1403/10/09
بسم الله الرحمن الرحیم
عدالت و تقوا و عمل صالح/آیه8-9 /تفسیر ترتیبی (سوره مائده)
محتويات
1- خلاصه جلسه گذشته2- تفسیر آیه 8
2.1- تقوای بعد از امر به عدالت، تقوای خاص
2.2- خبیر بودن خدا
2.3- نسبت بین خبیر و علیم
2.4- نسبت بین علم و عمل
2.5- خَبیر بودن خداوند به همهی مطالب در این آیه
2.6- تجسم اعمال و تجدد امثال در برزخ و قیامت
2.7- نسبت این آیه با آیهی مشابه آن در سورهی نساء
2.8- لزوم ترجیح قسط، ولو به ضرر نزدیکان
2.9- عام بودن خطاب آیه برای مؤمن و غیر مؤمن
2.10- لزوم رعایت قسط و عدل، حتی نسبت به دشمن
2.11- تقوا، ضامن قسط و عدل
2.12- نمونههایی از تقوا
2.13- تقوای از خداوند
2.14- تقوای از آتش جهنم و لزوم حفظ خود و خانواده از آن
2.15- لزوم پرهیز از فتنهی خانواده و فرزندان
3- تفسیر آیه 9
3.1- تفاوت عمل صالح با عمل حسنه
3.2- تفاوت بین مکارم اخلاقی با محاسن اخلاقی
3.3- ولایت اهلبیت (علیهمالسلام)، سبب قبولی عمل صالح
3.4- ارتباط ایمان با عمل صالح
3.5- پاداش الهی برای مؤمنان
3.6- معنای «غُفران»
3.7- مقدمات مغفرت الهی
3.7.1- توبه، زیربنای مغفرت الهی
3.7.2- ایمان و عمل صالح، سبب مغفرت الهی
3.8- نسبت مغفرت با اجر عظیم
3.9- منظور از اجر عظیم
3.10- لزوم محاسبهی اعمال توسط خودمان در دنیا
3.11- تخلّفناپذیری وعدهی الهی
3.12- معنای «جَحیم» و «نعیم»
3.13- عناصر اصلی عمل صالح
3.14- نکتهی ادبی
موضوع: تفسیر ترتیبی (سوره مائده)/آیه8-9 /عدالت و تقوا و عمل صالح
﴿يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُواْ كُونُواْ قَوَّامِينَ لِلّهِ شُهَدَاء بِالْقِسْطِ وَلاَ يَجْرِمَنَّكُمْ شَنَآنُ قَوْمٍ عَلَى أَلاَّ تَعْدِلُواْ اعْدِلُواْ هُوَ أَقْرَبُ لِلتَّقْوَى وَاتَّقُواْ اللّهَ إِنَّ اللّهَ خَبِيرٌ بِمَا تَعْمَلُونَ﴾.[1]
﴿وَعَدَ اللّهُ الَّذِينَ آمَنُواْ وَعَمِلُواْ الصَّالِحَاتِ لَهُم مَّغْفِرَةٌ وَأَجْرٌ عَظِيمٌ﴾.[2]
1- خلاصه جلسه گذشته
آیهی هشتم، ترسیم یک برنامهی جامع سیروسلوک قرآنی است؛ یعنی جامع اندیشهها و جامع انگیزههاست و بیان فضائل و احکام الهی و عقائد است. خداوند به کسانی که ایمان آوردهاند، خطاب میکنند: «کونوا قَوَّامِينَ لِلّهِ»؛ نهتنها قائم باشید؛ بلکه قوّام باشید. «قوّام»، کسی است که ایستادگی در انجام واجبات و ترک محرمات دارد و استمرار و مراقبت بر انجام آنها دارد. «شُهَدَاءَ بِالْقِسْطِ»؛ گواهان عدالت باشید؛ یعنی نهتنها عادل باشید؛ بلکه بهصورت جمعی گواه بر عدالت داشته باشید. «وَلاَ يَجْرِمَنَّكُمْ شَنَآنُ قَوْمٍ عَلَى أَلاَّ تَعْدِلُواْ»؛ اگر عدهای با شما کینه داشتند، این باعث دوری شما از عدالت نشود و نسبت به دشمن هم مراقبت داشته باشید. «اعْدِلُواْ هُوَ أَقْرَبُ لِلتَّقْوَى»؛ عدالت داشته باشید که نزدیکترین چیز به تقوا است و این أفعَل در اینجا، أفعل تعیینی است، نه تفضیلی؛ یعنی نه اینکه چیز دیگر باشد و تقوا از آن بهتر باشد؛ بلکه چیزی بهتر و بالاتر از تقوا نداریم.
خداوند نهی میکنند که راهزنی در مسیر عدالت داشته باشید؛ «وَلاَ يَجْرِمَنَّكُمْ شَنَآنُ قَوْمٍ عَلَى أَلاَّ تَعْدِلُواْ». راهزنان عدالت بیان شده است. برخی از راهزنان عدالت، عبارت است از: حُبّ و بُغض و زن و اولاد و هرچه که وابستگی ایجاد کند. و بعد امر به عدل فرمودند: «اعْدِلُواْ هُوَ أَقْرَبُ لِلتَّقْوَى». و قبل از همهی اینها دو موضوع را متعلق امر قرار دادهاند: یکی اینکه نسبت به معارف استقامت داشته باشید، دوم اینکه گواهان قسط باشید.
یکی از آیههایی که بحث عدل و قسط مطرح شده، اینجاست؛ لذا قاعدهی «إذا اجتمعا إفترقا و إذا افترقا إجتمعا» در اینجا جاری میشود؛ یعنی بعضی از واژهها وقتی جدا بیایند، یکی بر دیگری اطلاق میشود؛ اما وقتی که با هم باشند، هر کدام معنای خاص خود را دارد و در اینجا هر دو واژه آمده است و هر کدام معنای خاص خود را دارد؛ لذا قسط نسبت به عدل، ویژه و خاص است.
2- تفسیر آیه 8
2.1- تقوای بعد از امر به عدالت، تقوای خاص
پس از امر به عدالت که فرمود: «اعْدِلُواْ هُوَ أَقْرَبُ لِلتَّقْوَى» - که عدالت بستر تقوا و نزدیکترین چیز به تقوا است و عدالت است که تقوا را نهادینه میکند - امر دیگری صادر میشود که «وَاتَّقُواْ اللّهَ». این تقوای بعد از تقوا و مرحلهای دیگر و بالاتر از تقوا است؛ به این معنا که عدالت، تنها چیزی است که تقوا را نهادینه میکند و در این صورت هم باید تقوا داشته باشید. در تقوای اول، عدالت بستر آن است؛ ولی در تقوای دوم عدالت همراه آن است و این تقوای دوم، تقوای خاص است.
2.2- خبیر بودن خدا
«إِنَّ اللّهَ خَبِيرٌ بِمَا تَعْمَلُونَ». همهی اینها صفتی از صفات خداوند است که با کلمهی «إِنَّ» که حرف تحقیق است و بعدش را محققالوقوع قرار میدهد، بیان شده است؛ یعنی جز آن چیز دیگری نیست. «خَبِيرٌ بِمَا تَعْمَلُونَ»، خبیر از خبره است؛ یعنی فرد آگاه.
2.3- نسبت بین خبیر و علیم
خبیر، غیر از علیم است؛ به این بیان که علیم، آگاهی و دانایی است؛ ولی خبیر و خُبرَویت، عینیت و دیدن است؛ چرا که گاهی کسی چیزی را میداند؛ ولی گاهی چیزی را که میداند، میبیند و این دیدن، خبرویت است. و خداوند آنچه را شما انجام میدهید، میبیند.[3]
2.4- نسبت بین علم و عمل
﴿قُلْ كُلٌّ يَعْمَلُ عَلَى شَاكِلَتِهِ﴾.[4] علم، مُشَخِّص روح و عمل، مُشَخِّص بدن است؛ یعنی علم، اندیشههای ما را نهادینه میکند و رفتار و کردار ما، انگیزههای ما را نهادینه میکند و ما اسیر کارهای خودمان هستیم.
2.5- خَبیر بودن خداوند به همهی مطالب در این آیه
حضرت حق میفرماید که خداوند، «خَبِيرٌ بِمَا تَعْمَلُونَ» است. وصف به شیء، مُشعِر به علّیّت است؛ یعنی تمام اعمالی که در این آیه به آن امر شده (از امر به قَوّام بودن، امر به شهداء به قسط بودن، نهی از اینکه کینهها، شما را از عدالت باز ندارد، امر به عدالت - در آیهی شریفه هم امر به عدالت و هم نهی از بیعدالتی هر دو مطرح شده است - و تقوای الهی داشته باشید)، خداوند به همهی اینها آگاه است و چون خدا به کارهای ما آگاه است، ما به سمتوسوی اعمالمان میرویم؛ لذا وصف به شیء، مشعر به علیت است.
2.6- تجسم اعمال و تجدد امثال در برزخ و قیامت
اگر قرار باشد بگوییم حاصل عمر چیست، میگوییم حاصل عمر، عمل و کار و رفتار انسان است. و تمام انسانها در دنیا بدن اخروی خود را نقاشی میکنند و ما الآن در این جسم دنیوی هستیم. روح که از این بدن جدا شود، باید در بدن دیگر قرار گیرد. و آن بدن، بدنی است که خودمان ساختیم و هر کس در طول عمرش ترسیم بدن آیندهاش را انجام میدهد و آن بدن در آخرت، مُشَخِّصِ اوست و سیمایش را ترسیم میکند؛ لذا طبق تجدد امثال و تکامل برزخی، بدن اخروی ما گواه همین بدن دنیوی ماست و برای همین، «إنما الأعمال بالنيات»[5] است، عمل ما، مُشَخِّص ما است و نیت، مُشَخِّصِ کار و عمل ماست؛ برای همین کارها باید برای خدا باشد، تا کارهای ما رنگ خدایی بگیرد. ﴿صِبْغَةَ اللّهِ وَمَنْ أَحْسَنُ مِنَ اللّهِ صِبْغَةً﴾.[6] و خداوند، «خَبِيرٌ بِمَا تَعْمَلُونَ» است و به کارهای ما آگاه است.
2.7- نسبت این آیه با آیهی مشابه آن در سورهی نساء
آیهی شریفهی سورهی مائده و آیهی سورهی نساء که میفرماید: ﴿يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُواْ كُونُواْ قَوَّامِينَ بِالْقِسْطِ شُهَدَاء لِلّهِ﴾،[7] عکس هم هستند؛ یعنی در سورهی مائده دارد که شما «قَوَّامِينَ لِلّهِ» و «شُهَدَاء بِالْقِسْطِ» باشید، ولی در سورهی نساء دارد که «قَوَّامِينَ بِالْقِسْطِ» و «شُهَدَاء لِلّهِ» باشید؛ لذا دو آیه همدیگر را تکمیل میکنند و مؤمن نسبت به هر دو موضوع هم باید قوّام و هم شهداء باشد؛
2.8- لزوم ترجیح قسط، ولو به ضرر نزدیکان
البته در سورهی نساء در ادامه میفرماید: ﴿وَلَوْ عَلَى أَنفُسِكُمْ أَوِ الْوَالِدَيْنِ وَالأَقْرَبِينَ إِن يَكُنْ غَنِيًّا أَوْ فَقَيرًا فَاللّهُ أَوْلَى بِهِمَا فَلاَ تَتَّبِعُواْ الْهَوَى أَن تَعْدِلُواْ﴾.[8] و اگر روزی امر دائر شود بین محبت خدا و محبت خانواده باید مراقب باشیم که امر به عدالت و امر به ایستادگی و امر به اجرای شهداء بالقسط بودن را نهادینه بکنیم.
2.9- عام بودن خطاب آیه برای مؤمن و غیر مؤمن
مبنای فقهی ما این است که خطاب «يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُواْ»، تخصیصی نیست که تنها انسانهای مؤمن مأمور به این کار باشند؛ بلکه تغلیبی است؛ چونکه مسلمین معمولاً اطاعت میکنند، این خطاب آمده است؛ وگرنه کفار و منافقین هم در این جهت شریک هستند و کفار هم باید «قَوَّامِينَ لِلّهِ» و «شُهَدَاء بِالْقِسْطِ» باشند، عدالتگریز نباشند و اجرای عدالت بکنند؛ یعنی مؤمن و کافر و منافق، همه مأمور به این هستند که عدالت را نهادینه بکنند.
2.10- لزوم رعایت قسط و عدل، حتی نسبت به دشمن
اسلام تنها دینی است که نسبت به دشمن هم برای مکلف حق و حقوقی قرار داده است؛ رعایت قسط و عدل نسبت به دشمنان هم پسندیده است و ما نمیتوانیم آب را به دشمن ببندیم و نمیتوانیم تعدی به کافر داشته باشیم؛ چنانکه تعدی به مؤمن جایز نیست و رعایت عدالت نسبت به همه مطلوب است.
2.11- تقوا، ضامن قسط و عدل
امر به تقوا و امر به عدالت بعد از امر به ایمان، گستردهترین اوامر است و آنچه که اینها را نهادینه میکند، تقوا است.
2.12- نمونههایی از تقوا
2.13- تقوای از خداوند
تقوا دارای مراحل مختلف است؛ یک جا میفرماید: ﴿فَاتَّقُوا اللَّهَ مَا اسْتَطَعْتُمْ﴾.[9] هر کس به قدر توانایی خودش باید تقوا داشته باشد. تقوا مصونیت است؛ محدودیت نیست.
2.14- تقوای از آتش جهنم و لزوم حفظ خود و خانواده از آن
تا جایی که میفرماید: ﴿فَاتَّقُواْ النَّارَ الَّتِي وَقُودُهَا النَّاسُ وَالْحِجَارَةُ ﴾.[10] و باید از آتشی ترسید که آتشگیرهی آن خود مردم هستند. انسان به جایی میرسد که خودش آتشگیره خودش میشود و برای همین این آیه را جدی بگیریم. ﴿يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا قُوا أَنفُسَكُمْ وَأَهْلِيكُمْ نَارًا وَقُودُهَا النَّاسُ وَالْحِجَارَةُ﴾.[11] ما پرهیز داشته باشیم از آتشی که مردم هستند و سنگهایی که جز تمثل اعمال انسان چیز دیگری نیست.
2.15- لزوم پرهیز از فتنهی خانواده و فرزندان
ما در انسهای معمولی خود با خانواده مأنوس هستیم. همین خانواده میتوانند عامل حفظ و یا عامل عداوت باشند؛ یعنی محبت، هم عامل صعود و هم عامل سقوط است. ﴿يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا إِنَّ مِنْ أَزْوَاجِكُمْ وَأَوْلَادِكُمْ عَدُوًّا لَّكُمْ﴾ و ﴿إِنَّمَا أَمْوَالُكُمْ وَأَوْلَادُكُمْ فِتْنَةٌ﴾.[12] اینها باعث آزمایش ما هستند، مواد امتحانات الهی، خارج از نفس ما نیست؛ بلکه از داخل نفس ماست. میتوانیم این تعبیر داشته باشیم که در حوزه و دانشگاه الهی، امتحان و مُمتَحِن و سؤالات همه از خویش است؛ لذا در بستر آیات الهی، معرفت نفس را بستر همهی اینها میدانیم.
3- تفسیر آیه 9
3.1- تفاوت عمل صالح با عمل حسنه
«إِنَّ اللّهَ خَبِيرٌ بِمَا تَعْمَلُونَ». حال که خدا آگاه به عمل شما است و عمل شما بر اساس این فرمانهایی است که در این آیه مطرح شد، «وَعَدَ اللّهُ الَّذِينَ آمَنُواْ وَعَمِلُواْ الصَّالِحَاتِ»؛ خداوند وعده داده است به کسانی که ایمان و عمل صالح انجام دادهاند، که آمرزش و پاداش عظیمی نصیب آنها میشود. عمل صالح، غیر از عمل حسنه است؛ یعنی کار خوب، خوب است، اما کار شایسته، خوبآفرین است.
3.2- تفاوت بین مکارم اخلاقی با محاسن اخلاقی
بین مکارم اخلاقی و محاسن اخلاقی فرق است. محاسن اخلاقی خوببودن است؛ یعنی فضائل داشتن و از رذائل دور بودن؛ ولی در مکارم اخلاقی نهتنها که دارای فضائل است، دیگران را هم امر به فضائل و دوری از رذائل میکند و عمل صالح همانند مکارم اخلاقی است.
3.3- ولایت اهلبیت (علیهمالسلام)، سبب قبولی عمل صالح
امام صادق (علیهالسلام) در مورد آیهی: ﴿إِلَيْهِ يَصْعَدُ الْكَلِمُ الطَّيِّبُ وَالْعَمَلُ الصَّالِحُ يَرْفَعُهُ﴾،[13] فرمودند: «وَلَايَتُنَا أَهْلَ الْبَيْتِ وَ أَهْوَى بِيَدِهِ إِلَى صَدْرِهِ فَمَنْ لَمْ يَتَوَلَّنَا لَمْ يَرْفَعِ اللَّهُ لَهُ عَمَلًا».[14] عمل صالح این است که شایستگی ما را داشته باشید؛ یعنی با ولایت باشید.
3.4- ارتباط ایمان با عمل صالح
در تناسب آیات این عمل صالح، عصاره و خلاصهی آیهی قبل و آیات پیشین است؛ ایمان و عمل صالح، دو بال پرواز انسان برای رسیدن فردوس اعلی است؛ چنانچه در دنیا نیز انسان با بال علم و عمل پرواز میکند و انسان پرندهای است که نه بیبال و نه تکبال میتواند پرواز کند و علم، ایمان و عمل صالح بالهای پرواز انسان در دنیا و آخرت است.
3.5- پاداش الهی برای مؤمنان
خدا به کسانی که ایمان و عمل صالح دارند - یعنی کسانی که دارای اندیشهها و انگیزههای خوب هستند - وعده داده است که به آنها اجر عظیم بدهد و برای آنها مغفرت است؛ «لَهُم مَّغْفِرَةٌ وَأَجْرٌ عَظِيمٌ».
3.6- معنای «غُفران»
«غُفران» را غُفران میگویند، چون روی کارهای انسان پوشش میگذارد.[15] و خداوند «غفور» است؛ چون روی کارهای انسان پوشش میگذارد. و البته این پوشش گذاشتن بیسبب نیست؛ چراکه انسان تا خودش پوششی بر اعمالش نداشته باشد، به پوشش الهی عمل نمیکند. «لَهُم مَّغْفِرَةٌ وَأَجْرٌ عَظِيمٌ».
3.7- مقدمات مغفرت الهی
3.7.1- توبه، زیربنای مغفرت الهی
لذا زیربنای این مغفرت توبه است. و انسان باید از اشتباهاتش زود بگذرد و زود توبه کند، تا غفران الهی نصیبش بشود.
3.7.2- ایمان و عمل صالح، سبب مغفرت الهی
درعینحال که خدا ودود است؛ ولی این مهربانی بدون سبب صورت نمیگیرد و سببش دست انسان است که ایمان و عمل صالح است.
هر کلمهای مقدمهی کلمات بعدی است؛ بستر وعدهی الهی، ایمان و عمل صالح است و ایمان و عمل صالح، بستر مغفرت و اجر عظیم است و پاداش الهی بر اساس ایمان و عمل صالح است و تجسم و تمثل این دو، اجر عظیم و مغفرت الهی است.
3.8- نسبت مغفرت با اجر عظیم
و این «لَهُم مَّغْفِرَةٌ وَأَجْرٌ عَظِيمٌ»، بیانگر این نکته است که مغفرت و أجر عظیم دو مرحله است؛ مرحلهی اول این است که خداوند از خیلی چیزها میگذرد و خدا با فضل خودش میگذرد؛ همانطور که در دعای قنوت میخوانیم: «اَللّهم عامِلْنا بِفَضْلِكَ وَ لا تُعامِلْنا بِعَدْلِكَ»؛[16] خدایا با ما به عدالتت رفتار نکن، با ما به فضلت رفتار کن. و در مرحلهی دوم خداوند اجر عظیم عطاء میکند.
3.9- منظور از اجر عظیم
اجر عظیم، یعنی پاداشی که هیچ بالاتر ندارد؛ چرا که در اجر عظیم عدد مطرح نیست؛ چرا که عدد نزد خداوند، «ما أحاط به علمک و ما أحصی کتابک» است؛ ولی خداوند آنقدر میدهد که انسان نمیتواند جمع کند. اجر عظیم آنقدر بزرگ است که تمام اشیاء را تحت پوشش قرار داده است. «لَهُم مَّغْفِرَةٌ وَأَجْرٌ عَظِيمٌ». خداوند عظیم است، مغفرت و اجر او هم عظیم است.
3.10- لزوم محاسبهی اعمال توسط خودمان در دنیا
تمام کارهایی که ما در روزمره انجام میدهیم در نظر خداوند بیمزد و بیاجر نیست. حسابگران و محاسِبان الهی که یکی از آنها خودمان هستیم، دائماً در حال محاسبه هستند؛ لذا اگر از قبل محاسبه کنیم، حساب ما آسان میشود. ﴿فَسَوْفَ يُحَاسَبُ حِسَابًا يَسِيرًا﴾[17] میشود؛ مانند کسی که برنامهی روزانهای دارد و اگر قبلاً محاسبه کرده باشد، وقتی که مرور میکند، سریع رد میشود.
3.11- تخلّفناپذیری وعدهی الهی
تحقق وعدهی الهی قطعی است و تخلف ندارد؛ چون همانطور که در قرآن میفرماید: «إِنَّ اللّهَ خَبِيرٌ بِمَا تَعْمَلُونَ»؛ خداوند بر همهی موجودات احاطه دارد؛ لذا وعدهی الهی تخلفپذیر نیست.
3.12- معنای «جَحیم» و «نعیم»
در آیه بعدی که مربوط به اصحاب جحیم است. «جَحیم» را جحیم گویند، چون آتشش افروخته است.[18] و بهشت را «نَعیم» میگویند، چون محل آسایش و آرامش است.[19]
3.13- عناصر اصلی عمل صالح
خداوند وعده داده است و این وعده هم برای کسانی که رکن اساسی ایمان و عمل صالح را دارند عملی میشود و عمل صالح هم بر اساس عدل و تقوا است؛ یعنی ایمان، عدل و تقوا عناصر محوری عمل صالح است و عمل صالح رکن اساسی اجر الهی و پاداش الهی است.
3.14- نکتهی ادبی
حرکات در کلمات قرآنی با حسابوکتاب است و تعبیر «لَهُم مَّغْفِرَةٌ وَأَجْرٌ عَظِيمٌ» که تنوین دارد، دلیل بر تنویع و تفخیم و تعظیم است و از خود «لَهُم مَّغْفِرَةٌ وَأَجْرٌ عَظِيمٌ» هم مراتب اجر و هم بزرگی مغفرت و اجر برداشت میشود. این تنوینهای سهگانه، دلیل بر تنویع و دلیل تعظیم و مغفرت است.