1404/07/13
بسم الله الرحمن الرحیم
روایات قرعه/قرعه /بانکداری اسلامی
محتويات
1- بحث اخلاقی (خصوصیات اخلاقی پیامبر صلیاللهعلیهوآله)1.1- کیفیت تقسیم اوقات پیامبر (صلیاللهعلیهوآله)
1.2- ملاک آن حضرت برای پذیرش افراد نزد خودشان
1.2.1- ملاک اول: مقدمکردن خواص و نخبگان بر عوام
1.2.2- ملاک دوم: مقدم کردن افراد بر اساس فضیلت و تدیّن آنان
2- گزیده مباحث گذشته
3- روایات قرعه
3.1- روایت اول
3.1.1- ترجمه و توضیح روایت
3.1.2- علت نامگذاری سهام
3.1.3- مشروعیت یا عدم مشروعیت بیع با پرتاب تیر
3.1.4- ادامه توضیح روایت
3.1.5- برخی از مسائل مربوط به حجیت قرعه
3.1.6- کاشفیت قرعه از حکم واقعی
3.2- روایت دوم
3.2.1- ترجمه روایت
3.3- روایت سوم
3.3.1- ترجمه روایت
4- نظر استاد در مورد قرعه

موضوع: بانکداری اسلامی/قرعه /روایات قرعه
1- بحث اخلاقی (خصوصیات اخلاقی پیامبر صلیاللهعلیهوآله)
در حدیث اخلاقی و معرفتی به فرمایش امام حسین (علیهالسلام) رسیدیم که برای امام مجتبی (علیهالسلام) حکایت کردند و از پدر راجع به حالات رسول خدا (صلیاللهعلیهوآله) پرسیدند. در ادامه این روایت چنین آمده است:
«قَالَ كَانَ دُخُولُهُ لِنَفْسِهِ مَأْذُوناً لَهُ فِي ذَلِكَ فَإِذَا أَوَى إِلَى مَنْزِلِهِ جَزَّأَ دُخُولَهُ ثَلَاثَةَ أَجْزَاءٍ جُزْءاً لِلَّهِ تَعَالَى وَ جُزْءاً لِأَهْلِهِ وَ جُزْءاً لِنَفْسِهِ ثُمَّ جَزَّأَ جُزْأَهُ بَيْنَهُ وَ بَيْنَ النَّاسِ فَيَرُدُّ ذَلِكَ بِالْخَاصَّةِ عَلَى الْعَامَّةِ وَ لَا يَدَّخِرُ عَنْهُمْ مِنْهُ شَيْئاً وَ كَانَ مِنْ سِيرَتِهِ فِي جُزْءِ الْأُمَّةِ إِيثَارُ أَهْلِ الْفَضْلِ بِإِذْنِهِ وَ قَسَّمَهُ عَلَى قَدْرِ فَضْلِهِمْ فِي الدِّينِ فَمِنْهُمْ ذُو الْحَاجَةِ وَ مِنْهُمْ ذُو الْحَاجَتَيْنِ وَ مِنْهُمْ ذُو الْحَوَائِجِ فَيَتَشَاغَلُ وَ يَشْغَلُهُمْ فِيمَا أَصْلَحَهُمْ وَ أَصْلَحَ الْأُمَّةَ مِنْ مَسْأَلَتِهِ عَنْهُمْ وَ إِخْبَارِهِمْ».[1]
1.1- کیفیت تقسیم اوقات پیامبر (صلیاللهعلیهوآله)
فرمودند آقا رسول الله (صلیاللهعلیهوآله)، هر کجا میخواستند ورود و خروج داشته باشند، با وجود اینکه صاحب همه اذنها بودند، اجازه میگرفتند. ما نباید هر کجا بدون اذن وارد شویم. «فإذا أوی إلی منزله جزّء دخوله ثلاثة اجزاء». این منزل هم منزل اصطلاحی نیست؛ هرچند که آن هم هست. حضرت برنامهریزیشان لحظهای بوده است؛ هرچند اصولی داشته است. طبق آن اصول، برنامه را تطبیق میکردهاند. تطبیقش متغیر بوده، ولی تدبیرش واحد بوده است. «جزءا لله تعالی و جزءا لأهله و جزءا لنفسه». گفتیم که منظور از اهل هم، همهی مأنوسین انسان هستند. بعد جزء خود را بین خود و مردم تقسیم میکردند و وقت اضافی را از وقت خود استفاده میکردند.
1.2- ملاک آن حضرت برای پذیرش افراد نزد خودشان
1.2.1- ملاک اول: مقدمکردن خواص و نخبگان بر عوام
«فیردّ ذلک بالخاصة علی العامّة»؛ گروهی از نخبگان و خواص تشکیل میدادند. کسانی که به حضور ایشان رفتوآمد دارند، یک گروه از آنان، کسانی هستند که اهل دانشاند و مانند سلمان و ابوذر هستند. تشکیل مراتب و مدارج، امر الهی است. در نظام وجود اختلاف است. اختلاف به معنای این است که چند نفر با هم رفتوآمد دارند که در آن، سلیقهها مشخص میشود. «و لا یدّخر عنهم منه شیئا»؛ از این گروه خواص، چیزی را پنهان نمیکردند، چیزی را نادیده نمیگرفتند و تمام جوانب را در نظر میگرفتند.
1.2.2- ملاک دوم: مقدم کردن افراد بر اساس فضیلت و تدیّن آنان
«و کان من سیرته فی جزء الأمّة ایثار أهل الفضل بإذنه و قسمهم علی قدر فضلهم فی الدین».
در این روایت، امت است، نه ملت. تفاوت ملت با امت در این است که گروهی که با هر عقیدهای یک جا جمع شوند، ملت است؛ ولی کسانی که جمع شوند و هدف و خط سیر واحدی داشته باشند، امت هستند؛ هدف واحد و جمعیت متعدد که همه به یک سو میروند. پیامبر (صلیاللهعلیهوآله) در جزء امت، اهل فضل را مقدم میکردند و میفرمودند زودتر بیایند. تدین افراد را برای تقدم، معیار قرار میدادند. تقدم نخبگانی و تقدم تعهدی و تدینی، جزو تفضیل و تفضل است.
انشاءالله برای این حدیث، برنامهریزی دقیق داشته باشیم.
2- گزیده مباحث گذشته
در ادله قرعه و مشارکت، ذیل بحث بانکداری بودیم. آیا قرعه، طریق است، یا موضوع؟ اصل است، یا اماره؟ در یک موضوع است، یا موضوعات مختلف؟
آیات را گفتیم. یک روایت است که قبلا گفتیم، ولی برای نکاتش باید تکرار کنیم. این روایت در کتاب وسائل، ج 18، ابواب کیفیة الحکم، باب 13، ح 5 آمده است. روایات این باب، همه مربوط به قرعه است.
3- روایات قرعه
3.1- روایت اول
عاصم بن حمید از ابوبصیر از امام باقر (علیهالسلام) نقل میکند. این حدیث از جهت سندی، صحیح است.
عنه، عن عبد الرحمن بن أبي نجران، عن عاصم بن حميد، عن بعض أصحابنا، عن أبي جعفر (عليهالسلام)، قال: «بعث رسول الله (صلّىاللهعليهوآله) عليّاً (عليهالسلام) إلى اليمن، فقال له حين قدم: حدِّثني بأعجب ما ورد عليك، فقال: يا رسول الله أتاني قوم قد تبايعوا جارية، فوطأها جميعهم في طهر واحد، فولدت غلاماً، فاحتجوا فيه، كلّهم يدّعيه، فأسهمت بينهم، فجعلته للّذي خرج سهمه، وضمنته نصيبهم، فقال رسول الله (صلّىاللهعليهوآله): ليس من قوم تنازعوا، ثمَّ فوَّضوا أمرهم إلى الله، إلاّ خرج سهم المحقّ».[2]
3.1.1- ترجمه و توضیح روایت
پیامبر (صلیاللهعلیهوآله)، امیرالمؤمنین (علیهالسلام) را [برای تبلیغ دین] به سمت یمن فرستادند. وقتی از سفر یمن بازگشتند، پیامبر (صلیاللهعلیهوآله) از امیرالمؤمنین (علیهالسلام) سؤال کردند: «علی جان در یمن چه گذشت»؟ فقال: «أتانی قوم قد تبایعوا جاریة» - برخی نسخهها «تنازعوا» دارد - «فوطئوها جمیعا فی طهر واحد». حضرت امیرالمؤمنین (علیهالسلام) فرمودند: گروهی به نزد من آمدند که کنیزی را خریده بودند و در یک طهر، همه با او هم بستر شدند. «فولد غلام»؛ یک بچهای به دنیا آمد و همه مدعی آن شدند. - عادات سهگانه برای عده، جهت عدم اختلاط میاه است. در میان عرب پسربچه ارزش خاصی داشت. - «فأسهمت بینهم»؛ بین آنها قرعه زدم. «فجعلته للذی خرج سهمه و ضمنته نصیبهم»؛ آن فرزند را به کسی که سهم او از قرعه بیرون آمد، دادم، ولی نصیب دیگران را از او گرفتم.
3.1.2- علت نامگذاری سهام
اینکه سهام میگویند، به خاطر این است که زمان سابق، تیرانداز بودند. اگر سهمی را میخواستند، تیر پرتاب میکردند. زمین را مشخص می کردند. یا بر اساس عدد، تیر مشخص میکردند.
3.1.3- مشروعیت یا عدم مشروعیت بیع با پرتاب تیر
بحثی است که بیع با پرتاب تیر صحیح است، یا خیر؟ اگر نامشخص باشد، صحیح نیست؛ چرا که نمیداند تا کجا میرود. به نظر ما اگر تیراندازی بود و مشخص بود، یا در عرف معلوم بود و از غرری بودن و ضرری بودن خارج شود، اشکالی ندارد. مسّاحیهای امروز با لیرز است و دقیق معلوم میشود.
3.1.4- ادامه توضیح روایت
«فجعلته للذی خرج سهمه و ضمنته نصیبهم»؛ نصیب و سهم هر را مشخص کردم. پیامبر اکرم (صلیاللهعلیهوآله) فرمودند: «لیس من قوم تنازعوا ثم فوّضوا أمرهم إلی الله إلّا خرج سهم المحق»؛ قومی نیستند که کارشان را به خدا بسپارند، الا اینکه سهمش را خدا خارج میکند. میتوان گفت که قرعه، واقعساز است.
در تهذیب و استبصار هم این روایت هست.
3.1.5- برخی از مسائل مربوط به حجیت قرعه
در مبانی فقهی اصل بر تمثیل است؛ مگر اینکه دلیل بر تخصیص داشته باشیم. آیا قرعه، اَماره است، یا اصل؟ بعداً به این مطلب میرسیم. آیا واقعساز است، یا کاشف واقع؟ آیا قرعه دلیل است؟ آیا ابتدائا میشود سراغ قرعه رفت، یا ابتدایی هم هست؟ در مورد صلح برخی فقها میگویند عقد ثانوی است و میگویند باید مسبوق به اختلافی باشد؛ ولی به نظر ما در قرعه و صلح، مسبوقیت به نزاع شرط نیست. قبل از قرعه، کار را به خدا محول کنند و یا بعد از قرعه بگویند هرچه خدا خواست باشد؟
3.1.6- کاشفیت قرعه از حکم واقعی
از این روایت [قرعه زدن امیرالمؤمنین (علیهالسلام) در یمن] استفاده میکنیم که این قرعه، یک عمومیت و حقانیت دارد. از این حقانیت میتوان استفاده کرد که قرعه، کاشف واقع مجهول است. قضایای حقیقیه که حکم روی موضوعی میرود که اعم است از اینکه افرادش باشد، یا نباشد. کار قرعه این است که وقتی ما تفویض میکنیم، واقعی که برای ما مجهول است، برای ما مکشوف میشود. شاید خود قرعه واقعساز باشد. قرعه، یک مطلب همگانی است و کاشف از مجهول است. اماره هم میشود.
3.2- روایت دوم
دو شاگرد امام صادق (علیهالسلام)، بحثشان بر سر همین بود. گفتند سهم مشخص کنیم و بعد قرعه بزنیم و امتحان کنیم.
وعنه، عن ابن أبي عمير، عن جميل، قال: «قال الطيّار لزرارة: ما تقول في المساهمة؟ أليس حقّاً؟ فقال زرارة: بلى، هي حقّ، فقال الطيّار: أليس قد ورد أنّه يخرج سهم المحقّ؟ قال: بلى، قال: فتعال، حتّى أدّعي أنا وأنت شيئاً، ثمّ نساهم عليه، وننظر هكذا هو؟ فقال له زرارة: إنّما جاء الحديث بأنّه ليس من قوم فوَّضوا أمرهم إلى الله، ثمَّ اقترعوا، إلاّ خرج سهم المحقّ، فأمّا على التجارب فلم يوضع على التجارب، فقال الطيّار: أرأيت إن كانا جميعاً مدّعيين، ادّعيا ما ليس لهما، من أين يخرج سهم أحدهما؟ فقال زرارة: إذا كان كذلك جعل معه سهم مبيح (منیح) فإن كانا ادّعيا ما ليس لهما خرج سهم المبيح».[3]
3.2.1- ترجمه روایت
طیّار به زراره گفت: «درباره مساهمه (قرعه با تیر انداختن) چه نظری داری؟ آیا حق است»؟ زراره پاسخ داد: «بله، مساهمه حق است». طیّار گفت: «مگر روایت نشده که سهم صاحب حق بیرون میآید»؟ زراره گفت: «بله، چنین آمده است». طیّار گفت: «پس بیا من و تو ادعایی کنیم، سپس بر آن مساهمه کنیم و ببینیم آیا چنین است»؟ زراره پاسخ داد: «روایت چنین است که هیچ گروهی نیستند که کارشان را به خدا واگذار کنند و سپس قرعه بزنند، مگر آنکه سهم صاحب حق بیرون میآید. اما این برای تجربه کردن نیست؛ یعنی برای آزمایش و امتحان، چنین چیزی قرار داده نشده است». طیّار گفت: «اگر هر دو نفر مدعی باشند و چیزی را ادعا کنند که حقشان نیست، چگونه سهم یکی از آنها بیرون میآید»؟
زراره گفت: در چنین حالتی، سهمی به نام «سهم مبیح»: (سهم بیگانهای که مال هیچ کسی نباشد)، (یا مَنیح: یعنی سهمی که در قمار است و نصیب ندارد) نیز در قرعه قرار داده میشود. اگر هر دو چیزی را ادعا کرده باشند که حقشان نیست، سهم مُبیح بیرون میآید».
3.3- روایت سوم
محمد بن أحمد بن يحيى عن موسى بن عمر عن علي بن عثمان عن محمد بن حكيم قال: «سألت أباالحسن (عليهالسلام) عن شئ. فقال لي: كل مجهول ففيه القرعة، قلت له: ان القرعة تخطيء وتصيب فقال: كلما حكم الله به فليس بمخطء».[4]
شیخ صدوق هم، این روایت را در «من لا یحضره الفقیه» آورده است.[5]
3.3.1- ترجمه روایت
«سألت ابالحسن (علیهالسلام) عن شیء. فقال: کل مجهول ففیه القرعة. قلت له: إنّ القرعة تخطئ و تصیب. قال: کل ما حکم الله به فلیس بمخطئ». محمد بن حکیم میگوید: از امام کاظم (علیهالسلام) در مورد چیزی سؤال کردم. حضرت به من فرمودند: هر چیزی که مجهول است، قرعه انداخته میشود. به حضرت عرض کردم که قرعه یا به واقع میرسد، یا به واقع نمیرسد. حضرت فرمودند: هر چیزی که خداوند به وسیلهی آن حکم کند، خطاکار نیست.
قرعه، قاعدهی کلی است. «کل ما حکم الله»، به معنای این است که قرعه زدید، حکم است؟ باید بحث کنیم.
4- نظر استاد در مورد قرعه
قرعه، قاعدهی عرفیه - شرعیه است، نه شرعیه - عرفیه؛ یعنی این قاعده در بین عرف مرسوم بوده است و شارع هم آن را تأیید کرده است.