآله). آیا می‌دانی چرا اینقدر از او یاد می‌کنم»؟ گفتم: «نه». حضرت فرمودند: «به سبب سه خصلتی که ایشان داشت؛ اول: اینکه در مقابل حضرت امیرالمؤمنین (علیه‌السلام) هوایی ندارم. آرزوی من آرزوی ولی الله است. دوم: محبت ایشان به فقراء و اینکه ایشان فقراء را بر ثروت‌مندان و افراد با نفوذ مقدم می‌کرد. سوم: محبت ایشان نسبت به علم و علماء. به تحقیق که سلمان عبد صالح حنیف مسلمان بود و از مشرکین نبود». اگر این سه مطلب نهادینه شود، عالی است. نگاه باید به مُنعِم و نعمت باشد و نه متنعم. نه اینکه دیگری را برکنار کنیم، تا جای او را بگیریم.

1.11- دفع یک توهّم رایج

در زمان آیت الله بروجردی (رحمه‌الله)، وقتی ایشان رحلت کردند، شخصی گفت: «فلانی جای ایشان را گرفت». شخص دیگری به او گفت: «هیچ کس جای دیگری نیست؛ بلکه هر کس جای خودش است».

1.12- تفاوت شرط صحت با شرط قبول

شرط قبول، کمال می‌آورد. صحت در شرایط اجزایی است. قبول در اوصاف است. در روز ولایت هم صحبت اتمام دین است و هم اکمال دین. ولایت، جزء دین است. حکومت هم جزو دین است.

 


logo