« فهرست دروس
درس حدیث‌خوانی استاد هادی عباسی‌خراسانی

1403/10/19

بسم الله الرحمن الرحیم

در طلب علم_ آثار و پاداش فراگیر علم و عمل به آن/ادامه‌ی روایات بابُ ثَوَابِ الْعَالِمِ وَ الْمُتَعَلِّمِ‌ /شرح کافی

محتويات

1- ادامه‌ی روایات «بَابُ ثَوَابِ الْعَالِمِ وَ الْمُتَعَلِّمِ‌»
1.1- در طلب علم
1.1.1- اعتبار روایت
1.1.2- مبنای استاد در مسائل روایی
1.1.3- بیان خاطره‌ای از آیت الله بهاءالدینی (رحمه‌الله)
1.1.4- اهمیت آشنایی با سبک علما و روایات
1.1.5- معنای «ناس»
1.1.6- تبیین مفهوم «مَا» و بیان ماهیت علم
1.1.7- بیان واژگان «مُهَج» و «لُجَج»
1.1.8- دو تشبیه زیبای موجود در روایت
1.1.9- نقل خاطره‌ای از علّامه حسن‌زاده (رحمه‌الله) و خاطره‌ی استاد
1.1.10- تحصیل علم حقیقی
1.1.11- ارتباط عالم و شهید
1.1.12- بیان اهمیت دانیال نبی
1.1.13- ارزش و جایگاه اهل علم
1.1.14- صفات بهترین عباد خداوند
1.1.14.1- صفت اوّل: تقی طالب ثواب جزیل
1.1.14.2- صفت دوم: ملازمت با علماء و حفظ اعتدال با آن‌ها
1.1.14.3- صفت سوم: تبعیت از حلماء
1.1.14.3.1- تبین کلام مقام معظّم رهبری (دامت برکاته)
1.1.14.3.2- لزوم همراهی جاهل با علماء و حلماء
1.1.14.4- صفت چهارم: پذیرای علوم از حکما
1.1.14.4.1- معنای حکیم در کلام حضرت علامه حسن زاده (رحمه‌الله)
1.1.14.5- نظر استاد در تفکیک و وجود ترتیب در روایت
1.1.15- انسان، فردی نوع گرا
1.2- آثار و پاداش فراگیر علم و عمل به آن
1.2.1- وجود قید «لِلَّه» در تمام مراحل علم
1.2.2- بیان واژه‌ی «مَلَكُوت» و اراده‌ی عوالم مختلف در روایت
1.2.3- نکته‌ی معرفتی مهم

 

موضوع: شرح کافی/ادامه‌ی روایات بابُ ثَوَابِ الْعَالِمِ وَ الْمُتَعَلِّمِ‌ /در طلب علم_ آثار و پاداش فراگیر علم و عمل به آن

1- ادامه‌ی روایات «بَابُ ثَوَابِ الْعَالِمِ وَ الْمُتَعَلِّمِ‌»

1.1- در طلب علم

الْحُسَيْنُ بْنُ مُحَمَّدٍ عَنْ عَلِيِّ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ سَعْدٍ رَفَعَهُ عَنْ أَبِي حَمْزَةَ عَنْ عَلِيِّ بْنِ الْحُسَيْنِ ع قَالَ: «لَوْ يَعْلَمُ النَّاسُ مَا فِي طَلَبِ الْعِلْمِ لَطَلَبُوهُ وَ لَوْ بِسَفْكِ الْمُهَجِ وَ خَوْضِ اللُّجَجِ إِنَّ اللَّهَ تَبَارَكَ وَ تَعَالَى أَوْحَى إِلَى دَانِيَالَ أَنَّ أَمْقَتَ عَبِيدِي إِلَيَّ الْجَاهِلُ الْمُسْتَخِفُّ بِحَقِّ أَهْلِ الْعِلْمِ التَّارِكُ لِلِاقْتِدَاءِ بِهِمْ وَ أَنَّ أَحَبَّ عَبِيدِي إِلَيَّ التَّقِيُّ الطَّالِبُ لِلثَّوَابِ الْجَزِيلِ اللَّازِمُ لِلْعُلَمَاءِ التَّابِعُ لِلْحُلَمَاءِ الْقَابِلُ عَنِ الْحُكَمَاءِ».[1]

1.1.1- اعتبار روایت

حدیث مرفوعه است، به دلیل عبارت «رَفَعَهُ». این «أَبِي حَمْزَةَ»، ابی‌حمزه ثمالی است؛ یعنی ثابت بن دینار است از امام سجاد (علیه‌السلام).

1.1.2- مبنای استاد در مسائل روایی

مبنای ما در مسائل روایی، این است: روایاتی که به شخصیت‌های بارز و شاخص و مطمئن می‌رسد؛ چه اصحاب اجماع باشد و چه اصحاب خاص باشد، قابل استناد است؛ حتّی اگر مرفوعه باشد. لذا درست است که حدیث، -چون «رَفَعَهُ» دارد- مرفوعه است؛ امّا ما به همان راوی مهم اکتفا می‌کنیم و حرف را قبول می‌کنیم؛ چون راوی، راوی مهمی است. گاهی متن روایت و شخص آخرین راوی‌ای که دارد روایت را نقل می‌کند، خودش توان تقویت روایت می‌شود. مبنای ما در رجال، این است.

1.1.3- بیان خاطره‌ای از آیت الله بهاءالدینی (رحمه‌الله)

در وقت بین الطلوعین خدمت آیت الله العظمی بهاءالدینی (قدس‌الله‌نفسه‌الزکیة) می‌رسیدم و صحیفه‌ی سجادیه و روایات وافی را مباحثه می‌نمودیم و این مباحثه، 6-7 سال طول کشید و بحث خیلی با برکتی بود. من روایات را گاهی از اوقات، محضرشان تجزیه و تحلیل می‌کردم، گاهی به محض اینکه روایت را می‌خواندم، می‌فرمودند: «آقا! اصلاً به قبلش نگاه نکنید. خود متن، مؤید و روشن است که صادر از معصوم است». بعد ایشان یک فرمایشی داشتند که من توصیه می‌کنم که شما ان‌شاءالله آن را حتماً اجرایی کنید و می‌فرمودند: «هر معصومی، زبان خاصی دارد». ان‌شاءالله انسان به جایی برسد که با احادیث برزخیه ارتباط داشته باشد که این جهت، بیشتر تقویت شود.

1.1.4- اهمیت آشنایی با سبک علما و روایات

دیدید بعضی‌ها، سبک ادبیات می‌نویسند و می‌گویند: فلانی، فلان سبک را دارد. اصلاً اگر این را دقت کرده باشید، توصیه می‌کنم که اگر می‌خواهید علما را هم بشناسید، علما را به سبک‌شان بشناسید. سبک‌شناسی، چیز خیلی مهمی است. سبک معرفتی افراد هم، هر کسی خاص به خودش است. این خیلی چیز مهمی است. سبک‌شناسی در روایات خیلی مهم است.

1.1.5- معنای «ناس»

«لَوْ يَعْلَمُ النَّاسُ مَا فِي طَلَبِ الْعِلْمِ لَطَلَبُوهُ»؛ ناس را که از نوس است، ناس می‌گویند، چون اهل تلاش و حرکت هستند.[2] اگر مردم (یعنی آن‌هایی که اهل حرکت و جست‌وجو هستند) می‌دانستند که چه در طلب است، آن را جست‌وجو می‌کردند.

1.1.6- تبیین مفهوم «مَا» و بیان ماهیت علم

این تعبیر «مَا»، خیلی مای مهمی است. مای لفظی داریم یا مای حقیقی و ماهوی داریم. عرض ما این است که این «مَا فِي طَلَبِ الْعِلْمِ»، مای ماهیت است و به ماهیت رسیدن،کار هر کسی نیست. اگر -این «اگرِ» خیلی مهمی است- انسان به مراحل مقدماتی علم رسید، به مراحل نهایی علم می‌رسد؛ چون درجات است و پله به پله است. طفره در نظام وجود، محال است. ما باید با وسائط برویم. برای همین، اگر ما به مقدمات علوم رسیدیم، به نهایات علوم می‌رسیم. پس این «مَا» را دقت کنید. این «مَا»، یعنی ماهیت آن علم چیست. گرچه که ماهیت علم، خودش به لحاظ وجودی، کشف آن خیلی مهم است، امّا به لحاظ ماهیت وجودی، ماهیت وجودی خود انسان، هر کسی می‌تواند به دانایی‌ها و دارایی‌های خودش برسد. «لَوْ يَعْلَمُ النَّاسُ مَا فِي طَلَبِ الْعِلْمِ لَطَلَبُوهُ»؛ اگر می‌دانستند که علم چه لذتی دارد، آن را طلب می‌کردند. طلبه را هم که طلبه می‌گویند، به همین جهت است؛ چون دنبال علم است.

1.1.7- بیان واژگان «مُهَج» و «لُجَج»

«وَ لَوْ بِسَفْكِ الْمُهَجِ وَ خَوْضِ اللُّجَجِ»؛ گرچه در راه آن خون بريزند یا خون قلبشان را بدهند و در ژرفاى درياها فرو روند. مُهَج، جمع مُهْجَة است و دو معنا دارد: یا مطلق خون را که در بدن است، مهج می‌گویند و یا خونی که در قلب جریان دارد.[3] در زیارت عاشورا دارد: «الَّذِينَ بَذَلُوا مُهَجَهُمْ دُونَ الحُسَيْنِ علیه‌السلام».[4] لُجَج، جمع لُجَّة است. جایی که آب‌های زیادی جمع می‌شوند که متصل به یک اقیانوس و فضای باز است، عرب به آن لجّة می‌گوید. آب‌های جدای از اقیانوس را لجّة نمی‌گویند. دریایی وسیع است که کنارش آبی جمع شده است، عرب به آن لجّة می‌گوید؛ یعنی آب‌های کثیر و انباشته را عرب، لجة می‌گوید.[5]

1.1.8- دو تشبیه زیبای موجود در روایت

اگر این‌گونه باشد، انسان اگر لذت علم را بداند، آن را طلب می‌کند ولو در راهش، خون یا خون قلبش را بدهد و یا شناگری و دریاپیمایی کند. تعبیر خیلی زیبایی است. اینکه تمثیل، راه تعریف مطالب سنگین است، همین است.گویا حضرت در اینجا دو تشبیه آوردند: یک تشبیه که انسان را به مجموعه‌ی خونی تشبیه کردند که باید خون بدهد. امروزه اطبا می‌گویند: 70 درصد بدن انسان، مایعات و خون است که یعنی اگر خون نباشد، حیات انسان، میسر نیست. تشبیه دیگری که حضرت کردند به آب‌های انباشته است.

1.1.9- نقل خاطره‌ای از علّامه حسن‌زاده (رحمه‌الله) و خاطره‌ی استاد

حضرت علّامه حسن‌زاده (جانم به قربانشان) می‌فرمودند: «آقاجان من! نهنگ در دریاست و حضرت می‌خواهند بفرمایند که طالب علم، نهنگ می‌شود». زمانی که فیلم مارمولک، رواج پیدا کرده بود، یکی از رفقا بعد از درس گفت: کسی به من، مارمولک گفت. گفتم که بگو: ما تمساح هستیم، نه مارمولک! ما نهنگ‌های اقیانوس‌پیما هستیم. طالب علم، این‌گونه است.

1.1.10- تحصیل علم حقیقی

علم، دارای مراتب است. ما این علم را علمِ «العلماء بالله»[6] می‌دانیم که هم قلیل و هم سخت است. الفاظ و اصطلاحات با برنامه‌ریزی حوزه و دانشگاه به دست می‌آید؛ ولی علم حقیقی که خون قلب می‌خواهد و خوض لجج دارد، این‌گونه است.

1.1.11- ارتباط عالم و شهید

می‌توان گفت که از این جهت هم، طالبان علم در یک تمثیلی باید شهید شوند. لذا همیشه بین شهید و عالم، بده بستان است؛ لذا امام صادق (علیه‌السلام) در این‌باره می‌فرمایند: «إِذَا كَانَ يَوْمُ الْقِيَامَةِ جَمَعَ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ النَّاسَ فِي صَعِيدٍ وَاحِدٍ وَ وُضِعَتِ الْمَوَازِينُ فَتُوزَنُ دِمَاءُ الشُّهَدَاءِ مَعَ مِدَادِ الْعُلَمَاءِ فَيَرْجَحُ مِدَادُ الْعُلَمَاءِ عَلَى دِمَاءِ الشُّهَدَاءِ»؛[7] چون روز رستاخيز شود، خداوند عزّوجلّ مردم را در دشتى فراخ گرد مى‌آورد و ترازوها گذاشته مى‌شود و خون شهيدان با مركّب عالمان سنجيده مى‌شود، اما كفّه‌ی مركّب عالمان بر خون شهيدان سنگينى مى‌كند. همیشه، علما هستند که شهیدپرور هستند و برای همین، ارتباط خاصی بین شهید و عالم است. خدا رحمت کند علّامه امینی را. ایشان، «شهداء الفضیلة» نوشت و فکر کنم که 300 عالم را مطرح کرد که شهید شدند. اعزّه من! اصلاً خدمت شما عرض می‌کنم که طالب علم، همیشه شهید است؛ لذا پیامبر اکرم (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌و‌سلم) در این‌باره می‌فرمایند: «إذا جاءَ المَوتُ لِطالِبِ العِلمِ و هُوَ عَلى هذهِ الحالَةِ ماتَ و هُوَ شَهيدٌ»؛[8] هر گاه مرگ دانش جويى در حال آموختن دانش فرا رسد، شهيد است، دیگر اگر ختم به شهادت اصطلاحی هم بشود، نور علی نور می‌شود.

1.1.12- بیان اهمیت دانیال نبی

«إِنَّ اللَّهَ تَبَارَكَ وَ تَعَالَى أَوْحَى إِلَى دَانِيَالَ»؛ خیلی حدیث جالبی است؛ هم حضرت، سیره‌ی علمی را بیان کردند و هم سیره‌ی عملی را بیان کردند. نمونه‌ی عملی بیان کردند: «إِنَّ اللَّهَ تَبَارَكَ وَ تَعَالَى أَوْحَى إِلَى دَانِيَالَ»؛ دانیال نبی که در شوش هست. انبیا دارای مراتب هستند؛ برخی‌ها دارای مراتب خاص هستند. اگر از من بپرسید که دانیال در ایران چه می‌کند، عرض می‌کنم که دانیال در خطّه‌ی خوزستان همانند نماینده‌ی حضرت امام رضا (علیه‌السلام) در میان انبیای الهی هستند و مملکت ما، گوشه به گوشه‌اش چنین اولیای الهی خاصی دارد. حالات دانیال در بین انبیا، حالات خاصی است.

1.1.13- ارزش و جایگاه اهل علم

در ادامه، خداوند وحی به دانیال نبی داشت: «أَنَّ أَمْقَتَ عَبِيدِي إِلَيَّ الْجَاهِلُ الْمُسْتَخِفُّ بِحَقِّ أَهْلِ الْعِلْمِ»؛ دورترین و مبغوض‌ترین جاهل و نادان، آن کسانی است که مستخفّ به اهل علم باشند و ارزش علماء را ندانند و آن‌ها را سبک بشمارند. اولین موردی که علما را سبک بشمارند، این است که «التَّارِكُ لِلِاقْتِدَاءِ بِهِمْ»؛ اقتدا به آن‌ها را ترک کنند و از آن‌ها استفاده نکنند.

1.1.14- صفات بهترین عباد خداوند

1.1.14.1- صفت اوّل: تقی طالب ثواب جزیل

حال در مقابل آن، «وَ أَنَّ أَحَبَّ عَبِيدِي إِلَيَّ التَّقِيُّ الطَّالِبُ لِلثَّوَابِ الْجَزِيلِ»؛ هم «تُقیٰ» درست است و هم «تَقي». بهترین عبدهای من، با تقوا است؛ با تُقیٰ یعنی الی التُقی، یا تَقي به معنای با تقوا. برخی، طالب علم هستند برای علم و برخی، برای ثواب جزیل. ثواب جزیل، این است که انسان، هم مقدمه و هم نتیجه را می‌بیند و بعد می‌بیند که مقدمه و نتیجه برای غیر است که خداست؛ آن را برای خدا می‌داند. این مهم است. لذا طالب حقیقی علم، آن است که علم را برای خدا بخواند، نه برای فخر و افتخار.

1.1.14.2- صفت دوم: ملازمت با علماء و حفظ اعتدال با آن‌ها

صفت بعدی این است: «اللَّازِمُ لِلْعُلَمَاءِ»؛ این‌ها همیشه ملازم علماء هستند. در زیارت جامعه کبیره دارد: «اللازِمُ لَكُمْ لاحِقٌ».[9] «لازم» کسی است که نه افراط دارد و نه تفریط. نه نسبت به پیشوا، چون‌وچرا دارد و نه نسبت به پیشوا، غلو دارد. این، معتدل است. ما باید لازمِ علماء باشیم؛ یعنی تحمل کنیم حالات علماء را. چون‌وچرا نداشته باشیم. این «اللازم»، خیلی صفت عجیبی است. تازه، عرض ما این است که در تفسیر این حدیث شریف، علماء را «علماء امتی افضل من انبیاء بنی اسرائیل»[10] می‌دانیم. مصداق اتمّ این علماء، اهل بیت (علیهم‌السلام) هستند. این مقام ولایت است.

1.1.14.3- صفت سوم: تبعیت از حلماء

«التَّابِعُ لِلْحُلَمَاءِ»؛ کسانی که تابع حلماء هستند. حلماء، چه کسانی هستند؟ عالمانی که با تدبیر حرکت می‌کنند. اصلاً حلیم را که یکی از صفات باری‌تعالی است، حلیم می‌گویند؛ زیرا بردبار است و زود تصمیم نمی‌گیرد.[11]

1.1.14.3.1- تبین کلام مقام معظّم رهبری (دامت برکاته)

خدا حفظ کند مقام معظّم رهبری را. مقام معظّم رهبری (دامت برکاته) در حوادث اخیر فرمودند: نه اهل عجله هستیم و نه تعلّل. این حکیم است و عالم است و اهل اعتدال. نه عجله می‌کنیم و نه تعلّل می‌کنیم؛ یعنی ما معتدلی می‌شویم که این‌گونه حرکت می‌کنیم. خیلی تعبیر زیبایی است. امروز هم، روز 19 دی است و ملاقات قمی‌ها با ایشان است. محبّت کردند دفتر رهبری پیغام دادند و وسیله فراهم کردند؛ ولی اطبا اجازه ندادند به سفر ما و نقصِ قابل بود که متأسفانه نتوانستیم محضر ایشان برسیم و از این فیض محروم شدیم.

1.1.14.3.2- لزوم همراهی جاهل با علماء و حلماء

همیشه جاهل باید لازمِ عالم باشد و تابع حلماء باشد. حلیم، انسان‌های بردباری هستند که با برنامه و تدبیر حرکت می‌کنند؛ نه عجله می‌کنند که یعنی نه زودخواه هستند و نه تعلّل می‌کنند که دیرخواه باشند. این‌ها به موقع می‌خواهند. می‌توان گفت: این‌ها در مسیر اجل حرکت می‌کنند. اجل، مدت‌دار است. اجل، بی‌مدت نیست.

1.1.14.4- صفت چهارم: پذیرای علوم از حکما

«الْقَابِلُ عَنِ الْحُكَمَاءِ»؛ این‌ها، پذیرای علوم از حکما هستند. عرب، حکیم را به هر کسی نمی‌گوید. حکیم را به کسی می‌گویند که چیزی را می‌داند و تجربه کرده است و به آثارش رسیده است و اکنون حکیم می‌شود.[12]

1.1.14.4.1- معنای حکیم در کلام حضرت علامه حسن زاده (رحمه‌الله)

حضرت علّامه حسن‌زاده (قدس‌الله‌نفسه‌الزکیة) می‌فرمودند: «آقاجان من! بکوشید که حکیم بشوید». بعد ایشان می‌فرموند: «حکیم آن است که هم می‌داند و هم می‌فهمد و هم رسیده است به دانایی‌ها و فهمش. وقتی که به حکیم رسید، در این صورت، محکم و نفوذ ناپذیر می‌شود». حالا، چه با واسطه و چه بی واسطه از حکما قبول کند؛ دیگر تفاوتی ندارد. اینجاست که حکیم به عبارت بهتر، جامع علوم نظری و علوم عملی می‌شود. باید قابل باشد و انسان قابل، پذیرا است. اگر به قابلیت رسیدیم، می‌توانیم به نتیجه برسیم.

1.1.14.5- نظر استاد در تفکیک و وجود ترتیب در روایت

عرض دیگری که ما در اینجا داریم که از این حدیث می‌شود استفاده کرد که بهترین کارها، عبادت است و بالاترین عبدها، کسی است که به تقوا برسد و بعد از تقوا، به مقام طلب برسد و بعد از مقام طلب، به ملازمت برسد و بعد، به متابعت برسد و بعد، به قابلیت برسد؛ طالبِ قابل. این روایت، ترتیب دارد و ما قائل به تفکیک و ترتیب این‌ها هستیم. قابل در اینجا، یعنی عالمی است که صورت‌های دیگر را می‌پذیرد. خاطر شریفتان هست که در حکمت می‌گوییم: برخی صورت‌ها، صورت شخصیه‌ای هستند که صورت نوعیه می‌شوند. ما الآن صورت‌های شخصیه هستیم که داریم صورت نوعیه می‌شویم؛ یعنی سیر ما در دنیا از اشخاص ما به انواع ما است. خیلی حرف، مهم است.

1.1.15- انسان، فردی نوع گرا

برای همین، در مسائل معرفتی، نظرمان این است که انسان، فردی است نوع‌گرا. تشخص ما در اینجا، به صورت شخصیه‌ی ماست و این صورت شخصیه‌ی ما تبدیل می‌شود به انواع مختلفه که ملکات ما است. سعی کنیم در این انواع مختلفه و ملکات، ملکات حسنه باشد، نه سیئه. اصلاً ماه مبارک رجب و همه‌ی ماه‌ها برای همین است. می‌دانید که حلم هم، مرحله‌ی اخص از علم است.

1.2- آثار و پاداش فراگیر علم و عمل به آن

عَلِيُّ بْنُ إِبْرَاهِيمَ عَنْ أَبِيهِ عَنِ الْقَاسِمِ بْنِ مُحَمَّدٍ عَنْ سُلَيْمَانَ بْنِ دَاوُدَ الْمِنْقَرِيِ عَنْ حَفْصِ بْنِ غِيَاثٍ قَالَ: قَالَ لِي أَبُو عَبْدِ اللَّهِ ع‌: «مَنْ تَعَلَّمَ الْعِلْمَ وَ عَمِلَ بِهِ وَ عَلَّمَ لِلَّهِ دُعِيَ فِي مَلَكُوتِ السَّمَاوَاتِ عَظِيماً فَقِيلَ تَعَلَّمَ لِلَّهِ وَ عَمِلَ لِلَّهِ وَ عَلَّمَ لِلَّهِ».[13]

1.2.1- وجود قید «لِلَّه» در تمام مراحل علم

کسی که علم را فرا بگیرد و عمل به آن کند و به دیگران تعلیم دهد برای خدا، -همه، قید «لِلَّه» دارد- یک داعی پیدا می‌شود در آسمان‌ها و او را، «عظیم» می‌خواند. -می‌دانید که عظیم، وصف دیگری دارد که آن وصف، «اعظم» باشد. حالا در عظیم در اینجا و اعظم تدبّر کنید.- جالب اینجاست که همه‌ی این سه مرحله‌ی فراگرفتن و دستور گرفتن و انجام دادن و به دیگران یاد دادن، با وصف «لِلَّه» است. عالِم لله و عامل بالله باشد.

1.2.2- بیان واژه‌ی «مَلَكُوت» و اراده‌ی عوالم مختلف در روایت

این «مَلَكُوتِ السَّمَاوَاتِ»، عالَم ملائکه و فرشتگان هست، عالَم ارواح و اشباح هست، عوالم مختلفه هست. ملکوت، آن است که تصرف مالکانه‌ی قاهرانه دارد. حرف، حرف مهمی است. ملکوت، همیشه تصرف مالکانه‌ی قاهرانه دارد؛ -بکوشید که به این برسید.- یعنی دارای اراده‌ی تام می‌شود و اینجاست که بالاترین مقامات را می‌رساند.

1.2.3- نکته‌ی معرفتی مهم

خیلی نکته‌ی مهمی است و آن نکته‌ی مهم این است که ما در سیر بین روح و بدن، و بدن و روح، این حالات را داریم. عالم حسی ما، ملکوتی دارد که ملکوت روحانی ما است؛ «و لکل شیء ملکوت». آن کسی که در ملکوت اعلی و سماوات، به عظمت یاد شود، دیگران باید متابعت او را داشته باشند.

نکته‌ای است که دیگر وقت تمام شد و فرق عالم بالله و عالم فی الله را ان‌شاء‌الله خواهیم گفت.


logo